فارس پلاس؛ خط رهبری - «تحریف» حقایق با هدف «بزک پهلوی» یکی از توطئههای تبلیغاتی دشمنان ایران اسلامی در سالیان اخیر بوده که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز مورد اشاره قرار گرفته است. حضرت آیتالله خامنهای دربارهی وارونهنمایی واقعیتهای تاریخی و ارائه روایتهای نادرست خصوصا به نسل جوان هشدار داده و بر تبیین حقایق تاریخی بهصورت صحیح تأکید کردهاند.
از جمله روایتهای کذب دشمنساخته در این زمینه ماجرای وضعیت اقتصادی مردم در دوران پهلوی است. اما واقعیت ماجرای وضعیت اقتصادی و اجتماعی این دوران چه بوده است؟
حلبیآبادها، گوشهای از وضع ناگوار معیشتی و رفاهی عصرِ پهلوی
شهر تهران که به عنوان پایتخت قاعدتا باید از جمله شهرهای برخوردار میبود تا اواسط دهه 1350، دارای حدود 50 محله فقیرنشین و حاشیهنشین بود.[1] سکونتگاههای مشابهی در دیگر شهرهای ایران نظیر تبریز، کرمانشاه، همدان، بندرعباس، اهواز، بوشهر، شیراز و مشهد و... به وجود آمده بود.
ساکنان این مناطق، معمولا محلات شان را بر اساس رویه شکل گیری آنها نامگذاری میکردند. مثلا «مفت آباد» یعنی جامعهای که بدون هیچ هزینهای ساخته شد. «زورآباد» یعنی جایی که به زور و اجبار ساخته شد. «حلبی آباد» مکانی که با ورقههای نازک حلب ساخته و «حصیرآباد» جایی که با برگهای خیزران «نی» ساخته شده باشد. این سکونتگاهها دارای تفاوتهای عمدهای در زمینه امکانات زیربنایی و نیز روابط اجتماعی و اقتصادی و ملکی بودند.[2]
در سال 1335 حلبی آباد حدود 1200 خانواده را با 60 هزار نفر در خود پذیرفته بود. و تا اواخر 1350 حدود 56 هزار نفر در زورآباد که یک محل مسکونی مرتفع در کرج است، ساکن بودند. تا سال 1359، حداقل یک میلیون نفر انسان فقیر در محلات تهی دست نشین تهران سکونت داشتند و ارزیابی میشود که حدود 400 هزار نفر در جوامع غیر قانونی و تصرف شده زندگی میکردند.[3]
محلاتی که ساکنان آن عموما از مهاجران استانهای دیگر نقل مکان کرده بودند و فاقد آب لوله کشی، فاضلاب بهداشتی، آموزشی و حتی سرویس بهداشتی بودند. با این اوصاف تا اواخر دهه 1350 میتوان برآمدن یک طبقه فرودست شهری و حاشیهای نسبتا بزرگ را مشاهده کرد که به واسطه تفاوتهای جغرافیایی و اجتماعی و محرومیتهای بسیار زیادشان نسبت به جریان اصلی زندگی شهری، شناخته میشد.
وضعیت وخیم سوءتغذیه و بهداشت عمومی
محمد علی کاتوزیان، یکی از محققین تاریخ معاصر و اقتصاد سیاسی ایران در مورد وضعیت بهداشت عمومی و خدمات درمانی پهلوی میگوید: «هزینه دولت برای امور بهداشتی نظیر سایر هزینههای دولتی طبق همان روال شبه مدرنیستی صرف می شد. به جای اینکه بر گسترش هر چه بیشتر مراقبت های اولیه پزشکی، خدمات کلینیکی، و بیمارستان های کوچک که برای درمان بیماری های عادی مورد نیاز است، تاکید شود بیمارستان های دولتی به دو دسته تقسیم می شدند. آنهایی که رایگان بودند و تقریبا ناتوان از هر گونه خدمات واقعی بودند و آنهایی که بیماران کم درآمد را بر اساس حق بیمه پرداختی معالجه می کردند. تعداد بیمارستان های دسته دوم کمتر و در چند شهر اصلی تمرکز یافته بود؛ و تنها کسانی می توانند میزان اهانتها و مشکلات مراجعین به این بیمارستانها را دریابند که شخصا طرز کار این بیمارستان ها را مشاهده کرده باشند.[4]»
گزارشی از وضعیت حلبی آبادها که دوران پهلوی بوجود آمده بود
همچنین در حوزه تغذیه نیز وضعیت معیشتی برخی استانها وخیم گزارش می شد: «آماری که عظیمی در مورد هر یک از استانها به تفکیک ارائه داده است گویای وضعیت وخیم اهالی پارهای از مناطق به خصوص محروم کشور است؛ مثلا در نواحی روستایی کردستان تقریبا همه گروههای درآمدی یعنی کمابیش کل جمعیت روستایی کردستان دچار سوء تغذیه بودهاند؛ و نتایج مربوط به خوزستان، کرمان، بختیاری و ... _ یعنی نواحی اصلی تجمع اقلیتهای قومی_ عشیرهای به نحو چشمگیری بدتر از نتایج مربوط به سایر نقاط کشور بود.»
وی می افزاید: «طبق محاسبات عظیمی هزینه واقعی خانوادههای دچار سوء تغذیه بایستی به طور متوسط سالانه معادل 10 درصد افزایش یابد تا در بخش روستایی پس از هشت سال و در بخش شهری پس از شش سال، سوء تغذیه محو شود.»[5]
سفر استانی باب دل اعلی حضرت
این وضعیت وخیم معیشتی بخشهای زیادی از مردم در شرایطی بود که تبلیغات نمایشی دوران پهلوی دوم به شکلی عجیب مسرفانه و همراه با ریخت و پاشهای مالی بود. کاتوزیان در این زمینه میگوید: « آن هنگام در شیراز بودم (1351) یک هفته قبل از ورود شاه، اوضاع شهر به دلیل «زیباسازی» شهر، لکهگیری و رنگ آمیزی کلیه خیابانهای مرکزی شهر و شستشوی تک تک برگهای درختان این خیابانها با کف و صابون مختل شد – ادارات دولتی از کار باز ایستادند، تردد وسایل نقلیه با مشکل روبرو شد و مع هذا، شهری که محل برگزاری جشنهای سالانه هنر بود، سوای محلههای متعدد فقیرنشین دو «حلبی آباد» بزرگ نیز داشت که به خوبی از انظار پنهان بود و تحت مراقبت دقیق ساواک قرار داشت.»
وی می افزاید: «من توانستم به کمک دو راهنما از یکی از این نواحی و نیز یکی از آلونکهای آن دیدن کنم. این آلونک به طور کامل از تکههای حلبی (بشکه های بزرگ و مستعمل نفت) ساخته شده بود؛ فضای تقریبی آن 15 متر مکعب بود و یک خانواده هشت نفری _شش بچه از شش ماهه تا دوازده ساله و والدینشان – در آن ساکن بودند. پدر خانواده (بابا صفر) کارگر فصلی بود؛ شغل وی تخلیه سطل چاه فاضلاب محلات فقیرنشین بود که لوله کشی نداشتند. او به تریاک معتاد بود، زیرا آن گونه که میگفت در غیر این صورت نمیتوانست به این کار بپردازد. او اعتیادش را به همسرش منتقل کرده بود و همسرش نیز به نوبه خود آن را به کوچکترین فرزند خود انتقال داده بود. آثار تراخم در چشمان پنج بچه بزرگتر دیده میشد. هیچ نوع اثاث خانهای در این آلونک دیده نمیشد بجز تکههای بزرگ مقوا، چند دست رختخواب مستعمل و یک منقل برای گرما. زمستان بسیار سردی بود و برف روی زمین نشسته بود. در هیچ کجای ناحیه حمام عمومی یا خصوصی و مستراح وجود نداشت. یک کیوسک کوچک شرکت نفت بود که جایگاه فروش روغن پارافین بود؛ بالای آن پارچهای آویخته بودند و روی آن نوشته بود، «زنده باد والاحضرت رضاپهلوی؛ ولیعهد محبوب ما.» [6]
[1] سعیدنیا، «ساختار تهران»، ص 329
[2] سیاست خای خیابانی ، آصف بیات ص 61
[3] درباره زورآباد، رجوع کنید به: دانشگاه تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات، «مطالعه مقدماتی درباره زورآباد (اسلام آباد) کرج.
[4] اقتصاد سیاسی ایران، محمد علی کاتوزیان، ص 339
[5] محمد علی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی، ص 321
[6] محمد علی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ص، 323
پایان پیام/