اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  دین پژوهی

تأویل سهروردی از حقیقت حب در قرآن - بخش اول

جایگاه وجودشناسی حب و عشق

هدف از این نوشتار، اثبات وجود شواهد قرآنی بر آرای سهروردی، در باب «حب» و «عشق» است.

جایگاه وجودشناسی حب و عشق

 

چکیده

هدف از این نوشتار، اثبات وجود شواهد قرآنی بر آرای سهروردی، در باب «حب» و «عشق» است. بدین منظور پس از تبیین حقیقت حب از منظر سهروردی و با اشاره به آیات قرآنی مربوط به حب و عشق می کوشیم این دیدگاه را با آیات قرآن تطبیق دهیم و نیز تأویل و تفسیر آیات مذکور را بیان کنیم. سهروردی خود قائل به نوعی تأویل است که در آن فهم معنای حقیقی متن، بستگی به سطح فهم و ادراک خواننده دارد. در این نوشتار دیدگاه سهروردی بر اساس جایگاه وجودشناسی، معرفت شناسی و جهان شناسی حب بررسی شده است. از لحاظ وجودشناسی و طبق نظر سهروردی، حب حقیقتی مستقل است و منشأ ازلی دارد که مجانست در آن شرط نیست. در معرفت شناسی اشراقی، معرفت، پایه و اساس محبت دانسته شده و در جهان شناسی او، نظام جهان و نیز سعادت و شقاوت نفس بر اساس محبت تفسیر می شود. رسیدن به کمال انسانیت صرفاً به  واسطه عشق امکان پذیر خواهد بود.

کلیدواژه ها: قرآن، سهروردی، حب، عشق، تأویل.

مقدمه

در طول تاریخ، به دست آوردن درک و معرفت از محبت و ماهیت آن همواره یکی از دغدغه های مهم آدمی بوده، تا آنجا که بسیاری از حکما، عالمان اخلاق و عرفا در آثار خود پس از تبیین اهمیت حب در پرورش روح آدمی، درصدد بیان حقیقت و ذکر آثار و لوازم آن برآمده اند.

با نگاهی به تاریخ اندیشه بشر به راحتی می توان پی برد که این بحث پیشینه ای بسیار طولانی دارد و همواره توجه اندیشمندان بسیاری را به خود جلب کرده است؛ افلاطون در رساله میهمانی از زبان سقراط نقل می کند که عشق از فرشتگان بوده و واسطه بین خدایان و انسان ها است (افلاطون، 1362: 326). ارسطو دوستی را فضیلتی می داند که به  صورت فطری در تربت انسان غرس شده است (ارسطو، 1386: 301). ابن مسکویه محبت های مردم را از سر خواهش، بینش و فکر دانسته و معتقد است عشق افراط در محبت و اخص از آن است (ابن مسکویه رازی، 1381: 183). ابوحامد غزالی محبت را عبارت از میل طبع به سمت چیزهایی می داند که با طبع سازگار است، به  طوری  که اگر آن میل قوی باشد، عشق نامیده می شود (غزالی، 1362: 572). نصیرالدین طوسی معتقد است حقیقت محبت طلب اتحاد با چیزی است که اتحاد با او در تصور طالب، کمال باشد (طوسی، 1369: 259).

سهروردی نیز از جمله حکمای مسلمان است که توجه خاصی به بحث حب و عشق داشته و رساله ای را به آن اختصاص داده است که خود، حکایت از اهمیت این بحث نزد وی دارد. در آیات متعددی از قرآن نیز لفظ «حب» و مشتقات آن به  کار رفته است. با اینکه لفظ «عشق» هرگز در قرآن به  کار نرفته، اما از «محبت شدید» استفاده شده است.

کلام سهروردی عمدتاً کلامی رمزی و مشحون از اسرار است. او در بسیاری از رساله های عرفانی خود از قبیل صفیر سیمرغ، قصه غربت غربی ... و مهم تر از همه، رساله مونس العشاق، با زبانی رمزی سخن گفته و کلید گشایش آن را تأویل دانسته است؛ از سویی واضح است که برای درک معانی و مفاهیم آیات نیز نمی توان صرفاً به ظاهر الفاظ آیات و سیاق آنها اکتفا کرد؛ بر این اساس، برای فهم باطن کلام خداوند و حقیقت آن علاوه  بر تفسیر، نیازمند تأویل هم هستیم و چنین امری نه فقط در باب کلام الهی جایگاهی دارد، که درباره هر کلام رمزی، از جمله نوشتار سهروردی نیز ضروری به نظر می رسد.

از آنجا که در این مقاله درصددیم تأویل سهروردی از حقیقت حب در قرآن را بیان کنیم، برای روشن ترشدن مباحث مطرح شده، تبیینِ مفهومی تأویل و تفسیر لازم به نظر می رسد.

1 . تأویل و تفسیر

1. 1. تعریف

تفسیر در حوزه متون دینی عبارت است از بیان معانی الفاظ و عبارات ظاهری بر اساس اصولی که تا حد امکان بتواند متن را از خطرهای تفاسیر شخصی و ذوقی در امان نگه دارد. تأویل، مصدر مزیدفیه «اَوًل» و در لغت به معنای ارجاع و بازگشت دادن به اصل است و در اصطلاح، تفسیر کلامی است که معانی مختلفی داشته باشد، به نحوی که فقط معنای غیرلفظی آن صحیح است (ابن منظور، 1408، ج11: 32).

تمایز تأویل و تفسیر در آن است که تفسیر، رفع ابهام از لفظِ مشکل است؛ یعنی در جایی که ابهام معنا به سبب پیچیدگی ای است که در لفظ حاصل شده باشد. اما تأویل رفع شبهه از متشابه، اعم از اقوال و افعال است. بنابراین، جایگاهش وقوع شبهه در قول یا عمل است که سبب پنهان شدن حقیقت شده است؛ حقیقتی که هدف نهایی یا معنای مراد است و تأویل از بین بردن این خفا است، پس تأویل علاوه  بر رفع ابهام، دفع شبهه نیز می کند (معرفت، 1418، ج1: 19).

از روش های تأویل و تفسیر، امروزه تحت عنوان علم هرمنوتیک یاد می شود؛ هرمنوتیک یا دانش تأویل و تفسیر، که واژه ای یونانی است و ریشه در دوره یونان باستان دارد، از فعل یونانی «هرمنیون»[1] به معنای تأویل کردن و اسم «هرمینیا» به معنای تأویل گرفته شده است (پالمر، 1377: 19).

1. 2. تأویل از دیدگاه سهروردی

سهروردی در آثار خود سخنی از تأویل به میان نیاورده است، اما از شیوه استفاده وی از قرآن و حدیث برای بیان مباحث حکمی و اشراقی اش می توان به دیدگاه وی درباره تأویل پی برد (پورنامداریان، 1364 : 93). اصل بنیادین تأویل سهروردی را می توان در پایان رساله کلمه التصوف مشاهده کرد. در آنجا چنین می گوید: «إقرا القرآن کأنه ما اُنزل إلا فی شأنک فقط؛ قرآن را بخوان، چنان که گویی جز در شأن تو نازل نشده است» (سهروردی، 1380، ج4: 139).

این اصل نه  فقط درباره قرآن، که درباره سایر متون نیز کاربرد دارد. چنین می نماید که بر اساس این گفته، وی قرآن را اثری رمزی می داند که هر کس به تناسب فهم و ادراک باطنی خویش می تواند از آن بهره مند شود. علاوه بر این، وی بسیاری از رساله های خود مثل غربت غربیه، صفیر سیمرغ و ... را به زبانی رمزی بیان کرده، بدون اینکه رموز به کاررفته در آنها را شرح و توضیح دهد، و تأویل آنها را به عهده خواننده واگذار کرده است. سهروردی آیات و احادیث را بر اساس معرفت شناسی و جهان شناسی فلسفی و عرفانی خود تأویل و تفسیر می کند، چنان که اغلب کلمات به مفاهیمی بازگردانده می شوند که به نوعی یا با فلسفه اشراقی او ارتباط دارند، یا با عرفان او. مثلاً، وی در آیه «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیه الظَّالِمِ أَهْلُها؛ بارخدایا، ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر» (نساء: 75)، «قریه» را تأویل می کند به عالم غرور یا همان عالم ماده و عالم کون و فساد که با جهان شناسی فلسفی او در ارتباط است (سهروردی، 1380، ج3: 223).

دیدگاه سهروردی درباره تفسیر و تأویل حقایق باطنی در کنار نظریه معرفت شناختی و نظریه جهان شناختی اشراقی وی تبیین می شود، به  گونه ای که با کنارگذاشتن دست کم یکی از این دو دیدگاه، نمی توان به هرمنوتیک ویژه ای دست یافت که در حکمت اشراقی او است. در واقع سهروردی تأویل را گشودن رمز از پوسته حقایق باطنی و گذر از ظاهر به باطن آنها می داند و ادراک این حقایق را با کشف و شهود نفس ناطقه، یک بار از طریق قوه خیال خود و با تمثیل در عالم مثال ممکن می شمارد و بار دیگر بدون صورت و بدون هیچ واسطه ای با القای این حقایق و معانی بر قلب قابل حصول می داند که شهود عقلی به  شمار می آید (اصغری، 1391: 146).

2. حب از نظر سهروردی

«محبت» در لغت به  معنای دوست داشتن، مهر، ودّ، وداد، دوستداری و مودت است (دهخدا، 1341، ج11: 504) و «عشق» به معنای به حد افراط دوست داشتن، دوستی مفرط و محبت تام (معین، 1375، ج2: 2303).

سهروردی نگاهی حکیمانه به مقوله حب و عشق دارد. او در دو جا، بیش از جاهای دیگر در آثار خویش، حقیقت عشق را بررسی می کند: یکی در حکمت اشراق، جایی  که درصدد تبیین رابطه انوار با یکدیگر است و دیگری در رساله فی حقیقه العشق. وی در تعریف محبت می گوید معنای محبت همان شادشدن یک ذات است به تصور حضور ذات دیگر: «المحبه، هی الابتهاج بتصور حضره ذاتٍ ما» (سهروردی، 1380، ج4: 134). او محبت را سرآغاز عشق می داند و معتقد است وقتی محبت لبریز شود و به غایت برسد، عشق نام می گیرد، و وقتی عاشق در مرتبه محبت به غایت سرسپردگی و دلدادگی نائل شود، سراپا اطاعت و فرمان برداری می شود؛ و در تعریف عشق می گوید: «العشق محبه مفرطه»؛ محبت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند (همان، ج2: 286) و نیز در باب جایگاه عالی محب معتقد است محب کسی است که نفسی زیرک و حدسی نیرومند داشته و به راحتی به چیزهایی می رسد که دیگران به آن نمی رسند. رسیدن به این مقام نیز کار هر کسی نیست؛ فقط کسانی شایسته و درخور این مقام اند که اهل معرفت و مکاشفات عظیم باشند (همان: 138). وی در مونس العشاق نیز ضمن به دست دادن تبیینی رمزی از عشق می گوید عشق اکسیری است که جان آدمی را از ناخالصی ها می پالاید و آن را برای خدا خالص می کند:

عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه گیاهی است که در باغ روید در بن درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآرد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان درخت نماند و هر غذا که به  واسطه آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود (همان: 287).

به اعتقاد سهروردی، محبت از لوازم معرفت است و معرفت پایه و اساس محبت. معرفت اگر به امری خیر تعلق یابد، منشأ محبت خواهد بود و اگر به امر شری متعلق شود، منشأ عداوت. به نظر وی، معرفت اعم از محبت، و محبت اعم از عشق است؛ چراکه هر عشقی محبت است، اما هر محبتی عشق نیست، بلکه فقط محبت شدید عشق است؛ و همین طور هر محبتی معرفت است، اما هر معرفتی محبت نیست، بلکه فقط معرفتی محبت است که به امر خیر تعلق یابد (همان، ج3: 286).

سهروردی در جهان شناسی اشراقی خود، عشق را عامل تمام حرکات و تحولات و رابط وجودی میان تمام موجودات دانسته و معتقد است تمام موجودات عالم بهره ای از عشق دارند و همگی به سوی محبوب خود در حال حرکت اند (همان، ج3: 275).

3. جایگاه وجودشناسی حب و عشق

3. 1. ازلی  بودن منشأ عشق

سهروردی در مونس العشاق تصویری متافیزیکی از مبدأ عشق عرضه می کند. به اعتقاد او، عشق، حقیقتی است ازلی که با دو برادر خویش (حسن و حزن) از عقل نشئت گرفته است. طبق فلسفه اشراق، اولین چیزی که حق تعالی خلق کرد عقل است. عقل، اول از جهت شناخت حق، حسن را آفرید و از جهت شناخت خود، عشق را:

بدان که اول چیزی که حق سبحانه تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق، یکی شناخت خود و یکی شناخت آن که نبود پس ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت، حسن پدید آمد و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت عشق پدید آمد و از آن صفت که نبود پس ببود تعلق داشت، حزن پدید آمد (همان، ج3: 269).

عشق از نظر سهروردی دارای حقیقتی آسمانی و مستقل از وجود انسان است و جایگاه اصلی آن عالم ملکوت است؛ اما پس از خلق انسان به دست خدا و هبوط وی بر روی زمین، حسن هم وارد زمین می شود؛ عشق هم که بر اساس دیدگاه سهروردی جدایی ناپذیر از حسن و ملازم با حزن است، در پی حسن پا به جهان مادی ما می گذارد. عشق درباره پیشینه اش می گوید: «از بیت المقدسم،[2] از محله روح آباد، از درب حسن، خانه ای در همسایگی حزن دارم» (همان ، ج3: 275).

از آیات قرآن نیز چنین برداشت می شود که آغاز محبت از جانب خداوند بوده است، بدین معنا که ابتدا خداوند محب انسان بوده و انسان در اثر جذبه محبت الهی به سوی او جذب شده است. تا جذبه محبت حق تعالی نباشد از انسان هیچ حرکتی در رسیدن به حب وی سر نخواهد زد. اکثر عرفا برای اثبات آغاز عشق از جانب حق تعالی به آیه 54 سوره مائده استناد می کنند:

یا ایها الذین امنوا من یرتَدَّ مِنکُم عَن دینه فسوف یاتی الله بقومٍ یحبّهم و یحبّونه؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، هر که از شما از دین خود مرتد شود، به زودی خداوند قومی را که بسیار دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند برانگیزد.

آنان معتقدند حب در دل بنده از جانب خداوند آغاز شد. ابتدا «یحبّهم» بوده، سپس در اثر جذبه عشق او «یحبّونه» آغاز شده است:

حب در دل بنده از طرف حب الهی که فرمود «یحبّهم و یحبّونه» سرچشمه گرفته است که همان جذبه الهی است که بنده خالص خود را به  سوی خود نزدیک می گرداند و او را به سوی رحمت خود می کشاند و البته مقصود در اینجا نزدیک شدن به جوار قرب احدی و ادراک معرفت حقیقی و شناسایی آثار بزرگواری او است که دل و جانش را گرفته و آرزوی او تحصیل محبت پروردگار خویش و واقع گردیدن در سلک اولیا و دوستان او است (امین، 1361 ، ج3 : 98).

در قرآن اشاره مستقیمی به مبدأ و منشأ عشق نشده، اما با کمی تأمل و تدبر در آیات، می توان پی برد که قرآن عشق را امری ازلی و نشئت گرفته از ذات حق می داند. جایگاه عشق، از نظر قرآن، عالم ملکوت است که در ازل به روح انسان تعلق یافته و با آفرینش وجود مادی انسان، قدم در عالم ماده نهاده است:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِم ْذُرِّیتَهُم وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا: بَلی، شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَه إِنَّا کنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ ؛ و به یاد آر هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند بلی ما گواهی می دهیم، که دیگر در روز قیامت نگویید ما از این واقعه غافل بودیم (اعراف: 172).

عشق در ازل از این خطاب ربانی نشئت گرفت. خداوند در ازل روح انسان را خطاب قرار داد و در اثر این خطاب ربانی، شعله عشق در درون انسان برافروخته شد (رمضان البوطی، 2009: 15-17). انسان با واردشدن به جهان ماده، این خطاب روحانی را به دست فراموشی سپرد، اما آثار آن به شکل رؤیایی خیالی در دل و جان وی باقی ماند و سبب تحیر و سرگشتگی اش شد؛ خیالی که همواره او را به سمت عالم ملکوت فرا می خواند. عین القضات همدانی در این باره می گوید:

ای عزیز یاد آر آن روز که جمال «الستُ بِرَبِّکم» بر تو جلوه می کرد ... هیچ جان نبود که نه وی را بدید و هیچ گوش نبود الّا که از وی سماع قرآن بشنید. اما حجاب ها برگماشت تا به واسطه آن حجاب ها بعضی را فراموش شد و بعضی را خود راه ندهند ... اول مقامِ مرد رونده این باشد که درمانده و متحیر باشد. داند که او را حالت «الستُ بِرَبِّکُم» بوده است، اما جز خیالی با وی نمانده باشد و در آن خیال متحیر و شیفته مانده باشد (همدانی، بی تا: 106 و 109).

این مقامِ عشق انسان به خدا است. اما همان گونه که بیان شد، عشق خدا به انسان نیز ازلی و قدیم است؛ آیات نشان دهنده این حب قدیم، آیات دالّ بر کرامت انسان و مقام متمایز و خاص او نزد خدا است. از جمله آنها، آیه ای است که بیان می کند خداوند انسان را با دست خود شکل داد و از روح خود در او دمید: «إِذا سوَّیتُهُ و نَفَختُ فیه مِن روحی فَقَعُوا لَهُ سجدینَ؛ پس آنگاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود بر او دمیدم، بر او سجده کنید» (الحجر: 29).

بر این اساس، می توان بیان سهروردی را، آنجا که درباره مبدأ عشق می گوید: «از بیت المقدسم، از روح آباد»، متأثر از این آیات و تأویل آنها به زبانی رمزی دانست.

3. 2. عدم اشتراط مجانست در محبت

شرط نبودن جنسیت و مجانست در محبت، به این معنا است که انسان همان گونه که می تواند به معنای حقیقی، محب حق  تعالی باشد، می تواند محب چیزهای دیگری از قبیل پول، جاه، مقام و غیره هم باشد، گرچه هیچ یک از این چیزها از جنس انسان نباشند و مجانستی با او نداشته باشند.

سهروردی محبت بنده به حق  تعالی را نقطه ربانیت او و مرکز اسرار الهی دانسته و معتقد است در محبت جنسیت شرط نیست، چراکه مردم ممکن است رنگ یا هیئتی را دوست داشته باشند، با اینکه از جنس آنها نیست:

اهل معرفت اثبات کردند محبت را و لذت را و در این جنسیت شرط نیست ... از آنکه مردم لونی را دوست دارند یا هیئتی را با آنکه از جنس او نیست ... و محبت شادشدن ذاتی است به تصور ذات دیگر و در این، جنسیت شرط نیست (سهروردی، 1380، ج3: 329).

در قرآن آیات فراوانی وجود دارد که در آنها واژه «حب» و مشتقات آن، به وجود رابطه محب و محبوبی بین انسان و خدا و نیز انسان و غیرخدا تصریح می کند، علی رغم اینکه بین انسان و خدا به دلیل وجود رابطه علّی و معلولی، به معنای حقیقی مجانست و مناسبت وجود دارد، اما چنین تجانسی لزوماً بین او و غیرخدا وجود ندارد. از جمله این آیات می توان به فقرات زیر اشاره کرد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللَّهِ؛ برخی از مردم (نادان) غیر خدا را همانند خدا گیرند و چنان که خدا را بایست دوست داشت، با آنها دوستی ورزند» (بقره: 165).

این آیه همانطور که به محبوب بودن خداوند نزد انسان تصریح دارد (کحبِّ الله) بیانگر محبوب  بودن غیرخدا در نزد او نیز هست (یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یحِبُّونَهُمْ)، گرچه در پایان آیه می فرماید: «خداوند محبوب حقیقی انسان مؤمن است» (وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه). آیه دیگر نیز به محبوب بودن مال دنیا نزد انسان تصریح می کند: «و تحبّون المال حبّاً جمّاً؛ و سخت فریفته و مایل به مال دنیا می باشند» (الفجر: 20).

گرچه، برخی از علمای اخلاق، همچون علامه قزوینی، وجود مجانست را یکی از اسباب محبت می دانند، اما به نظر می رسد فقط در محبت حقیقی، اصیل و بادوام، وجود مجانست شرط و لازم است. وی حب حاصل از مجانست و مشارکت در یک صفت و همچنین حب حاصل از مجانست خفی و مناسبت معنوی، بدون هیچ سبب ظاهری، را از انواع محبت می داند و می گوید به دلیل اینکه نفس انسان از عالم امر حق تعالی است، بین خدا و انسان، مناسبت خفی و مجانست معنوی وجود دارد (قزوینی، 1380: 602). نیز چون انسان معلول خدا، شعاع و پرتویی از ذات الهی است، جدای از حق تعالی نیست و غیر او محسوب نمی شود. لذا محبت خدا به او در واقع بازگشت به حب به ذات خود دارد.

علامه قزوینی، یکی دیگر از انواع حب را حب علل به معلولات خود و بالعکس می داند و می گوید حبِ علت به معلول، به آن دلیل است که معلول، فرع علت و منطوی در او است و حبِ معلول به علت نیز به این دلیل است که علت، اصل معلول و دربردارنده آن است؛ پس حب علل به معلولاتشان و بالعکس، در حقیقت حب به خودشان است (همان: 599).

بنابراین، حبی که شرط مجانست در آن رعایت شده باشد، حبی اصیل و بادوام خواهد بود؛ اما لزوماً در هر حبی، جنسیت شرط نیست، کما اینکه انسان چیزهایی نظیر مال، جاه، مقام و ... را دوست دارد و محب آنها است. گرچه به نظر می رسد چنین حبی، دائمی، اصیل و حقیقی نیست.

پی نوشت:

1. hermeneuein

[2]. عالم ارواح و جهان مجردات (سجادی، 1376: 251).

فهرست منابع

- قرآن کریم (1380)، ترجمه: مهدی الهی قمشه ای، قم: فاطمه الزهرا.

- ابن  منظور، محمد ابن مکرم (1408)، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج11.

- ارسطو (1386)، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه: محمدحسن لطفی، تهران: طرح نو.

- اصغری، فاطمه (1391)، «هرمنوتیک سهروردی»، در: معرفت فلسفی، س9، ش35، ص125-150.

- افلاطون (1362)، پنج رساله، ترجمه: محمود صناعی، تهران: انتشارات علمی- فرهنگی.

- امین، سیده نصرت (1361)، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان، ج3 و 14.

- پالمر، ریچارد (1377)، علم هرمنوتیک، ترجمه: محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: هرمس.

- پورنامداریان، تقی (1364)، رمز و داستان های رمزی، تهران: انتشارات علمی- فرهنگی.

- دهخدا، علی اکبر (1341)، لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران، ج11.

- رازی، ابن  مسکویه (1381)، تهذیب الاخلاق، ترجمه: علی اصغر حلبی، تهران: اساطیر.

- رمضان البوطی، محمد سعید (2009)، الحب فی القرآن، دمشق: دار الفکر.

- سجادی، جعفر (1376)، شرح رسائل سهروردی، تهران: پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی.

- سهروردی، شهاب الدین (1377)، حکمه الاشراق، ترجمه: سید جعفر سجادی، تهران: دانشگاه تهران.

- ـــــــــــــــــــــــ (1380)، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، ج3 و 4.

- طباطبایی، محمدحسین (1417)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جامعه مدرسین، ج3، 5، 7، 11.

- طوسی، نصیرالدین (1369)، اخلاق ناصری، تهران: خوارزمی.

- غزالی، احمد (1362)، سوانح العشاق، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

- قزوینی، محمدحسن (1380)، کشف الغطاء عن وجوه مراسم الإهتداء، قزوین: الحوزه العلمیه بمدینه قزوین.

- کمالیزاده، طاهره (1389)، مبانی حکمی هنر و زیبایی از دیدگاه سهروردی، تهران: متن.

- گنابادی، سلطان محمد (1408)، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج3.

- معرفت، محمدهادی (1418)، التفسیر والمفسرون فی ثوبه الشقیب، مشهد: بیجا، ج1.

- معین، محمد (1375)، فرهنگ فارسی، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، ج2.

- نراقی، ملامهدی (1388)، جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، قم: قائم آل محمد.

- همدانی، ابوالمعالی عبدالله بن محمد بن علی بن الحسن بن علی (بی تا)، تمهیدات، تهران: کتاب خانه مرکزی منوچهری.

Suhrawardi's esoteric commentary in reality of affection in Quran

Abstract

The goal of this paper is to prove that there are some Quranic witnesses for Suhrawardi's idea in "affection" and "love". In this respect, after explaining the reality of affection in Suhrawardi's point of view, we will match this Idea to Quranic verses and esoteric commentary of these verses by referring to those verses related to affection and love. Suhrawardi himself believes in a kind of esoteric commentary in which understanding of real context of the text depends on the level of reader's comprehension and understanding. In this paper, Suhrawardi's idea has been investigated on the basis of the place of Ontology, Epistemology and Cosmology of affection. In aspect of Ontology, Suhrawardi considers affection as an independent reality which has a pre-eternal source which homogeneousness is not condition in that. In illuminative Epistemology, knowledge is known as the base and foundation of love and in its Cosmology, cosmos order together with felicity and wretchedness of the soul are interpreted in the basis of love. And reaching to human perfection is only possible through love. In this paper, after mentioning Quranic witnesses in each case, we will remark Suhrawardi's esoteric commentary about each of them.

Key words: Quran, Suhrawardi, affection, love, esoteric commentary.

نویسندگان:

نرگس اسکندری وفایی: دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی دانشگاه زنجان

سحر کاوندی: دانشیار گروه فلسفه دانشگاه زنجان

طاهره کمالی زاده: دانشیار گروه فلسفه دانشگاه زنجان

فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 36

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول