اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  فرهنگ و اندیشه

بنیادگرایی اسلامی داعش- القاعده: تمایزهای ساختاری و ایدئولوژیکی -بخش دوم و پایانی

تفاوت داعش با القاعده و سایر جریان های فکری

در این مقاله تلاش شده تا با توجه شاخص‌های ایدئولوژیکی و ساختاری که داعش و رهبران آن ارائه داده‌اند، مقایسه موردی میان این گروه و القاعده انجام گیرد و تفاوتهای ساختاری و ایدئولوژیکی آنها مورد بررسی قرار داد.

تفاوت داعش با القاعده و سایر جریان های فکری

 

ج- تحولات فکری، اندیشه ا ی و عملکردی داعش

اسلام گرایان، انتخاب محمد مرسی را در مقام ریاست جمهوری مصر در ژوئن 2012 در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک به فال نیک گرفتند به واقع، انتخاب مرسی، بیانگر این حقیقت انکارناپذیر بود که اسلام گرایی و تفکرهای بنیادگرایانه اسلامی، هنوز در حوزه های سیاست جهانی، گفتمان و روابط  بین الملل، برای گفتن حرف هایی دارد (Milton-Edwards, 2014: 1)؛ ازاین رو، نباید تقویت اسلام گرایی و ظهور گروه های رادیکالی مانند داعش یا النصره را محال دانست.

 سیر تکامل تدریجی داعش یا همان خلافت اسلامی خودخوانده را باید در دو بُعد نحوه شکل گیری و عامل شانس یا تصادف ارزیابی کرد: از جنبه شکل گیری و نحوه مطرح شدن، قاعده  این خلافت برگرفته از دیدگاه و جهان بینی خاص مؤسس آن، یعنی ابومصعب الزرقاوی است بنابراین از این لحاظ، تفاوت هایی آشکار میان این گروه و القاعده وجوددارد.

القاعده برای مدتی مدید، خود را یک نیروی جهادی بدون معین کردن مرز جغرافیایی مشخص تعریف کرده بود اما ابومصعب الزرقاوی، بنیان گذار داعش، قائل به ایجاد قلمرو و پایگاه برای خلافت خود بود؛ چیزی که بعدها در عراق و سوریه، رنگ واقعیت به خود گرفت اما در شکل گیری این خلافت، عامل مهم دیگری نیز مؤثر بوده و آن، عامل شانس یا تصادف است. تعمیق بحران در سوریه و عراق و مهیاشدن بستر سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در کشور همسایه عراق که برایند عواملی گوناگون بود، سبب شد که این گروه، قلمرو خود را در بخش هایی وسیع از این دو کشور تثبیت کند (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 8).

 در ماه ژوئن 2014 ابومحمد العدنانی[9]، سخنگوی داعش، در بیانیه ا ی با نام «این وعده الهی بود» بیان کرد که تمام شرایط و ملزومات برای ایجاد خلافت اسلامی در عراق و شام، آماده است؛ او همچنین اعلام کرد که ابوبکر البغدادی، خلیفه مسلمانان خواهدبود و به ریشه و نسب قریشی این مرد که یکی از اصل های هفت گانه لازم برای رسیدن به خلافت اسلامی برمبنای آموزه های کهن (کلاسیک) اسلامی است، نیز اشاره کرد.

اما در فوریه 2014 و درست، چهار ماه پیش از اعلام رسمی خلافت اسلامی ازسوی داعش، القاعده در بیانیه ا ی، رفتار و اعمال خلافت خودخوانده داعش را زیرسؤال برده، محکوم کرد. در ماه می، ابومحمد العدنانی در بیانیه ای در پاسخ موضع القاعده بیان کرد که داعش، هیچ رابطه ای با القاعده ندارد و به همین دلیل، موضع القاعده درباره این گروه را نیز به رسمیت نخواهدشناخت؛ او ادعاکرد که القاعده یک سازمان است درحالی که داعش، یک خلافت اسلامی با مختصات مشخص است (al-‘Adnani, 2014).

از سال 2003 و شکل گیری داعش در این کشور تا خلافت خودخوانده این گروه در سال 2014، گروه یادشده، نام هایی متفاوت برای خود برگزید. اگر سال 2014 را سال جدایی رسمی داعش از القاعده بدانیم، تفاوت های ایدئولوژیکی، میان این دو گروه وجوددارد که برخی از آنها غیرقابل برگشت است؛

یکی از این اختلاف ها را باید در نحوه نگرش اسامه بن لادن و الظواهری، به دیدگاه های الزرقاوی در ملاقاتشان به سال 1999 در افغانستان مربوط دانست؛ این دو بر این باور بودند که جهان بینی الزرقاوی، نسبت به اسلام و مسائل مرتبط، بسیار خشک و خشن است؛ البته باید ریشه این دیدگاه های به شدت متحجرانه را در معلم و استاد الزرقاوی، یعنی ابومحمد المقدیسی[10]، پیش از سفر او به افغانستان در سال 1999 جستجوکرد (Al-Ubaydi & et.al, 2014:10).

الزرقاوی و المقدیسی، به سال 1991 در پیشاور پاکستان با هم دیدار کرده بودند؛ پس از بازگشت به اردن، آنها به دیدگاه های المقدیسی، مبنی بر نامشروع بودن نظام حکمرانی در کشورهای اسلامی، به ویژه درخصوص اردن و عربستان سعودی توجه کرده، آنها را نشردادند؛ این دیدگاه ها سرانجام، آنها را به زندان های اردن روانه کرد (Kirdar, 2011: 3).

جدول 1: تاریخچه تکامل اسمی داعش
نام گروه سال فعالیت
جبهه التوحید و الجهاد(JTWJ) 1999-2004
القاعده در سرزمین دو رود (یا القاعده عراق، AQI) 2006-2004
المجلس الشورا و المجاهدین(MSM) 2006
الخلافت الاسلامیه العراق 2013-2006
الخلافت الاسلامی العراق و الشام 2013 تا امروز

منبع: The Washington Institute for Middle East Affairs))

پس از ورود الزرقاوی به هرات در سال 1999 و دایرکردن کمپی در این منطقه، القاعده و رهبران آن، هیچ تمایلی به همکاری با این گروه از خود نشان ندادند و تنها، همکاری در بخش هایی را خواستار بودند که اهداف آنها با هم هم پوشانی دارد؛ المقدیسی ادعامی کرد که این الزرقاوی بود که به همکاری با القاعده تمایلی نداشت زیرا بن لادن از تدریس آرا و دیدگاه های المقدیسی در کمپ های القاعده در پاکستان و افغانستان جلوگیری می کرد. الزرقاوی از همان اوایل سال 1999 به دنبال ایجاد ساختاری اجتماعی با نام «المجتمع المتکامله» بود؛ این بدان معناست که الزرقاوی از همان ایام به فکر ایجاد ساختار و جامعه مدنظر خود بوده است.

تکامل و رشد جامعه مدنظر الزرقاوی در افغانستان، سیر تکامل و رشد خود را آغازکرد اما خود الزرقاوی هم بر این باور بود که مهد اصلی این جامعه، عراق است نه افغانستان؛ ازاین رو او در همان سال با جماعت اسلامی «انصار اسلام» که یک جامعه اسلامی کُردی در شمال عراق بود، پیوندهایی برقرارکرد که بعدها در فرار او از افغانستان و رفتنش به عراق، بسیار مفید، واقع شد؛ ازاین رو، پس از حمله آمریکا به افغانستان در سال 2000، الزرقاوی به عراق گریخت؛ مهاجرت الزرقاوی به عراق را نیز می توان براساس آموخته های دینی و تاریخی او توجیه کرد. اساس قراردادن عراق ازسوی نور الدین، سردار شجاع مسلمان برای حمله به بیت المقدس و آزادی آن را که البته بعدها صلاح الدین، آن را به سرانجام رساند، می توان یکی از دلایل اصلی انتخاب عراق و موصل به عنوان پایگاه خلافت اسلامی داعش[11] مدنظرداشت (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 111).

الزرقاوی، انسانی باهوش و درعین حال، به شدت واقع گرا بود؛ برای نمونه، در ماه ژانویه 2006، الزرقاوی به یک باره نام گروه را از القاعده عراق به «مجلس شورای مجاهدین» تغییرداد؛ یکی از دلایل اصلی این امر، جلب توجه نیروهای ملی گرای رژیم سابق بعث بود که پس از حرکت پاک سازی بعثی ها در عراق یا همان فرایند بعثی زدایی، از دولت مرکزی طردشده بودند (Kirdar, 2011: 5).

مرگ ابومصعب الزرقاوی در ژوئن 2006 نیز باعث نشد تا نقشه ایجاد یک جامعه آرمانی اسلامی (مجتمع) ازمیان برود بلکه پیروان و جانشینان او این طرح را با طرح هایی جاه طلبانه تر دنبال کردند. ابوحمزه المهاجر از همان ابتدا با رهبر القاعده، بن لادن بیعت کرد و خود را حامی و تداوم دهنده راه آنها می دانست؛ پس از چهار ماه، ابوحمزه با گروه تازه تأسیس ابوعمر البغدادی با نام «دولت اسلامی عراق» اعلام بیعت کرد؛ هر دوی این رهبران در افغانستان آموزش دیده بودند و پس از مهاجرت ابومصعب به عراق به او ملحق شده بودند؛ اعلام نام جدید گروه و حکومت خواندن آن به این معنا بود که کارکردهای این گروه، تنها به عملیات های نظامی، محدود نمی شود و همان گونه هم شد.

در آوریل 2007 ابوعمر البغدادی، نام ده تن از وزرای خود را برای دولت تازه تأسیس خویش اعلام کرد اما در بیانیه سال 2014 که ازسوی ایمن الظواهری[12]، رهبر القاعده منتشرشد، به طور رسمی اعلام کرده بود که در سال 2006 و اعلام حکومت اسلامی عراق، هیچ مشورتی ازسوی ابوحمزه و ابوعمر با شورای مرکزی القاعده در افغانستان یا حتی خود بن لادن صورت نگرفته بود؛ بعدها این ادعاها در نامه های محرمانه ا ی که در منزل بن  لادن در پاکستان یافت شد، به صورت تمام تأییدشد (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 14).

در آوریل سال 2010، هر دوی این افراد در حملات هوایی آمریکا کشته شدند؛ درنتیجه ابوبکر البغدادی، رهبری این گروه را به عهده گرفت که البته هنوز هم تداوم دارد. براساس گفته های خود رهبران القاعده و نامه های کشف شده از مکاتبات آنها، اختلاف های موجود از سال 2005، میان القاعده عراق و القاعده افغانستان وجودداشته، در سال 2006 تشدیدشد اما چه دلیلی باعث شد تا این اختلاف های خیلی دیر خود را بروزدهند؟

در آوریل 2013، ابوبکر البغدادی، یک جانبه موجودیت «دولت اسلامی عراق و شام» را درنتیجه ادغام گروه خود با گروه جبهه النصره[13] (جبهه النصره اولین گروه جهادی بود که در ژانویه 20122 در سوریه تشکیل شد و شاخه رسمی القاعده در این کشور محسوب می شود) در سوریه اعلام کرد. در اوایل تشکیل النصره در سوریه، حتی گروه های غیراسلامی و سکولار نیز از آنها به دلیل روحیه جنگاوری و نحوه تعامل خوبشان با مردم سوریه، بسیار حمایت کردند اما ابومحمد الجولانی، رهبر النصره، آشکارا طرح ادغام هر دو گروه را در سوریه و عراق، رد و بیعت خود با الظواهری را به طور رسمی اعلام کرد.

 در ژوئن 2013، الظواهری به صورت رسمی، این ادغام را رد و فردی با نام ابوخالد السوری را که پیوندی نزدیک با ابومصعب الزرقاوی داشت و هم زمان، رهبر گروه اسلامی «الحرکت الشام» در سوریه بود، مأمورکرد تا میان هر دو گروه النصره و دولت اسلامی عراق میانجیگری کند (Zelin, 2015).

دلایل اعلام یک جانبه گروه دولت اسلامی عراق و شام ازسوی ابوبکر البغدادی را می توان این گونه برشمرد:

- اینکه شاید ابوبکر البغدادی از مطرح شدن گروه النصره در دنیای جهادی  ها چندان خرسند نبود و می خواست با این کار اثبات کند که موفقیت های النصره به دلیل سازماندهی و ابتکار عمل اولیه و ارتباطات این گروه با گروه تحت فرمان او بوده است.

- او از سرمایه گذاری روی گروهی که بیشتر طرح های ملی گرایانه یا دست کم، اسلامی را اما در چارچوبی خاص دنبال می کند و به فکر طرح جهادی و خلافت اسلامی آن گونه که او مدنظرداشت، نیست، نگران بود.

- شاید او به این نتیجه رسیده بود که این بهترین زمان برای توسعه قلمرو حکومت اسلامی خود از عراق به سوریه باشد.

ازسوی دیگر، این ادغام یک جانبه ازطرف الظواهری، به هیچ وجه قابل قبول نبود چون الظواهری این حرکت را نوعی کودتا  ضد خود و سازمان القاعده می دید؛ بنابراین از شکل گیری آن خرسند نبود؛ پیش از آغاز نزاع جدی میان این دو گروه در دسامبر 2013 که به کشته شدن ابوصعد الهدرامی، رهبر النصره در استان رقه، به دست افراد وابسته به ابوبکر البغدادی منجرشد، به طور کامل، مشخص نبود که این تحول اساسی را در سازمان جهادی های دنیا کدام گروه آغازکرده است.

 اگرچه بیشتر انتقادها متوجه داعش و ابوبکر البغدادی است، در بیانیه های که در اوایل جولای 2014 ازسوی داعش منتشرمی شد، به ابن نکته تأکیدمی شد که افراد و نیروهای وابسته به این گروه در سوریه به شدت ازسوی سایر گروه های جهادی، مورد اذیت، آزار، تبعیض و شکنجه قرارمی گرفته اند.

به ادعای خود ابوبکر البغدادی، تغییر نام گروه، نشان دهنده توسعه و تکامل تدریجی گروه و البته افزایش سطح توقع ها و آمال گروه است؛ البته دیگر، توقعی نیست که نام گروه که دیگر اکنون، خود را خلافت اسلامی می خواند، تغییرکند چون غایتی است که گروه های جهادی در سرتاسر جهان، خواستار آن هستند (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 18)؛ اما این پرسش، مطرح است که «چه تفاوت ماهوی یا ساختاری میان خلافت اسلامی سال 2014، دولت اسلامی عراق در سال 2006 و دولت اسلامی عراق و شام در 2013 وجوددارد؟».

د- فرقه گرایی در عراق

دو عامل بسیار مهم که باعث شد، گروه های سنی عراقی که پیش تر در سال 2006 و 2007 با نیروهای آمریکایی، درزمینه مبارزه با القاعده عراق همکاری داشتند، دوباره به حمایت از داعش در سال 2013 روی بیاورند، عبارت اند از:

- سیاست های پاک سازی و تبعیض قومی و مذهبی بود که در قانون اساسی عراق در 2005 به تصویب رسید و با عنوان بعثی زدایی، بسیاری از گروه ها و افراد سنی مذهب و عناصر رژیم بعث، به بهانه مبارزه با تروریسم، بدون هیچ دلیل و برهان محکمه پسندی، راهی زندان شدند.

- سیاست های یک دست سازی دولت مرکزی درخصوص ترکیب جمعیتی برخی از شهرهای عراق است؛ گروه های سنی به شدت تحت تأثیر این سیاست های غلط دولت مرکزی، طرد و درنهایت به گروه های تروریستی، ملحق شدند. سعد جواد، پژوهشگر در مسائل و سیاست عراق، بیان می کند که آمریکا پس از حمله به عراق، به جای تأکید بر نقاطی مشترک که  بتواند دولت عراق را سرپا نگه دارد، درعمل، کشور را به سه بخش متمایز شیعه، سنی و کُرد تقسیم کرد؛ او بر این باور است که این سیاست، نقشی مهم در تعمیق شکاف های موجود میان این گروه ها داشت.

آقای سعد جواد بیان می کند که در قانون اساسی پیشین به دلیل ذات سکولاربودنش، به گروه های قومی و مذهبی هیچ اشاره ا ی نشده بود و این در حالی است که در قانون جدید، بر این موضوع ها و مسائل، بسیار تأکیدشده و این خود به اختلاف ها و تنش های یادشده دامن زده است.

در سال 2009 فرایند جابه جایی و همگون سازی مناطق سنی و شیعه در عراق (7.2 درصد) به اوج خود رسید؛ این سیاست دنبال شده ازسوی هر دو جناح به هیچ وجه با مخالفت دولت مرکزی، مواجه نشد؛ درنتیجه، این امر، به شکل گیری مناطق و شهرهایی با بافت به طور تقریبی، همگن انجامید و درعمل، عراق را به چندین منطقه مجاز مبدل کرد.

منهای مناطق شیعه نشین در هیچ یک از مناطق سنی نشین عراق، کمترین همکاری ممکن با نیروهای پلیس و ارتش در برقراری امنیت صورت نمی گرفت و همین امر سبب شد تا عناصر و نیروهای تندرو وابسته به داعش و القاعده، خیلی راحت در میان قبایل و مناطق سنی نشین نفوذکنند؛ همچنین، سیاست های دولت مالکی، یکی از عوامل عمده و مهم در تشدید این ناامنی و قوت گرفتن جنگ طائفی در این کشور بود. با آغاز بیداری اسلامی، تظاهرات های مسالمت آمیزی که در استان های به طور عمده سنی نشین عراق (ازجمله الانبار، دیاله، موصل و حتی کرکوک و با نام «الحرکت الشعبیه») در جریان بود، به هیچ وجه با پاسخ مناسب ازسوی دولت مرکزی عراق به رهبری نوری المالکی، مواجه نشد.

 تظاهر کنندگان، دو خواسته عمده داشتند: اول، برچیده شدن قانون مبارزه با تروریسم که به باور آنها ازسوی دولت مرکزی برای سرکوب اقلیت سنی تنظیم شده است. و دوم، آزادی زندانیان سیاسی که به باور گروه حقوق بشر بین المللی نیز، بسیاری از این افراد که اغلب، سنی نیز بودند، بدون هیچ اتهام و جرمی خاص بازداشت شده بودند اما دولت مالکی به جای پاسخگویی به این خواسته ها با آنها به شدت مقابله کرد.

در یک سخنرانی، خود آقای مالکی به صراحت به معترضان هشدارداد تا این وضع به وجود آمده را پایان دهند وگرنه خود او به این وضع پایان خواهدداد؛ او حتی پا را فراترنهاد و در مقایسه ای به طور کامل تنش زا، معترضان را به حامیان و جبهه یزید تشبیه کرد که قصددارند، جبهه امام حسین و یاران او را ازمیان ببرند؛ تشبیهی که به قرن هفتم هجری و مقابله امام حسین، امام سوم شیعیان و یزید، پسر معاویه اشاره داشت (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 21-22)؛

البته در این میان نیز، رهبران و عناصر القاعده عراق که دیگر خود را دولت اسلامی عراق و شام می خوانند، بیکار ننشستند؛ آنها هم به اقلیت سنی این کشور هشدارمی دادند که دولت مرکزی عراق، پر شده از عناصر دشمن و روافض که دشمن درجه یک اعراب سنی هستند؛ ازسوی دیگر نیز، دامنه این گفتمان به شدت فرقه گرایانه در گفتمان وزیر شیعه عراقی، آقای باقر جبر سولاق به اوج خود رسید؛ او سنی ها را به سه دسته تقسیم کرد: اول، آنهایی که باید کشته شوند؛ دوم، آنهایی که باید به زندان بروند و سوم، آنهایی که باید در خدمت شیعیان باشند (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 23)؛ تمام این تحولات و وقایع، خواسته یا ناخواسته، درنهایت به شعله ورشدن زبانه های کینه میان این گروه ها منجرشد.

ه- تفاوت داعش با القاعده و سایر جریان های فکری

یکی از ویژگی های جالب داعش، ترکیب کردن مقاصد و روش شناسی خاص در جهت دستیابی به اهدافش است که این گروه را از سایر گروه های اسلامی دیگر متمایزکرده است. ابومحمد العدنانی، سخنگوی داعش اشاره می کند که رسیدن به اهداف، مستلزم داشتن روش خاص است که او آن را روش یا مدل پیامبر می خواند؛ او این روش را در قالب دوبُعدی، قدرت و نیروی نظامی ترجمه می کند تا بتوان قلمرو مدنظر اسلامی را دوباره احیاکرد. پس از تصاحب قلمرو، کار بعدی که خلافت اسلامی بایدانجام می داد، اخراج و ازمیان بردن تمام مخالفان و افراد از قلمرو خلافت اسلامی بود که رهبر این گروه، آنها را ملحدان و کافران می خواند؛ پس از این مرحله، انسجام و یکپارچه کردن امت اسلامی در دستور کار قرارداشت.

نکته ای جالب توجه که در این روش شناسی خاص بایدمدنظرداشت، مجازشمردن قدرت و قوه قهریه برای برخورد با افراد و مخالفان خود است؛ البته در این میان، حتی استفاده از زور در برابر جماعتی از مسلمانان، مانند شیعیان (که داعش آنها را رواض و مرتدین می خواند و حتی افراد سنی که با حکومت اسلامی مخالفت کنند)، به عنوان خائنان به حکومت اسلامی، مجاز است؛ بنابراین می توان گفت که هدف اصلی داعش، کنترل و تصاحب سرزمین های اسلامی مدنظر آنها از چین گرفته تا اسپانیاست؛ در این راه، روش خاص آنها توسل به زور و قوه قهریه است که از این لحاظ با سایر گروه های جهادی که تاکنون می شناختیم، متفاوت هستند (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 27-29)؛

البته این مواضع درخصوص تصاحب قلمرو و فتح سرزمینی، همانند شمشیر دولبه عمل می کند؛ ازیک سو، فتح سرزمینی به عنوان پایگاه و قلمرو خلافت اسلامی، یکی از اهرم های مهم در دست داعش برای تبلیغ و تثبیت جایگاه خود درجایگاه یگانه مرجع معتبر برای آمال مسلمانان است؛ درعین حال، اداره امور سرزمینی توسط داعش که دشمنان و مخالفان جدی و گسترده، نه تنها در داخل بلکه حتی در خارج نیز دارد، درعمل، به امری سخت و البته خطیر تبدیل شده که هرگونه قصور در آن به معنای ازدست دادن مشروعیت و حقانیت خلافت خودخوانده است؛ امری که برای گروهی همانند داعش، بسیار دشوار می نماید (Hassan,2015).

یکی از جنبه های جالب توجه در رهبری هر دو گروه، آغاز مبارزات جهادی ابومصعب الزرقاوی، بنیان گذار داعش و اسامه بن لادن، بنیان گذار القاعده در دهه 1980، ضد اشغال افغانستان ازسوی شوروی بود؛ این دو رهبر، حتی در مقاطعی در سال های 2004 و 2005 با هم به طور مشترک، ضد اشغال عراق ازسوی آمریکا مبارزه کردند اما این همکاری ها به علل مختلف تداوم نیافت. بن لادن از خانواده ا ی مرفه و تحصیل کرده بود اما الزرقاوی، خانواده ای متوسط و تحصیلاتی پایین تر داشت. دیدگاه خاص و به شدت متحجرانه الزرقاوی نسبت به شیعیان و آنانی که او روافض می خواند، گسست این دو رهبر را سبب شد (Zelin, 2014: 1).

ازجمله تفاوت هایی دیگر که در ساختار داعش و القاعده قابل تمیزدادن است. تفاوت های نسلی و ایدئولوژیکی است. جهادی های امروز نسبت به دهه های 1980 و 1990، بسیار رادیکال تر و تندخوترند (Zelin, 2014: 3). از هسته اولیه شورای رهبری القاعده در افغانستان که در دوران اشغال افغانستان و بعدتر تشکیل شده بود، به طورتقریبی، بسیاری از چهره های شناخته شده، کشته یا از این گروه، جدا شده اند.

ایمن الظواهری، یکی از معدود چهره های شناخته شده  است که هم اکنون رهبری این گروه را برعهده دارد؛ ازاین رو می توان گفت که القاعده، هم اکنون با بحران رهبری کاریزماتیک و فعال، روبه رو است اما آن سوتر، در عراق و سوریه، داعش توانسته با توسل به اهرم های تبلیغاتی، بسیاری از جوانان مسلمان را از اَقصی نقاط جهان به قلمرو خلافت خودخوانده بکشاند و نفوذ فکری و ایدئولوژیکی خود را میان نسل جوان جهادی ها ارتقادهد. دسترسی آسان جوانان به شبکه های اجتماعی و اینترنت سبب شده تا از لحاظ فکری، نسبت به جهادی های دو یا سه دهه پیش، ما نسلی منسجم تر و البته رادیکال تر را شاهد باشیم (Groll, 2015).

ویژگی هایی بارز که القاعده را از داعش در اهداف و روش شناسی متمایز می کنند، در چند مورد بایدخلاصه کرد:

- اینکه در اسناد و مصاحبه های انجام گرفته ازسوی القاعده و رهبران آن، آنها به هیچ وجه،  به ایجاد خلافت اسلامی اشاره  ای نکرده اند یا دست کم در اولویت دستور کار آنها نبوده است؛ از این جهت، القاعده به گفته حتی برخی از مهره های داخلی این گروه از سایر گروه های دیگر جهادی، متمایز است. به گفته نلی لهود که درباره سازمان ها و گروه های جهادی تحقیق هایی بسیار انجام داده است، القاعده از نظر قائل شدن جایگاه برای خود، بسیار متواضعانه تر عمل کرده و به هیچ وجه در جهان اسلام برای جایگاه خود، جاه طلب نبوده است؛

 البته زمان اتخاذ این موضع در قبال عدم تشکیل خلافت اسلامی را باید به دهه 1980 و فرایند تثبیت رهبری اسامه بن لادن در ساختار القاعده مربوط دانست. به باور برخی ازجمله روهان گونارتنا[14]، مرگ عزام به وسیله یک بمب کنترل شده از راه دور در پیشاور پاکستان، کار گروه الجهاد مصر و به دستور اسامه بن لادن انجام شد.

بن لادن از کاریزما و نفوذ عزام بر جهادگران در افغانستان، ناخرسند بود؛ همچنین، برخلاف عزام که قصدداشت، به طور مجدد، کشورهای اسلامی را فتح کند (این امر به هیچ وجه در میان حُکام کشورهای اسلامی و عربی قابل پذیرش نبود)، بن لادن تغییری به طور تقریبی 180 درجه در مواضع و اهداف گروه سازمان صورت داد و بیشتر سمت و سوی اصلاح گرانه به برنامه های القاعده بخشید و مبارزه با دشمن فرامنطقه ی را در دستور کار قرارداد (Migaux, 2007: 316)؛ درحقیقت به نظرمی رسد که سازمان های اطلاعاتی عربی، به ویژه مصر و اردن، نقشی مهم در اتخاذ این دیدگاه ازسوی القاعده و درنتیجه ترور عزام ایفاکرده اند.

- ازسوی دیگر از نظر القاعده، تنها سوگندیادکردن ازسوی اعضا و پیروان آن برای ایجاد خلافتی اسلامی، کافی است؛ البته شاید این امر را باید ناشی از مناسب ندیدن شرایط برای ایجاد این خلافت دید؛ پس می توان گفت که القاعده به دنبال ایجاد یک خلافت نبوده بلکه منتظر فراهم شدن اسباب و شرایط آن بوده تا بتواند آن را محقق کند.

- یکی دیگر از حوزه های متمایز میان داعش و القاعده، درخصوص نحوه و کاربرد اهرم خشونت است.

 اگرچه در ابتدای امر، شاید این دو گروه با هم از لحاظ کاربرد خشونت یکسان به نظرآیند، با کمی دقت می توان برخی تمایزها را متوجه شد. القاعده خود را به داشتن رابطه متقابل و دوستانه با تمام گروه های اسلامی و جهادی، دانشمندان مسلمان، پژوهشگران اسلامی و درکل، بدنه عادی جامعه اسلامی متعهد می داند. برای القاعده، کاربرد خشونت و زور باید متناسب با شرایط و موارد آن باشد؛ اما داعش برای کاربرد خشونت، هیچ حد و مرزی قائل نیست و حتی این خشونت در بسیاری از موارد در قبال خود مسلمانان و گروه های جهادی به کاربرده شده است (Al-Ubaydi & et.al, 2014: 30-31).

- همچنین می توان گفت که القاعده، بیشتر نقش حامی و ماما را برای سایر گروه های جهادی داشته و دارد تا یک موتور محرکه قوی که بخواهد به طور مستقیم اقدام کند؛ برای نمونه، حمایت های الظواهری را در ابتدای امر از ایجاد شاخه این گروه در عراق به دست ابومصعب الزرقاوی و تلاش این گروه را برای ایجاد شاخه خود در سوریه به دست گروه النصره می توان از این مصداق ها دانست؛ درواقع، داعش، بیشتر درجایگاه یک حامی، گروه های جهادی مختلف را در کشورهای مختلف حمایت می کند تا بتوانند خلافت های کوچک و مدنظر خود را در این کشورها ایجادکنند تا درنهایت، زمینه برای هدف نهایی که همان خلافت اسلامی یکپارچه است، آماده شود؛ از این جهت با روش داعش که خود به صورت مستقیم، به دنبال ایجاد خلافت اسلامی است، فرق دارد (Fishman, 2012: 6).

ویژگی اصلی و بارزی که داعش را از سایر گروه های تروریستی متمایزمی کند و درواقع، نقطه  قوت این گروه محسوب می شود، توانایی آن در جنگیدن و هم زمان، ظرفیت کنترل مناطق تصاحب شده  است. در قلمرو سرزمینی خلافت اسلامی خودخوانده داعش، مؤسساتی مختلف و منابعی متنوع برای تأمین بودجه و نیازهای ضروری این خلافت اسلامی درنظرگرفته شده است؛ بازوی نظامی این سازمان نیز در جهت تأمین امنیت و اهداف موردنظر رهبران آن به خوبی عمل کرده است (Lewis, 2014: 9). شیوه داعش در اداره امور و به ویژه، فتح سرزمینی و تأسیس خلافت اسلامی، به شدت بر جنبه سخت افزاری و نظامی تأکیددارد. در مجله دبیق که زیر نظر این گروه به چاپ می رسد، آورده شده:

«حملات این گروه (داعش)، نیروهای مرتد را به عقب نشینی از مناطق روستایی و سازماندهی در مناطق مهم شهری مجبورخواهدکرد؛ سپس، گروه خلافت اسلامی از این موقعیت استفاده کرده، سطح آشوب هرج ومرج را در مناطق شهری به حدی بالاخواهد برد که از آن با نام «توحش« یادشود؛ گام بعدی در این مسیر، تلاش گروه برای پرکردن خلأ ایجادشده، درنتیجه آشوب است؛ در این مرحله، دستورها و قوانین موردنظر، پیاده خواهندشد و جامعه به سمت خلافت اسلامی مدنظر هدایت می شود» (Dabiq, 2014: 37).

در همین راستا، داعش، سایر گروه های جهادی به ویژه القاعده را نکوهش  کرده، از آنها که برای خشونت، حد و مرز قائل اند، به شدت انتقادمی کند و این گونه استدلال می کند که عدم توجه به زور و خشونت، مجاهدین را در رسیدن به آرمان خود، دلسرد و ایجاد خلافت اسلامی را بسیار بعید می سازد؛ بر این اساس، داعش با توسل به ابزارهای در دسترس، در تلاش است تا آرمان های مدنظرش را به بهترین و کامل ترین شکل ممکن تحقق ببخشد؛ ازاین رو، اهداف اصلی داعش را با توجه به مستندهای آورده شده در مجله دبیق، می توان به صورت زیر برشمرد:

اهداف داعش را باید در چهار مورد برشمرد:

- ازمیان بردن کامل مرزهای سیاسی موجود در عراق، سوریه و کل منطقه که با تضعیف دول مرکزی و ایجاد جنگ های فرقه  ای در منطقه می توان به این هدف، نائل شد.

- تأسیس خلافت اسلامی با فتح سرزمینی در عراق و سوریه، حکمرانی در این مناطق و حمایت از مردمان این کشورها در برابر تهدیدهای خارجی.

- دعوت از افراد و نخبگان هم رأی و هم کیش به قلمرو خلافت اسلامی برای جنگیدن و کار.

- بسط و توسعه قلمرو خلافت اسلامی به خارج از مرزهای این دو کشور و درنهایت، ایجاد جامعه اسلامی یا همان اُمت واحد.

این اهداف سیاسی و ایدئولوژیک بزرگ، به شدت به نیروی نظامی و سخت افزاری متکی است. داعش، ابتدا بسیار بر ایجاد جامعه ای کارآمد و تثبیت امور اولیه مورد نیاز برای کشورداری و سپس پیاده کردن قوانین مربوط به شریعت تأکیددارد و این یکی دیگر از اختلاف های موجود میان این گروه و سایر گروه های جهادی به ویژه القاعده است (Lewis, 2014: 11). لقاعده باوردارد که ابتدا بایدبتوان مراکز قدرت را در سرتاسر جامعه مسلمانان به وجودآورد و به آنها اجازه داد، در مقیاس کوچک سازماندهی شوند تا درنهایت، زمینه برای الحاق این مراکز به هم و اعلام خلافت بزرگ اسلامی، آماده شود اما داعش به هیچ وجه به این دیدگاه باورندارد.

 بلکه به یک قلمرو مشخص، همانند آنچه در عراق و سوریه برای خود فراهم آورده است، اعتقاددارد. داعش و رهبران آن بر این باورند که باید قلمرو خلافت اسلامی را مشخص و امور آن را به گونه ای اداره و سازماندهی کرد که بعدتر بتوان از آن به عنوان پایگاه توسعه ارضی و عقیدتی استفاده کرد؛ بنابراین، یکی دیگر از ویژگی های منحصربه فرد داعش، توان این گروه تبدیل  نیرو و قدرت نظامی خود به مراکز حکمرانی در شهرها و مناطق مختلف در عراق و سوریه است که نتیجه این کار، کنترل و سلطه سیاسی بر این مناطق خواهدبود (Hassan, 2015).

نتیجه گیری

حرکت بنیادگرایی، ریشه های تاریخی دارد که از تحولات و بحران های گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، متأسی بوده است اما بیداری اسلامی و تحولات چند سال اخیر در نحوه سیاست گذاری های کلان ایالات متحده و کشورهای منطقه، شرایطی را به وجودآورد که تنها برنده این شرایط ویژه و بحرانی، گروه های رادیکال مذهبی بودند. رشد و تقویت پایگاه داعش در عراق و سوریه، از سیاست های غلط و گاه متناقضی نشأت می گرفت که از کشورهای منطقه و فرامنطقه در خاورمیانه دنبال شد. جنگ داخلی سوریه و نابسامانی های ساختاری در عراق، زمینه ساز رشد گروه های تروریستی و افراطی، مانند داعش شد.

داعش به نوبه خود، شیوه و سبکی نوین و به شدت متحول را از توان و ظرفیت های گروه های بنیادگرا به نمایش گذاشت. تحولات ساختاری، فکری، ایدئولوژیکی و فرهنگی که این گروه از خود در عراق و سوریه در دو سال اخیر نشان داده است، از نوعی دگردیسی یا جهش در روند مبارزاتی این گروه ها حکایت دارد. تفاوت های چشمگیر عملکردی و ایدئولوژیکی این گروه با سایر گروه های بنیادگرا همانند القاعده، از آغاز عصری نوین از مبارزات بنیادگرایی در خاورمیانه و حتی فراتر از آن خبرمی دهد؛ تأکید این گروه به ابزار خشونت لجام گسیخته، قدرت نظامی، راهبردهای (تاکتیک های) منظم و نوین جنگی و البته تأکید زیاد بر رسانه های اجتماعی و اینترنت سبب شده تا این گروه به سرعت، پایگاه هایی سیاسی و اجتماعی قوی، در میان جمعیت مسلمان کشورهای مختلف جهان و خاورمیانه برای خود ایجادکند؛ درواقع، نگرش متفاوت داعش به مسائل دینی، سیاسی و فرهنگی، زمینه ا ی به وجودآورده که این گروه بتواند از سایر گروه های بنیادگرا پیشی بگیرد و درحقیقت، به قوی ترین گروه بنیادگرا و درعین حال، تروریستی جهان تبدیل شود.

پی نوشت:

[9] . Abu Mohammad al-Adnani, Speak person of ISIS

[10] . Abu Muhammad al-Maqdisi

[11] . تحولات اسمی از داعش تا خلافت اسلامی

* داعش (Daesh: اختصار عربی به معنای «دولت اسلامی عراق و شام» که اعضای این گروه به شدت با به کارگیری این واژه مخالف اند.

* آیسل(Isil): این اختصار(Islamic State of Iraq & Levant) برای اولین بار ازسوی بارک اوباما و دولتمردان آمریکا به کاررفت؛ این اختصار و کلمه "levantt" اسمی است که فرانسویان برای سرزمین شام به کارمی بردند «دولت اسلامی عراق و لوانت».

* آیسس(Isis): «دولت اسلامی عراق و شام» در آوریل 2013، ابوبکر بغدادی اسم گروه را از دولت اسلامی عراق به دولت اسلامی عراق و شام تغییر داد. کلمه شام، واژه عربی برای سرزمین های واقع در شرق مدیترانه است و معادل واژه فرانسوی "levantt" است.

* آی اس(IS): «دولت اسلامی یا خلافت اسلامی» که پس از تصرف موصل و در 14 ژوئیه 2014 به طور رسمی انتخاب شد؛ البته این اسم، اولین بار در 2006 و پس از تأسیس گروه نام گذاری شد و اعضای آن به اختصار، دولت اسلامی عراق را خلافت اسلامی می خواندند.

[12] . Ayman Al-Zawahiri, leader of Al-Qaeda

[13] . Jabhat Al-Nusre

[14] . Rohan Gunaratna

مراجع

- اسپوزیتو، جان، مهران کامروا و جان واتربوری (1391)؛ جامعه مدنی و دموکراسی در خاورمیانه؛ ترجمه محمدتقی دلفروز؛ چ 1، تهران: انتشارات جاوید.

- دکمیجان، هرایر (1390)؛ جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب؛ ترجمه حمید احمدی؛ چ 6، تهران: انتشارات کیهان.

- گُل‌مُحمدی، احمد (1392)؛ جهانی‌شدن، فرهنگ و هویت؛ چ 6، تهران: نشر نی.

- Alterman, J. B. (2014). Rethinking Strategy toward the Islamic State. CSIS.

- Barrett, R. (2014, November). The Islamic State.

- Cordesman, A. H. (, 2014, July). The New “Great Game” in the Middle East: Looking Beyond the “Islamic State” and Iraq.

- Dabiq-The Return of Khilafah. (2014). Retrieved from

https://azelin.files.wordpress.com/2014/07/islamic-state-22dc481biq-magazine-122.pdf

- Dina Esfandiari and Ariane Tabatabai. (2015). Iran’s Isis Policy.

- Fishman, B. (2012 , May). The Evidence of Jihadist Activity in Syria. 5(5).

- Groll, E. (2015, August). Al Qaeda Is Losing the Battle for Jihadi Hearts and Minds. Foreign Policy‎. Retrieved from https://foreignpolicy.com/2015/08/19/al-qaeda-losing-battle-jihadi-hearts-minds-zawahiri-tape/

- Hamid, S. (2014). The Enduring Challenge of Engaging Islamists: Lessons from Egypt. POMED.

- IEP. (2015). Global Terrorism Index 2015. Institute for Economics and Peace (IEP). Retrieved from www.economicsandpeace.org

- Kenneth Katzman, Christopher M. Blanchard, Carla E. Humud, Rhoda Margesson, Matthew C. Weed. (2015, February). The “Islamic State” Crisis and U.S. Policy.

- Kirdar, M. J. (2011, June). AL QAEDA IN IRAQ.

- Knudsen, A. (2003). Political Islam in The Middle East.

- Lewis, J. D. (2014, July). The Islamic St ate: a Counter Strategy for a Counter-State.

- Lieberfeld, D. (2005). THEORIES OF CONFLICT AND THE IRAQ WAR.

- Michael O. Emerson, David Hartman. (2006). THE RISE OF RELIGIOUS FUNDAMENTALISM.

- Migaux, P. (2007). Al Qaeda. In G. C. Blin, the History of Terrorism (K. y. Translated by Edward Schneider, Trans., pp. 314 - 349). U N I V E R S I T Y O F C A L I F O R N I A P R E S S.

- Muhammad al-‘Ubaydi, Nelly Lahoud, Daniel Milton, Bryan Price. (2014, December). The Group That Calls Itself a State: Understanding the Evolution and Challenges of the Islamic State.

- Nelly Lahoud and Muhammad al-`Ubaydi. (2013, December). Jihadi Discourse in the Wake of the Arab Spring.

- Poirson, T. (2014, December). Caliphates and Islamic Global Politics. (T. P. Oprisko, Ed.)

- Zelin, A. Y. (2014). The War between ISIS and al-Qaeda for Supremacy of the Global Jihadist Movement.

- BIBLIOGRAPHY Choueiri, Y. M. (2015). International Encyclopedia of the Social & Behavioral Sciences (Second Edition Ed.).

- Encyclopedia of POLITICS: The Left and the Right (Vol. 2). (2005). United States of America: Sage Publications, Inc.

- BIBLIOGRAPHY Milton-Edwards, B. (2014). Islamic Fundamentalism since 1945 (Second Edition Ed.). Routledge.

- Al-‘Adnani, A. M. (2014, may). New audio message by ISIS Shaykh Abu Muhammad al-‘Adnani as-Shami. pietervanostaeyen. Retrieved from https://pietervanostaeyen.wordpress.com/2014/05/12/new-audio-message-by-isis-shaykh-abu-muhammad-al-adnani-as-shami-apologies-amir-al-qaida/

- Hassan, H. (2015, May). Inside ISIS: on the “Army of Terror”. Retrieved from https://youtu.be/oE-re1JcXV4

- McCants, W. (2015, SEPTEMBER). The Believer. Retrieved from

http://www.brookings.edu/research/essays/2015/thebeliever

- Wilgenburg, W. v. (2015, Febraury). 'Fight Them until There Is No Fitnah’: The Islamic State’s War With al-Qaeda. Jamestown. Retrieved from

http://www.jamestown.org/single/?tx_ttnewsدرصد5Btt_newsدرصد5D=43554&no_cache=1

- Zelin, A. Y. (2015, January). The Islamic State. Retrieved from

https://www.youtube.com/watch?v=oIm76e1vMv0

نویسندگان:

سید جواد صالحی: استادیار و عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شیراز 

فاتح مرادی نیاز: دانشجوی کارشناسی‌ارشد مطالعات خاورمیانه دانشگاه شیراز

فصلنامه جامعه شناسی سیاسی جهان اسلام شماره 8

انتهای متن./

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول