به گزارش خبرگزاري فارس، محسن پرويز سال 1342 در تهران به دنيا آمد. وي سال 1360 در رشته رياضي فيزيك ديپلم گرفت و سپس دوران سربازي را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تهران و مناطق جنگي غرب و جنوب كشور گذراند.
پرويز چهار سال بعد، وارد دانشكده پزشكي دانشگاه شهيد بهشتي تهران شد و در سال 1371 به اخذ دكتراي طب عمومي نايل آمد. وي دوره تخصصي فيزيولوژي را سال 1377 در دانشگاه علوم پزشكي تهران گذراند.
دكتر پرويز از سال 1374، هم زمان با تحصيلات تكميلي و تخصصي خود به تدريس در دانشگاه پرداخت و در عين حال از فعاليتهاي فرهنگي و مطبوعاتي نيز غافل نماند. او از طريق نوشتن داستان، گزارش، مقاله و نقد ادبيات داستاني با بعضي نشريات كشور همكاري ميكرد.
برخي از كتابهاي منتشر شده وي عبارتاند از: «معلم خودماني» (1368)، «عبدالله» (1368)، «بوي گل، بوي او» (1369)، «يك روز در باغ زندگي» (1371)، «ديگر از پرستوها خبري نيست» (1371)، «آن روز در كنار تو» (1375)، «ستارهاي در زمين» (1375)، «خورشيد خانه ما» (1375)، «گنجشك و غربيل» (1378)، «با كاروان لالهها» (1379) و «ستاره» (1381).
محسن پرويز چندي پيش در گفتوگو با يكي از سايتهاي خبري از گردآوري و تاليف كتابهاي گزيده دفاع مقدس خبر داده بود. اين طرح شامل نقد تمامي آثاري است كه در حوزه ادبيات دفاع مقدس در سالهاي پس از جنگ به نگارش در آمده و در جشنوارهها و برنامههاي مختلف حائز رتبههاي برتر در حوزه كتاب دفاع مقدس شدهاند.
وي چندي پيش هنگامي كه به عنوان «ميهمان هفته» با روزنامه همشهري گفتوگو كرده بود، بيان داشته بود: «راستش من نميدانم جواني كردن يعني چه كار كردن! و اساسا هم نميدانم جواني كردن خوب است يا بد! ولي حاضر نيستم يك روز از دوران جواني خودم را با سالها زندگي كساني كه اهل جواني كردن هستند، عوض كنم! دوران جواني ما مصادف بود با سالهاي پر التهاب پس از پيروزي انقلاب و دفاع مقدس، و ما جوانها كه تازه داشتيم طعم شيرين آزادي و رهايي از ظلم و استبداد را ميچشيديم، همه چيزمان انقلاب بود و همه عشقمان گوش جان سپردن به گفتههاي آن پير بيدار دل كه توان و انرژياش از هر جواني بيشتر بود. لابد شما هم شنيدهايد كه گاهي درباره بعضي آدمها ميگويند: «هنوز هم پنجاه و هفتي فكر ميكند!» و اين را نشانه عقب بودن فرد از جامعه ميدانند؛ اما اي كاش همهمان پنجاه و هفتي فكر ميكرديم! گاهي بعضي جوانها آن قدر جواني ميكنند كه آدم فكر ميكند جوان نوزده، بيست ساله هم هنوز بچه است! آدم باورش نميشود كه روزي روزگاري در اين مملكت ميانگين سني فرماندهان جنگ، بيست و يكي دو سال بود! عكس هيات وزيران مهندس ميرحسين موسوي را نگاه كنيد، به عكسهاي جبهه و فرماندهان جنگ نگاه كنيد، به نظر شما الان هم ميشود مملكت را به دست جوانها داد؟ چرا كه نه! امام به جوانها اعتماد كرد، چرا ما اعتماد نميكنيم؟ چرا فكر ميكنيم جوانها بايد به دنبال جواني كردن باشند و بزرگترها مديريت كنند؟ در سال پنجاه و هفت، امام پس از يك برهه كوتاه كه باعث شد از بزرگان قطع اميد كند، كارها را به جوانها سپرد.
انتهاي پيام/
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد
شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.
پر بازدید ها
پر بحث ترین ها
بیشترین اشتراک
تازه های کتاب