اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  حکمت و فلسفه

نقش پیش‌فرض در فهم متن ازنظر علامه طباطبایی - بخش دوم و پایانی

ارائه ملاک با توجه به مبانی علامه طباطبایی

علامه طباطبایی، اگرچه در خصوص میزان دخالت پیش‌داوری‌ها و پیش‌دانسته‌ها در تفسیر، به‌صراحت اظهارنظر ننموده است، ولی براساس نتایج حاصله در این تحقیق، نوعی از پیش‌دانسته‌ها و پیش‌فرض‌ها را در تفسیر لازم دانسته .

ارائه ملاک با توجه به مبانی علامه طباطبایی

 

انواع پیش‌فرض‌ها ازنظر علامه

1. پیش‌فرض‌های برگرفته از قرآن

پیش‌فرض‌هایی که برگرفته از خود قرآن هستند و از متن و بطن قرآن انتخاب می‌شوند، و جزء بدیهیات عقلانی است، گریزی از آنها نیست. ازطرفی وجودشان نیز غیرقابل انکار است که خود علامه نیز از این پیش‌فرض‌ها استفاده کرده‌اند. ازطرفی این‌گونه پیش‌فرض‌ها در متون دینی چون قرآن، ضروری می‌باشد. به چند مورد از پیش‌فرض‌های قرآنی علامه با توجه به کتاب انسان در اسلام و تفسیر المیزان اشاره می‌کنیم:

الف) «قرآن مجید متضمن کلیات برنامه زندگی بشر است.» خداوند متعال می‌فرماید: «إ‌ِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أ‌َقْوَمُ» (اسراء / 9) به‌درستی این قرآن به‌سوی آئینی که بهتر از هر آئین دیگر، جهان بشریت را اداره می‌نماید، راهنمایی می‌کند. «فعالیت زندگی انسان هرگز بدون برنامه صورت نمی‌گیرد. هر فرد از انسان در کارهای فردی خود به‌منزله کشوری است که فعالیت‌های اهالی آن تحت‌عنوان قوانین و سنن و آداب معینه‌ای کنترل می‌شود و قوای فعاله کشور نام برده موظفند که اعمال خود را اول به دستورات لازم‌الرعایه آن تطبیق نموده پس از آن انجام دهند.» (طباطبایی، 1373: 4 ـ 2) قرآن مجید نیز این مطلب (هدفمندی زندگی انسان را) را مؤید است «وَلِکُلٍّ و‌ِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبـِقُوا الْخَیْرَاتِ» (بقره / 148) برای هرکدام‌تان وجهه و هدفی است که آن را پیش می‌گیرد، پس در کارهای نیک به همدیگر سبقت و پیشی بگیرید ـ تا به هدفی عالی برسید ـ . (طباطبایی، 1373: 4 ـ 2)

ب) انحصاری نبودن فهم قرآن: ازجمله مباحث مطرح در مورد زبان قرآن این است که قرآن دارای ظاهر و باطن، محکم و متشابه است و تأویل قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمی‌دانند. حال آیا دستیابی به فهم قرآن فقط در انحصار گروه خاصی است یا اینکه همه می‌توانند با دانستن زبان قرآن و آشنایی اجمالی با خود قرآن، فهم قرآن را دریابند. از آنجا که علامه قرآن را کتاب هدایت، نور و روشنگر می‌داند، معتقد است که قرآن نیاز به چیزی روشنگر‌تر از خود ندارد. این اصل می‌تواند به‌عنوان مهم‌ترین پیش‌فرض علامه دربارة زبان قرآن تلقی شود. زیرا مفسری که معتقد باشد قرآن تبیان و نور مبین است، این پیش‌فرض، پیش‌فرض دیگری را درخود دارد و آن اینکه قران می‌تواند بهترین مفسرخود باشد و همین فرض است که علامه را واداشته تا روش تفسیری قرآن با قرآن را بهترین روش تفسیری بداند. بنابراین بسته به اینکه نگرش مفسر درمورد قرآن چه باشد، مفسر را برآن می‌دارد تا شیوه‌ای خاص در تفسیر قرآن اتخاذ کند.

ج) حجیت ظواهر: با توجه به اینکه قرآن ظاهر و باطنی دارد، آیا این دلیل می‌شود که ما ظواهر را نپذیریم و فقط درصدد دستیابی به باطن قرآن باشیم؟ آیا اعتقاد به ظاهر قرآن نافی اعتقاد به باطن نیست؟ پاسخ‌هایی که به این سؤالات داده می‌شود، تأثیر بسیار زیادی بر روش تفسیری مفسر دارد. علامه دراین‌باره می‌نویسد: «قرآن مجید که از سنخ کلام است، مانند سایر کلام‌های معمول، از معنی، مراد خود کشف می‌کند و هرگز در دلالت خود گنگ نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت‌اللفظی قرآن جز آن است که از لفظ عربیش فهمیده می‌شود. اما اینکه در دلالت خود گنگ نیست، زیرا هرکس به لغت آشنایی نداشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا می‌فهمد، چنان‌که از جملات هر کلام عربی دیگر معنی می‌فهمد.» (همان: 18) موارد دیگری از پیش‌فرض‌های علامه وجود دارد که جهت جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آن خودداری می‌کنیم.

2. پیش‌فرض‌های غیرقرآنی و تطبیقی (فلسفی، کلامی)

پیش‌فرض‌هایی که خارج از قرآن هستند، با نگاه بیرونی به قرآن به‌دست می‌آیند. علامه استفاده از این پیش‌فرض‌ها را در تفسیر قرآن، تطبیق می‌نامند و به مذمت مفسرینی می‌پردازند که با این نگاه به تفسیر روی آورده‌اند. زیرا این دسته از مفسرین نتایج پژوهش‌های علمی یا فلسفی یا عرفانی خود را که همان پیش‌فرض‌های بیرون از قرآن محسوب می‌شود، برقرآن تحمیل کرده‌اند. به‌عبارتی از ایراد علامه چنین برداشت می‌شود که گذشتگان قرآن را بر نظریات فلسفی، کلامی و عرفانی خود تطبیق داده‌اند. یعنی قرآن را به دیدگاه‌ها و پیش‌فرض‌های خود نزدیک کرده و دچار تطبیق شده‌اند. (همو، 1411: 1 / 11)

دراین تردیدی نیست که به‌هرحال فهم هر متن، بر پیش‌فهم‌ها و پیش‌فرض‌هایی استوار است و ذهن خالی، ناتوان است و هرگز سؤال نمی‌کند. چون سؤال همیشه برخاسته از دانستنی‌های ذهن یا واقعیات خارجی است و لذا هیچ مفسری نمی‌تواند با ذهن خالی به تفسیر بپردازد. به‌عبارتی مفسر به‌قدر دانشی که دارد سؤال می‌پرسد و به‌قدر همان دانش هم پاسخ خود را از متن می‌گیرد. وظیفه مفسر در استنطاق از متن این نیست که جواب‌های خود را بر متن تحمیل کند، بلکه باید سؤال‌هایی مرتبط با متن مطرح کند تا متناسب با آن سؤال‌ها جواب دریافت کند.

اما این مسئله نباید باعث شود که مفسر هر پیش‌فرض و یا پیش‌دانسته‌ای را به‌صورت لجام‌گسیخته بر متن تحمیل کند. مفسر باید سؤالاتی را از متن بپرسد که با ظواهر متن تناسب داشته باشد تا بتواند پاسخ‌های خود را از متن بگیرد و اینها هم در صورتی است که مفسر درصدد دستیابی به مراد صاحب سخن باشد. اگر مفسر معتقد به قصد مؤلف نباشد یا درپی دستیابی به آن نباشد، ممکن است هرمعنایی که در ذهن دارد، بر متن تحمیل کند و این دیگر تفسیر نیست؛ بلکه نوعی تطبیق یا به‌عبارتی نوعی تفسیر به رأی می‌باشد که به‌شدت در روایات مورد مذمت واقع شده است.

آنچه نیازمند توجه است اینکه آیا علامه خود پیش‌فرض‌هایی داشته‌اند که استفاده از آنها موجب شده مانند سایر مفسرین دچار تطبیق شود یا نه؟ چنان‌که خود در مقدمه المیزان بیان داشته‌اند که درصدد تفسیر قرآن به قرآن هستند و اینکه «در تفسیر قرآن از تکیه بر برهان‌های فلسفی، نظریات علمی یا مکاشفات عرفانی اجتناب شود؟». (همان: 8)

نظر به اینکه علامه طباطبایی رویکرد فلسفی داشته و پیش‌فرض‌های حکمت متعالیه در فهم و تفسیر آیات قرآن بسیار تأثیر داشته، می‌توان مدعی شد خود ایشان نیز دارای پیش‌فرض‌های کلامی و فلسفی بوده‌اند که در تفسیر المیزان مورد استفاده قرار داده‌اند. هرچند نحوه عملکرد ایشان با شیوه گذشتگان کاملاً متفاوت است و وجود همین روش متفاوت، باعث شده که خود دچار تطبیق در تفسیر نشوند. قبل از پرداختن به ملاک مورد نظر علامه در ذیل به چند نمونه از پیش‌فرض‌های کلامی و یا فلسفی ایشان اشاره می‌کنیم.

الف) تمثّلی بودن زبان قرآن. یکی از پیش‌فرض‌های علامه که ریشه در مباحث کلامی دارد؛ این است که زبان قرآن به‌صورت تمثّلی است. علامه آنجاکه بحث از محکم و متشابه را مطرح می‌کند؛ حقیقت قرآن را از سنخ الفاظ و مفاهیم نمی‌داند و معتقد است که حقیقتی که باطن قرآن را تشکیل می‌دهد، قابل درک برای بشر نیست. چون از سنخ الفاظ نیست و فقط راسخان در علم آن را درمی‌یابند. آن حقیقت عینی و خارجی در قالب الفاظ و مفاهیم به زبان عربی برای بشر تمثّل یافته است. تعبیر علامه دراین‌باره چنین است:

ان البیانات اللفظیه القرآنیه امثال للمعارف الحقه الالهیه لأن البیان نزل فی هذه الآیات الى سطح الافهام العامه اللتی لاتدرک الا الحسیات و لاتنال المعانی الکلیه الافی قالب الجسمانیات ... . (همان: 3: 72)

بنابراین، این حقیقت از قبیل مفاهیمی که از الفاظ به ذهن می‌رسد، نیست؛ بلکه امور عینی است که از بلندای مقام، ممکن نیست در چاردیواری شبکه الفاظ قرار گیرد، و اگر خدای تعالی آنها را در قالب الفاظ و آیات کلامش درآورده، درحقیقت از باب، «چون که با کودک سروکارت فتاد» است، خواسته ذهن بشر را به گوشه‌ای و روزانه‌ای از آن حقایق نزدیک سازد.

ب) تفکیک میان حقایق و اعتباریات. جداسازی میان حقایق و اعتباریات در اندیشه علامه تأثیر بسیار عمیقی در تفسیر المیزان به‌جای گذاشته است. منظور از حقایق، واقعیت‌های تکوینی درمورد خدا، جهان و انسان است و اعتبارات آن دسته از مفاهیم و اندیشه‌هایی است که انسان در زندگی اجتماعی وضع می‌کند تا اوضاع زندگی‌اش را سامان دهد. علامه معتقد است که این دو دسته را نباید با هم خلط کرد؛ زیرا هرکدام ویژگی‌های خاص خود را دارد؛ ازطرفی امور اعتباری برگرفته از واقعیات تکوینی است، به‌عبارتی متکی به آن است. این نوع نگرش تفکیک و جدا انگاری در تفسیر آیات در زمینه‌های انسان‌شناسی، خداشناسی، معاد و ... تأثیر بسیار داشته است. برای نمونه در حوزه خداشناسی، آیاتی که بحث از مالکیت و ربوبیت الهی را مطرح می‌کند؛ متأثر از این پیش‌فرض است.

تفکیک در حوزه انسان‌شناسی؛ آنجاکه بحث فلسفه آفرینش ابلیس مطرح می‌شود نیز بسیار تأثیرگذار می‌باشد. درمورد آفرینش ابلیس همواره سؤالات بسیاری در معارف قرآنی مطرح بوده، از قبیل اینکه چرا ابلیس آفریده شد؟ چرا خداوند او را مأمور بر انسان کرد؟ چگونه وارد بهشت شد؟ پاسخ‌گویی به این سؤالات برای متکلمان و مفسران مسلمان بسیار دشوار بوده است و گاه بحث‌هایی دراین‌باره مطرح می‌شده که با واقعیت سازشی نداشته است. مثلاً باعث می‌شد، برخی داستان خلقت انسان و سجده ابلیس را به‌کلی انکار کنند. اما علامه در داستان آدم(علیه السلام) و ابلیس قائل به یک سلسله جهات واقعی و یک سلسله جهات اعتباری است و این دو را از هم تفکیک کرده است و علت اینکه مفسران اظهارنظرهای متفاوتی در این زمینه بیان داشته‌اند را ناشی از خلط میان دو جهت اعتباری و حقیقی بودن آنها می‌داند.

مطلبی که نیازمند توجه جدّی است اینکه، پیش‌فرض‌هایی که علامه به‌کار برده یا در کتاب قرآن در اسلام بیان داشته؛ بر همه آنها نوعی تأیید قرآنی آورده است؛ به‌عبارتی پیش‌فرض‌های علامه برگرفته از خود قرآن است. وجود همین پیش‌فرض‌هاست که موجب شده برخی بر ایشان خرده بگیرند. چنان‌که آقای شبستری با نظر به این پیش‌فرض‌ها می‌گوید:

حال باید دید مرحوم علامه که با تخطئه روش‌های دیگران و استدلال‌های فوق، به روش تفسیر قرآن با قرآن عمل کرده‌اند واقعاً چه راهی رفته‌اند؟ آیا در روش مورد پذیرش ایشان هیچ‌گونه مقدّمات و مقبولات و معقولات پیشینی به‌کارگرفته نشده، یا در این روش نیز مقبولات پیشین متعدد و مهمی به‌کارگرفته شده است؟ آقای طباطبایی در کتاب قرآن در اسلام ... یک سلسله اصول و مبانی بیان کرده‌اند که آن مبانی درواقع مبانی تصور ایشان از وحی و نبوت و درنتیجه، مقبولات قبلی ایشان، برای فهم کتاب و سنت است و مباحث عمده ایشان در تفسیر المیزان بر آن مقبولات استوار شده است. (مجتهد شبستری، 1379: 117)

بنابراین اگر منظور منتقدان این است که علامه هم پیش‌فرض‌هایی داشته، این انتقاد صحیح می‌باشد. ظاهراً وجود چنین پیش‌فرض‌های توسط علامه در هیچ‌جا به‌صراحت رد نشده است. اگر علامه انتقادها و خرده‌گیری‌هایی نیز بر مفسرین داشته، شامل مواردی بوده که آنها به‌جای تفسیر، دست به تطبیق زده‌اند؛ یعنی مفسران آن دسته دوم از پیش‌فرض‌هایی که مأخوذ از قرآن نیستند ملاک و اصل قرار داده‌اند و قرآن را براساس آن تفسیر کرده‌اند. درواقع نظر شخصی خود را بر قرآن تحمیل کرده‌اند. علامه تلاش بسیار داشته که دچار تطبیق نشود و تفسیرش، تفسیر قرآن با قرآن باشد. ایشان اگر در جایی مباحث کلامی، فلسفی یا روایی را ذیل تفسیر آیه‌ای می‌آورند، سعی می‌کنند که آن را با مباحث تفسیری آیه در نیامیزند و به‌صورت تفکیکی عمل کنند و آوردن آنها جهت تقریب ذهن مخاطب، برای درک مطلب بوده است.

پیش از پرداختن به تحلیل نهایی دیدگاه این دو متفکر در مورد نحوه دخالت پیش‌فرض، ذکر چند نکته ضروری می‌نماید. اگر بپذیریم که همواره در تفسیر، پیش‌فرض‌هایی مؤثرند و استفاده از آنها از سر اختیار نیست، صرف دخالت پیش‌فرض‌ها به‌معنای این نیست که اولاً همه فهم‌ها صادق باشند و ثانیاً نتوان به تصحیح پیش‌داوری‌ها و نقد دیدگاه‌ها پرداخت، ثالثاً دخالت پیش‌فرض‌ها در فهم متن مربوط به آن دسته پیش‌فرض‌هایی است که جنبه ابزاری دارند و استفاده از آنها غیر قابل اجتناب‌اند و موجب به نطق درآمدن متن می‌شوند، به‌عبارتی چیزی را بر متن تحمیل نمی‌کنند. در پرتو این پیش‌فرض‌ها حقیقت متن به‌صورت روشمند آشکار می‌شود. اما اگر شخص با پیش‌فرض‌های تطبیقی و ظنّی خود درصدد تحمیل اندیشه و عقیده‌ای خاص بر متن باشد و با عینکی که به چشم زده بدون در نظر گرفتن قصد مؤلف متن، مفسرمحورانه به تفسیر بپردازد، این‌گونه پیش‌فرض‌ها جنبه تخریبی داشته و نه‌تنها کمکی به کشف معنای حقیقی متن نمی‌کند، بلکه موجب مستور ماندن بیشتر معنای حقیقی متن می‌شود. لذا مفسر باید روشمند عمل کرده و از دخالت آنها جلوگیری کند.

ارائه ملاک با توجه به مبانی علامه طباطبایی

همان‌گونه که درگیری بر سر ملاک تشخیص در عرصه هرمنوتیک مغرب زمین وجود داشته، در عالم اسلام نیز چنین امری از دیرباز مورد توجه بوده است. اهل حدیث راه و روش تفسیر متون دینی را فقط‌وفقط مراجعه به روایات می‌دانستند و هر روشی غیر از این را، مردود می‌دانستند. اما علامه با روش تفسیری قرآن به قرآن، تنها روش صحیح تفسیری را همین روش می‌داند و با توجه به اینکه مباحث تفسیری ایشان متناسب عصر و زمانه خود می‌باشد؛ دارای نکاتی است که بی‌ارتباط با مباحث فوق نیست.

علامه معتقدند که قرآن دارای ظاهر و باطنی است. به‌عبارتی لایه‌هایی از معانی دارد که ذومراتب است. فاهمه بشری در فهم و درک امور متفاوت‌اند. ازطرفی درک و فهم یک مرتبه بالا را نمی‌توان به مرتبه پائین‌تر تحمیل کرد؛ چه‌بسا که هدف اصلی مترتّب بر آن به‌دست نیاید و نقض غرض شود. ازطرفی، مخاطب قرآن همه انسان‌هایند و مطالب و تعالیمش برای همه است و هرکس طبق عقل و درک خود آن را فهم می‌کند؛ به‌همین علت علامه معتقد است این الفاظ و عبارات تنزّل یافته حقایق الهی‌اند که جنبه عینی و واقعی دارد. بنابراین خداوند، حقایق و معارف مد نظر خود را در قالب مثال برای مردم بیان می‌کند، تا آن را درک کنند.

نکته قابل توجّه اینکه، تفاوت در فهم و درک انسان‌ها موجب می‌شود که آنها برداشت‌های متفاوتی از کتاب خدا داشته باشند. همه این فهم‌ها چون تفاوتشان در دقّت، ظرافت و عمق آنهاست، می‌توانند درست باشند؛ منتهی نوعی معانی طولی هستند که امکان صحیح بودن همه آن معانی وجود دارد. اما این به‌معنای این نیست که ما نمی‌توانیم میان فهم‌های درست و نادرست تمایزی قائل شویم. علت اینکه ما همه فهم‌ها را درست می‌دانیم آن است که معتقدیم قرآن دارای مراتب طولی است؛ اما وقتی از معانی عرضی سخن می‌گوییم؛ نمی‌توان هر معنایی را به متن نسبت داد؛ ممکن است برخی معانی درست و برخی نادرست باشد که این مطلب را می‌توان با توجه به قرائن و شواهد در هر متن که دارای معانی عرضی است دریافت. بنابراین این معانی عرضی و طولی ناقض یکدیگر نیستند؛ چون از دو زاویه به آن نگریسته شده، در یک زاویه امکان قضاوت و تشخیص فهم‌های درست و نادرست وجود دارد و همه معانی درست نیست. از یک زاویه دیگر که می‌نگریم؛ چون تفاوت در دقت و ظرافت است، همه معانی درست است.

طبق نظرگاه فوق دو نکته به‌دست می‌آید؛

الف) درمورد فهم متن، تعین نسبی حاکم است. متن، در محدوده هسته اصلی معنایی‌اش دارای تعیّن معنایی است. لذا اگر تفسیر به این هسته معنایی نزدیک بود؛ فهم، درست است. در غیر این صورت فهم صحیح نیست. منظور از هسته معنایی این است که متن، دارای معنایی مرکزی است و این معنا با تحلیل زبان متن و یا رجوع به قصد مؤلف به‌دست می‌آید. در این قلمرو تعیّن حاکم است و یک معنا درست است، اما خارج از این هسته معنایی ـ یعنی مواردی که تحلیل زبان و ساختار متن و نیز رجوع به قصد مؤلف چاره‌ساز نیست ـ با عدم تعیّن معنا روبه‌رو هستیم. بنابراین در فهم‌هایی که به هسته معنایی متن ارتباط دارد، می‌توانیم میان فهم‌ها تمایز قائل شویم، اما بیرون از این هسته چنین امری امکان‌پذیر نیست. (قائمی‌نیا، 1381: 357 ـ 354)

ب) فهم متن از نقطه‌ای خنثی و بدون پیش‌فرض شروع نمی‌شود. در هرمنوتیک فلسفی گادامر، هیچ فهمی بدون پیش‌داوری امکان ندارد. اگرچه در مقابل، گروهی تأثیر پیش‌فرض‌ها و انتظارات را در فهم به‌کلی انکار می‌کنند و معتقدند باید از پیش‌فرض‌ها در فهم جلوگیری کرد؛ اما سخن گادامر درباره نقش پیش‌دانسته‌ها و علایق انسان در فهم متن را نمی‌توان به‌طور مطلق و کامل پذیرفت؛ اگر چه این انتظارات و علایق در فهم مؤثر هستند و تا حدودی برای فهم ضروری‌اند، ولی نقش آنها کلی نیست؛ به‌گونه‌ای‌که نتوان از دخالت آنها جلوگیری کرد. لذا نقش پیش‌فرض‌ها را به‌صورت جزئی می‌توان پذیرفت نه به‌صورت کلی. بنابراین امکان دارد مفسر بتواند از وجود علایق خود جلوگیری کند.

درنتیجه می‌توان راهی میانه را برگزید که از یک جهت با هرمنوتیک فلسفی متفاوت است و ازطرفی نوعی همخوانی و تأثر نسبت‌به هرمنوتیک فلسفی دارد. یعنی فهم از نقطه‌هایی خنثی و بدون پیش‌فرض شروع نمی‌شود؛ اما این تأثیر مطلق نیست. ازطرفی پیش‌فرض‌ها به‌گفته گادامر همیشه این‌گونه نیست که از سنت برخیزند. گاهی سرشت متن به‌گونه‌ای است که دارای لایه‌ها و بواطنی است و امکان تفاسیر متعدد را در خود دارد. بنابراین گرچه مفسر قبل از تفسیر، پیش‌فرض‌هایی دارد و با آن تفسیر را شروع می‌کند؛ اما این پیش‌فرض‌ها درصورتی‌که ناشی از سرشت کلام الهی و متن دینی باشند؛ چیزی را بر متن تحمیل نمی‌کنند و دیگر این‌گونه تفسیر مذموم و نکوهیده نیست؛ تا مصداقی از تفسیر به رأی باشد. بلکه با این پیش‌فرض‌ها، حین تفسیر، اطلاعات تازه‌ای به‌دست می‌آید و دنیای جدیدی از مفاهیم، بر مفسر گشوده می‌شود که گاه با آنچه قبلاً می‌اندیشید، کاملاً متفاوت است.

ازطرفی علامه در مقدمه المیزان به انتقاد از روش تفسیری گذشتگان پرداخته است، اساساً داشتن یک روش و رویکرد خاص در فهم قرآن را تخطئه نمی‌کند؛ بلکه از سخنان وی این‌گونه برداشت می‌شود که ایشان هم معتقدند در فهم قرآن باید روشمند بود و روش صحیح که همان روش قرآن به قرآن است را به کار برد و این سخن به‌معنای نفی رویکرد عرفانی یا فلسفی و کلامی و ... نیست. بنابراین بدون یک مبانی خاص و با ذهن خالی، هیچ مفسری تاکنون به تفسیر متون (خصوصاً متن دینی چون قرآن) موفق نشده است و علامه نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشد.

اما وجه تمایز عمده‌ای که روش تفسیری علامه با رویکرد گادامر در تفسیر دارد، در میزان استفاده از پیش‌دانسته‌هاست؛ که اصولاً گادامر هر فهمی را ناشی از پیش‌فرض می‌داند و آن را به‌صورت کلی برای هر فهمی عنوان می‌کند، اما در روش تفسیری قرآن به قرآن، علامه تلاش دارند که از تحمیل و تطبیق پیش‌دانسته‌ها و پیش‌فرض‌های خود بر آیات پرهیز نمایند. یعنی ایشان قرآن را اصل قرار داده و پیش‌دانسته‌های خود را براساس قرآن تفسیر می‌کنند؛ نه اینکه قرآن را با استفاده از پیش‌فرض‌های عرفانی، کلامی و فلسفی تطبیق دهند. این نحوه عملکرد ناشی از نگرش مؤلف‌محوری علامه می‌باشد که به‌جای استفاده از روش مفسرمحوری گادامر، ایشان درصدد دستیابی به قصد و نیت مؤلف با روش تفسیری خاص خود می‌باشد. بنابراین می‌توان گفت داشتن اصول و مبانی و رویکرد خاص (که چیزی جز همان پیش‌دانسته‌ها و پیش‌فرض‌ها نمی‌باشد) لزوماً با استفاده از روش تفسیر قرآن با قرآن تنافی و ناسازگاری ندارد.

لیکن مفسر باید تلاش کند تا داده‌های ذهنی‌اش بر تفسیر تحمیل نشود، به‌عبارتی ذهن خود را منقح کند، ولی به‌صورت مطلق نمی‌توان گفت که باید خالی‌الذهن بود و از دخالت پیش‌فرض‌ها صددرصد جلوگیری کرد. آنچه مهم است اینکه نباید نظر شخص بر متن تحمیل شود. زیرا اگر هر مفسر، کاملاً خالی‌الذهن باشد و پیش‌فرض‌هایش در تفسیر دخالت نداشته باشد، راه تفسیرهای بعدی بسته خواهد شد. هرچند وجود تفسیرهای متعددی که در طی سالیان دراز توسط مفسرین نوشته شده، گواه روشن بر این مطلب است که هر مفسری با نگاه ویژه خود و با پیش‌فرض‌هایی که داشته به تفسیر پرداخته است.

نتیجه

دخالت پیش‌داوری‌ها و پیش‌فرض‌هایی در فهم متن قابل تردید نیست. اما این، به‌معنای صحیح بودن همه فهم‌ها نیست؛ بلکه گاه فهم‌های غلط خواهیم داشت این زمانی است که پیش‌فرض‌های نادرستی داشته باشیم. در هرمنوتیک فلسفی که فهم متن حاصل امتزاج افق‌های متعدد و توافق بی‌پایان میان موقعیت هرمنوتیکی مفسر می‌باشد؛ بی‌پایانی فهم‌ها امری طبیعی است، در چنین حالتی آنچه وجود دارد، یک فهم برتر نیست؛ بلکه فهم‌های متفاوت است.

در نظریه گادامر فهم متن، برطبق تحلیلی که او ارائه داده به‌صورت عام تلقی شده، آن هم براساس یک دیالوگ فعال میان متن و مفسر. درحالی‌که میزان تعامل میان فهم‌ها یکسان نیست. این‌گونه تعامل را نمی‌توان به همه فهم‌ها تعمیم داد، اگرچه در برخی موارد می‌توان آن را پذیرفت. به‌عبارتی در گزاره‌هایی که مربوط به امور نظری و پیچیده‌اند و معنای متن به‌راحتی فهم نمی‌شود و نیازمند درگیری ذهن با متن و برقراری تعامل است؛ می‌توان نوعی دیالوگ میان متن و مفسر را پذیرفت. اما در گزاره‌های ساده‌ای که درک معنای آن به‌راحتی صورت می‌گیرد نه تعاملی صورت می‌گیرد و نه تحمیل رأی و نظری.

نقش پیش‌دانسته‌ها و علایق انسان در فهم متن را نمی‌توان به‌طور مطلق پذیرفت، اگرچه با ذهن خالی و بی‌رنگ هم نمی‌شود تفسیر کرد؛ لذا دخالت و نقش این امور به‌صراحت جزئی است نه کلی و مطلق. فاصله زمانی عصر و زمانه مفسر با زمان پیدایش متن، مانع دستیابی مفسر به معنا و مقصود متون دینی نیست. عدم ارائه معیار جهت تمایز میان پیش‌فرض‌های درست و نادرست، به‌معنای تن دادن به نسبی‌گرایی محض است؛ زیرا در این صورت هر فهمی هرچند از پیش‌داوری‌های غلط ناشی شده باشد، با سایر فهم‌ها تفاوتی نخواهد داشت.

هرچند میزان دخالت پیش‌دانسته در تفسیر متن، به‌صراحت در کلام علامه طباطبایی نیامده است، اما با خرده‌گیری از روش تفسیری گذشتگان می‌توان این‌گونه برداشت کرد که دخالت پیش‌دانسته در تفسیر، نباید موجب شود که عقیده و نظر فلسفی، کلامی و یا عرفانی بر متن تحمیل شود؛ ولی این به‌معنای عدم استفاده از پیش‌فرض‌ها و پیش‌دانسته‌ها در فهم متن نمی‌باشد؛ چنان‌که خود علامه نیز از دخالت این‌گونه پیش‌فرض‌ها مبرا نبوده‌اند؛ با این تفاوت که ایشان قرآن را اصل قرار داده و اندیشه‌های خود را با توجه به قرآن تفسیر و تطبیق داده‌اند.

منابع و مآخذ

قرآن کریم.

احمدی، بابک، 1370، ساختار و تأویل متن، تهران، نشر مرکز، چ 1.

بلایشر، ژوزف، 1380، گزیده هرمنوتیک معاصر، ترجمه سعید جهانگیری، آبادان، پرسش.

بلخاری، حسن، 1378، بطن متن، تهران، حسن قرا، چ 1.

پالمر، ریچارد، 1387، علم هرمنوتیک، ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، تهران، هرمس.

پورحسن، قاسم، 1384، هرمنوتیک تطبیقی، تهران، فرهنگ اسلامی، چ 1.

ربانی‌گلپایگانی، علی، 1383، علم هرمنوتیک و منطق فهم دین، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه، چ 1.

طباطبایی، سید محمدحسین، 1373، قرآن در اسلام، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

ـــــــــــــــ ، 1411 ق، تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

قائمی‌نیا، علیرضا، 1381، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، چ 1.

کوزنز هوی، دیوید، 1371، حلقه انتقادی، ترجمه مراد فرهادپور، تهران، انتشارات گیل با همکاری انتشارات روشنگران، چ 1.

لسانی فشارکی، محمدعلی، 1360، شرح فشرده‌ای بر مقدمه المیزان، تهران، نهضت زنان مسلمان.

مؤدب، سید رضا، 1386، روش‌های تفسیر قرآن، قم، انتشارات دانشگاه قم.

مجتهد شبستری، محمد، 1379، هرمنوتیک کتاب و سنت، تهران، طرح نو.

مطهری، مرتضی، 1375، آشنایی با قرآن، ج 3، تهران، صدرا، چ 10.

مهدی‌زادگان، داوود، 1384، نقد قرائت ایدئولوژیک از اسلام، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چ 1.

نصری، عبدالله، 1381، راز متن، تهران، آفتاب توسعه، چ 1.

هیدگر، مارتین، 1380، درآمد وجود و زمان، ترجمه منوچهر اسدی، آبادان، پرسش، چ 1.

واعظی، احمد، 1380، درآمدی برهرمنوتیک، تهران، مرکز نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

Gadamer, Hans - Georg, 1977, philosopical Hermeneutic ,Trans. By David E. Lings, university of california press.

__________ , 1975, Truth and Method, Ed. By Garrett Barden and John Cumming.

Heidegger Martin, 1967, Being and Time, BasilBack Well.

 

سهیلا آبیار: کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی.

محمد بیدهندی: استادیار دانشگاه اصفهان.

محمدجواد ذرّیه: دانشجوی دکتری حکمت متعالیه.

فصلنامه علمی ـ پژوهشی اندیشه نوین دینی 34

پایان متن/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول