چکیده
در میان اندیشمندان علم سیاست، دربارة اندیشة سیاسی ماکیاولی (ماکیاولیسم) و ارتباط آن با شخصیت واقعی وی، اتفاق نظر وجود ندارد. عدهای ماکیاولی را طرفدار میلیتاریسم، اقتدارگرایی، پراگماتیسم و ... دانستهاند و عدهای نیز او را واقعگرا، مصلحتاندیش، طرفدار خیر عمومی و ... برشمردهاند. در این مقاله، تلاش شده است که اثرگذاری افکار ماکیاولی، با تأکید بر دو کتاب شهریار و نبرد من، بر یکی از مکتبهای توتالیتاریستی سدة بیستم، یعنی فاشیسم، مشخص شود. بنابراین، پژوهش پیش رو در پاسخ به این پرسش شکل گرفته است که «آیا مبانی و اصول فاشیسم ریشه در مکتب ماکیاولیسم دارد؟». با توجه به این پرسش، فرضیة مقاله عبارت است از: «مفاهیم نظری ماکیاولیسم گرچه بهصراحت زمینهساز مبانی و اصول مکتب فاشیسم نبوده است، نشانههایی از اثرگذاری اندیشة ماکیاولی بر این مکتب را میتوان یافت». این تحقیق از نوع توصیفی– تحلیلی است که میکوشد با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، در پرتو واکاوی دو اثر مذکور، برای پرسش ذکرشده، پاسخ علمی بیابد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که امکان بازگشت به «افسانه» در حوزة سیاست در عصر حاضر که ریشه در تاریخ اندیشههای سیاسی گذشته دارد، منتفی نیست.
کلیدواژه ها: شهریار؛ فاشیسم؛ ماکیاولیسم؛ نبرد من؛ هیتلر
نویسندگان:
محمد عابدی اردکانی: دانشیار گروه علوم سیاسی دانشکدة علوم انسانی دانشگاه یزد
غلامرضا محب زاده نوبندگانی: دانشجوی کارشناسی ارشد گروه علوم سیاسی دانشکدة علوم انسانی دانشگاه یزد
فصلنامه سیاست - دوره 45، شماره 2، تابستان 1394.