اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دیگر رسانه ها

گزارش BBC از دخمه‌های هولناک لاس وگاس پر زرق و برق

گردشگران از سرتاسر جهان از لاس‌وگاس که به خاطر هتل‌های مجلل، نمایش‌های عجیب و غریب و قمار بی وقفه شهرت دارد، بازدید می‌کنند بدون اینکه شک کنند که صدها نفر در چند متری زیر پای آنها زندگی می‌کنند.

گزارش BBC از دخمه‌های هولناک لاس وگاس پر زرق و برق

فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها - سایت بی‌بی‌سی نوشت: من اینجا را به‌ زودی ترک می‌کنم و به جایی دورتر می‌روم. می‌خواهم تاریک‌ترین جا را پیدا کنم و ناپدید شوم».

در گفته‌های ریک هیچ کنایه‌ای‌ نیست.

همانطور که روی تشک نشسته است، به سوی تاریکی بی‌انتهایی اشاره می‌کند که نور چراغ‌ قوه‌اش هم نمی‌تواند آن را روشن کند و اگر همه‌چیز طبق نقشه پیش برود می‌تواند باعث شود او از صحنه روزگار محو شود. او به صراحت می‌گوید: «من با آدم‌ها کنار نمی‌آیم، دلم می‌خواهد مرا به حال خودم بگذارند».

اینجا لاس‌وگاس است اما نه آن لاس‌وگاس «تجملاتی» با چراغ‌های نئون خیره‌کننده و تابلو‌های عظیم تبلیغات و قمار. اینجا نیمه‌ پنهان لاس‌وگاس است که برای ملاقات با صد‌ها نفر از ساکنان آن باید به قعر جهنمی که در آن زندگی می‌کنند بروی.

ریک، کابوس‌‌ها و نقشه‌ای برای آینده

ریک با ۷۲ سال سن یکی از سالخورده‌ترین ساکنان زیر‌زمینی شهری است که به "پایتخت خلافکاری جهان" مشهور شده است. او می‌گوید ۳۵ سال است که کم و بیش مدام در این دخمه‌های زیر‌زمینی زندگی کرده است.

برای دیدار با این مرد سپید‌مو با سبیل پر‌پشت و صدایی بم و آرام باید ازمیان سنگ‌و‌کلوخ‌ها و زباله‌هایی که سیلاب‌ جمع کرده عبور کرد و از دهانه کانالی که درست روبه‌روی ریوکازینو باز می‌شود وارد تونل‌های زیر‌زمینی شد.

این کانال‌ها سیستمی برای مقابله شهر در برابر سیلاب‌ها بوده است. هزار‌توی در‌هم‌پیچیده‌ای در زیر شهر که از این سوی دره تا آن سوی آن کشیده شده است و طوری طراحی شده است که آب باران را جمع کند و به خارج از شهر هدایت کند.

در این شهر که در منطقه‌ای گرم و خشک و در میان بیابان موهاوی بنا شده است به ندرت باران می‌بارد، شاید سالانه حدود ۱۰ سانتی‌متر اما اگر باران ببارد چنان بی‌رحمانه می‌بارد که سیلاب می‌شود.

احتمال شدید‌ترین بارش‌ها به‌طور معمول بین ماه‌های ژوئیه و سپتامبر یا "فصل باران‌های موسمی یا مونسون" است. در این زمان زندگی در تونل‌های زیر‌زمینی خطرناک است.
مرکز کنترل سیل شهر کلارک در وبسایت خود هشدار داده است «حتی وقتی باران نمی‌بارد، کانال‌ها و تأسیسات مقابله با سیل محل عبور و اسکان نیست». این مرکز مسئول نگهداری و گسترش کانال‌ها، تأسیسات مقابله با سیلاب و احداث صدها کیلومترتونل‌های هدایت سیلاب است.

«هر لحظه ممکن است آب در این کانال‌ها جاری شود. جریان آب با سرعت حدود ۵۰ کیلومتر در ساعت حتی با حدود ۱۵ سانتی‌متر ارتفاع هم می‌تواند انسان را زمین بزند».
و این اتفاق چندین بار افتاده است.

۱۳ اوت ۲۰۲۲ پس از بارش شدید در اواخر فصل بارانی که یکی از شدید‌ترین بارش‌های ده سال گذشته بود، امدادگران آتش‌نشانی نتوانستند جان مردی را که سیل او را با خود برده بود نجات دهند. جسد او را حدود ۶ کیلومتر دورترهنگام جمع‌آوری زباله‌های کانال کنار استریپ، خیابان اصلی لاس‌وگاس و مرکز کازینو‌ها و قمار‌خانه‌های مشهور و اقامت‌‌گاه‌های لوکس شهر یافتند.

سه شب پیش از آن هم امدادگران در مدت سه ساعت ناچار به نجات جان هفت نفر از سیل شده بودند.

ریک در مدت حدود سه‌دهه زندگی در این کانال‌ها روایت‌های دست‌اولی از چنین رویداد‌هایی دارد.

او که به دیواری خاکستری تکیه داده است به بی‌بی‌سی می‌گوید: «من شاهد بودم که یک بار آب تا سقف تونل رسید». وقتی کمی به نور چراغ‌قوه عادت می‌کنیم می‌بینیم دیوار‌های کانال پوشیده از دیوارنگاره‌های خیابانی یا گرافیتی است.

او زمان‌هایی را به خاطر می‌آورد که تلاش می‌کرده است به دیگری کمک کند و در نهایت آنها بودند که به او کمک کردند. یک بار هم که درست به‌خاطر نمی‌آورد چه زمانی بود یادش می‌آید که خواسته است به زنی در عبور از سیلاب در کانال کمک کند اما موفق نشده است. او با اندوه تعریف می‌کند: «ما او را صدا می‌زدیم، بچه‌ای روی کولش بود و نتوانست در برابر سیلاب مقاومت کند. هر دو را سیل برد. این اتفاقی است که نمی‌توانم فراموش کنم».

او با اطمینان می‌گوید مدتی است شاهد چنین سیلاب‌های شدیدی نبوده است و با دردسر‌های دیگری دست‌و‌پنجه نرم کرده است، موش‌هایی که بزرگی آنها آدم را به وحشت می‌اندازد و پلیس و جمعیتی که مدام بیشتر و بیشتر می‌شوند.

«و البته ... کابوس‌ها... نمی‌توانم آنها را از کله‌ام بیرون کنم».

او می‌گوید این کابوس‌ها از روزهای قدیم که در ارتش بوده شروع شده است و بزرگ‌ترین مانع در برابر او برای بیرون آمدن از این دخمه و زندگی عادی در کنار آدم‌های دیگر بوده است.

او تعریف می‌کند: «من در جنگ ویتنام بودم و سه سال جهنمی را در آنجا گذراندم و این کابوس‌ها از همانجا شروع شد». او درنهایت به دلیل تیر‌اندازی بدون دستور و رفتار ناشایست از ارتش اخراج شد.

پس از آن به عنوان شهروند عادی به مشاغل گوناگونی پرداخت: «مشغول کارهای ساختمانی شدم، یک کازینو باز کردم، به نیویورک رفتم و کارهای تعمیرات انجام می‌دادم، مدتی راننده تاکسی شدم... اینها همه زمانی بود که می‌توانستم کار کنم اما روزگار همیشه با من سر ناسازگاری داشت و باعث می‌شد که ناچار شوم این کارها را ترک کنم».

اکنون او با ۲۳ دلار که سوم هر ماه دریافت می‌کند و کمک‌های پراکنده زندگی می‌کند و نمی‌تواند بپذیرد که روز‌به‌روز افراد بیشتری به دخمه محل زندگی او پناه می‌آورند.
«دلیل اینکه این همه سال در این منطقه مانده‌ام این است که آدم‌های اینجا را می‌شناسم اما حالا آدم‌های جدیدی آمده‌اند که نمی‌توانم با آنها ارتباط بر‌قرار کنم... من نمی‌خواهم با هیچ‌کس ارتباط داشته باشم... من آدم تنهایی هستم».

صدایی از دل تاریکی باعث حیرت ما می‌شود: «آره... تو عاشق تنهایی هستی!»
در نور چراغ‌قوه حدود چهار متر آن‌طرف‌تر مردی لاغر و استخوانی را می‌بینیم که روی تکه مقوایی دراز کشیده است.

ریک می‌گوید: «او گلین است. ما حدود ۱۵ سال است همدیگر را می‌شناسیم». او فردی است که ریک می‌خواهد همراه با او به اعماق تونل برود. «می‌خواهیم با هم برویم گم شویم».

جی یا هویت گمشده

با ریک خداحافظی می‌کنیم و از کنار دوست ماجرا‌جویش که حالا انگار خوابیده می‌گذریم و به راه خود تا اعماق تونل ادامه می‌دهیم.

هر‌چند هفته‌هاست که باران نباریده است اما در تونل به آبگرفتگی‌هایی می‌رسیم. زباله‌ها و خاشاک را کنار می‌زنیم و می‌بینیم چکنده‌سنگ یا استالاگتیت‌هایی از سقف سیمانی تونل آویزان است. خوشبختانه هیچ اثری از موش‌هایی که ریک می‌گفت به اندازه گربه هستند در کار نیست.

افزایش صدای عبور و مرور خودرو‌ها از سطح زمین نشانه آن است که در زیر خیابان دین مارتین و در نزدیکی بزرگراه میان‌ایالتی ۱۵ هستیم. برای لحظه‌ای نوری از بالا تونل را روشن می‌کند و هوای آلوده یکی از شلوغ‌ترین خیابان‌های لاس‌وگاس در تونل می‌پیچید.

ده دقیقه دیگر در تونل پیش می‌رویم تا به مقوایی که به صورت یو شکل به دیوار تونل تکیه داده شده می‌رسیم و روی آن یک جفت جوراب، یک زیلو و یک کیسه پلاستیکی با گیره آویزان شده است.

از داخل این لوله مقوایی صدایی می‌گوید: «من الان می‌آیم. دارم کفش‌هایم را می‌پوشم تا آماده دیدار شما باشم».

این مرد جی نام دارد و به‌نظر می‌رسد از دیدار ما خوشحال است و مایل است که از او عکس بگیریم. او به شوخی می‌گوید: «تازه فقط به‌خاطر شما آرایش هم کرده‌ام».
او حدود ۴۷ سال دارد و ۱۴ سال پیش با اتوبوس از نیو‌همپشایر، ایالتی در شمال‌شرقی ایالات متحده آمریکا به لاس‌وگاس رفت.

«چه کسی فکرش را می‌کرد که وقتی اینجا برسم یک نفر گذرنامه و کارت بیمه و دار‌و‌ندار مرا بدزدد و من فقط با ۲۷ دلار در جیبم بمانم؟»

او می‌گوید در تمام این سال‌ها هر چقدر تلاش کرده نتوانسته است اوراق هویت جدید بگیرد و به همین دلیل است که حدود ۹ سال در تونل‌های فاضلاب سین‌سیتی زندگی می‌کند.

این ماجرا خلاصه‌ای از داستانی مکرر و پیچیده است.

جی آدم پر‌چانه‌ای است و در گفتگو با او نمی‌توانستیم از چشم چپش که بر اثر شلیک گلوله به سرش از دست داده است چشم برداریم.

«ماجرای من ماجرای مهمی نیست. اگر برای من تعریف می‌کردند شاید باور نمی‌کردم چون هیچ جور با واقعیت جور در‌نمی‌آید اما حقیقت دارد».

او می‌گوید با همه اهالی زیر‌زمینی لاس‌وگاس فرق دارد چون هیچ ماده مخدری مصرف نمی‌کند هرچند همه انواع آن را امتحان کرده است. او تلاش می‌کند امیدوار بماند چون غیر از این «فقط اتلاف وقت و انرژی» است.

دارایی‌های او علاوه بر سه دیوار مقوایی یک بالش و چند پتو و یک چرخ‌ خرید و چند بطری آب و دو سطل برای شستن لباس و صابون و مایع لباس‌شویی و جاروست.
با این دارایی‌ها و غذایی که با فروش خرده‌فلز‌هایی که جمع می‌کند می‌تواند بخرد او می‌تواند در این مکان به قول خودش «طلسم‌شده» زندگی کند.

او تلاش می‌کند توضیح بدهد: «هیچ شباهتی به فیلم‌های ترسناک تلویزیونی ندارد. به طور کامل سطح باور‌نکردنی دیگری است که شاید بعضی چیزها را در آن بتوان توضیح داد و برای بعضی دیگر هیچ توضیحی نتوان پیدا کرد».

می‌پرسم: «چیزهایی که هیچ توضیحی برای آن نمی‌توان پیدا کرد؟»

«آره... برای مثال در آن دور چیزی در جریان است. چند سال پیش اوضاع آنقدر بد بود که پس از تاریک شدن هوا هیچ‌کس اینجا نمی‌ماند. تا این حد اوضاع بد و بی‌رحمانه بود. من اینجا شاهد خیلی چیزها بوده‌ام... و این چیزها آدم را تسخیر می‌کند، با تمام وجود آدم عجین می‌شوند. سعی می‌کنم آن را نادیده بگیرم چون این ماجرا پیش از من هم اینجا بوده است و هم‌چنان خواهد بود».

و با این سخنان که آمیزه‌ای از خیال‌بافی و استعاره است از او جدا می‌شویم اما پیش از آن به او یک ساندویچ و یک کیسه لوازم بهداشتی و یک کارت هدیه برای خرید غذا از مک‌دونالد می‌دهیم.

جو، نوری در تاریکی

جو ریوردان بود که واقعاً به جی غذا داد.
مردی با سبیل پر‌پشت و چشم‌های روشن آبی که «فقط دو تصمیم بد با تبدیل شدن به جی یا ریک فاصله دارد» و حالا داوطلبانه در سازمانی به نام شاین‌‌ اِ لایت (نوری بر‌افروز) برای کمک به بی‌خانمان‌های این دنیای زیر‌زمینی فعالیت می‌کند.

او به عکاس همراه ما با اشاره به سقف تونل می‌گوید: «ما فقط حدود ۱۶ متر پایین‌تر از جایی هستیم که آدم‌ها ۱۰۰۰ دلار برای خوردن ناهار خرج می‌کنند».

کمی بعد که از تونل بیرون آمدیم و در تلاش بودیم که با استفاده از نقشه گوگل و نقشه کانال‌ها و فاضلاب لاس‌وگاس موقعیت و مسیر خودمان را پیدا کنیم معنی و مفهوم حرف او را متوجه شدیم.
تونلی که جی و ریک در آن زندگی می‌کردند در نزدیکی سیزرز پالاس یا قصر قیصر، یکی از معروف‌ترین هتل‌کازینو‌ها در خیابان استریپ لاس‌وگاس بود. یکی از مکان‌هایی که بارها در فیلم‌ها دیده‌ایم و جایی که محل اجراهای سلین دیون و التون جان است.

یکی از رستوران‌های معروف در میدان رومن هیلز کیچن رستوران گوردون جیمز رمزی است، آشپز مشهور تلویزیونی با ۹ ستاره در کتاب راهنمای رستوران‌های میشلن، جایی که برای خوردن چند صدف باید ۵۶ دلار بپردازید.

و قیمت‌ها در رستوران بد‌فورد با مدیریت آشپز مشهور دیگری به نام مارتا استوارت هم سرسام‌آور است. در کازینو بلاجو که فقط ده دقیقه پیاده راه است استیک تا ۱۰۹ دلار می‌رسد و یک بطری شامپاین دام پرینیون رُزه مرغوب سال ۲۰۰۸ حدود ۱۵۰۰ دلار است.

گردشگران سال گذشته برای صرف غذا در چنین رستوران‌ها و اقامت در هتل‌ها و تاکسی و فروشگاه‌ها و کنسرت‌ها و بازی پوکر و رولت و قمار‌های دیگر در کازینو‌ها حدود ۴۴٬۹ میلیارد دلار خرج کرده‌اند بدون آنکه حتی فکرش را هم بکنند افرادی زیر پای آنها زندگی می‌کنند که محتاج یک ساندویچ خیریه هستند یا هر چه بتوانند در زباله‌ها پیدا می‌کنند.
رقم مذکور بر مبنای گزارش سازمان گردشگران و بازدید‌کنندگان لاس‌وگاس است که آوریل امسال منتشر شد و نشان‌دهنده شکاف عمیق میان این دو دنیای متفاوت است.
متیو او برایان اولین خبرنگاری که به این دخمه‌های شهر رفت و از آن گزارش تهیه کرد به بی‌بی‌سی می‌گوید این دو دنیای واقعی به‌نحوی به هم مربوطند. او ابتدا برای مجله محلی سیتی‌لایف لاس‌وگاس می‌نوشت اما چندی بعد دو کتاب درباره دنیای زیر‌زمینی این شهر نوشت: ورای چراغ‌های نئون و روزهای تاریک، شب‌های روشن :نجات از دخمه‌های زیر‌زمینی لاس‌وگاس.

او می‌گوید: «ساکنان این تونل‌ها با پس‌مانده‌های افراط و زیاده‌روی‌های لاس‌وگاس زندگی می‌کنند. آنها به کازینو‌ها می‌روند و به دنبال پول‌هایی هستند که روی زمین می‌افتد یا در ماشین‌های قمار جا می‌ماند و از گردشگران گدایی می‌کنند».

اما ارتباط فراتر از این است.

متیو او برایان که در سال ۲۰۰۹ سازمان شاین اِ لایت را به عنوان نهادی اجتماعی بنیان گذاشته است و اکنون سال‌هاست در ال‌سالوادور زندگی می‌کند در گفتگوی تلفنی با ما می‌گوید: «بسیاری از افرادی که در تونل‌ها زندگی می‌کنند و با آنها مصاحبه کردم هنگامی که به لاس‌وگاس آمدند بی‌خانمان نبودند. آنها هم مثل من به دلیلی اینجا آمدند، برای دگرگونی، در جستجوی زندگی تازه یا برای تحقق رؤیا‌ها و آرزو‌های دیگر. شاید موفق به یافتن کار نشده‌اند یا به قمار و مواد مخدر که همه‌جا در خیابان‌ها در دسترس است معتاد شده‌اند و در نهایت ناچار به زندگی در زیر همان کازینو‌هایی شده‌اند که آنها را به این شهر در ایالت نوادا کشانده بود».

او نتیجه می‌گیرد لاس‌وگاس، شهری که هرگز آرام نمی‌گیرد هم جذابیت فراوانی دارد و هم کارخانه تولید افراد بی‌خانمان و آواره است.

رابرت و «هم‌قبیله بودن»

بنا‌بر آمار رسمی شهر بیش از ۶۵۰۰ نفر از ساکنان لاس‌وگاس اقامتگاه و خانه دائمی ندارند و حدود ۶۵ درصد از آنها در خیابان می‌خوابند. سازمان مسئول بی‌خانمان‌های این شهر برآورد می‌کند که حدود ۱۵۰۰ نفر در تونل‌های زیر‌زمینی زندگی می‌کنند.

