اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

زندگی  /  آداب زندگی

یا صاحب الزمان هایی که معجزه می کند! / نجات نوزادی بی پناه و شفای مادری جوان

همه می دانیم که آقایمان در غیبت به سرمی برند و از نظرها پنهانند اما این را هم به خوبی می دانیم که ایشان صاحب الزمانند و محدودیتی برای حضور ندارند، پس هر آن که توسلی بی ریا ببینند، دست رد به سینه متوسلان شان نمی زنند و هرکجا که باشند، می آیند و همچون پدری مهربان دستان پرمهرشان را سایه سرمان می کنند.

یا صاحب الزمان هایی که معجزه می کند! / نجات نوزادی بی پناه و شفای مادری جوان

گروه زندگی-نفیسه خانلری-«علم ما به اخبار شما احاطه دارد و هیچ چیزی بر ما پوشیده نیست. ما از یاری رساندن به شما کوتاهی نکرده و فراموشتان نمی کنیم و اگر چنین نبود، ناگواری ها بر شما نازل می شد و دشمنان شما را نابود می ساختند.»

این ها بخشی از فرمایشات حضرت ولی عصر(عج) در نامه ای خطاب به شیخ مفید است که در بحارالانوار به آن اشاره شده و حجت را بر تمام منتظران تمام کرده است. روایتی که با مشاهدات عینی بسیاری از عاشقان آقا مطابقت دارد و حسابی دل آدم را قرص می کند. بگذارید به زبان ساده تر بگویم؛ همه می دانیم که اقایمان در غیبت به سرمی برند و از نظرها پنهانند اما این را هم به خوبی می دانیم که ایشان صاحب الزمانند و محدودیتی برای حضور ندارند، پس هر آن که توسلی بی ریا ببینند، دست رد به سینه متوسلان شان نمی زنند و هرکجا که باشند، می آیند و همچون پدری مهربان دستان پرمهرشان را سایه سرمان می کنند.

این روزها که جشن امامت می گیریم و به وجود پربرکت مهدی موعودمان می بالیم، خوب است مروری هم داشته باشیم بر کرامات آقا صاحب الزمان(عج) که در همه حال بر احوال ما واقفند و لحظه ای تنهایمان نمی گذارند. در اینجا می خواهیم دو روایت از همین جنس برایتان بازگو کنیم اما از آنجایی که راویان تاکید بر ذکر نشدن نام و تصویرشان داشته اند، از ذکر نام خانوادگی آن ها معذوریم.


این عکس تزیینی است

روایت اول

وقتی آغوش صاحب الزمان برای نوزادی بی پناه باز می شود

روایت ما روایت نوزادی40 روزه است که اگر خدا نمی خواست و پای دستانی ملکوتی درمیان نبود، شاید از دنیا رفته بود و شاید هم برای همیشه دچار معلولیت می شد اما حالا او در سلامت کامل است و شخص اول روایت ما. گرچه 10 سال از آن اتفاق می گذرد اما سحرخانم مادر این دختر همه چیز را با جزییات به یاد دارد و وقایع آن روز را این چنین بازگو می کند:«شب سختی بود. دکترها تشخیص عفونت ریه دادند و بچه باید بلافاصله در ان ای سی یو بستری می شد. دخترم را در دستگاه گذاشتند و قفل ها را بستند. دم دمای اذان صبح بود که تازه چشمانم روی هم رفت اما کاملا هشیار بودم و هرچند دقیقه یکبار از شدت اضطراب از خواب می پریدم، نگاهی به دخترم می انداختم و دوباره چشمانم را می بستم. از آنجایی که دخترم بیماری عفونی داشت، او را در بخش ایزوله و اتاقی مجزا بستری کرده بودند، جز من و او، کس دیگری نبود و پرستارها هم طبق ساعت می آمدند تا وضعیت اکسیژن و سرم بچه را چک کنند. آخرین باری که پرستار وارد اتاق شد، با اطمینان از اینکه او بالای سر دخترم است، چشمانم را بستم. فکر کنم هنوز 10، 15 دقیقه نگذشته بود که با صدایی نه چندان بلند از خواب پریدم. همین که چشمانم را بازکردم، با صحنه وحشتناکی مواجه شدم.»

سحرخانم که انگار آن روزها دوباره برایش زنده شده، با صدایی لرزان ادامه می دهد:« ناگهان دخترم غلتی خورد و با تمام شلنگ های سرم و اکسیژنی که به بدن کوچکش وصل بود، از داخل دستگاه به سمت پایین پرت شد. تصور کنید یک سقوط، چند ثانبه ممکن است طول بکشد؟ اساسا همه چیز در آنی اتفاق می افتد اما این زمان برای من آنقدر طولانی شد که احساس می کردم صحنه ای آرام از جلوی چشمم می گذرد. نمی دانستم خواب است یا واقعیت اما با این حال ناخودآگاه نام صاحب الزمان(عج) در زبان چرخید. فریاد زدم یا صاحب الزمان(عج)خودت او را نگه دار! با صدای من و افتادن بچه روی زمین، پرستارها به سمت اتاق دویدند. شوکه شده بودم، توان جلو رفتن نداشتم و سپس از هوش رفتم.»

او اضافه می کند:« اتفاق نادری بود. بازشدن قفل های دستگاه در اثر ضربات پای نوزاد و مهمتر از آن، پرت شدن از ارتفاع  30/ 1 متری . متخصصان مختلفی برای معاینه آمدند و رفتند. سونوگرافی، سی تی اسکن و عکس های رنگی، همه سالم بودند و اثری از سقوط دیده نمی شد. همچنان شوکه بودم و نمی توانستم انچه پیش آمده را تحلیل کنم. روز بعد وقتی همه متخصصان اطمینان دادند که دخترم صحیح و سالم است، تازه توانستم آن لحظه را به یاد آورم. شاید باورتان نشود اما واقعا این سقوط وحشتناک، با یک فرود بسیار بسیار آرام همراه بود و هنوز هم گاهی که به آن لحظه فکر می کنم، تنم به لرزه می افتد. من ایمان دارم که همان یا صاحب الزمان کار خودش را کرد و خود آقا دستانش را زیر دخترم حلقه کرد و او را به ارامی هرچه تمام تر روی زمین گذاشت. این یک معجزه بود. معجزه ای که تا ابد به آن می بالم و خود را مدیون امام زمان(عج) می دانم.»

روایت دوم

معجزه ای که مادری جوان را به فرزندش بخشید

نامش نوشین است. خانمی 37 ساله که تا قبل از بیماری اش اعتقادی به ائمه نداشت و اهل دین و ایمان نبود اما آقا صاحب الزمان(عج) جوری وارد زندگیش شد که همه اعتقاذاتش را زیر و رو کرد. نوشین خانم داستانش را این چنین تعریف می کند:«همه چیز از 7 سال پیش شروع شد. یعنی روزی که با خونریزی های شدید مقعدی راهی بیمارستان شدم. مثل روز روشن بود؛ سرطان روده و تمام. به خانواده ام گفته بودند خیلی دیر آمدید، ما درمان را شروع می کنیم اما خیلی به نتیجه اش امیدوار نیستیم. آنقدر اوضاع خراب بود که پزشکان دور جراحی را خط کشیدند و از همان اول شیمی درمانی و پرتودرمانی را شروع کردند. روزهای سخت و تلخی را پشت سرمی گذاشتم و تمام فکر و ذکرم پیش تنها پسرم بود که آن موقع 6 سال بیشتر نداشت. دلم نمی خواست به این زودی ها تنها بماند اما اصلا مگر دست من بود؟ انگار تقدیرم را این طور نوشته بودند و باید خودم را برای رفتن آماده می کردم؟ هرروز بدتر از روز قبل می شدم و اصلا نمی دانستم باید چه کنم و بدتر از همه اینکه، راه توسل را بلد نبودم اما راست می گویند که اگر خدا بخواهد، وسیله اش هم فراهم می شود.»

نوشین خانم که برخلاف پیش بینی پزشکان، 4 سالی است از بیماری خلاص شده و مرز بین علم و ایمان را شکافته، حال خوب امروزش را نتیجه ایمان به خدا و ائمه می داند. او می گوید: «روزی از همان روزها یکی از دوستان قدیمی ام که برخلاف من در خانواده ای مذهبی بزرگ شده بود، بعد از سال ها و کاملا اتفاقی با من تماس گرفت تا حال و احوالم را بپرسد. با شنیدن حال و روزم خیلی متاثر شد و از آن روز به بعد مدام با من در تماس بود و همیشه می گفت که در فلان روضه و هیات برایم دعا کرده و من هم از سر ادب از او تشکر می کردم. روند درمان ادامه داشت و کار به چند جراحی مختلف کشید اما سرطان دست بردار نبود و هربار یک جایی از بدنم را درگیر می کرد. دوسال از شروع بیماری ام می گذشت و دیگر از درمان و جراحی خسته شده بودم تا اینکه آن اتفاق برایم افتاد.»

او ادامه می دهد:«یکبار که تازه از اتاق عمل بیرون آمده بودم و در اوج درد و استیصال، خودم را به مرگ نزدیک می دیدم، ناگهان به یاد دوستم افتادم که همیشه می گفت به خدا توکل کن و از صاحب الزمان(عج) کمک بخواه، او دست رد به سینه هیچ کس نمی زند. در همان حال با تردید زیرلب زمزمه کردم یا امام زمان کمکم کن، اینجا آخر راه است، نگذار پسرم بی مادر بزرگ شود. حال عجیبی داشتم. این اولین تجربه ام از یک توسل بود و نمی دانستم حضرت مهدی(عج) صدایم را می شنود یا نه؟ سوالی که چندهفته بعد جوابش را گرفتم.»

نوشین خانم که انگار به انتهای داستانش رسیده، با صدایی بغض آلود اضافه می کند:«چند هفته بعد که برای گرفتن جواب آزمایشات راهی بیمارستان شدیم. دکترها در کمال ناباوری گفتند، آخرین عمل فراتر از آنچه انتظار داشتیم، جواب داده و احتمالا تا چندماه دیگر از شر بیماری خلاص می شوی! چشمانم پر از اشک شد، اشک هایی از سر شوق و شرمندگی اما حالا دیگر می دانستم که او دستم را گرفته و باور داشتم که این فقط یک معجزه است. معجزه ای بزرگ که مرا امام زمانی کرد و فرزندم را از بی مادری نجات داد...»

پایان پیام/

 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول