به گزارش خبرگزاری فارس، روزی که قلم بدست گرفتیم و شدیم خبرنگار فکر نکرده بودیم روزی هم فرا میرسد که در فراق یک دوست و همکار سوگنامه بنویسیم.
سخت است و باور نکردنی. دستمان میلرزد، چشممان میگرید، قلب مان در تاب و تب است از این جدایی. قلم از حرکت ایستاده. مات و مبهوت ماندهایم و نمیخواهیم باور کنیم اما نمیشود. نمیشود از حقیقت گریخت و تنها راه پیشروی ما گریستن است، تسلیت گفتن است، رخت سیاه بر تن کردن، گرامی داشتن یاد و خاطرهاش و بر سر و سینه زدن زیر تابوت. چه کردی با ما مهدی، چرا این همه زود، چرا ....
***
قلم از حرکت ایستاده، واژهها از هم دوری میکنند، یک کلمه مینویسی و زل میزنی به کاغذ و خودکارت. سخت است از این فراق گفتن و از این سوگ نوشتن. تو ماندهای و یک خبر باور نکردنی. تلخترین خبر از دوستی که همیشه راوی خبر بود. این چه خبری بود مهدی ...
***
همه میگویند و مینویسند. از پرتلاش بودن، زحمتکش بودن، صادق و سلامت بودن در کار و بیادعا بودنش اما شاید یک جمله از یک همکارش در خبرگزاری فارس در بعد رسانهای، جان کلام باشد. آنجا که میثم رحمانی در خبرگزاری فارس نوشت: «جامعه رسانهای کشور بعدها حسرت غیبت مهدی نفر را خواهد خورد!»
***
«حسرت جامعه رسانهای از غیبت مهدی نفر»! میخواهم حالا که نای نوشتن ندارم و واژهها برای سوگنامهنویسی و مرثیهسرایی با ذهنم غریبی میکنند از این«حسرت» بیشتر بگویم، شاید به همین بهانه حق مطلب را دربارهاش بیشتر ادا کرده باشم.
***
مهدی نفر، خبرنگار ارشد خبرگزاری فارس در حوزه اخبار مرتبط با پرسپولیس، گزار شگر و مجری برنامه ورزش و مردم که میتوانست بهترین جانشین برای بهرام شفیع در امر اجراء و تهیه باشد، کارمند وزارت ورزش و جوانان که صبح علیطلوع از کرج حرکت میکرد به سمت وزارتخانه و کارش برای خبر گرفتن و مصاحبه از همان دقایق آغازین صبح شروع میشد، میتوانستی از خواب بیدار شوی و ببینی که مهدی نفر تماس گرفته، پیامک زده و پیگیر خبری از باشگاه پرسپولیس بوده. میتوانستی صبحات را اینگونه آغاز کنی که بخش ورزشی سایت فارس را کلیک کنی تا بدانی روز پرسپولیس و هوادارانش چگونه آغاز شده.
خستگیناپذیر بود خدابیامرز، پرتلاش بودنش را باید میدیدی تا بدانی «پرتلاش بودن» یعنی چه. حتی پیچ و خم روزگار و زندگی، گذر زمان و روزمرگی هم نتوانسته بود در همه این سالها ذرهای از این پرتلاش بودن و از این شوق و ذوق برای ورزشینویسی بودن او بکاهد. آن سالها که در باشگاه پرسپولیس به عنوان مدیر روابط عمومی فعالیت میکردم این پرتلاش بودن و علاقهمندیاش به کار را بیشتر از گذشته لمس میکردم و هرازچندگاهی هم به خودش میگفتم: مهدی یک کم هم به فکر سلامتیات باش. خسته نمیشوی صبح تا شب دنبال خبر و مصاحبه هستی؟!
***
واقعا خستگیناپذیر بود، برای گرفتن خبر فقط به تماس با مدیرعامل باشگاه یا مدیر روابط عمومی پرسپولیس اکتفاء نمیکرد. ماندن در تحریریه برای او حکم زندان را داشت، مرد عمل بود و میدانست سرعت و کیفیت در رسانه یعنی رفتن به میادین ورزشی نه پشت میز نشستن! در حوزه باشگاه او با همه اعضای هیأت مدیره، مدیران بخشهای مختلف و حتی برخی کارمندان باشگاه هم در تماس بود تا مبادا اتفاق مهمی رخ داده باشد و او بیخبر مانده باشد. در حوزه تیم هم مدام با اعضای تیم از سرمربی و دستیارانش گرفته تا عوامل اجرایی، رسانهای و بازیکنان تماس میگرفت و بدنبال شکار خبر بود و گرفتن مصاحبه. زندهیاد مهدی نفر تعصب خاص و عجیبی روی خبرگزاری فارس داشت و برایش بسیار حیاتی و مهم بود که "فارس" زودتر از همه خبرگزاریهای دیگر خبرهای مهم حوزه پرسپولیس را منتشر کند.
از شما چه پنهان برخی مواقع در باشگاه برنامهریزی میکردیم یک خبر خاص و مهم را ابتدا در سایت باشگاه منتشر کنیم تا همه سایتها از آن بهرهمند باشند اما «مهدی» همه کاسه کوزههایمان را بهم میریخت و وقتی هم تماس میگرفتیم قبل از سلام و احوالپرسی با خنده میگفت: «میدانم میخواستید این خبر مهم را اول در سایت باشگاه منتشر کنید اما به من هم حق بدهید که از کنار چنین اتفاق مهمی به سادگی نگذرم».
از شما چه پنهان خیلی وقتها از طریق مهدی نفر و خبرهایش مطلع میشدم چه اتفاقی در پرسپولیس رخ داده یا در شرف انجام است و البته خیلی روزها هم وقتی میدیدم او تا این حد به کارش، رسانهاش و حرفهاش تعصب دارد سعی میکردم برخی خبرها را چند ثانیهای هم زودتر شده به او بگویم و از خوشحال شدنش خوشحال شوم و چه قدرشناس بود او که بعد از دریافت خبری یا مصاحبهای آنقدر تشکر میکرد که انگار بهترین هدیه ممکن را به او دادهای.
***
مهدی نفر واقعا استثنا و اعجوبهای بود در کارش. میتوانید از مدیران باشگاه و بازیکنان پرسپولیس سؤال کنید که حتی نیمههای شب هم دستبردار نبود و تماس میگرفت تا پیگیر خبرهای مهم و حتی بعضا پیش پا افتاده باشد. در این باب همین بس بدانید که مهدی نفر آخرین خبری که منتشر کرد یکی، دو ساعت قبل از آن سانحه لعنتی و پرواز ابدیاش بود. خبری که ساعت 30/12 نیمهشب اصرار داشت روی خروجی خبرگزاری فارس منتشر شود تا هواداران پرسپولیس در جریان آخرین وضعیت قرارداد و مذاکرات باشگاه با مدافع خارجی و کاستاریکایی باشند. از خستگیناپذیر بودن، پرتلاش بودن و تعصب او به رسانهاش هر چه بگویم کم گفتهام و تنها میتوانم او را الگویی برای نسل جدید ورزشینویسان بدانم که اگر نیمی از پشتکار و انگیزه مهدی را داشته باشند هیچ مانع و دغدغهای نمیتواند سد راه پیشرفتشان شود. حالا نمیدانم آیا مسئولان محترم این خبرگزاری میدانند چه گوهر گرانقدری را از دست دادهاند و یا اینکه به پاس این همه تلاش و تعصب....
***
سلامت کاری و عزت نفس مهدی نفر چیزی نیست که به سادگی بتوان از کنار آن گذشت. او اگر ذرهای اهل بده و بستانهای آنچنانی بود نیازی نداشت که علاوه بر فعالیت در خبرگزاری فارس، رادیو جوان، برنامه ورزش و مردم و وزارت ورزش و جوانان با چند روزنامه هم همکاری کند تا نان حلال به خانه ببرد. مهدی نفر اگر این سلامت کاری را نداشت محال بود که تا این حد نزد بزرگان و ستارههای تاریخ پرسپولیس و مدیران باشگاه پرسپولیس، وزارت ورزش و مدیران فدراسیونها مقبول و محبوب باشد. بیدلیل نبود که بسیاری از بزرگان این فوتبال از علی پروین و علی دایی گرفته تا مهدی مهدویکیا، علی کریمی و تمامی مدیران باشگاه و ستارههای اسم و رسمدار پرسپولیس در این سالها، بخش عمدهای از مصاحبهها و درد و دلهای خود را با او در میان بگذارند. ارتباط مهدی نفر با اهالی خانواده بزرگ پرسپولیس فراتر از رابطه خبرنگاری و بازیکن، مربی یا مدیر باشگاه بودن بود و همین صمیمت و صداقت هم زمینهای بود برای اینکه در بسیاری از روزها بزرگان فوتبال با او تماس بگیرند و بگویند این حرفهای ما را منتشر کن. بسیاری هم در لابهلای مصاحبه، حرفهایی را به رسم امانت با او در میان گذاشته و به نوعی با مهدی درددل میکردند. مهدی به همین دلیل بسیاری از ناگفتهها و اسرار پرسپولیس را با خود برد اما هیچگاه از اعتماد بزرگان پرسپولیس و اهالی ورزش سوءاستفاده نکرد تا محرم اسرار و رازهای بسیاری باشد.
***
مهدی نفر واقعا «نفر یک نفر نبود، یک رسانه بود». او به تنهایی بخش قابل توجهای از خبرها، مصاحبهها و یا سوژههای گزارشی مرتبط با پرسپولیس روزنامههای ورزشی را تأمین میکرد. انگار مهدی متولد شده بود برای خبر گرفتن و مصاحبه کردن. انگار انگیزه و عطش او بعد از انتشار هر خبر و مصاحبهای چندین برابر میشد و بیراهه نرفته علی وهابی که در سوگ همکارش نوشته: یک دنیا انرژی بود، یک دنیا معرفت!
***
ساعت 10 شب بود، چهارشنبه شب هفته پیش. تماس گرفته بود و میگفت: پولادی بعد از مدتها سکوت با ما مصاحبه کرده و حرفهای مهمی درباره جداییاش از پرسپولیس زده، ببین اگه صفحات روزنامه پیروزی به چاپخانه ارسال نشده، نخوری مصاحبه و خبر رو!!
ساعت 10 شب بود و مهدی آنچنان با حرارت و هیجان حرفهای مهرداد پولادی را با ما در میان میگذاشت که انگار نه انگار در چنین ساعتی بسیاری از خبرنگارها هفت پادشاه را خواب دیده یا برای استراحت و آرامش ذهنی بعد از یک روز پر از استرس و مشغله، تلفن همراهشان را خاموش کردهاند.
مهدی نفر واقعا بینظیر بود در کارش و به جرأت میتوان گفت این سالها بیش از 50 درصد مصاحبهها و خبرهای مهم مطبوعات ورزشی در حوزه پرسپولیس در سایه فعالیتهای بیوقفه و شبانهروزی او منتشر میشد. مهدی عاشق کارش بود، عاشق پرسپولیس، خبر گرفتن و مصاحبه منتشر کردن و حالا واقعا حسرتبار است و «جامعه رسانهای کشور بعدها حسرت غیبت او را خواهند خورد».
***
دلم نمیآید در وصف مهدی نفر حتی یک ذره هم غلو کنم چرا که او آنقدر بامعرفت و دوستداشتنی بود که در توصیف حقیقت و خلق و خوی نیکاش نیز نیازی نیست ذرهای از واقعیت فاصله بگیری. مهدی از میان ما ناباورانه رفت، مادرش را که همیشه از عشق به او سخن میگفت تنها گذاشت و همسر و تنها فرزندش که از آرزوهایش برای آنها با ما درد و دل میکرد را داغدار کرد و پر کشید به آسمانها. مهدی پرسپولیس را هم به خدا سپرده و خبرهایش را به ما و امثال ما. رفته و من این روزها هر لحظه یاد این حرفش میافتم که بعد از کلنجاری که با هم بر سر خبرها داشتیم میخندید و میگفت: «آقا قدوسی، کی میشه از دست من راحت شی!»
***
مهدی نفر وقتی در بحرانی دست و پا میزدی اولین کسی بود که تا آرام نگیری دست از تماسها و دلداری دادنهایش برنمیداشت و حالا من نمیدانم صبح روز یکشنبه در ورزشگاه امجدیه چگونه توانستیم با او وداع کنیم ... باورم نمیشود
آقا مهدی...
***
چه وداع باشکوهی. چه حماسهای به پا کرد مهدی در امجدیه. چه غوغایی بود امروز. همه آمده بودند، همه رخت سیاه بر تن کرده و همه صاحبعزا بودند و عجیب اینکه همه به همدیگر تسلیت میگفتند. همه آمده بودند مهدی. همه آنهایی که میدانستند چه گوهر نایابی از میانشان رفته. همه برای خداحافظیات در امجدیه گرد همه جمع شده بودند و چه دور افتخار باشکوهی، چه وداع غمانگیزی....
***
همه آمده بودند مهدی. مادر قد خمیدهات چه بیتاب بود و یادگارت، پسرت چه محکم و استوار. در دلش طوفانی بود اما مثل کوه در میان جمعیت گریان و نالان ایستاده بود و عکس پدر را در آغوش گرفته بود؛ پسر کو ندارد نشان از پدر. پدری که در نوجوانی در سوگ پدر نشست و پسری که میخواهد راه پدر را برود. محکم بایستد و آنقدر تلاش کند تا نه مادر غم سرپناه داشته باشد و نه مادربزرگش غصه تکیهگاه!
آسوده بخواب مهدی. علیرضا بیدار است و مثل کوه استوار. آسوده بخواب مهدی جان.
انتهای پیام/ی