اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دیگر رسانه ها

روایتی جالب از عصاره حج در عرفه

اگر از من بپرسند شیرین‌ترین لحظه حج کدام است، می‌گویم: صبح روز عرفه. وقتی‌که خنکای نسیم صبح می‌پیچد توی چادرها و تو مضطرب و مشتاق و مهیا از خواب نصفه و نیمه دیشب بیدار می‌شوی و می‌روی سمت جبل‌الرحمه.

روایتی جالب از عصاره حج در عرفه

خبرگزاری فارس؛ گروه دیگر رسانه ها: امروز که یکشنبه باشد، در ایران روز عرفه است و در عربستان یک روز بعدترش؛ یعنی عید قربان و من مانده‌ام که این ریش‌درازهای دستار خال‌خالیِ قرمز به سرِ وهابی با این ‌همه تکنولوژی که ارباب دراختیارشان گذاشته و می‌گذارد، چطور است که شعور استفاده از ابزارهای رصد هلال را ندارند و با فتوای چند پیر خرفت، تصمیم می‌گیرند کِی اول ماه باشد و کِی آخرش!

نمی‌دانم کِی ریشه این اختلافات حاشیه‌ساز و دامنه‌دار از دامن عالَم اسلام زدوده خواهد شد و آیا زدوده خواهد شد یا باید منتظر ظهور منجی باشیم که از دست این دوگانگی‌‌ها و عصبیت‌ها نجات یابیم؟ صدالبته بودن یا نبودنِ این اختلاف‌ها مهم نیست و مهم منتظربودن و منتظرماندن ماست. بگذریم.

چند سالی است که دیگر چادرهای پارچه‌ایِ کوتاه عرفات که نه برق داشتند و نه می‌شد زیرشان با قد راست راه رفت، جمع شده‌اند و نه مثل چادرهای مرتفع و فراخِ منی که کمی کوچک‌تر و چابک‌تر از آن‌ها، اما مجهز به کولرهای گازی ایستاده و امکاناتی قابل‌قبول‌تر در صحرای عرفات دایر شده‌اند و سه شب پیش برای شناسایی و نصب علائم کاروان‌ها و انبارکردن آب شرب رفتیم عرفات.

سابق بر این، وقتی وقت کوچه به عرفات می‌شد، اولِ اضطراب و تشویش مدیر قافله و اعوان و انصارش بود و تا دو روز بعدش، یعنی تا غروب عید قربان که حاجی‌ها سنگ به شیطان زده و قربانی کرده و سر تراشیده نمی‌نشستند در چادرهای منی، سیروسرکه در دل مدیر از جوشش نمی‌افتاد و این سال‌ها به‌کمک تجربه‌های قبلی و استفاده از برنامه‌ریزی هوشمند و ارتباطات موبایلی و اینترنتی، ضریب خطای کوچ و گم‌شدن زائر و زیر دست‌و‌پا ماندنش به صفر میل کرده؛ اما صفر نشده و این دو‌سه روز را تا بیتوته در منا تمام شود، دل مدیر و معاون و عوامل و خدم‌و‌حشم همچنان چون سیروسرکه در جوشش است و آنچنان که وقتی سوار وانت داشتیم می‌رفتیم عرفات برای تجهیز چادرها، ناخودآگاه یکی از معاون‌ها دست برد در جیب و مبلغ درشتی به ریال سعودی صدقه کنار گذاشت از عوض جمع به این نیت که «سالم و بی‌بلا و گرفتاری از منا به مکه برگردیم روز ۱۲ ذی‌الحجه؛ ان‌شاءالله» و قضا را شب بعدش یکی از مدیر کاروان‌ها که مریض برده بود بیمارستان سعودی، وقت برگشتن پایش پیچ می‌خورد و مچ پایش از ۶ جا مو برمی‌دارد و نرفته برمی‌گردد به همان مریضخانه این‌بار به‌جهت گچ‌گرفتن پای از چندجاشکسته‌اش.

الغرض، چادر گروه ما درست در بَرِ خیابان ۶۰۰ مابین جبل‌الرحمه و مسجد معروف ۶مناره‌ای قرار دارد و این ضریب خطای گم‌شدن را بین حجاج کاهش می‌دهد. اگرچه اهل دل در کتاب‌های عرفانی زیاد خوانده‌اند از احوال و عاقبتِ خوشِ کسی که در عرفات گم شود و گفته‌اند گم‌شده عرفات، جا در دامن خدا پیدا می‌کند.
از شما چه پنهان، جوان‌تر که بودم، در حج اولی که میهمان خدا شدم، زور زیادی زدم و تلاش بسیاری کردم که بین چادرها گم شوم و راه برگشتنم به چادرهای ایرانی را پیدا نکنم؛ اما مگر این عقلِ دنیادیده نافرمانِ همه‌چیز‌بلد گذاشت؟

گفته‌اند عصاره حج در عرفات است و راست گفته‌اند. حاجیان روز هشتم ذی‌الحجه در مکه احرام حج‌شان را که بستند، راهی عرفات می‌شوند و عمل واجب که رکن حج هم به‌شمار می‌رود، ماندن در عرفات است مابین اذان‌های ظهر تا مغربِ روز نهم که روز عرفه باشد و نه عرفه در مرداد که من عرفه آبان‌ماهی را هم تجربه کرده‌ام و بسیاربسیار داغ و سوزان است و انگار خدا از عرفه کوره‌ای ساخته مذاب که هر پلشتی و ناخالصی و پلیدی را از روح و جسم انسان بزداید و خالصش کند. نمی‌دانم. عقلِ دنیادیده نافرمان من قدش به این چیزها نمی‌رسد و دارم شنیده‌ها را لقلقه می‌کنم و اگر از من بپرسند شیرین‌ترین لحظه حج کدام است، بلاشک می‌گویم: صبح روز عرفه. وقتی‌که خنکای نسیم صبح می‌پیچد توی چادرها و تو مضطرب و مشتاق و مهیا از خواب نصفه و نیمه دیشب بیدار می‌شوی و صبحانه خورده و نخورده می‌روی سمت جبل‌الرحمه که تپه‌مانندی است پشت چادرهای حجاج ایرانی و صخره و سنگ خالص است بی‌ذره‌ای خاک و شن و ماسه و بالای بالایش یک ستون سفید کار گذاشته‌اند که نشان باشد و همه دامنه و یال و قله پر از حاجیِ احرام‌پوشیده است و هیچ دستی خالی نیست. یکی تسبیح دانه‌درشتش را می‌چرخاند به ذکرِ سبوحٌ قدوس. آن دیگری کتاب دعای جیبی‌اش را درآورده و دارد صفحه‌به‌صفحه با خدا حرف می‌زند. آن‌سوتر یکی که سیه‌چرده است و تو فکر می‌کنی یکی از فرزندان بلالِ سیه‌چُرده حبشی ا‌ست، دارد با چشم‌های سرخ و زبان خشک و دست‌های پینه بسته‌اش با سقف آسمان حرف می‌زند با خدا و هنوز آفتاب نزده انگار که در دهکده جهان باشی: هر رنگ و نژاد و طایفه‌ای را دور جبل‌الرحمه می‌بینی و ناخودآگاهِ صدای امام شهید می‌پیچد توی صحرا. وقتی طُره‌های اشک از محاسن مبارکش جاری است و دارد برایت عرفه می‌خواند: «اَلْحَمْدُلله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِع…»

اصلا عرفه، یعنی امامِ شهید. یعنی مناجاتی که سرخی اجابتش تا هنوز و تا قیامت، دل‌ها را به وجدِ شهادت بیاورد... . اصلا شاید سر همین است که هر عرفه‌ای که عرفات بوده‌ام، از خدا برات پرملاتِ کربلا خواسته‌ام... .
منبع: صبح نو
انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول