اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

توانا  /  جامعه

مادرانی که تنها امید خود را هدیه کردند

مادر همیشه جایگاه و اهمیت والایی در بین همه افراد جامعه دارد. در این بین مادران شهدا بخاط ایثار و گذشتی که داشتند جایگاه خاص و ویژه‌تری دارند. در بین این مادران شهدا، مادرانی هستند که تنها یک فرزند داشتند و آن را به جبهه فرستادند.

مادرانی که تنها امید خود را هدیه کردند

به گزارش خبرنگار توانا: روز مادر برای همه‌ی افراد حال و هوای خاصی دارد چه مادرانی که فرزندانشان این روز را به آن‌ها تبریک می‌گویند و چه فرزندانی که چند روز قبل از روز مادر در تدارک برگزاری این روز در منزلت مقام مادر هستند تا قدری بتوانند از زحمات آنها قدرانی و تشکر کنند.

نامیدن روز و هفته‌ای به نام مادر، برای نشان دادن گوشه‌ای ازز ارزش و مقام مادران و اهمیت دامن انسان‌پرور اوست. اما برخی مادران هستند که تنها فرزند خودشان را برای اسلام و آرامش کشور هدیه کردند و حالا چشم انتظار فرزندی نیستند که برای روز مادر زنگ خانه را بزند و از در وارد شود و این روز را به آنها تبریک بگویند.

وقتی به دردودل‌های مادرانی که چند فرزند دارند گوش می‌دهی، فراغ و دوری از فرزند شهیدشان با وجود اینکه فرزندان دیگرشان کنارشان هستند برای آن‌ها سخت است، با این حال مادرانی که تنها یک فرزند داشته و حتی گاهی آن را با نذر و دعا از خدا هدیه گرفته‌اند و برای آینده او کلی آرزو داشته است بسیار سخت‌تر است. 

در ادامه چند روایت از پسران تک فرزندی را می‌خوانیم که مادرانشان به سختی آنها را به جبهه‌ها بدرقه کرده‌اند و بعد از مدتی یه کفن کوچک برای آن‌ها بازگشته و تنها دلخوشی‌شان مزاری است که از یگانه فرزندشان به جا مانده است و حتی برای برخی همین کفن کوچک و چند تکه استخوان هم بازنگشته است؛ اما با تمام این سختی‌ها ایمان داشته‌اند که این راه درست و حق است و فرزندانشان را به امام حسین (ع) هدیه کرده‌اند.

۱. مادر بعد از دیدن جنازه پسرش، دیگر سخن نگفت

عباسعلی فتاحی در دولت آباد اصفهان متولد شد و  تک فرزند خانواده بود. و در نوجوانی به شش زبان زنده‌ی دنیا مسلط شد. در زمان جنگ ۱۷ ساله بود که تصمیم گرفت به جبهه برود.

روزی که تصمیم گرفت به جبهه برود به مادرش گفت: «مامان میخوام بروم جبهه.»

مادر گفت: «عباسم! تو تنها فرزند منی، عصای دستمی، کجا میخوای بری؟»

عباسعلی گفت: «امام گفته.»

مادرش گفت: «اگر امام گفته است برو عزیزم.»

وقتی عباس به جبهه رفت با اصرار خودش در گردان تخریب قرار گرفت.

یک روز شهید حسین خرازی قبل از آغاز عملیات فتح المبین بهچند نفری ماموریت داد که به سمت پل چهل‌دهنه که روی رودخونه دوویرج است بروند و آنجا را منفجر کنند.

پل کیلومترها پشت سر عراقی‌ها بود. پنج نفر داوطلب شدند که اولین آن‌ها عباسعلی بود. قبل از رفتن، حاج حسین خرازی به آنها گفت: ” به هیچوقت با عراقی‌ها درگیر نمی‌شوید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی‌ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که مبادا عملیات لو برود.»
تخریبچی‌ها رفتند اما بعد از مدت کوتاهی خبر رسید که برگشتند و پل هم منفجر نشده است و یکی از آن‌ها نیست و چهار نفر برگشته‌اند.

آنهایی که برگشته بودند گفتند: «نزدیک پل بودیم که عراقی ها متوجه حضور ما شدند و با هم درگیر شدیم. تیر به پای عباسعلی خورد و اسیر شد.»

شهید خرازی تصمیم گرفت عملیات را لغو کند چون فکر می‌کرد شاید عباسعلی توی شکنجه ها همه چیز را لو بدهد.

اما پسر عموی عباسعلی آمد و گفت: «حسین! عباسعلی سنش کم هست اما اگر سرش برود زبانش باز نمی‌شود عملیات را لغو نکنید.»

عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدند. نیروهای گردان رسیدند به رودخانه دوویرج و زیر پل جنازه‌ای را دیدند که پلاک و کارت شناسایی نداشت و سرش را هم از دست داده بود.

پسر عموی عباسعلی فریاد زد: «این عباسعلی هست! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه.»

همرزمان عباسعلی بعدها براساس شنیده‌هایشان از زبان اسرای عراقی گفتند: «روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته است آن‌ها هم زنده زنده سرش رو بریدند.»

وقتی جنازه او را به اصفهان برگرداندند قرار بود دوستان و همرزمانش به مادر عباسعلی نگویند که پسرت سر ندارد و نگذارند مادرش جنازه را ببیند.

اما وقت تشییع جنازه مادر گفت: «صبر کنید این بچه یکی یک دانه من بوده، بخدا قسم  تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین.»

دوستای شهید خیلی تلاش کردند تا مادر را منصرف کنند ولی موفق نشدند. به مادرش گفتند: « فقط تا سینه اش رو می تونید ببینید.»

 مادر عباسعلی گفت: «نکنه میخواید بگید عباسم سر نداره.»

دوستان شهید مجبور شدند تمام ماجرای شهادت عباس را برای مادرش تعریف کنند و گفتند: «مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند.»

مادر کفن را باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا به گردن او رسید، پنبه هایی که روی گلو گذاشته بودند را کنار زد و خم شد و رگ‌های عباس را بوسید. و  این مادر بعد از آن بوسه دیگر حرف نزد.

۲.مادر در کنار مزار پسر می‌خوابید

متولد ۱۳۸۰ و تک فرزند بود در محله یاسوج متولد شد. شهید وطن «سینا آراسته» و از کارکنان پاسگاه انتظامی میمند شهرستان دنا استان کهگیلویه و بویراحمد بود. در مرداد ماه امسال که فقط ۲۲ سال سن داشت، حین کنترل خودروهای عبوری به یک دستگاه خودروی پژو ۴۰۵ سواری شوتی حامل کالای قاچاق مشکوک می‌شود و پس از دستور ایست، که راننده بدون توجه به دستور پلیس و به صورت عمدی با سینا آراسته به شدت برخورد و به علت شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

تا مدتی بعد از شهادتش مادرش در کنار مزار او شب را به صبح می‌رسانده است. اما همیشه می‌گوید: «به پسرم افتخار می‌کنم و او را در راه امام حسین (ع) و حاج قاسم هدیه کردم.»

مادر شهید وطن «سینا آراسته» در کنار مزار پسرش

۳. فرزندی که خدا با نذر به او هدیه داد را راهی جبهه کرد

شهید علیرضا شیرخانی تیر ماه ۱۳۴۸، در روستای امیریه از توابع شهرستان خمین استان مرکزی به دنیا آمد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. تا چهارم ابتدایی درس خواند و بعد به همراه پدرش کشاورزی می‌کرد. 

مادر علیرضا درباره اجازه گرفتن پسرش برای جبهه رفتن گفت: «سن علیرضا کم بود و پدرش قبول نمی‌کردند. به جبهه برود، علیرضا بخاطر جبهه رفتن دیگر مدرسه نرفت و تمام تلاشش این بود که اجازه من و پدرش را برای رفتن به جبهه بگیرد.» 

پدرش مخالف جبهه رفتن بود و به او می‌گفت:« تو تنها امید من و عصای دست هستی جبهه نرو.»

مادر درباره سختی دل کندن از علیرضا گفت: «غلامرضا همه امید من بود،  من اول خدا و بعد او را داشتم. به پسرم می‌گفتم: ننه نرو من با کلی نذر و خواهش تو را از خدا گرفتم من را تنها نذار.»

اما به ما می‌گفت: « سنگ راه من نشوید، من باید بروم وظیفه من است.»

او گفت: « پایگاه محله هم بخاطر سن کم اجازه نمی‌داد برود بخاطر همین علیرضا می‌خواست شناسنامه‌اش را با پدرش عوض کند اما اینقدر پیگیری کرد تا من، پدرش و پایگاه را راضی کرد و راهی جبهه شد.»

علیرضا بعد از اعزام سومش به جبهه سروقت همیشگی‌اش به مرخصی نیامد و دلشوره‌های مادر هرروز بیشتر می‌شد. بالاخره یک روزی خبر شهادت را برای آنها آوردند ولی جنازه‌ای از علیرضا نیامد تا مرهم دل بی‌تاب مادری که فقط یک امید داشت بشود.

مادر از پیدا شدن جنازه علیرضا در کرمان گفت: «مدتی گذشت و یک روز از کرمان با ما تماس گرفتند که شهیدی با مشخصات پسر شما را به کرمان آورده‌اند. ما برای شناسایی به کرمان رفتیم و علیرضای من پیدا شد، وقتی جنازه علیرضا پیدا شد تازه ۲۱ ساله شده بود.»

این مادران حضرت زهرا را الگو قرار داده‌اند

تربیت انسان‌های مختلفی همچون حاج قاسم سلیمانی و دیگر شهدا در دامن مادرانی امکان‌پذیر است که حضرت زهرا (س) را الگوی خود قرار داده‌اند.

این تنها گوشه‌ای از ایثار مادرانی است که تنها فرزند خود را در راه آرمان‌هایشان هدیه کردند. شمار زیادی از این شهیدان تک فرزند در بین شهدای دفاع مقدس، مدافعان حرم و امنیت است که باید شناسایی و معرفی شوند تا ایثار، شجاعت و ایمان این مادران برای همه شناخته شود.

پایان پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول