خبرگزاری فارس – امیرعلی عفیف نیا: اواسط ماه شعبان سال 1380 هجری قمری، سالروز ارتحال یکی از بزرگترین استادان حوزههای علمیه اصفهان و تهران است، شخصیتی که در 82 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد و در قبرستان شیخان قم آرمید.
او متولد سال 1298 هجری قمری در "تون" است؛ منطقهای که امروزه به نام "فردوس" خوانده میشود. در کودکی به مکتب رفت و ضمن یادگیری خواندن و نوشتن، حفظ کل قرآن را نیز آغاز کرد.
در همان کودکی، پدرش را از دست داد و یتیم شد، با این حال دست از یادگیری نکشید و علاقهاش او را به ادبیات عرب سوق داد.
وی در همان زادگاهش کتاب سیوطی - یا همان "البهجه المرضیه" - را نزد ملا محمدباقر تونی و کتاب "مُغنی اللّبیب" ابن هشام را نزد آقا میرزا حسین به اتمام رساند و مقداری از کتاب معروف "مُطوّل" را هم فرا گرفت.
محمدحسین 17 ساله بود که به مشهد مقدس کوچ کرد و 6 سال در این شهر و در مدرسه نواب سکونت پیدا کرد.
او در جوار بارگاه نورانی حضرت ثامن الائمه (ع)، در درس بزرگانی مانند آیات و حجج اسلام ادیب نیشابوری، بجنوردی و قائنی حاضر شد.
اکنون نوبت هجرت به اصفهان بود، شهری که در آن ایام، "دار العلم" خوانده میشد و بیش از 2500 طلبه داشت که یکی از آنها، سید حسین طباطبایی بروجردی، بعدها به عنوان مرجع عالیقدر جهان تشیع – آیت الله بروجردی – شناخته شد.
شیخ محمدحسین در حالی به اصفهان رفت که در مورد مسئله معیشت روزانه خود در تنگنا بود و بسیاری از وعدههای غذایی را با نان و پیاز و در برخی مواقع با نان و ماست یا نان و پنیر میگذراند.
او 11 سال در اصفهان ماند و به محضر استادانی مانند سید محمدصادق خاتون آبادی، آخوند فشارکی، آقا سید علی نجف آبادی، جهانگیرخان قشقایی و شیخ عبدالله گلپایگانی مشرف شد.
او در بین این بزرگان، بیش از همه از درس دو استاد اخیر ذکر شده بهره بُرد که خود درباره درس یکی از آنان چنین نوشته است:
«مجلس درس حاج شیخ عبدالله گلپایگانی از لحاظ استفاده، از مجالس کم نظیر بود؛ چه وی بیانی ساده و رسا و دقیق داشت و برای تفهیم مطالب، مثالهای ساده از زندگانی روزانه میآورد.
از طرف دیگر، حوزه درسش - به خلاف رسم آن عهد - آرام و بدون هیاهو و جرّ و بحث بود. طرز استدلالی که از ایشان درباره قاعده ترتّب شنیدم، از هیچ یک از استادان دیگر نشنیدم."
پس از اصفهان، شیخ محمدحسین به تهران رفت و در نزد آیت الله میرزاهاشم اشکوری، آموختن علوم دینی را ادامه داد.
او خود درباره این درس مینویسد: "تسلط و احاطه آن استاد بزرگوار در حکمت و عرفان و لطفِ محضر و صفای باطن ایشان چنان بود که همین که چشم این مسافر شیدا به جمال او افتاد، عزم رحیلش بدل به تصمیم اقامت شد و مدتی چند نیز ملازمت خدمت آن استاد را برگزید.
استاد همین که تدریس "شرح مفتاح الغیب" را به پایان رسانید، به تدریس اسفار پرداخت و با آنکه قسمت اعظم اسفار را نزد مرحوم جهانگیرخان فرا گرفته بودم، دوباره دوره آن را آموختم.
همچنین در درس "فُصوص الحِکَم" ایشان نیز حضور مییافتم و بعد از ظهرها هم به طور خصوصی در خدمت ایشان به تحصیل "تمهیدالقواعد" میپرداختم».
همه این آموختهها سبب شد تا آیت الله فاضل تونی اجازه تدریس خود را از مرجع عالیمقام، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی دریافت دارد؛ اجازهای که متن آن به این شرح بود:
"بسم الله الرّحمن الرّحیم
مخفی مباد، جناب مستطاب علم الأعلام، ابوالفضایل و الفواضل، آقای میرزا محمدحسین فاضل تونی، دام فضله، که از افاضل
مدرّسین معقولند، از جانب احقر مأذون و مجازند در تدریس و افاضات علمیه.
حَرَّرَهُ الأحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی."
چنین شد که آیت الله شیخ محمدحسین فاضل تونی، تدریس را در دارالفنون، موسسه وعظ و خطابه، دارالمعلّمین عالی و دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران آغاز کرد.
او با اینکه استاد برجستهای بود، اما در رفتار بسیار بی تکلّف نشان میداد و حتی ایّام تابستان، عصرها از منزل بیرون میآمد و ساعتها در گوشهای از مدرسه سپهسالار (شهید مطهری فعلی) مینشست و دانشجویان گِرد او حلقه میزدند و مانند اینکه با یکی از دوستان و آشنایان خود سخن بگویند، با او حرف میزدند و او با دقّت به حرف همه آنها گوش میداد.
از دیگر مکارم اخلاقی آیت الله فاضل تونی، وظیفه شناسی و وقت شناسیاش بود. او همیشه در ساعت مقرّر به وعده خود حاضر میشد.
همچنین نوشتههای دانشجویان را به دقّت و با حوصلهای هرچه تمام تر از ابتدا تا انتها مطالعه میکرد و حتی اگر ورقه ای بد خط یا ناخوانا بود، به کسی که مورد اعتمادش بود، میفرمود تا آن نوشته را برای او بخواند تا کاملا از روی عدالت و دقّت تصمیم بگیرد و ارزیابی خود را انجام دهد.
و این هم گوشه ای از بیانات آیت الله حسن حسن زاده آملی، درباره ویژگیهای رفتاری آیت الله فاضل تونی:
"من در همه مدتی که با آن سالار و سرور و پدر روحانیام محشور بودم و از محضرش استفاده میکردم، یک کلمه حرف تند و درشت و یک بار اخم و ترشرویی از او ندیدم؛ فقط یک روز که میبایست اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشم، چند دقیقه دیر شد؛ فرمود: چرا دیر آمدید؟ عرض کردم: اختلاف افق از مدرسه مروی تا اینجا موجب این تفاوت شده است. تبسّم فرمود و شروع به درس کرد.
آن بزرگوار (روحی فداه) بسیار خوش محضر بود. اصرار داشت که درس ما در اول طلوع آفتاب باشد و به مطایبه میفرمود: در این وقت هم استاد میفهمد که چه میگوید و هم شاگرد میفهمد که چه میشنود و چون آفتاب بالا آمده باشد، استاد میفهمد که چه میگوید اما شاگرد نمیفهمد که چه میشنود و در بعد از ظهر نه آن میفهمد که چه میگوید و نه این میفهمد که چه میشنود!
حضرت استاد علاّمه فاضل تونی، جامع معقول و منقول بود و به حق از ذخایر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظهای بسیار سرشار و قوی داشت.
در ادبیات تازی و پارسی، ادیبی بارع و متضلّع بود و از فقهای بزرگی، مدارک اجتهاد داشت.
پایان بخش این گفتار هم، بخشی از ابیات سروده شده توسط استاد جلال الدین همایی – که به "سَنا" تخلص میکرد - در رثای استادش، آیت الله فاضل تونی است، ابیاتی که بخشی از آنها بر سنگ مزار آن مرحوم هم نقش بسته است:
فاضل تونی آن که داشت
به فضل اشتهار و بلند آوایی
کرده در کسب علم و دانش، صرف
همه ایّام عهد بُرنایی
بود، نامش حسین و خُلق، حَسَن
شُهره در علم و فضل و دانایی
هم به تقوا و دین مُسلّم بود
هم به درس و فنون مُلاّیی
به کفاف معیشتی، خرسند
از همه جاه و مال دنیایی
بود اندر جوانی و پیری
همه در کار دانش افزایی
قُرب پنجاه سال در فرهنگ
کرد خدمت به صدق و خوش رایی
علم و تعلیم را یکی شده بود
علّت فاعلیش با غایی
چون به هشتاد و دو رسیدش سال
رخت بست از جهان غوغایی
رفت در بزمگاه قدس و شدند
قدسیانش به بزم آرایی
***
فاضل تونی، ای یگانه دهر
ای ز دانشوران عالم طاق
عکس روی تو دیدم و گردید
دل به دیدار روی تو مشتاق
هُوَ عِلماً لدی الأماثل فردٌ
هو فضلاً علی الأفاضل، فاق
و فراقُ الحبیب عَزَّ عَلَیَّ
ذابَ قلبُ "السّنا" مِنَ الأشواق.
انتهای پیام/2258*30