در نوامبر ۲۰۱۹، شورای شهر مقرراتی را تصویب کرد که نشستن و استراحت کردن یا «ولگردی» در پیاده‌رو‌ها تخلف محسوب می‌شود و تا شش ماه زندان یا جریمه‌ای معادل ۱۰۰۰ دلار در پی دارد. منتقدان این قانون را «بی‌رحمانه‌ترین قانون علیه بی‌خانمان‌ها در کشور» توصیف کردند.

این قانون در فوریه همان سال به اجرا درآمد هر چند پیش از آنکه متخلفان زندانی یا جریمه شوند از آنها می‌خواستند که به کریدور آو هوپ (تالار امید) که در کار ارائه خدمات اجتماعی به بی‌خانمان‌ها بود مراجعه کنند.

در مرکز حمایت از بی‌خانمان‌ها که با سرمایه ۲۰ میلیون دلار تأسیس شده بود افراد می‌توانستند از خدمات گوناگونی مانند حمام، خوراک، محل خواب و امکانات درمانی و مشاوره‌های روانی بهره‌مند شوند و به‌علاوه خدمات کاریابی و مشاوره حقوقی هم در اختیار آنها قرار داده می‌شد.

سال ۲۰۲۱ برمبنای آمار شهری ۶۰۸۱ نفر از این خدمات بهره‌مند شدند و به طور متوسط ۳۷۱ نفر در این مراکز شب‌مانی داشته‌اند که این تعداد اکنون رو به افزایش است.
این برنامه با برنامه‌های دیگری تکمیل می‌شود که گروه‌های گوناگون به طور مستقیم در خیابان‌ها وارد عمل می‌شوند.

سخنگوی شهرداری لاس‌وگاس می‌گوید: «هدف شهر این است که بی‌خانمان‌ها را دستگیر نکند. شهرداری تلاش می‌کند که افراد بی‌خانمان بتوانند سلامت خود را بازیابند و سرپناهی داشته باشند و بتوانند کار کنند».

شهر لاس‌وگاس فقط یکی از چندین مرکز رسمی است که در تلاش برای ارائه خدماتی برای بی خانمان‌های منطقه لاس‌وگاس است.

رابرت بنگهارت، مدیر فعلی شاین اِ لایت خودش تجربه زندگی زیر‌زمینی را دارد و دوره‌ای را تجربه کرده است که ترجیح می‌دهد آن را «گذرگاه ناامیدی» بنامد.

وقتی با هم به ورودی تونل ریو رسیدیم او به بی‌بی‌سی گفت: «من تصمیم گرفتم به این دالان‌های زیر‌زمینی بروم چون فردی که می‌دانستم در آنجا زندگی می‌کند مرا دعوت کرده بود. من سال‌ها در خیابان‌ها زندگی می‌کردم، جایی که هر روز هر اتفاقی ممکن است بیفتد، یک روز ممکن است گردشگری به تو غذا بدهد، شاید بتوانی خودت غذایی پیدا کنی، هرگز نمی‌دانی آن روز چه سرنوشتی خواهی داشت... به همین دلیل وقتی وارد آن دنیای زیر‌زمینی شدم کمابیش همین احساسی را داشتم که اکنون وارد خانه‌ام می‌شوم».

او می‌گوید در آن دوران زندگی بسیار ابتدایی داشته است، جدالی مدام میان مرگ و زندگی، وضعیتی که فقط به فکر حیاتی‌ترین نیاز‌هایم بودم: «من نیاز به آب و غذا و مواد مخدر داشتم».

و برای افرادی در چنین وضعیتی دالان‌های زیر‌زمینی پناهگاه‌های فوری تلقی می‌شود، این تونل‌ها سقف بتنی و دیوار دارد و پناهی در برابر گرمای ۴۰ درجه تابستان‌ها و باد‌های شدید موهاوی است.

آنچه رابرت در ادامه می‌گوید ما را به یاد حرف‌های ریک و جی می‌اندازد: «علاوه بر اینکه دیگر کسی آدم را نمی‌بیند و کاری به کار آدم ندارند».

در‌واقع آنها تحت مراقبت و نظارت نیستند. پلیس شهر لاس‌وگاس در تماس با بی‌بی‌سی تائید کرد که با همکاری سازمان‌های مددکاری عمل می‌کند و آنها مسئول هشدار به ساکنان تونل‌ها و کانال‌ها درباره خطرات اقامت در این مکان‌ها هستند و موظفند منابع و امکانات لازم برای انتقال آنها به اقامتگاه‌های مناسب را فراهم کنند.

برای رابرت چند سال طول کشید تا بتواند به چنین مرحله‌ای برسد.

آنچه برای او سرنوشت‌ساز بود بلایی بود که سه بی‌خانمان دیگر بر سر او آوردند.
همانطور که به سوی دهانه تونل می‌رفتیم او به یاد می‌آورد و می‌گوید: «آنها به من حمله کردند و مرا روی ریل راه‌آهن رها کردند. پس از آن بود که به بیمارستان منتقل شدم و چندین بار برای احیای من تلاش کردند».

آنجا بود که با سازمانی که اکنون با آن همکاری می‌کند آشنا شد. ابتدا به طور داوطلبانه و اکنون با سِمَتی که دارد در تلاش است تا افراد دیگری را که سرنوشتی مانند خودش دارند نجات دهد.

او می‌گوید: «ما نوعی تفکرهم‌قبیله بودن داریم و تلاش می‌کنیم با هم ارتباط برقرار کنیم».

بوِرلی و دنیایش

وقتی بیرون آمدیم و بورلی را در دهانه تونل ملاقات کردیم با فعالیت‌های او آشنا شدیم.

او لاغر‌اندام است و موهای بور و پوست آفتاب‌سوخته‌ای دارد و جای خالی یکی دو دندان در دهانش به چشم می‌آید. او چیزی که نتوانستیم ببینیم چیست را در قابلمه بزرگی انداخت و چند تکه لباس، شلوار کرم، پیراهن سفیدی با گل‌های آبی که در تشتی شسته است را پهن می‌کند.

او برای ما تعریف کرد که اهل میسی‌سی‌پی است اما روزی با مردی آشنا شد که به او گفت «بیا با هم سفر کنیم». او از جزئیات اینکه چطور سر از لاس‌وگاس درآوردند چیزی نمی‌گوید. او اکنون ۴۴ سال دارد و شش سال است که در تونل زندگی می‌کند.

رابرت می‌پرسد: «عزیزم پس تو کی تصمیم می‌گیری از این دخمه بیرون بیایی؟»
بورلی جواب می‌دهد: «نمی‌دانم، آسان نیست، فقط می‌توانم بگویم امروز روزش نیست».
رابرت می‌گوید: «فقط یادت باشد که ما می‌توانیم به تو کمک کنیم. اگر بتوانی از اینجا دل بکنی می‌توانی هر جا بخواهی زندگی کنی».

پیش از رفتن ما بورلی به ما می‌گوید که خود را متعلق به آن جمع از افراد می‌داند.
او با اشاره به چند همسایه که همراه همدیگر هستند و چند متر آن طرف‌تر از گوشه چشم ما را زیر نظر دارند، می‌گوید: «اولین تونل خیلی فعال است».

رابرت بعد برای توضیح می‌دهد: «هر تونل ویژگی‌های خاص خودش را دارد».
«بعضی تونل‌ها منظم و مرتب هستند و نظم و نظام خاص خودشان را دارند و بعضی شرایط ابتدایی دارند. در بعضی ساکنان برق‌رسانی کرده‌اند و چراغ کشیده‌اند و وسایل خانگی آورده‌اند... با دیدن کارهایی که کرده‌اند و از وضعیتی که زیر زمین درست کرده‌اند تعجب می‌کنی».

غار «استیو»

این وضعیت تونلی به نام علی‌بابا است که در بخش صنعتی واقع در غرب خیابان استریپ قرار دارد و مردی که از این غار بیرون آمده است استیو نام دارد.

آفتاب صبحگاه آوریل چشمش را می‌زند، زود عینک آفتابی با قاب کرم رنگی به چشمانش می‌زند و دگمه‌های پیراهن آبی روشنش را می‌بندد.

او از ما دعوت می‌کند در ورودی تونل بنشینیم، جایی که میز و صندلی گذاشته است و یک صندلی راحتی و بساط باربکیو هم به راه است. در این میان گوشه پرده سیاه‌رنگی که بقیه فضای خانه‌اش را از دیده پنهان می‌کند را سر جایش بر‌می‌گرداند.

صدای زنی، دوست دختر او که نمی‌شناسیمش، از داخل به ما هشدار می‌دهد که حق نداریم وارد آن قسمت بشویم.

اما نیمی از پرده سیاه که کنار رفته است به ما اجازه می‌دهد که ببینیم داخل آن قسمت میز دیگری قرار دارد و فرش‌هایی بر زمین پهن شده است و قفسه‌های کامل آشپزخانه و وسایل خانگی دیگری هم هست.

استیو که ۵۷ سال دارد به کمک واکر از جایش بلند می‌شود و حیاط خانه زیر‌زمینی خود را به ما نشان می‌دهد در‌حالی که داستانی مشابه اما در‌عین‌حال متفاوت با ساکنان دیگر تونل برای ما تعریف می‌کند.

والدین او با رؤیای باز کردن کازینو به لاس‌وگاس رفتند. او در چنین فضایی بزرگ شد که ناگزیر همراه با الکل و مواد مخدر است.

پس از مدتی زندگی در خیابان‌های شهر حدود شش سال است که در این مکان زندگی می‌کند. «ما به اینجا آمدیم تا آرامش داشته باشیم و از چشم آدم‌های دنیا دور باشیم. هر چند حتی پیش از زندگی در تونل زیر‌زمینی هم به‌شکلی نادیده بودیم».

با طنین آخرین جمله او در ذهنم دیدارمان از دنیای زیر‌زمینی لاس‌وگاس را به پایان می‌رسانیم. شبانگاه، وقتی تمام چراغ‌های نئون شهر روشن است و مانند گردشگران در خیابان استریپ قدم می‌‌زنم نمی‌توانم مادری را که همراه پسر بچه شش ساله‌ای غرق در تلفن همراهش، ویلون می‌نوازد و درخواست پول می‌کند، زن جوانی که با شلوارک چرمی اطلاعیه‌های کلوپ استریپ‌تیز پای ماکت برج ایفل را پخش می‌کند و زنی که در برابر فواره‌های بلاجو بادکنک‌های ارزان می‌فروشد و اسپانیایی حرف می‌زند را نادیده بگیرم و فراموش کنم.

مردی را می‌بینم که قوطی‌هایی را از میان زباله‌ها بیرون می‌کشد و مرد دیگری که بطری‌های پلاستیکی خالی را جمع می‌کند تا بتواند درام درست کند و بتواند در پیاده رو کنسرت موسیقی بدهد. این آدم‌ها کجا روز خود را به پایان می‌رسانند؟ در کدام خانه می‌خوابند؟

رابرت به من هشدار می‌دهد: «هفت‌نفر از هر ده‌نفر در این کشوربا حقوق ماه‌به‌ماه خود و فقط روز به روز زندگی می‌کنند و برخی از آنها فقط یکی دو ماه با بی‌خانمان‌شدن فاصله دارند. یک تصمیم اشتباه، یک بد‌اقبالی، یک اشتباه ناگهان باعث می‌شود تبدیل به آدمی بی‌خانمان بشوی».

وقتی به سیزرز پالاس می‌روم احساس می‌کنم جایی زیر پای من، نه چندان دورتر، بی‌تردید ریک و جی و بورلی و بقیه ساکنان شهر زیر‌زمینی لاس‌وگاس زندگی می‌کنند.

پایان پیام/ت

 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول