به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات باشگاه خبری فارس «توانا»، کتاب «رازی» دربردارنده هفده فصل با عناوینی همچون «تولد، تحصیل، هدف پزشکی و نابینایی رازی»، «شهرت، اخلاق، عقاید پزشکی و اندرزهای رازی»، «رازی بنیانگذار مدارک پزشکی جهان»، «کتابهای حاوی و منصوری»، «کتاب درباره آبله و سرخک»، «کتاب برء الساعه و کیمیاگری رازی»، «رازی در کتاب (استاد محمد زکریای رازی)»، «رازی در تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی»، «رازی در کتابهای تاریخ تمدن، پنج هزار سال پزشکی» و «رازی در تاریخ طب ایران پس از اسلام» است.
از دیگر فصلهای این کتاب میتوان به «رازی در خلاصه زندگینامه دانشمندان، تاریخ تمدن»، «رازی در تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران و تاریخ»، «رازی در منابع خارجی»، «عکسها و تصاویر رازی و کارهای او»، «افسانهها و حکایتهای پزشکی منسوب به رازی»، «آثار رازی» و «فهرست راهنمای آثار رازی و نوشتهها و سخنرانیهای مربوط به وی» اشاره کرد.
پژوهشگران و مترجمان کتاب «رازی» در این اثر تلاش کردهاند که گزیدهای از آنچه که درباره این جهان پزشک، نویسندگان در آثار خود آوردهاند را بدون کوچکترین دخل و تصرفی نقل کنند در بخشی از این کتاب درباره «درمان افسانهای فرمانروا»، میخوانیم: درمانهای افسانهای که به پزشکان نامدار مانند بقراط، جالینوس، اراسیستراتوس نسبت دادهاند بسیار زیاد است، ولی برخی از آنها عجیب و غریب و بیسابقه و فوقالعاده میباشد، زیرا چنین درمانهای افسانهای هیچ گونه شباهتی به شیوههای درمانی عادی ندارند.
در همین زمینه در کتاب چهار مقاله عروضی که مرکب از چهار مقاله در ماهیت علم دبیر، شعر، نجوم و طب است و توسط ابوالحسن احمد سمرقندی ملقب به نظامی عروضی بین سالهای 551 و 552 هجری قمری تألیف شده، داستانهایی درباره طبابت افسانهای رازی و ابوعلی سینا ارائه شده که بسیار جالب و خواندنی است.
نظامی عروضی مینویسد که امیر منصور بن نوح بن نصر سامانی بیماری مزمنی گرفته بود که پزشکان از درمان آن ناتوان شده بودند. بر اثر این بیماری، قدرت حرکت از منصور بن نوح سلب شده بود. او فرستادهای را برای آوردن محمدبن زکریای رازی به بالین خود، راهی کرد.
رازی از سوار در کشتی و گذشتن از رود جیحون برای رسیدن به دربار امیر منصور بن نوح خودداری کرد و مخاطرات سفر دریایی را عذر آورد. فرستاده امیر به دربار سامانیان رفت و دیگر بار برای بازگرداندن محمد بازگشت. این بار، رازی کتاب «منصوری» را که در همان فاصله نوشته بود، به فرستاده امیر داد و گفت: «من، این کتابم. با این کتاب، مقصود شما حاصل خواهد شد، دیگر نیازی به من نیست».
امیر سامانی این بار نیز با پاسخ محمد زکریا قانع نشد و هدایای فراوانی فرستاد و به فرستادگان گفت که اگر توانستند او را با هدایا نرم کنند، چنین کنند و گرنه دست و پای او را ببندند و در کشتی بیندازند و از رود بگذرانند. فرستادگان نیز چنین کردند و محمد بن زکریای رازی را به زور به آن سوی جیحون رساندند.
وقتی از کشتی فرو آمدند و دست و پای رازی را باز کردند، او با روی خوش بر اسب نشست و به سوی بخارا راهی شد. فرستادگان امیر منصور، از او پرسیدند: «چرا با ما که تو را به زور در کشتی نشاندیم، بدخلقی نکردی و اکنون با روی گشاده همراه ما میآیی؟».
رازی گفت: «من میدانم که هر سال بیست هزار نفر از جیحون به سلامت میگذرند، اما به دلیل احتمال غرق شدن، به اختیار بر کشتی نشستن را خلاف عقل دانستم، اما اکنون به سلامت رسیدهام و دلتنگ نیستم».
وقتی رازی به بخارا رسید، درمان امیر را آغاز کرد اما معالجه به کندی پیش رفت. روزی به امیر گفت: «فردا شیوه درمان دیگری را به کار خواهم بست».
روز بعد، امیر را به گرمابه برد و اسب و قاطری را نیز بیرون گرمابه آماده نگاه داشت و خدمتکاری را به نگهبانی آن دو حیوان گماشت. سپس همه اطرافیان امیر را از گرمابه بیرون کرد و امیر را در گرمابه نشاند و شربتی که اثر دارویی داشت به او نوشاند و سپس رو در روی امیر ایستاد و چند دشنام به او داد و گفت: «تو دستور دادی که دست و پای مرا ببندند و در کشتی بیندازند؟ اگر جانت را نگیرم، پس زکریا نیستم».
امیر که نمیتوانست هیچ حرکتی کند، خشمگین شد و بر اثر این خشم، نیم خیز شد. سپس رازی کاردی از نیام کشید و امیر را تهدید کرد. منصور بن نوح نیز از خشم و ترس برپا خاست و راست ایستاد. محمد بن زکریا وقتی چنین دید، از گرمابه بیرون آمد و بر اسب سوار شد و همراه خادم خود که بر قاطر نشسته بود، به تاخت از آن محل دور شدند.
غروب همان روز از جیحون گذشتند و به آن سوی رود رسیدند و تا شهر مرو تاختند و هیچ جا توقف نکردند. سپس نامهای به امیر سامانی نوشت و در آن نامه توضیح داد که: «چون درمان امیر به روشهای معمولی طولانی میشد، این راه را در پیش گرفتم و شاه را به خشم آوردم تا بر اثر حرارتی که در تن او پدید آمد توانست برپا ایستد».
شاه نیز که بهبود یافته بود و میتوانست راحت راه رود، هدایای بسیاری برای محمد بن زکریای رازی فرستاد. این داستان شگفتانگیز، بیتردید بیاساس است. به شهادت تاریخ، محمد زکریای رازی هرگز از رود جیحون عبور نکرده و به بخارا نرفته و دربار سامانیان را ندیده است. کتاب «المنصوری» را نیز برای «منصور بن نوح سامانی» ننوشته بلکه به نام «منصور بن اسحاق» فرمانروای ری آن را تألیف کرده است.
انتشارات «سرمدی» کتاب «رازی» با محور آثار پزشکی جهان را با پژوهش و ترجمه «محمدتقی سرمدی» و «ناصر پویان» در 325 صفحه و با قیمت 19000 تومان منتشر و روانه بازار نشر کرده است.
از دیگر کتابهایی که توسط «محمدتقی سرمدی» و «ناصر پویان» پژوهش و ترجمه شده است میتوان به کتاب «ابن سینا» با محور آثار پزشکی جهان اشاره کرد که این اثر هم دربردارنده حدود بیست فصل نظیر «شیخ الرییس ابوعلی سینا در تصویر»، «ابوعلی سینا در منابع خارجی»، «هزاره ابنسینا، جشنها، یادبودها و آرامگاه وی»، «زندگینامه، شخصیت علمی و سال شمار زندگانی ابنسینا»، «قانون در طب»، «گزیدههایی از درمانهای کتاب قانون در طب»، «ابوعلی سینا در تاریخ تمدن ویل دورانت و تاریخ» و «اشعار فارسی، اشعار عربی، واژگان پارسی و نمونه خط ابنسینا» است.
در بخشی از کتاب «ابن سینا» درباره «درمانهای افسانهای ابو علی سینا» میخوانیم: به جز داستانهایی که نقل کردییم، داستانهای دیگری به ابن سینا نسبت دادهاند، من جمله معروف است که وی بیماران خود را به وسیله نخ یا ریسمانی که بین محل اجتماع مردم و خانهاش بود کشیده و به معاینات از راه دور میپرداخته است.
مردم برای آن که وی را بیازمایند گربهای زیر چادر زنی گذارده و سر ریسمان را به پای او بستند. ابوعلی طبق عادت نسخهای نوشت و چون آن را باز کردند چنین دیدند: «باید به این بیمار پنج سیر گوشت نرم و دو موش داده شود تا رفع علت گردد».
از این قبیل درمان و معالجات گوناگون در بسیاری از تواریخ و تراجم احوال بسیار دیده میشود که شیخ با دیدن بیمار و ملاحظه قاروره حدس زده که مثلاً در چند ساعت و یا چند دقیقه بیمار میمیرد.
انتشارات «سرمدی» کتاب «ابن سینا» با محور آثار پزشکی جهان با پژوهش و ترجمه «محمدتقی سرمدی» و «ناصر پویان» را در 447 صفحه و با قیمت 24000 تومان منتشر و روانه بازار نشر کرده است.
انتهای پیام/و