به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، موضوع پشتیبانی از جبههها، فصل مشترک بسیاری از زنان ایرانی در طول سالهای مقاومت است اما در این میان، هستند چهرههایی که بهواسطه پشتکار و خلاقیت، خالق طرحهایی نو در حوزه جمعآوری کمکهای مردمی و منشأ برکات بسیاری بودهاند.
خانم سیده مریم جلالی متولد 1342 اهل شهرستان ساری که در طول سالهای حماسه، بار مسؤولیت بسیج خواهران شهرستان قائمشهر را به دوش کشید و بعدها مسؤولیت بسیج خواهران استان را بهعهده گرفت، از جمله این چهرههاست.
در این مجال بازخوانی بخشی از خاطرات این بانو طی گفتوگویی، از نظرتان میگذرد.
* مربیگری در پادگان هفتتپه «مقر لشکر ویژه 25 کربلا در خوزستان»
از نحوه ورودتان به عرصه پشتیبانی جنگ بگویید؟
در ابتدای جنگ، دانشآموز بودم و سن چندانی نداشتم، ابتدا در انجمن اسلامی مدرسه فعالیت میکردم اما وقتی سپاه جویبار تشکیل شد، در تاریخ 15 خرداد سال 1360 به عضویت بسیج خواهران درآمدم.
سلسله مراتب را طی کردم و ابتدا بهعنوان بسیجی نیمهفعال و بعدها در قالب بسیجی فعال و رسمی به کار ادامه دادم. توی پادگان هفت تپه، مقطعی را بهعنوان مربی آموزش خواهران، انجام وظیفه کردم و مدتی بعد مسؤول بسیج خواهران قائمشهر شدم.
تا سال 67 همانجا بودم، تا آن موقع اصلاً اعزام نیرو بهعنوان بسیج خواهران به منطقه نداشتیم و عمده فعالیت ما در زمینه جذب نیرو، پشتیبانی و تعاون بود. آن زمان حقوق ما ماهی 1000 تومان بود، کمکم این مبلغ افزایش یافت و تا سقف 3000 تومان هم رسید.
* تبلیغ برای جمعآوری کمکهای مردمی
بهخاطر مسائل اقتصادی به سخنرانی در پایگاههای مختلف میپرداختم، آیات و روایات را جمع میکردم و دربارهاش حرف میزدم، مخاطب ما عموماً مردم بودند و صرفاً منوط به خواهران بسیجی هم نمیشد، آحاد مردم هر چه از دستشان برمیآمد، کمک میکردند، حتی یادم است یکبار یکی از همسران شهدا آمد و حلقه ازدواجش را به ما داد یا معلمیکه حاصل سالها زحمت خودش را که شامل 43 گرم طلا میشد، در اختیار ما گذاشت.
در آغاز امر، توی قائمشهر 60 پایگاه بسیج داشتیم که همگی در کار جمعآوری کمکهای مردمی فعالیت داشتند.
* گرفتن وام برای کمک به جبهه
یکبار برای فرستادن کمکهای پایگاهها به جبهه، رفتم قرضالحسنه قائمشهر پیش آقای درزی و گفتم برای کمک به جبهه وام میخواهیم، از او خواهش کردم که وام را بهصورت قرضالحسنه به پایگاه بدهد؛ گفتند به هر دفترچهای 10 هزار تومان وام تعلق میگیرید، وقتی حساب کردیم، متوجه شدیم که مبلغ قابل توجهی است، بهخاطر همین 6 تا دفترچه بردم پیش آقای درزی و 6 تا 10 هزار تومان وام گرفتیم.
آن زمان 60 هزار تومان مبلغ هنگفتی بود، کل فرماندهان پایگاه را در بسیج خواهران جمع کردم و اعلام کردم هر پایگاه قرار است خرج یک رزمنده را برعهده بگیرد، هر رزمنده هم هزینهاش 20 هزار تومان میشود؛ شما هم که 20 هزار تومان نقدینگی ندارید، من برای شما وام میگیرم.
دیدم همه از این مسأله استقبال کردند، با این روش هزینهها بهصورت چرخشی تأمین میشد، با استفاده از مبالغ حاصل از همین طرح، موفق شدیم که یک دستگاه آمبولانس هم بخریم، این مرحله گذشت و ما توانستیم هزینه 70 رزمنده را تقبل کنیم، بعد دیدیم که رزمندگان از نظر امکانات گرمایشی و پخت و پز هم دچار کمبودهایی هستند و به لوازمی مانند والور نیاز دارند، به همین خاطر کار سخنرانی و تبلیغ را از سر گرفتم، مردم آمدند و کمک کردند و در پی این مشارکت گسترده، یک سینی پر از طلا و جواهرات جمعآوری شد، حتی همسر شهید شیرسوار که شوهرش به شهادت رسیده بود، حلقه نامزدی خودش را آورد و تقدیم کرد.
* نامههای عاطفی
این مرحله از کمکرسانی به رزمندگان، در مقطع عملیات والفجر 8 و فتح فاو صورت گرفت، در آن مقطع حتی یکبار، نامهای را خطاب به مردم نوشتم، با خودم فکر کردم؛ این مملکت که فقط متعلق به بسیجیها نیست و همه مردم در آن سهم دارند، نامه، بسیار عاطفی بود و در آن از مردم درخواست شده بود که اگر برایشان مقدور هست برای حفظ میهن اسلامی به جبههها کمک کنید و اگر توانایی این کار را ندارید، این نامه را دوباره به ما بازگردانید تا نامه را بهدست افراد دیگر برسانیم، چون حتی کاغذی که برای نوشتن نامه استفاده شده، از بیتالمال بوده و از طرفی بضاعت ما هم اندک است.
عمدتاً هم این نامهها را بهدست افرادی رساندم که تا آن لحظه اصلاً خودشان را در انجام این کارهای خیر و خداپسندانه سهیم نکرده بودند، تحقیق کرده بودیم و افرادی را که بضاعت مالی خوبی دارند را انتخاب و نامهها را بهواسطه فهرستی که خانم حسنپور تهیه کرده بود، بهدست صاحبانشان رساندیم که خدا را شکر اکثریت آنها به این درخواستها توجه کردند و از طرف افرادی که چندان اهل جبهه و جنگ نبودند، کمکهای زیادی بهدست ما رسید و آنجا هنر بهکارگیری از مردم به خوبی جواب داد.
* مردم ما بهترین مردمان دنیا هستند
در زمان جمعآوری کمکهای مردمی متوجه شدم که مردم ما بهترین مردمان دنیا هستند، مردمی که نشان دادند که کشور و دینشان را دوست دارند، منتهی برنامهای باید باشد تا بتوان مشارکت آنها را در این کارها جذب کرد.
مسأله مشارکت و پشتیبانی آحاد مردم از جنگ را تا چه حد در میزان حضور رزمندگان در جبههها مؤثر میدانید؟
اگر بگویم بالای 80 درصد شاید اجحاف در حق رزمندگان باشد اما این نقش، بسیار پررنگ و اثرگذار بوده است، چون اگر زنی قبول نمیکرد، خانه را در نبود شوهرش اداره کند و از بچهها مراقبت کند یا اگر نمیپذیرفت که مدیریت اقتصادی، تربیتی و عاطفی خانه را برعهده بگیرد، نمیتواند با آسودگی خاطر در میدان رزم حضور یافته و به توفیقات لازم در عملیاتها دست یابد.
رزمندگان وقتی به خانه میآمدند آرامش روحی داشتند و خیالشان از نظر مسائل مختلف جمع بود؛ از این رو عقبه، دارای ریشه محکمی میشد که این ریشه، سرسبزی خودش را در منطقه و خط مقدم جبهه نشان میداد.
* روحیه و انگیزهبخشی در همسران رزمندگان و شهدا
عمده فعالیتهای شما غیر از جمعآوری کمکهای مردمی چه بود؟
بسیج خواهران، مأمن و پناهگاه همسران شهدا، رزمندگان و ایثارگران بود، عمده کارهای بسیج خواهران غیر از تجهیز، تشویق و ترغیب هم بود، حمایت و امیدبخشی به همسران شهدا از مأموریتهای مهم خواهران فعال در عرصه پشتیبانی جنگ بود.
هر چند آن موقع از لحاظ روانشناسی کلاسیک، کار خاصی انجام نمیدادیم اما از لحاظ عملی و غیرآکادمیک، کارهای روانی زیادی انجام میگرفت که مایه امیدواری خواهران بود، مثلاً بودند افرادی که به محض اعزام همسرانشان به جبهه، دچار نوعی رخوت و افسردگی میشدند و تحمل دوری همسرانشان را نداشتند.
ما در بسیج خواهران تلاش میکردیم تا ارتباط این طیف از بانوان با مسائل معنوی و روحی قطع نشود، دوری همسرانشان آنها را گوشهگیر و منزوی نسازد و شهادت همسرشان خلاء و ناامیدی را برایشان به بار نیاورد.
این همگرایی، همافزایی را بهدنبال داشت، باید بگویم که بسیج خواهران سکوی امید و پرش رزمندگان به حساب میآمد.
تعداد خانمهایی که با شما همکاری میکردند، چند نفر بودند؟
ما حدود 70 پایگاه مقاومت داشتیم، هر پایگاه فرمانده پایگاه و اعضای شورا داشت، اگر اعضای هر پایگاه را حدوداً 1000 نفر حساب کنیم که البته همه بسیجی نبودند، روی هم رفته حدود 70 هزار نفر در این فعالیتها مشارکت داشتند.
* تجربه حضور در مناطق جنگی
آیا تجربه حضور در منطقه را هم داشتهاید؟
بله، البته نه برای جنگیدن بلکه برای بازدید از مناطق جنگی، خانم مهاجر مسؤول بسیج خواهران استان در زمان جنگ، ما را به سمت دزفول و اهواز برد که اتفاقاً به محض رسیدن ما، آنجا زیر بمباران شدید عراق قرار گرفت.
هویزه هم از دیگر مناطقی بود که در برنامه آن سفر قرار داشت، شهری که با خاک یکسان شده و فقط زمین خالی بود و حتی یک بنای سالم هم در آن دیده نمیشد.
خانم جلالی! چه سالی به ساری بازگشتید و مشغول چه کاری شدید؟
من 27 شهریور سال 67 بعد از قطعنامه آمدم ساری، وقتی کارم را شروع کردم، 19 سال بیشتر نداشتم، وقتی بازنشسته شدم با گفتن جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» که تعداد حرفهایش 19 تاست کارم را به پایان بردم، عدد 19، برایم خیلی مقدس است، در خرداد ماه هم بازنشسته شدم، سپاه شرایطی دارد که برخی از افراد بازنشسته را در کارهای اجرایی نگه میدارد اما من قبول نکردم و گفتم فقط کارهای فرهنگی انجام میدهم و به اقتضای شرایط سنی، دیگر کار اجرایی نمیکنم.
در حال حاضر هم فعالیتهایتان را در سطح بسیج و پایگاه خواهران دنبال میکنید؟
این روزها فعالیت مستقیمی در این خصوص ندارم اما اعتقاد دارم که باید یک کانون بازنشستگان باشد تا مجموعه کسانی را که طی سالهای جنگ در حوزه پشتیبانی فعالیت کردند، سازماندهی کند و از تجربیات آنها در امر جمعآوری کمکهای مردمی استفاده کند و ماهی یکبار هم که شده جلسهای بگذاریم و دور هم بنشینیم و تبادل نظر کنیم، البته در حال حاضر هم هستند گروههایی که بهطور خودجوش در زمینه تهیه و تدارک جهیزیه عروس کار میکنند اما اکثر این تلاشها شکل سازمانیافتهای ندارند و به همین دلیل هم در بسیاری از موارد نتیجه و خروجی گستردهای را به همراه نداشتهاند.
اگر حرف خاصی دارید بهعنوان صحبت پایانی بفرمایید؟
صحبت خاصی ندارم، از شما تشکر میکنم و برای همه تلاشگران این عرصه، آرزوی موفقیت دارم.
انتهای پیام/3141/ت40