بخش اول
چکیده
با توجه به نقش مکان در وقوع حوادث تاریخی این پرسش مطرح است که مناسبترین نقطه زمین در سال 610 میلادی برای ظهور آخرین و کاملترین دین توحیدی کجا میتوانست باشد؟ نوشته حاضر در پی پاسخ به پرسش فوق، به بررسی تأثیر برخی از ویژگیهای شبهجزیره عربستان همچون موقعیت جغرافیایی، ژئوپولیتیکی، سیاسی، اعتقادی و اقتصادی در شکلگیری، تقویت و گسترش اسلام و پیدایش تمدن اسلامی میپردازد که در طول تاریخ کموبیش استمرار داشته است. در دوران معاصر نیز این ویژگیها، تواناییهای تأثیرگذاری شبهجزیره مذکور خاصه کشور عربستانسعودی را افزایش داده است. تواناییهایی که اگر در اختیار وحدت و همگرایی و منافع جهان اسلام قرار گیرد، نقش سازندهای میتواند ایفا نماید و در غیر این صورت قدرتی است در اختیار تفکر افراطی و تکفیری و تروریستی، جهت لکهدار نمودن چهره اسلام، کشتار مسلمانان و واگرایی و تفرقه در جهان اسلام، تسهیل سلطه بیگانگان و مصائبی که امروزه شاهد هستیم.
مقدمه
جزیرةالعرب در آستانه ظهور اسلام
موقعیت و شرایط جغرافیایی شبهجزیره عربستان پیش از بعثت پیامبر(ص) موجب شکلگیری جامعهای با خصوصیات و ویژگیهای خاص در این سرزمین گردیده بود. به دلیل کمبود آب و فقدان شرایط کشاورزی و یکجانشینی اکثریت مردمان بهصورت دستههای چند ده نفری و پراکنده زندگی سختی را تجربه میکردند و همواره بهدنبال چراگاه از نقطهای به نقطه دیگر کوچ مینمودند. این سرزمین به حدی خشک و بدون آب و علف بود که اعراب ساکن آن در انزوا و جدا از جهان متمدن آن روز بسر میبردند.(1)
بهدلیل وجود بیابانها و صحراهای خشک، سوزان و پهناور با وجودی که در دل منطقه استراتژیک خاورمیانه واقع است، مهاجمان و جهانگشایان به ناچار در لشکرکشیها و تهاجمات آن را دور میزدند و به دلیل شرایط سخت حتی زحمت عبور از آن را به خود راه نمیدادنـد. این وضعیت از طمع و تهاجم و سلطه قدرتهای اطراف به جزیرةالعرب میکاست و از سویی محدودیت، عقبافتادگی و انزوای ساکنانش را بهدنبال داشت.(2) ازاینرو میتوان گفت این جامعه منزوی در مرحله قبل از شکلگیری تمدن بسر میبرد. زیرا تمدن از مرحله کشاورزی و یکجانشینی آغاز میشود. به قول ویل دورانت «مدنیت از کلبه برزگر آغاز میکند، ولی در شهر به گل مینشیند و بار میدهد».(3)
چنانچه در رابطه با شکلگیری تمدن و وجود عناصر اصلی آن معتقد است: «در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی میتوان تشخیص داد که عبارتند از: پیشبینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر. ظهور تمدن هنگامی امکانپذیر است که هرجومرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع بهکار میافتد و انسان خود را تسلیم غریزهای میکند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق میدهد ...».(4)
از بررسی اوضاع و احوال جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جزیرةالعرب پیش از بعثت پیامبر(ص) به وضوح پیداست که برخی از شرایط فوقالذکر یا بهکلی در عربستان وجود نداشت و یا به حدی ضعیف بود که امکان ایجاد تمدن در آن فراهم نبود.
در عصر جاهلیت جزیرةالعرب فاقد دولت مرکزی بود و هرجومرج و بینظمی آن را فراگرفته بود. تنها سازمان سیاسی اجتماعی در آن قبیله بود و هر قبیله فرهنگ، آداب و رسوم خاص خود را داشت و جنگهای بین قبایلی به دلیل واگرایی حاکم بر این جامعه بهصورت مستمر ادامه داشت.
موقعیت جغرافیایی شبهجزیره عربستان
شبهجزیره عربستان در منتهیالیه جنوب غربی قاره کهن آسیا بهعنوان بزرگترین شبهجزیره جهان در محل تلاقی سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا قرار دارد.(5) و از طرف شرق به خلیجفارس و دریای عمان، از جنوب به اقیانوس هند و خلیج عدن از غرب، به دریای سرخ، و از شمال به دره فرات و سرزمینهای سوریه و اردن منتهی میشود و تنها در حاشیه باریکی از سرزمینهای اطراف آن در جنوب و نواحی کوهستانی اندکی باران میبارد.(6)
به غیر از کوههای کم ارتفاع و پست که بخش محدودی از آن را میپوشانند بیشتر از بیابانها و صحراها با ریگهای روان پوشیـده شده است که بههنـگام وزش باد سراسـر فضـا را ابری از گرد و غبار فرا میگیرد. حرکت این ریگها پیوسته وضع ظاهری صحرا را تغییر میدهد، بهطور کلی آب و هوای جزیرةالعرب گرم و خشک است، و هیچ رود دائمی در سراسر آن یافت نمیشود. هم اکنون شامل کشورهای عربستان سعودی (با مساحتی حدود چهار پنجم شبهجزیره)، کویت، قطر، امارات متحده عربی، عمان، بحرین و یمن میباشد.
جغرافیدانان قدیم این شبهجزیره را به شرح ذیل تقسیم نمودهاند:
1. تهامه: باریکهای از زمینهای پست و شورهزارها که به موازات حجاز سراسر غرب جزیرةالعرب در امتداد ساحل دریای سرخ کشیده شده و بنادر «حدیده» در یمن و «جده» و «ینبع» در عربستان سعودی در این منطقه ساحلی قرار دارند.
2. یمن: سرزمین یمن در بخش جنوبی شبهجزیره عربستان واقع است و در مقایسه با دیگر نواحی آن از آب فراوانتر و آبادانی برخوردار است. و آثار تمدنی آن تا به امروز نیز باقی است. پیش از ظهور اسلام با شکستهشدن سد عظیم آن و تخریب شهر «مآرب» از بین رفت و بسیاری از قبایل ساکن آن به داخل شبهجزیره کوچ نمودند.(7)
3. حجاز: بهمعنای حائل و جدا کننده است زیرا سرزمین تهامه را از فلات نجد جدا میسازد. ارتفاعات پست حجاز از خلیج عقبه تا یمن امتداد دارند و در بخشهای جنوبی به 3750 متر میرسند. شهرهای مکه، مدینه و طایف مهمترین شهرهای حجازند و میزان بارندگی در آن نسبت به عربستان مرکزی و صحرایی بیشتر است.
4. نجد: نجد فلات مرتفعی است از حجاز تا خلیجفارس، نجد خواستگاه، خاندان سعودی حاکمان فعلی عربستان نیز میباشد. میزان بارندگی آن بسیار کم است و بزرگترین صحراهای عربستان در این قسمت قرار دارد. و بدویان صحراگرد در این ریگزارهای وسیع به حیات خود ادامه میدهند.
5. عروض: عروض بهمعنای مانع است و شامل بخش شرقی شبهجزیره است که میان نجد، یمن و عراق قرار دارد. و کشورهای کویت، عمان و بحرین در این ناحیه قرار دارند.(8)
تأثیر موقعیت جغرافیایی و شرایط آب و هوایی جزیرةالعرب بر توان رزمی، دفاعی مسلمانان و گسترش اسلام
ازجمله عوامل تأثیرگذار به خلقیات و رفتار افراد تأثیر محیط زندگی و جغرافیایی است. این امر در کنار سایر عواملی همچون وابستگیهای نژادی، آداب و رسوم و ... شاکله شخصیت افراد را میسازد. برخی از متفکرین علوم اجتماعی نقش محیط را در تربیت افراد تا هفتاد درصد دانستهاند. زندگی در شرایط سخت جزیرةالعرب موجب پیدایش ویژگیهایی چون تهور، بیباکی، سرعت جابجایی، انطباق با شرایط سخت، درگیریهای تمامنشدنی و آمادهباش دائمی اعضای قبیله را در پی داشت و از آنها مردمی ساخته بود که همواره آماده جنگ و نزاع بودند. این شرایط قدرت تهاجمی و دفاعیشان را فوقالعاده تقویت نموده بود.
ابنخلدون اندیشمند بزرگ مسلمان در مقدمه مشهورش بر تاریخ در مورد خصوصیات رفتاری و اخلاقی عرب جاهلی مطالبی را ارائه نموده است که خلاصه آن چنین است: اعراب آن عصر در یکی از مراحل ابتدایی تکوین خود که همه انسانها آن مراحل را میپیمایند بسر میبردند. طبیعت وحشیگری آنان، آنها را به غارتگری و ویرانگری سوق میداد، بر هرکس و هر قبیلهای که میتوانستند میتاختند و هرچه را مییافتند به تاراج میبردند.
سپس به پناهگاههای دور از دسترس خود در اعماق صحراها و درهها میگریختند و اگر بر جایی دست مییافتند آن را به ویرانی میکشاندند. سنگهای ساختمانی را برای برپا کردن اجاقهای صحرایی خود از جا میکندند و تیرهای سقفها را برای ستون خیمههای خود فرو میریختند. اهتمام آنها به غارت و چپاول بود و به احکام اخلاقی اعتنایی نداشتند. آنان به شجاعت و دلاوری شهره بودند، زیراکه هریک خود میبایست حافظ جان و مال خود باشند و از خودش و مصالحش دفاع کند ازاینرو همه آنان همیشه سلاح جنگی خود را همراه داشتند و هر گوشه و کنار را میپاییدند و جنگاوری و خشونت، طبیعت اصلی آنان شده بود.(9)
اما اسلام با ایجاد تحول و انقلاب درونی (جهاد اکبر) این نیرو و توان را در جهت دفاع از ارزشهای الهی و انسانی تحتعنوان «جهاد فی سبیلالله» بهکار گرفت و از آن قدرتی بهوجود آورد که نه تنها قادر به دفاع از ارزشهای اعتقادی و دینی و خواستگاه اسلام بود، بلکه در اندک مدتی توانست سرزمینهای اطراف جزیرةالعرب را تسخیر نماید. قید فیسبیلالله هدف و ماهیت جهاد را مشخص میکند.
و آن را از بیتوجهی و بیهودگی میرهاند و از اغراض فردی سودجویانه، تسلططلبانه، حیوانانی و وحشیانه عاری و مبرا میگرداند. و از جنگ که معمولاً برای آدمکشی، کشورستانی و تاراجگری بهپا میشود و مستکبران، تجاوزگران و متعصبان ابله برای ارضای خواستههای حیوانی خود به آن اقدام میکنند متمایز میشود.(10)
اوضاع سیاسی و اجتماعی جزیرةالعرب در عصر جاهلیت و مقارن ظهور اسلام
در شبهجزیره عربستان مقارن ظهور اسلام حاکمیت سیاسی واحد و متمرکزی وجود نداشت. عمدهترین علت چنین وضعی موقعیت جغرافیایی و آب و هوای گرم و خشک جزیرةالعرب بود که امکان کشاورزی و یکجانشینی را از مردمان این سامان سلب کرده بود. در نتیجه آنان مجبور بودند تا در دستههای کوچک و بزرگ و بهصورت پراکنده و قبیلگی زندگی کنند.(11)
ازاینرو ساختار سیاسی جزیرةالعرب را میتوان نوعی ملوکالطوایفی دانست. هر قبیله فرهنگ، آداب و حاکمیت مستقلی برای خودش داشت. بهدلیل تعدد و فراوانی قبایل و کمبود منابع در فقدان حاکمیت متمرکز، جزیرةالعرب آن زمان مستعد درگیریهای مستمر بین قبایلی بود. در قبیله سه رکن اساسی وجود داشت. حسب، نسب و عصب. بر اساس نسب و حسب تمام افراد باید از فضایل و مفاخر قبیله آگاه باشند و بر اساس عصب و عرق قبیلهای همه افراد در ساختار قبیله محو بودند.(12)
بهگونهای که همه پیوندها و روابط برای حفظ وحدت و بقای قبیله قربانی میشد. وفاداری به قبیله در هر موقعیت و تحت هر شرایطی بر اعضا لازم بود و میبایست فرد در این راه از هر فداکاری دریغ نورزد. در رأس قبیله شیخ قرار داشت. مردی مجرب، شجاع و ثروتمند که مسئولیت صلح، جنگ، پیمان، تقسیم غنائم، فصل خصومت و ... قبیله را بر عهده داشت. قبیله از سه بخش تشکیل میشد:
یک. خلصها: فرزندان اصیل قبیله از نظر خون و نژاد که به تنه اصلی قبیله پیوند نسبی آنها وصل میشد و از تمامی حقوق برخوردار بودند و افراد درجه اول بهحساب میآمدند.
دو. عبید و بردهها: افرادی که خریداری شده بودند و یا در جنگها به اسارت گرفته شده بودند، ازکمترین حقوق اجتماعی برخورداربودند و جزء مایملک افراد و قبیله محسوب میشدند.
سه. موالی: اعضای درجه دوم قبیله که بنا به عللی چون پناهندگی، پیمان و ... تحت حمایت قبیله قرار داشتند.(13)
ساختار قبیلهای و فرماسیون سیاسی ـ اجتماعی جزیرةالعرب نابسامانیها و مشکلات فراوانی ازجمله ناامنی، اختلافات و درگیریهای بین قبایلی، غارتگری و نادیدهگرفتن حقوق اولیه افراد بهخصوص زنان و ... را در پی داشت.(14) اوضاع مذکور فرصت مناسبی برای گسترش و استحکام اسلام فراهم میساخت. لذا فقدان دولت مرکزی در جزیرةالعرب که از نتایج این وضعیت بود موانع و مشکلاتی را که معمولاًً حاکمیتهای سیاسی برای نهضتهای اصلاحی مخالف خود ایجاد میکنند، سلب مینمود. ازاینرو مخالفان پیامبر(ص) بهراحتی نمیتوانستند به او آسیب برسانند.(15) این مسئله به حدی با اهمیت است که خداوند به پیامبر(ص) دستور میدهد آنگاه که باید رسالتش را آشکار نماید ابتدا از خویشانش آغاز کند.
وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبینَ * وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ.(16)
در پی این پیام الهی است که پیامبر(ص) بنیهاشم را به مهمانی در خانهاش دعوت میکند و رسالتش را آشکار مینماید و از آنها میخواهد تا اسلام را بپذیرند و او را یاری نماید.(17)
ازجمله مسائلی که در ساختار ملوکالطوایفی و قبیلهای جزیرةالعرب حایز اهمیت بود افراد در پناه قبیله خود میزیستند و جز سران قبیله کسی بر آنها تسلط نداشت. هر فردی که از ناحیه قبایل دیگر به هر دلیلی مورد تجاوز قرار میگرفت حمله به قبیله متجاوز، امری طبیعی و پیامد قطعی آن حادثه بود. وقتی اسلام انتشار یافت بسیاری از افراد قبایل مختلف بدان گرویدند. آنها هریک برای خود طایفه و قبیلهای داشتند و قریش آزاد نبود تا سایر قبایل را تحت فشار قرار دهد و مجبور کند تا افرادشان از اسلام دست بردارند.(18)
در این میان بسیاری از قبایل خطر دین جدید را برای معتقدات خود بهراحتی درک نمیکردند و لذا از گرویدن برخی افراد خود به اسلام ممانعتی به عمل نمیآوردند. در این شرایط افراد مختلف مسلمان در پناه عشیره و قبیله خود محفوظ میماندند و تنها مسلمانانی چون بلال و عمار که طایفه و قبیلهای نداشتند مورد آزار و شکنجه قرار میگرفتند.(19)
موقعیت استراتژیکی شبهجزیره عربستان و تأثیر آن بر گسترش اسلام
همجواری جزیرةالعرب با قارههای کهن و تمدنهای بزرگی نظیر ایران و روم این پیامد را دربرداشت که قبایل عرب همجوار این کشورها و سایر سرزمینهای همسایه در نتیجه ارتباط گوناگون اعراب با آنها ازجمله تجاری و یا استفاده دو امپراتوری ایران و روم از آنها بهعنوان سربازان مزدور نسبت به مسائل این سرزمینها و نقاط قوت و ضعف آنها شناخت و اطلاعات پیدا کنند.
ازاینرو زمانی که دولت مدینه قدرت گرفت و قبایل عرب مجاور ایران و روم اسلام آوردند، بهدلیل برخورداری از اطلاعات و شناختی که از سرزمینهای مذکور داشتند توانستند بهخوبی از آن در تصرف این سرزمینها و کشورها و توسعه و گسترش اسلام بهره ببرند.(20)
موقعیت تجاری جزیرةالعرب و تأثیر آن بر گسترش اسلام
اکثر نقاط شبهجزیره بهخصوص مکه فاقد تولید بود. نه زمین کشاورزی و نه تولید کالا و نه فراوردههایی که خود مصرف کنند و یا به دیگران عرضه نمایند، بنابراین ساکنان عربستان بهخصوص مکه بهکار تجارت و سوداگری اشتغال داشتند و نیازهای خود را از طریق تجارت برآورده میساختند. اتفاق دیگری که به رونق تجارت از طریق جزیرةالعرب افزوده بود مسدود شدن جاده معروف ابریشم، مهمترین راه ارتباطی شرق به غرب در نتیجه جنگهای طولانی میان امپراتوری ایران و روم بود.
که در نتیجه آن مبادله کالاهایی نظیر ابریشم و ادویهجات از طریق یمن به مکه و از آنجا به شام رونق بیشتری گرفت. این امر به شناخت اعراب از سرزمینهای اطراف و پختگی آنها افزود و روحیه توسعهطلبی آنها را تقویت نمود، و زمانی که از دولتی متمرکز برخوردار شدند و تمامی نیروهای پراکندهای که قبل از آن صرف فرسایش همدیگر و جنگهای بیحاصل بینالقبایلی میشد، متمرکز شدند و به همراه سایر عوامل ازجمله اعتقادات قوی دینی و انحطاط و ضعف کشورهای همجوار موجب شد تا مسلمانان عرب به سرعت این کشورها را فتح نمایند و گستره نفوذ اسلام را توسعه دهند.
ظهور آیین اسلام در جغرافیای ادیان توحیدی و اوضاع فرهنگی و دینی جزیرةالعرب مقارن ظهور اسلام
خاورمیانه به لحاظ دینی و فرهنگی مرکز و خاستگاه ادیان توحیدی همچون آیین حنیف، یهود، مسیحیت و زردشتی است. و بیشترین پیروان این ادیان، قبل و بعد از ظهور اسلام در این منطقه و سرزمینهای اطراف آن تاکنون بسر میبرند. با توجه به اینکه به مرور برخی از اصول و فروع ادیان مذکور در گذر زمان فراموش یا تحریف شده بود، آنگاه که در سال ششصد و ده میلادی کاملترین و جامعترین ادیان آسمانی یعنی اسلام ظهور نمود، بستر و زمینه مناسبی برای قبول و پذیرش آن فراهم بود، چراکه نسیم حیاتبخش اسلام گرد و غبار ایام و پیرایههای این ادیان را زدود و گوهر زیبای آیین یکتاپرستی را بر دلها و وجدانهای بیدار نمایان ساخت.
اسلام نیامده بود تا سایر ادیان توحیدی را طرد و نفی کند بلکه از این ادیان، کتب آسمانی و پیامبران سلف به بهترین شیوه دفاع نمود و به همه بشریت ازجمله پیروان این ادیان توصیه نمود، دین در نزد خداوند یکی است و وظیفه و منطق ایجاب میکند کاملترین آنها یعنی اسلام پذیرفته شود. البته نه با زور و اکراه.(21)
همانگونه که قرآن در این رابطه میفرماید: «در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه بهخوبی آشکار شده است.»(22) در صورتی که پیروان این ادیان، اسلام را نپذیرفتند اسلام به مسلمانان توصیه میفرماید بر اساس مشترکات با آنها اتحاد و تعامل مثبت داشته باشند. «بگو ای اهل کتاب بیایید بر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بهجای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر از این پیشنهاد اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم».(23)
موقعیت جغرافیایی خاص جزیرةالعرب و همجواری آن با حوزه فرهنگی ادیان و مذاهب مختلف، پراکندگی و واگرایی و حالت ملوکالطوایفی موجب نفوذ و ترویج مجموعهای از ادیان و مذاهب به داخل شبهجزیره شده بود و نوعی آشفتگی اعتقادی و ایدئولوژیکی را بهوجود آورده بود. این وضعیت از یکسو در مواجه با تعالیم غنی اسلام مغلوب میشد و از سویی این اختلاف مانع از اتحاد عقیدتی و فرهنگی علیه اسلام میشد و خواسته و ناخواسته بستر مناسبی برای تقویت و گسترش اسلام بود. عمده این ادیان ومذاهب عبارت بودند از:
1. مسیحیت
مسیحیت از جنوب و شمال به داخل شبهجزیره راه یافته بود و در مناطقی چون یمن، نجران و حیره پیروانی داشت.(24)
2. یهود
کیش یهودی از قرنها پیش از اسلام به داخل شبهجزیره نفوذ یافته بود و برخی از مناطق یهودینشین پدید آمده بود که مهمترین آن «یثرب» بود. در فدک و خیبر نیز یهودیان مستقر شده بودند و در میان برخی از قبایل عرب نیز پیروانی داشت.(25)
3. آیین زردشت
کیش زردشتی، مانوی و مزدکی نیز در برخی از نواحی ازجمله در حجاز و مناطق نزدیک به ایران رونق داشت. یعقوبی در این باب مینویسد: «گروهی از عرب به کیش یهود گرویدند، گروهی دیگر مسیحیت را پذیرفتند و گروهی نیز زندیق گشته و به کیش ثنووی در آمدند».(26)
4. صائبین
مرکز صائبین در «حران» بوده و آیین آنان تا روم، یونان، بابل و دیگر نقاط جهان نفوذ کرده بود.(37)
5. ستارهپرستان
در جاهلیت گروه زیادی از مردم جزیرةالعرب اجرام آسمانی مانند خورشید، ماه و برخی از ستارگان را پرستش میکردند و نیروهای آنها را در مقدرات و سرنوشت جهان و افراد دخیل میدانستند. برای مثال قبیله خزاعه و حمیر ستاره «شعری» را میپرستیدند.(38)
6 . پرستش جنیان و فرشتگان
گروهی از مردم شبهجزیره جن و فرشتگان را پرستش میکردند.(39) در قرآن نیز به این امر اشاره شده است و پرستش جن و فرشتگان مورد نکوهش قرار گرفته است.(39)
7. آیین حنیف و یکتاپرستی
یکتاپرستان یا حنیفیان افرادی بودند که از دین حضرت ابراهیم پیروی میکردند و بتپرستی و شرک را نفی نموده و خدای یگانه را میپرستیدند. برخی از مردم مکه ازجمله پدر و اجداد پیامبر(ص) بر این آیین بودند.(31)
8 . شرک و بتپرستی
مذهب عمده قبایل عرب شرکت و بتپرستی بود. شمار بتهای عرب فراوان بود. به حدی که در کعبه و اطراف آن سیصد و شصت بت نگهداری و پرستش میشد. برخی از بتهای عرب مانند «لات»، «منات»، «عزی»و«هبل» معروفتر بودند و افراد و قبایل بیشتری آنها را پرستش میکردند. نام برخی از این بتها در قرآن آمده است. «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَىٰ».(32) تعدد ادیان و مذاهب به ویژه شرک و بتپرستی باعث پراکندگی و واگرایی جامعه آن روز عربستان بهخصوص در زمینه اعتقادات و باورهای دینی گردیده بود. امری که در نهایت به نفع ترویج و گسترش اسلام میانجامید، زیرا جامعه از اتحاد عقیدتی برخوردار نبود تا عکسالعمل واحد و قدرتمندی در مقابله با نهضت اصلاحی اسلام و باورهای اعتقادی آن از خود نشان دهد.
پی نوشت
11. نهجالبلاغه، خطبه 26.
2 . شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 12.
3 . دورانت، تاریخ تمدن، ج 1، ص 5.
4 . همان، ص 3.
5 . پیرنیا، تاریخ ایران، ص 263.
6 . مستوفی الممالکی، جغرافیای کشورهای اسلامی، ص 26 ـ 22.
7 . حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ص 32.
8 . آینهوند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 28 ـ 25.
9 . ابنخلدون، مقدمه ابنخلدون، ج 1، ص 289 ـ 284.
10 . فارسی، انقلاب تکاملی اسلام، ص 236.
11 . جعفریان، سیره رسول خدا|، ص 160.
12 . نصیری، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، ص 50.
13 . آینهوند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 48.
14 . مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 88 .
15 . پیشوایی، تاریخ اسلام، ص 53 ـ 35.
16 . شعراء (26): 216 ـ 214.
17 . طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 217.
18 . فیرحی، قدرت دانش و مشروعیت در اسلام، ص 137.
19 . طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 872 .
20 . عزتی، ژئوپولیتیک، ص 169 ـ 163.
21 . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 2، ص 209 ـ 204.
22 . بقره (2): 256.
23 . آلعمران (3): 64 .
24 . آینهوند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 45.
25 . پیشوایی، تاریخ اسلام، ص 72 ـ 71.
26 . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 226.
27 . طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 279.
28 . همان، ج 19، ص 49.
29 . پیشوایی، تاریخ اسلام، ص 77.
30 . انعام (6): 100.
31 . مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 68 ـ 60 .
32 . نجم (53): 20 ـ 19.
محمدیار محمدی/ عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه سیستان و بلوچستان.
منبع: فصلنامه تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی شماره 3
ادامه دارد/