اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دیگر رسانه ها

روایت تاجیک از اصلاح‌طلبان «عشق قدرت»‌

محمدرضا تاجیک در خصوص برخی اصلاح طلبان که به دنبال حذف خاتمی هستند، گفت: اینان همان «عشق قدرت»هایی هستند که از همان آغاز از اصلاحات، تصویر و تصور برج بابلی را داشتند که می‌تواند آنان را به عرش قدرت برساند یا با اهالی قدرت محشور و همنشین کند.

روایت تاجیک از اصلاح‌طلبان «عشق قدرت»‌

به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس، پس از شکست اصلاحات در انتخابات اسفند 98 و کناره گیری موسوی لاری از شورای عالی سیاست گذاری اصلاحات، مباحث زیادی در خصوص آینده این جریان سیاسی مطرح شد. از جمله اینکه صادق زیباکلام اصلاحات را مُرده‌ای خواند که به دلیل شیوع کرونا امکان گرفتن مراسم ختم برای آن وجود نداشته یا کرباسچی از حذف کسانی که نمی توانند این جریان را مدیریت کنند سخن به میان آورده و تصریح کرده «حتی اگر این شخص محمد خاتمی باشد!»

حالا محمدرضا تاجیک، رئیس «مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری» در دولت خاتمی در گفتگو با روزنامه شرق وضعیت امروز اصلاح طلبان را توصیف کرده که بخش هایی از آن در ادامه از نظرتان می گذرد.

‌ برخی عنوان می‌کنند جریان اصلاحات در این برهه در بن‌بست تاریخی قرار گرفته است. از یک‌سو، رأس این جریان با عملکرد و تصمیماتشان حامیان خود را راضی نگه دارند و از سوی دیگر، راهی به قدرت و حاکمیت پیدا کنند؛ بنابراین با ریزش شدید بدنه و حامیان خود و دلسردی آنها از سیاست مواجه شده‌اند. آیا ما با شکست و پایان جریان اصلاح‌طلبی مواجه هستیم؟

ترجیح می‌دهم به‌جای «بن‌بست تاریخی» به تأثیر از بدیو، بگویم که امروز اصلاح‌طلبان در آن نقطه تاریخی‌ای ایستاده‌اند که صرفا پایان نیست، آغاز هم هست. البته روایت امروز اصلاح‌طلبان، روایت واحد و یگانه‌ای نیست و در ساحت فراخ جریان اصلاح‌طلبی، رقص تفاوت‌ها و تمایزها و تکثرها (بازی‌های زبانی و گفتمانی گونه‌گون) برپاست.

‌می‌توان گفت بخشی از وضعیت فعلی جریان اصلاح‌طلب به این دلیل است که جریان یک‌دست و واحدی نیستند؟

بله؛ چون نیک بنگریم بسیاری از اصلاح‌طلبان امروز را در «هیچ‌کجا» و «هرکجا»ی نظری و عملی می‌بینیم. اینان اصلاح‌طلبی را دقیقا در همان موقف و موضعی تعریف می‌کنند که قدرت و منفعتشان اقتضا می‌کند. این عده برای رسیدن به قدرت آرام و قرار ندارند. کک قدرت افتاده توی تن و جانشان و آرامش و قرار را از آنان ربوده است. اینان تابعان قدرت‌اند؛ بنابراین هرکجا قدرت هست، آنان نیز هستند. به بیان دیگر، این عده در خود و در ساحتِ گفتمانی خود نیز متوقف نیستند و به تعبیر مولانا، سر پنهان هستند اندر صد غلاف. ظاهرشان اصلاح‌طلب و باطنشان برخلاف.

امروز همچنین، در میان برخی از منادیان اصلاح‌طلبی شاهد تمایل و گرایشی فزاینده به‌سوی نوعی انسداد و تصلب و انجماد گفتمانی هستیم. برخی گونه‌های پارادوکسیکال اصلاح‌طلب تلاش دارند از «گفتمان»، یک «ایدئولوژی» - آن‌هم از نوع ارتدوکسی – بسازند و به ‌نام اصلاح‌طلبی آیات محکم نازل کنند و نص‌گون بگویند و بنویسند. اینان می‌کوشند به‌دور گفتمان اصلاح‌طلبی هاله‌ای قدسی بکشند، آن را اخته کنند و آن را پایانی بدانند بر توالی و تکثر گفتمان‌ها. از نظر این عده، اصلاح‌طلبی همان است که آنان می‌گویند یا نمی‌گویند، می‌فهمند یا نمی‌فهمند؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. ازاین‌رو، در قاموس اینان، هر خوانش دیگر و هر تلاش برای نونوکردن گفتمان اصلاح‌طلبی، نوعی ریویزینیسم (تجدیدنظرطلبی) و بدعت تعریف می‌شود.

بعضی دیگر شتابان در مسیر محصور و محدودکردن نظر و عمل اصلاح‌طلبی به کسب و حفظ ماکروفیزیک قدرت و ماکروپلتیک قرار گرفته‌اند و حیات و مماتِ هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی اصلاح‌طلبی را سخت به آموزه «در قدرت» بودن گره زده‌اند و برون از قدرت را مترادف با برون از حیات سیاسی خود فرض کرده‌اند، ازاین‌رو برای نیل به قدرت، پرهیزی از بهره‌برداری ابزاری از جریان اصلاح‌طلبی و هزینه‌کردن تمام هزینه تاریخی و اجتماعی و نمادین آن ندارند. کسان دیگر، آنانی هستند که به‌ظاهر واعظ احکام اصلاح‌طلبی، اما در باطن صفیر و دام آن هستند. کسانی که بر سر هر کوی و برزن اصلاح‌طلبی فریاد برآورده‌اند که بهر اصلاح‌طلبی جان سپاریم، سر دهیم، صد هزاران منّتش بر خود نهیم. حیف می‌آمد ما را که آن جریان پاک، در میان جاهلان گردد هلاک. شکر خدا را و خلق را که ما، گشته‌ایم آن کیش حق را رهنما. اینان همان اصلاح‌طلبان اصلاح‌نشده و دروغینی هستند که به صف اصلاح‌طلبان درآمده‌اند تا با کژنظری و کژعملی خود چشم‌های مردمان را بشورند تا صورت و سیرت زیبا و فریبای اصلاح‌طلبی را باژگونه ببینند.

بعضی دیگر اساسا نمی‌دانند کجا باید بایستند و چرا باید بایستند. اینان در فضای گنگ و گیج شبه‌گفتمانی خود سرگردانند و نمی‌دانند اصلاح‌طلبی چیست و قلمرو و حریمش کدام است و توقف‌گاه‌هایش کجایند. این گروه از اصلاح‌طلبان تنها نامی را یدک می‌کشند و از این نام صورتکی ساخته‌اند برای پنهان‌‌کردن صورت و سیرت نااصلاح‌طلب خود. بی‌تردید با این‌نوع اصلاح‌طلبان، جریان اصلاح‌طلبی در این «نقطه» نیز شکست می‌خورد و از افق معنایی و انتظارات جامعه خارج می‌شود.

‌برخی احزاب و چهره‌های وابسته به جریان اصلاحات بحث کنارگذاشتن سیدمحمد خاتمی را برای احیای این جریان مطرح می‌کنند. آیا این به‌دلیل عبور مردم از این چهره است یا این نگاه را برای احیای جریان اصلاحات لازم می‌دانند؟

در نگاهی خوش‌بینانه، این نوع تلاش‌ها می‌تواند راه برون‌شدی غلط برای یک دغدغه و مسئله درست  فرض شود و در نگاهی بدبینانه، نوعی اراده معطوف به قدرت عده‌ای است که آرزوهایشان را رنگ واقعیت پنداشته‌اند و تلاش دارند عمارت قدرت خود را در ویرانه جریان اصلاح‌طلبی بنا کنند. از منظری بدبینانه‌تر، این تلاش -حذف ستون خیمه یک جریان و گفتمان- همان بهایی است که عده‌ای برای اهلیت‌یافتن و نشستن در آستانه حریم قدرت باید بپردازند؛ اما در نگاهی واقع‌بینانه، باید به ترکیبی از انگیزه‌ها و انگیخته‌های گوناگون در پس و پشت این‌گونه تلاش‌های موسمی اشاره کرد.

ازجمله این انگیزه‌ها و انگیخته‌ها، یکی تیمارِ بیمار است. برخی از «تازه‌اصلاح‌طلب‌شده‌ها» بعد از تأملات، تفکرات و توجهات بسیار دریافته‌اند که با پای لنگ و بدن نحیف اصلاح‌طلبی امروز نمی‌توان در تسابق قدرت پیروز شد و با این ریش اصلاح‌طلبی نمی‌توان رفت تجریش (پاستور). بنابراین بر آن شدند تا این مرکب رنجور را تیمار کنند؛ اما از آنجا که درد نمی‌شناسند و درمان، در میان این «برخی»، عده‌ای گوش مرکب را می‌پیچند سخت، وان دگرشان در زیر کاهش می‌جویند لخت، وان دگرشان در نعل او می‌جویند سنگ و وان دگرشان در چشم او می‌جویند زنگ و نهایتا آن دارو که می‌کنند بر رنجوریش می‌افزاید.

دو دیگر، این تأملات ژرف بر آنان واضح و مبرهن کرده که تا وقتی که خاتمی هست، امکان جهیدن بر پشت مرکب و تاختن به‌ سوی کاخ قدرت وجود ندارد. پس باید به ‌نام واسازی و بازسازی جریان اصلاحات، بازی «اصلاحات، بدون خاتمی» را راه و جا انداخت.

سه دیگر، اکنون که کمر آن سرو طناز و رشید (اصلاح‌طلبی) خم شده، هر آن‌کس که از کنارش می‌گذرد، شاخه‌ای از آن می‌کند و به این ‌طریق خود را «آوانگارد» بنمایانند و هم‌صدا و هم‌کنش با نسل و عصر جدید. غافل از اینکه در این نقش و نقاشی که از آن در فرارند، نقش و نقاشی خودِ آنان نیز هست و با این فرار رو به جلو، راه به جایی نمی‌برند.

چهار دیگر، دمیدن روحی جدید به کالبد نیمه‌جان اصلاح‌طلبی «واقعا موجود» (رسمی)؛ این انگیزه و انگیخته اگرچه در سطح خود درست می‌نماید، اما از آنجا که با هیچ ارزش‌ افزوده گفتمانی، اندیشگی، منشی، روشی، ساختاری و... همراه نیست، بیشتر به نمایشی تکراری روی صحنه و پرده دیگر می‌ماند.

برخی از احزاب اصلاح‌طلب معتقد به چانه‌زنی با حاکمیت هستند و عبور از چهره‌هایی اصلی جریان اصلاحات را در همین راستا مطرح می‌کنند. چقدر این نگاه می‌تواند واقع‌گرایانه باشد؟ آیا تصور اینکه برخی چهره‌ها مانع ورود و رسیدن اصلاح‌طلبان به قدرت هستند، تصور درستی است؟

همان‌گونه که گفتم، امروز حذف خاتمی، تسطیح و هموار‌کننده مسیر برخی شبه‌اصلاح‌طلبان به ‌سوی دروازه‌های قدرت است. اینها داستان‌های عاشقانه ایرانی زیاد خوانده و شنیده‌اند و بر این باور شده‌اند که برای رسیدن به معشوق باید دست به معامله‌ای بزرگ زد و قربانی‌ها تقدیم کرد و وفاداری را به اثبات رساند.

اینان همان «عشق قدرت»هایی هستند که از همان آغاز از اصلاحات، تصویر و تصور برج بابلی را داشتند که می‌تواند آنان را به عرش قدرت برساند یا با اهالی قدرت محشور و همنشین کند. اینان از اصلاح‌طلبی که می‌خواست یک جریان گفتمانی، اندیشگی، فرهنگی، اجتماعی، زیباشناختی و سیاسی باشد، تنها سیاست و نوعی تکنولوژی قدرت ساختند. این «اصلاح‌طلبان شنبه» ظاهرا در عجله‌ای که برای رسیدن به معشوق (قدرت) دارند، سوراخ دعا را گم و انگشت در بد سوراخی کرده‌اند.

‌شورای عالی اصلاح‌طلبان یکی از عملکردهای آقای خاتمی بوده است که رئیس و برخی ارکان آن را ایشان تعیین کرده. چقدر مسئولیت عملکرد این شورا به ایشان برمی‌گردد؟ عملکرد این شورا را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا دستاوردی برای اصلاحات داشته است؟

شورای عالی اصلاح‌طلبی از همان آغاز شورایی بود برای «شور»نکردن، برای «عالی»نبودن و برای «اصلاح‌طلب»نبودن. در درون این شورا، از همان آغاز «شوراها» برپا بود و بازی زبانی هفتادودو گروه و حزب و شخصیت. بنابراین از همان آغاز در پس و پشت هر تصمیم و تدبیر، هر ورود (عضویت) و خروجی (عدم عضویت)، هر موضع و مواضعی، هر استراتژی و تاکتیکی، هر ائتلاف و انفصالی و بالاخره هر دم و بازدمی، نوعی تنازع قدرت و بقا نقش بازی می‌کرد.

عده‌ای در این شورا، از همان آغاز از سانترالیسم دموکراتیک، فقط سانترالیسم آن را فهم کردند و بساط نوعی توتالیتاریسم فردی و گروهی (حزبی) را در صحن عمومی و خصوصی شورا گستراندند و به‌ نام نامی اصلاح‌طلبی آوردند و بردند، گذاشتند و برداشتند، نوشتند و خط زدند، بازی «در قدرت» و «بر قدرت» راه انداختند، حامی و نافی دولت شدند، ملاک و معیارهای خودی و غیرخودی را تعریف کردند، شرط و شروط حضور و عدم حضور در انتخابات را ترسیم و تجویز کردند، تئاتر پارلمان اصلاحات/شورای سیاست‌گذاری/یا... را روی صحنه بردند، دعوای اعضای حقیقی و حقوقی، قدیمی و جدید، پیر و جوان برپا کردند،... و با شورا و جریان اصلاح‌طلبی و حتی با شخص و شخصیت خاتمی (طنز قضیه اینجاست که برخی از پیام‌آوران عبور از خاتمی عضو این شورا یا شورای مشورتی هستند) آن کردند که هیچ «دگر رادیکالی» نمی‌کرد. اکنون صلاح نمی‌دانم بیش از این سخن بگویم، در آینده با ذکر اسم و مورد در این زمینه خواهم گفت. 

‌استعفای چهره‌ای از این شورا که همواره از مدافعان آن بوده و اکنون تحت عنوان نیاز شورا به تغییر راهبردها کناره‌گیری می‌کند، آیا نشان از شکست سیاست‌های شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان و اختلافات درونی شورا دارد یا می‌تواند یک استراتژی برای ترمیم این شورا باشد؟

بعید است تغییری که با حضور این چهره‌ها محقق نشد در غیابشان تحقق یابد. نفسِ کناره‌گیری چنین چهره‌هایی (قائم‌مقام شورای سیاست‌گذاری) نشان از پیچیدگی بازی قدرت در این شورا دارد. صریح بگویم، امروز «تغییر» این شورا در «تعطیلی» آن است.

‌برخی ائتلاف با جریان اعتدال و توسعه در انتخابات ریاست‌جمهوری و حمایت از حسن روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری با توجه به عملکرد او و ناامیدی مردم را تیر خلاص به بدنه اجتماعی اصلاحات می‌دانند. این مسئله چقدر تأثیرگذار بوده است؟ آیا اینکه جریان اصلاحات از بدنه خود دور شده و پشتوانه‌ای به آن عظیمی را از دست داده، واقعی است یا قابل جبران برای این جریان است؟

بارها در این زمینه سخن گفته‌ام و گفته‌ام که آن ائتلاف تاریخی، با آن سازوکار در آن شرایط با این جریان (اعتدال و توسعه) به نام عقلانیت سیاسی، هر چه بود نه عقلانی بود و سیاسی (به‌معنای دقیق کلمه). طنز تاریخ امروز ما این است؛ همان‌هایی که دیروز به نام اصلاح‌طلبی چک سفید بدون امضا به این جریان دادند، امروز ناقد و نافی و عدوی آن شده‌اند و همان‌هایی که با این اقدام نعش این مقتول عزیز (اصلاح‌طلبی) را روی دستان ما گذاشته‌اند، زیر تابوت آن زار می‌گریند و خاک بر سر می‌کنند. همان‌هایی که جریان رشید اصلاح‌طلبی را کشتند، در خاک کردند و روی خاکش گل و ریاحین کاشتند (یا به بیان شیرین فارسی «ور نم نهادند») امروز بر مزارش جمع شده‌اند و نوحه‌سرایی می‌کنند.

آنچه مسلم است جریان اصلاحات با ادامه روش فعلی نمی‌تواند در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری چه در کسب این جایگاه و چه در بسیج بدنه خود برای شرکت در انتخابات شانسی داشته باشد. به‌نظر شما چه راهکار معقول و اجرائی‌ای پیش‌روی این جریان برای بازسازی و نفش‌آفرینی در عرصه سیاست وجود دارد؟

جریان اصلاح‌طلبی برای اینکه بتواند به‌عنوان کنشگر حال و آینده جامعه خود نقش مؤثری ایفا کند نیازمند تحول حال و احوال گفتمانی، تشکیلاتی، رفتاری، اندیشگی و... به احسن حال است، در این شرایط، معتقدم که تنها یک خدا می‌تواند چنین تحولی را در اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبی «واقعا موجود» ایجاد کند. پس، بیایید دعا کنیم.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول