علامه محمد اقبال لاهوری یکی از اندیشمندان بزرگ جهان اسلام و بیشک یکی از شعرای مشهور زبان فارسی دری است که در ١٨٧٣ میلادی در شهر سیالکوت از توابع هند دیده به جهان گشود.
نیاکان اقبال برهمن بودند که حدود پانصد سال پیش مسلمان شدند.
دیری نگذشت که آوازه اقبال در سراسر شبهقاره هند پیچید و شعرهای وی زبان زد عام و خاص شد.
او به زبان های اردو، فارسی دری، انگلیسی، المانی و عربی مسلط بوده و تا مدت زیادی به شغل وکالت میپرداخت. اقبال علاقه زیادی به اندیشه و عرفان شرق داشته است .
علامه اقبال لاهوری در وصف بهار بین شاعران فارسی زبان شبهقاره جایگاه ویژهای دارد و با شیوهای تأثیر گذار این فصل را وصف کرده است.
آنچه که عظمت و ابهت و ارزش آثار اقبال را نسبت به سایر شاعران هم دوره در شبه قاره هند بیشتر میکند، نظرات سیاسی، اجتماعی و تربیتی او و تعلق شدید او به دین اسلام است.
آن گونه که در مقدمه یکی از دیوانهای اقبال نیز آمده است، اقبال شاعری در ردیف قهرمانان جاوید شعر فارسی است که سبک جدیدی در شعر فارسی تأسیس کرد که باید سبک او را «سبک اقبال» نامید.
پیام اقبال حتی در شعری که در وصف بهار گفته است، با آثاری از این دست تفاوت بسیاری دارد.
اقبال در شعر «بهار» از مسلمانان جهان می خواهد که از خواب زمستانی بیدار شوند و جنب و جوش و «بیداری را از بهار بیاموزند»؛ این شعر اقبال، عظمت و اهمیت مشرب روحانی او را برای ما روشنتر میسازد.
بهار
خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار
مست ترنم هزار، طوطی و در اوج و سار، برطرف جویبار، کشت گل و لاله زار، چشم تماشا بیار
خیز که در کوه و دشت، خیمه زدا بر بهار
خیز که در باغ وراغ، قافله ی گل رسید
باد بهاران وزید، مرغ نوا آفرید، لاله گریبان درید، حسن گل تازه چید، عشق غم نو خرید
خیز که در باغ وراغ، قافله ی گل رسید
بلبلگان در صفیر صلصلگان در خروش
خون چمن گرم جوش، ای که نشینی خموش، در شکن آئین هوش، باده ی معنی بنوش، نغمه سرا گل بپوش
بلبلگان در صفیر صلصلگان در خروش
حجره نشینی گذار گوشه ی صحرا گزین
برلب جوئی نشین، آب روان را به بین، نرگس ناز آفرین، لخت دل فرودین، بوسه زنش بر جبین
حجره نشینی گذار گوشه ی صحرا گزین
دیده معنی گشا، ای زعیان بیخبر
لاله کمر در کمر، نیمه ی آتش به بر، میچکدش برجگر، شبنم اشک سحر، در شفق انجم نگر
دیده معنی گشا، ای زعیان بیخبر
خاک چمن وانمود راز دل کائنات
بود و نبود صفات، جلوه گریهای ذات , آنچه تو دانی حیات: آنچه توخوانی ممات، هیچ ندارد ثبات
خاک چمن وانمود راز دل کائنات
نه افغانیم و نی ترک و تتاریم
چمن زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پرورده یک نوبهاریم
انتهای پیام/ح