اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

در گفت‌و‌گو با فارس مطرح شد

خاطره خواندنی یک شهید زنده از سقوط هواپیمای سی 130

خاطرات شنیدنی شهید زنده یوسف اسدی یکی از فرماندهان نیروی زمینی از سانحه هوایی هواپیمای سی 130 که 99 نفر از پرسنل ارتش در این هواپیما به درجه رفیع شهادت نایل شدند را مرور می‌کنیم.

خاطره خواندنی یک شهید زنده از سقوط هواپیمای سی 130

به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، یوسف اسدی در سال 1341 در شهر ارومیه و در یک خانواده مذهبی و متوسط به دنیا آمد، وی تحصیلات دوره ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در رشته ریاضی فیزیک در مدارس شهر تهران گذرانده است.

خودش می‌گوید؛ افتخار حضور 80 ماه خدمت در مناطق عملیاتی غرب و جنوب کشور را دارد که طی چندین نوبت به انواع تشویقات نایل آمده و دوباره مجروح شده است.

با یوسف اسدی فرمانده گروه مهندسی رزمی پدافند غیر عامل ناوگان جنوب از نیروی زمینی با هدف آشنایی با یکی از رزمندگان و جانبازان 8 سال دفاع مقدس و بازگویی خاطرات او به گفت‌وگو نشسته‌ایم، که حاصل آن از نظرتان می‌گذرد.

‌ از خودتان بگویید؟

51 سال سن دارم و دارای سه فرزند هستم که بعد از اخذ مدرک دیپلم در سال 1361 با علاقه‌مند شدن به دفاع و جهاد در عملیات فتح‌المبین شرکت کردم و در این عملیات همراه لشکر 77 پیروز خراسان در منطقه عمومی شوش با نیروهای ارتش همرزم شده بودم.

پس از آن در تاریخ 61 آبان ماه وارد دانشکده افسری امام علی (ع) شده و در طول مدت تحصیل در این دانشکده موفق به گذراندن دوره‌های زبان خارجی، چتربازی و کوهستان شدم.

همچنین پس از فارغ‌التحصیل شدن برای گذراندن دوره مقدماتی به مرامهن بروجرد اعزام و پس از اتمام دوره به لشکر 88 زاهدان منتقل گشته و در مشاغل فرماندهی گروهان مهندسی رزمی کد 419 مهندسی رزمی ل 88 در منطقه عملیاتی سومار به انجام وظیفه مشغول به فعالیت شدم.

در سال 75 نیز برای گذراندن دوره عالی رسته‌ای به مرکز آموزش بروجرد اعزام شدم که پس از طی دوره عالی در لشکر 23 تکاور نزاجا به عنوان فرمانده گردان مهندسی رزمی به مدت 9 سال تمام خدمت کردم و در این مدت در عملیات پاک‌سازی میادین مین به جا مانده از هشت سال دفاع مقدس و عملیات برون مرزی نیز شرکت کردم.

در سال 85 در آزمون ورودی دافوس آجا شرکت و با عنوان دانشجوی دوره هفدهم وارد دانشکده فرماندهی و ستاد‌ آجا شدم.

اکنون در کجا مشغول فعالیت هستید؟

هم اکنون بنا به نیاز نیروی دریایی آجا به عنوان فرمانده گروه مهندسی رزمی پدافند غیر عامل ناوگان جنوب از نیروی زمینی در حال فعالیت هستم.

در 8 سال دفاع مقدس در کدام عملیات‌ها حضور داشتید؟

در عملیات فتح‌المبین در منطقه عملیاتی شوش، عملیات کربلای 6 در منطقه عملیاتی سومار، عملیات رشادت در منطقه عملیاتی سومار ارتفاعات کهنه ریگ، عملیات آزادسازی ارتفاعات 343 کهنه ریگ و ارتفاعات بهم پیوسته آن، عملیات تک عراق به ایران و مقاومت شدید نیروهای ایرانی در ارتفاعات کهنه ریگ و 402 حضور داشتم.

در عملیات‌ها علیه منافقان نیز شرکت کرده‌اید؟

بله، در عملیات‌های مرزی لشکر 23 تکاور در سال‌های 79 و 80 که منجر به نابودی منافقین شد، شرکت کردم که در این عملیات توطئه شوم منافقان مبنی بر نفوذ به داخل خاک ایران با هدف بمب‌گذاری در شهرها را با کمک رزمندگان دیگر نقش بر آب کردیم.

در چه عملیاتی مجروح و به درجه جانبازی نایل شدید؟

در منطقه عملیاتی سومار در شرف انجام عملیات کربلای 6 مجروح شیمیایی شدم و همچنین در عملیات مبارزه با منافقین در منطقه عملیاتی جنوب در تاریخ 79 در حین خنثی کردن بمب دست‌ساز دچار اصابت ترکش و موج‌گرفتگی شدم و اکنون جانباز 37 درصد هستم.

برایمان خاطره‌ای از عملیات کربلای 6 بازگو کنید؟

قبل از عملیات کربلای 6 قرار بود که نیروهای خودی در لشکر 88 زاهدان جهت آزادسازی ارتفاعات بالای دشت ملاجعفر که قبلا در دست نیروهای خودی بوده و نیروهای عراق آن را تصرف کردند حمله‌ای صورت دادیم تا ارتفاعات آزاد شوند.

آن زمان بنده به صورت داوطلب اعلام کردم که حاضرم به همه پرسنل کادر شرکت‌کننده در آزادسازی ارتفاعات نحوه برخورد با مین و خنثی‌سازی مین‌های ضد خودرو تانک را آموزش بدهم تا در صحنه نبرد منتظر آمدن نفر مهندسی جهت خنثی‌سازی مین نشوند، بلکه خود مستقیما به خنثی‌سازی اقدام کنند تا حمله به دشمن متوقف نشود.

در این راستا کلاس درجه‌داران راننده تانک و نفربر به استعداد تقریبی 30 نفر تشکیل شد و من شروع به درس دادن به آنها کردم، در روزهای آخر کلاس درس بود که پرسنل دوست‌دار بنده مرا خواستند تا برای تکمیل مدارک خود به آجودانی لشکر در زاهدان بفرستند.

چون مدارک بنده به علت مراجعه مستقیم به جبهه از دوره مقدماتی ناقص بود به همین دلیل حقوق لشکر زاهدان را دریافت نمی‌کردم، لذا جزو لیست پروازی سی 130 ارتش که قرار بود رزمندگان لشکر را از منطقه عملیاتی به یگان سرزمینی زاهدان منتقل کند، قرار گرفتم.

قبل از پرواز برگه‌ای به من داده شد تا امضای فرمانده لشکر مبنی بر عزیمت به زاهدان را بگیرم. غروب شده بود، که در محوطه قرارگاه لشکر برای اقامه نماز به مسجد می‌رفتم که فرمانده لشکر را دیدم، به او سلام کردم که او بعد از پاسخ دادن، از من پرسید از کلاس چه خبر؟ گفتم: تعداد اندکی خودشان را به آن راه زده‌اند و نحوه برخورد با مین و خنثی‌سازی مین‌های ضد خودرو تانک را یاد نمی‌گیرند. ولی من به آنها گفته‌ام چه یاد بگیرید و چه یاد نگیرید در حمله شرکت خواهید کرد.

که بلافاصله فرمانده لشگر به بنده گفت: من خودم فردا می‌آیم سر کلاس، ولی من به او گفتم؛ فردا می‌خواهم بروم زاهدان برای درست کردن حقوقم، ایشان در جواب گفتند: مگر داوطلب نشدی برای عملیات؟ گفتم: چرا می‌روم و برمی‌گردم و در حمله شرکت می‌کنم.

فرمانده لشکر در پاسخ به من گفت: خودت گفتی تعدادی از درجه‌دارها آموزش ندارند، نمی‌خواهد بروی. من خودم می‌گویم کار حقوقی‌ات را در زاهدان درست کنند.

روز بعد همه با اتوبوس‌ها به کرمانشاه جهت سوار شدن به هواپیما سی 130 رفتند ولی بنده با اطاعت از فرمان فرمانده لشکر با آنان همراه نشدم و همان روز در کلاس عملی تخریب مین توسط طناب و 3 پایه را برگزار کردم.

چون کلاس در فضای باز برگزار می‌شد و پرسنل دایره‌وار در اطراف ایستاده بودند. در همان لحظه فرمانده لشکر وارد شد، گفتم همه نشستند و مین را تخریب کردم، که گرد و خاک و انفجار آن به حدی بود که فرمانده گفت: من فکر کردم خمپاره‌ای وسط ما خورده است، آیا کلاس عملی بهتر نیست؟ و همه تصدیق کردند که کار را یاد گرفته‌اند و با وجود درس خنثی‌سازی مین در بیشتر موارد دیگر نیازی به نفر مهندسی ندارند.

غروب آن روز دیدم که در لشکر رزمنده‌ها مدام به اطراف می‌روند و پراکنده می‌شوند و حالت خاصی که پر از گریه،‌ اضطراب و نگرانی بود، فضای لشکر را گرفته است، بنده زیاد به موضوع حساس نشدم.

وقتی به داخل سنگر مخابرات رفتم فهمیدم که هواپیمای سی 130 حامل پرسنل لشکر در زاهدان بر اثر برخورد با کوه منفجر شده و تمامی پرسنل که 99 نفر بودند شهید شدند، بعدها مشخص شد که من و 3 نفر از پرسنل خط مقدم در این پرواز حضور نداشتیم و جزو چهار شهید زنده‌ سانحه هوایی این هواپیما محسوب می‌شدیم.

خانواده با شنیدن این خبر چه عکسل‌العملی نشان دادند؟

همان روز که هواپیما سقوط کرد لیست پرسنل شهید را روزنامه کیهان یا اطلاعات چاپ کرد که اسم من «ستوان دوم یوسف اسدی» به عنوان شهید قید شده بود.

خواهرم به محض مطلع شدن از شهید شدن من از طریق روزنامه بیهوش می‌شود و پدرم برای تحویل گرفتن جنازه‌ام به دانشگاه افسری که من قبلا در آن خدمت می‌کردم، مراجعه می‌کند و با فرماندهی دانشکده افسری موضوع را در میان می‌گذارد.

البته آن زمان مثل الان ارتباط آسان از طریق تلفن نبود ولی با این وجود فرمانده دانشگاه افسری با پادگان زاهدان تماس می‌گیرد و جریان را تعریف می‌کند و خواستار با خبر شدن از وضعیت من می‌شود.

افراد مستقر در پادگان نیز به فرمانده لشکر تلفن می‌زنند و موضوع را پیگیری می‌کنند که فرمانده در پاسخ به آنها می‌گوید یک نفر زنده مانده و فامیلی او اسدی است.

فرمانده لشکر با اتفاق افتادن این موضوع، بلافاصله من را به تهران فرستاد تا خانواده با دیدن من از صحت سلامتی‌ام با خبر و مطمئن شوند.

در آن موقع مراسمی که خانواده‌ام در محل با اهالی محل تدارک دیده بودند، با حضور من منتفی شد. ولی خواهرم با دیدن من دوباره حالت غش به وی دست می‌دهد که این وضعیت تاکنون نیز ادامه دارد.

انتهای پیام/77009/ح40/پو3002

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول