به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، روزنامه شهروند نوشت: نامشان آشناست و راز فداکاریشان دهانبهدهان میچرخد. لحظه فداکاری جنگجویان آتش فراموششدنی نیست؛ روزی که شجاعانه دل به آتش میزنند. شناختی از کمکگیرنده ندارند، اما خودشان را به قلب آتش میرسانند تا نجاتگر باشند. بلندتر از شعلهها قد میکشند، فراموش میکنند ثانیهها را، میروند و میان دود و خاکستر گم میشوند. دل به آتش میزنند بدون چشمداشت و قضاوت. از خویش میگذرند تا کمکگیرنده را از میان دود و آتش بیرون بکشند. به هیچ چیز نمیاندیشند؛ مگر به آن سوی آتش، وقتی شعله در شعله میپیچد. آنها این شغل و این راه را، یعنی راه ایثار و گذشت را انتخاب کردهاند. سالگرد روزها و شبهای هفته آتشنشان نزدیک میشود، اما آتش یادشان را نمیسوزاند.
٧ مهرماه سال ١٣٥٩ بود که دشمن بعثی به پالایشگاه آبادان حمله هوایی کرد. آتشنشانان منطقه و شهرهای اطراف برای مهار آتش به پالایشگاه رفتند که هنگام عملیات خاموش کردن آتش، مجددا هواپیماهای دشمن اقدام به بمباران پالایشگاه کردند که منجر به شهادت تعداد زیادی از آتشنشانان شد. طرح تعیین روز آتشنشانی و ایمنی در سال ١٣٧٩ توسط ستاد هماهنگی امور ایمنی و آتشنشانی کشور پیشنهاد و توسط شورایعالی انقلاب فرهنگی کشور تأیید شد. حالا سالهاست که ٧ مهر روز آتشنشان نامگذاری شده است. در مدت ٣٨ سال ٤١ آتشنشان در عملیاتهای مختلف شهید شدند. ١٧نفر در دوران جنگ و ٢٤ آتشنشان دیگر در عملیاتهای مختلف جان خود را در راه فداکاری و ایثارشان دادند و شهید شدند. جنگجویان آتشی که جان خود را کف دستشان میگذارند و میروند در دل حادثه. این درحالی است که بیش از ١٢٠ آتشنشان جانباز در کل کشور وجود دارد.
در واقع این روز بهانهای است تا به گرامیداشت انسانهایی بپردازیم که از جان و آسایش خود در راه حفظ جان و آسایش ما میگذرند تا بتوانیم در امنیت زندگی کنیم، آتشنشانان شهیدی که نامشان در ذهنها حک شده است. «امید عباسی» یکی از آتشنشانان شهیدی است که در سال ٩٢ در پی بروز آتشسوزی یکی از واحدهای مسکونی یک ساختمان ١٠ طبقه تصمیم گرفت تا ماسک تنفسی خود را در اختیار دختر سانحهدیده قرار دهد و خود بر اثر دود آتش دچار مرگ مغزی شد و اعضای بدنش را اهدا کردند. روح فداکاری امید عباسی بود که مدتها بر وجدان من و تو شلاق میزد. تنگناهای خانوادگیاش را بهانه قرار نداد تا از زیر بار مسئولیت، شانه خالی کند. فرمانده بود، میتوانست فقط فرمان دهد تا ماموران برای نجات حادثهدیدگان اقدام کنند. اگر شانه خالی میکرد، مطمئنا هیچکس نمیتوانست او را سرزنش کند. این چه نیرویی بود که او را به این فداکاری آگاهانه سوق داد. او هم حتما هر روز هزاران صحنه تلخ دیده و تجربه کرده بود. هزاران عصیان و خشم خیابانی را دیده بود. با وجود این، هیچکدام مانع عمل اخلاقی او نشد.
امید عباسی در این لیست ایثار و ازخودگذشتگی تنها نیست. پیش از او آتشنشانان فداکار دیگری نیز بودهاند. «غلامرضا حمیدهپور» یکی دیگر از شهیدان آتشنشانی است که ۲۹ بهمن ۱۳۸۲ در ایستگاه خیام نیشابور بر اثر انفجار هنگام عملیات جان باخت. او در سانحه قطار نیشابور به همراه ٣نفر دیگر از همکارانش با نامهای محمدرضا روشنقیاس، سیدرضا رجایی و مصطفی مختارزاده در راستای ایفای نقش خود به شهادت رسید. حالا ١٣سال از آن حادثه شوم میگذرد. شهید علی خورشیدفر، شهید علی قانع؛ همه این نامها با شجاعت بیمانندشان در جنگ با شعلههای آتش برای نجات من و تو، نقش ایثارگری را در اذهان حک کردند و رفتند. باید عاشق خدمت به مردم و فداکاری باشی تا در میان هرم آتش، انسانی را از مرگ حتمی نجات دهی. ازخودگذشتگی آتشنشانان کم نیست. کافی است سرگذشت این جنگجویان آتش را بشنویم. امروز، روز آتشنشان است. روز آدمهایی که در دنیای واقعی و نه در فیلمهای تخیلی، قهرمانان واقعی شهرها هستند. این روز بهانهای شد تا روزنامه شهروند با سید سعید ویرانی گفتوگو کند؛ آتشنشان جوانی که از خود گذشت برای نجات نوجوان ١٦ساله. او متولد سال ١٣٦٧ است. سال ٨٩ بود که تحصیلات دوره کارشناسیاش را در رشته مکانیک به اتمام رساند. سال ٩٠ در سازمان آتشنشانی استخدام شد و سال ٩٣ کارشناسی ارشد مدیریت اجراییاش را گرفت.
٩ تیرماه سال ٩٣ بود که با اعلام آتشسوزی در ساختمان ٣ طبقه در خیابان عبادی، زنگ خطر در ایستگاه آتشنشانی یک و ٤٤ به صدا درآمد. آتش و دود به طبقات بالای ساختمان سرایت کرده بود و گستردگی آتش، جان ساکنان ساختمان را تهدید میکرد. سعید به همراه چند آتشنشان دیگر به داخل ساختمان رفتند. سعید وارد راهپله خانه شده بود که فهمید صدایی از پشتبام خانه درخواست کمک میکند. شیلنگ آب را برداشت و به دل آتش رفت. پسر ١٦ساله را پیدا کرد اما ناگهان آتش شعلهور شد. جدال با مرگ و زندگی آغاز شد. خطهای سرنوشت پسرک به پیشانیاش گره خورده بود، اما لبخند پسر نوجوان آغاز زندگی و شروع دوباره بود. او را به جای امنی رساند، اما خشم کهنسال شعلهها روبهرویش پیچید و سعید از ناحیه سر، صورت، دست و پا دچار سوختگی عمیق شد؛٣٠درصد سوختگی. آتشنشانان بلافاصله برای مداوا او را به بخش سوختگی بیمارستان امام رضا(ع) انتقال دادند. حالا ٨٣٠ روز از لحظه فداکاری آتشنشان مشهدی میگذرد. ٢٧ ماه.
سال ٩٣ بود که با رسیدن روز آتشنشان، سیدسعید ویرانی، آتشنشان فداکار مشهدی طی مراسم باشکوهی با حضور مسئولان استانی و شهری تندیس شجاعت و ایثار گرفت. حالا او یکی از آتشنشانان پرافتخار شهرش است که با ایمان و قدرت بینظیر توانست دوران نقاهت را پشت سر بگذارد.
این ٢٧ ماه چطور گذشت؟
١٦ عمل جراحی انجام دادم. ٣ عمل در بیمارستان مشهد و ١٣ عمل در تهران. جراحیهای ترمیمی بینی، لب و گوش، کاشت مو و... یک ماه نخست که در بیمارستان بستری بودم، خیلی سخت بود. صورت و بدنم سوخته بود. خیلی طول کشید تا توانستم دوباره به زندگی برگردم. به خانه منتقل شدم. باید لباسهای مخصوص به تن میکردم. همیشه ماسک به صورت داشتم. ٤ ماه از حادثه میگذشت که جراحیهای ترمیمی شروع شد.
جراحیهای ترمیمی چقدر هزینه داشت؟
حدود ٧٠میلیون تنها هزینه درمانم به صورت مستقیم شد. البته جز هزینههای رفتوآمدم، داروها و لباسهای سوختگیام. در یک برنامه دیدم که پزشکم در تلویزیون اعلام کرد هر درصد سوختگی بین ٢ تا ٥میلیون هزینه دارد. من ٣٠ درصد سوختگی درجه یک و دو داشتم و ٣٣درصد از کار افتادگی که با توجه به صحبتهای پزشک معالجم هزینه درمانم حدودا ١٥٠میلیون تمام میشود.
هزینههای درمان را سازمان آتشنشانی پرداخت کرد؟
همه هزینهها از سوی سازمان پرداخت شد، اما همچنان بحث سخت و زیانآور بودن شغلمان تصویب نشده است. ما جزو کارمندان محسوب میشویم. این درحالی است که کارمند بایگانی هم کارمند است. ٣٠سال باید کار کنیم تا بازنشسته بشویم، اما در این مدت حقوقمان افزایش پیدا کرده است. حقوقمان ٨٥٠ بود که در این سالی که گذشت نزدیک به ٢میلیون تومان شده است.
با توجه به ٣٠درصد سوختگی که داشتید، جانباز محسوب میشوید؟
نه اصلا. شورای شهر هیچ مزایای خاصی برای ما در نظر نگرفته است تنها عنوان جانبازی را داریم و از مزایای ایثارگران و جانبازان نمیتوانیم استفاده کنیم.
پس از بهبود به سر کار برگشتی؟
١٢ آبانماه ٩٣ پس از گذشت ٥ ماه به سر کار برگشتم. به مدت ٥ تا ٦ ماه به ماموریت نمیرفتم بهخاطر وضع جسمانی که داشتم. تلفنچی بودم، اما آرام و قرار نداشتم. خیلی زود به عملیاتهای سبکتر رفتم و پس از مدتی عملیاتهای سخت را هم میرفتم.
در این مدت دیگر زائر نوجوان را ندیدی؟
زمانی که در بیمارستان بیهوش بودم، خانوادهاش به عیادتم آمدند اما دیگر خبری از آنها ندارم.
زمانی که سوخته بودی به دانشگاه میرفتی؟
ترم آخر دانشگاهم بود. ٦ واحد تا اتمام دوره کارشناسی ارشدم باقیمانده بود. با ماسکی که به صورت داشتم، مجبور بودم به دانشگاه بروم. خیلی سخت بود اما رفتم و مدرکم را گرفتم.
از آینده نمیترسید؟ از یک اتفاق وحشتناک دیگر؟
نمیترسم. اگر میترسیدم دوباره به سازمان برنمیگشتم. با توجه به مدرک تحصیلیام، میتوانستم در بخش ستادی سازمان مشغول باشم اما خدمت، ایثار و گذشت را دوست دارم. اگر بار دیگر در موقعیت مشابه قرار گیرم از خودم میگذرم برای نجات فرد حادثهدیده.
خانواده ابراز نگرانی نمیکنند؟
در این مدت خانوادهام بسیار عذاب کشیدند. مادرم از همه بیشتر. او با دیدن صورت و بدن سوختهام همیشه مخفیانه گریه میکند، آه میکشد اما بروز نمیدهد. نمیخواهد مرا ناراحت کند.
در این مدت مسئولان به سراغتان آمدند؟
در اینجا جا دارد از دوستان و همکارانم تشکر ویژه کنم؛ مخصوصا حسن جعفری، مدیرعامل سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری مشهد. او در هر فرصتی به عیادتم میآمد، سراغم را میگرفتند و پیگیر سلامت من بودند.
چه درخواستی دارید؟
قدر آیینه بدانید که هست؛ نه در آن لحظه که افتاد و شکست. ای کاش پیش از اینکه آتشنشانی صدمه ببیند یا شهید شود، قدرش را بدانند. آتشنشانان شهید میشوند، خاکسپاری باشکوهی میگیرند، اما هفته دیگر تمام میشود. ماموران آتشنشان در معرض انواع مشکلات و خطرها هستند. ای کاش شغلمان جزو مشاغل سخت و زیانآور قرار گیرد.
مطلب فوق مربوط به سایر رسانهها میباشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است.
بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی
انتهای پیام/