اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  فرهنگ و اندیشه

از بنده خدا به مردمی که برای خدا به خشم آمدند

«از بنده خدا، على امیر مؤمنان، به مردمى که براى خدا به خشم آمدند؛ آن هنگام که دیگران خدا را در زمین نافرمانى کرده، حق را نابود کردند...

از بنده خدا به مردمی که برای خدا به خشم آمدند

 ویژگی‌های انقلابی بودن، انقلابی عمل کردن و انقلابی ماندن در نهج‌البلاغه

بسم الله الرحمن الرحیم «از بنده خدا، على امیر مؤمنان، به مردمى که براى خدا به خشم آمدند؛ آن هنگام که دیگران خدا را در زمین نافرمانى کرده، حق را نابود کردند...

پس از ستایش پروردگار! من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم، که در روزهاى وحشت، نمى خوابد و در لحظه  هاى ترس، از دشمن روى برنمى گرداند و بر بدکاران، از شعله  هاى آتش تندتر است؛ او مالک پسر حارث مذحجى  است.

آن‌جا که با حق است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید. او شمشیرى از شمشیرهاى خداست، که نه تیزى آن کند مى شود و نه ضربت آن بى‌اثر است. اگر شما را فرمانِ کوچ داد، کوچ کنید و اگر گفت بایستید، بایستید؛ چراکه او در پیش‌رَوى و عقب‌نشینى و در تأخیر و تعجیل، بدون فرمان من اقدامی نمی‌کند.

مردم مصر! من شما را بر خود مقدّم داشته، او را براى شما فرستادم؛ زیرا او را خیرخواه شما دیدم و سرسختى او را در برابر دشمنانتان پسندیدم.»1

سال 38 هجری بود و اواخر انقلابِ امام. مولایم امیر مؤمنان این نامه را به دستم داد و به سمت مصر روانه‌ام کرد. امام سختی‌های سه جنگ بزرگ را پشت سر گذاشته بود و در انتظار استقرار حکومت نوپایش بود؛ انتظاری که هرگز به سرانجام نرسید. یادش به خیر اوایل انقلاب چه باشکوه بود! روز بیعت، مردم چون یال هاى پُرپشت کفتار2 از هر طرف مولا را احاطه کرده بودند، تا آن اندازه که در اثر آن شلوغی‌ها شست پای مولا لگدمال، و ردایش از دو طرف پاره شد.

 مردم چونان گلّه  هاى انبوه گوسفند او را در میان گرفته بودند... اما افسوس که این حال چندان ادامه پیدا نکرد؛ حکومت را که در دست گرفت، جمعى پیمان شکستند، گروهى از اطاعت سر باز زده، از دین خارج شدند و برخى از اطاعت حق سر برتافتند.3 و انقلاب نوپای علی از هم گسست.

البته رهبر انقلابیِ انقلاب ما کسی نبود که بسته و وابسته به این سِمَت باشد. می‌توانم قسم بخورم؛ قسم به آن خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت‌کنندگان نبود، و یاران حجّت را بر او تمام نمى کردند و اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکم‌بارگىِ ستمگران و گرسنگىِ مظلومان، سکوت نکنند، مهار اُشترِ خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش مى ساخت و آخرِ خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب مى کرد؛ آن‌گاه معلوم می‌شد که دنیاى ما نزد او از آب بینى بزغاله اى بى‌ارزش تر است .4

مولا در زمان‌شناسی و درک شرایط بی‌همتا بود. در خاطرم هست که پس از وفات پیامبر(ص) و ماجراى سقیفه و رفتن آب از جوی خود، وقتی همه‌چیز از دست رفته بود، عباس و ابوسفیان، به امام(ع) پیشنهاد خلافت دادند؛ مولا که انقلاب نوپای پیامبر(ص) را در خطر می‌دید و در انتظار به وجود آمدن شرایط برای انقلاب خود بود، رو به مردم کرد و فرمود:

«آن کس که میوه را نارس بچیند، مانند کشاورزى است که در زمین دیگرى بکارد.»5

این اتفاق چند بار دیگر هم افتاد؛ مثلا پس از مرگ یکی از خلفاء؛ در ذى‌حجّه سال 23 هجرى، آن زمان که در روز شورا بار دیگر به ناحق، حق را به دیگری دادند؛ فرمود: «همانا مى دانید که من سزاوارتر از دیگران به خلافت هستم. سوگند به خدا! به آن‌چه انجام داده اید گردن مى نهم تا هنگامى که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز به من به ستم نشود.»6

دریغا که مردم بسیار دیر بیدار شدند! عثمان که کشته شد، مردم هجوم آوردند تا با امام بیعت کنند؛ فرمود: «مرا واگذارید و دیگرى را انتخاب کنید؛ زیرا ما به پیشواز حوادث و امورى مى رویم که رنگارنگ و فتنه‌آمیز بوده، چهره هاى گوناگون دارد و دل ها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمى ماند؛ ابرهاى تیره فساد، افق حقیقت را گرفته، راه مستقیم حق ناشناخته می‌ماند.

 آگاه باشید! اگر من دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آن‌چه خودم مى دانم با شما رفتار مى کنم و به گفتار این و آن، و سرزنش سرزنش‌کنندگان گوش فرا‌نمى دهم. اگر مرا رها کنید، چون یکى از شما هستم و بلکه شاید شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به رئیس حکومت؛ من اگر وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر شما گردم!»7

حمله امپراتوری‌های روم و ایران و شورش‌های منافقان داخلی، انقلاب پیامبر(ص) را تهدید می‌کرد. آقا بیدار بود و دشمن‌شناس قوی؛ و مردم خواب بودند و راضی به وضع موجود! هر گونه تفرقه‌ای بستر حمله دشمن را پهن می‌کرد. مولا همه چیزش را داد برای وحدت؛ خلافتش را، میراثش را، فدکش را ... و حتی همسرش را؛ چه سخت بود آن زمان که مولا هنگام دفن همسرش با پیامبر خدا(ص) چنین درددل می‌کرد:

«امانتى که به من سپرده بودى برگردانده شد و به صاحبش رسید، از این پس اندوه من جاودانه است و شب‌هایم به بیداری، تا آن روز که خدا خانه زندگى تو را براى من برگزیند! به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او یک‌‌رأی شدند! از فاطمه بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر که هنوز روزگارى سپرى نشده، یاد تو فراموش نگشته است!»8

جدایی بین نیروهای انقلاب هر انقلابی را شکست می‌دهد؛ مولا بارها تمام تیرها را به جان خرید تا سنگ تفرقه را از دامن انقلاب محمد و انقلاب خود دور کند؛ مولا بجا سکوت می‌کرد و بجا می‌خروشید؛ در نامه‌ای به مردم مصر، که همراه من کرده بود، چرایی سکوت و خروشش را چنین رمزگشایی کرد:

«آن‌گاه که پیامبر(ص) به سوى خدا رفت، مسلمانان در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا! نه در فکرم مى گذشت و نه در خاطرم می‌آمد که عرب، خلافت پس از رسول خدا(ص) را از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از حضرتش از عهده‌دار‌شدن حکومت بازدارند، تنها چیزى که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود که با او بیعت کردند.

 من دست بازکشیدم، تا آن‌جا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مى خواهند دین محمّد(ص) را نابود سازند؛ پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم، رخنه اى در آن ببینم یا شاهد نابودى آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رهاکردن حکومت بر شماست، که کالاى چندروزه دنیا بوده، ایّام آن مانند سراب، به سرعت ناپدید شود، یا چونان پاره هاى ابر که زود پراکنده مى گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام شد.»9

همان‌گونه که در درددلی جانکاه، شرایط سخت پس از رحلت پیامبر(ص) را این‌چنین برایمان ترسیم کرد:

«آگاه باشید! به خدا سوگند! ابو بکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چونان محور آسیاب است به آسیاب که به دور آن حرکت مى کند. او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دورپرواز، به بلنداى من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت را رها کرده، دامنم را جمع و از آن کناره‌گیرى کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکى که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ شرایطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین می‌سازد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر دیدم.

پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلو بودم و با دیدگان خود مى نگریستم که میراث مرا به غارت مى برند!»10 «در شرایطى قرار دارم که اگر سخن بگویم، مى گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم، مى گویند: از مرگ مى ترسید! هرگز! من و ترس از مرگ؟! آن هم پس از آن همه جنگ  و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابى‌طالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیش‌تر است! این که سکوت را برگزیدم از علوم و حوادث پنهانى آگاهى دارم که اگر بازگویم مضطرب مى گردید؛ چونان لرزیدن ریسمان در چاه هاى عمیق!»11

و همین تفرّقِ مردمِ خسته از انقلاب بود که پشت علی(ع) را شکست، تا جایی که در آخرین منبرهایش ـ وقتی گزارش هاى پیاپى از شکست یاران امام به کوفه مى رسید و عبیداللّه بن عباس و سعید بن نمران، فرمانداران امام در یمن از بسر بن ابى ارطاه، شکست خورده به کوفه برگشتند‌ـ فرمود:

«به من خبر رسیده که بسر بن ارطاه بر یمن تسلّط یافته، سوگند به خدا که یقین دارم مردم  شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد؛ چراکه آن‌ها در یارى رساندن به باطل خود، وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرّقید! شما در امر حق، امام خود را نافرمانى می‌کنید و آن‌ها امام خود را در باطل فرمان‌بردارند! آن‌ها نسبت به رهبر خود امانت دارند و شما خیانتکارید، آن‌ها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى، (آن‌قدر فرومایه اید) که اگر من کاسه چوبى آب را به یکى از شماها امانت دهم مى ترسم که بند آن را بدزدد!» و مردمش را نفرین کرد که «خدایا! من این مردم را با پند و تذکّرهاى مداوم خسته کردم و آن‌ها نیز مرا خسته کردند، آن‌ها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده ام، به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما و به جاى من بدتر از من را بر ایشان مسلّط کن. خدایا! دل هاى آنان را، آن‌چنان که نمک در آب حل مى شود، آب کن!»12

آویزه گوشمان کرده بود که «همواره با بزرگ ترین جمعیّت ها باشید که دست خدا با جماعت است . از پراکندگى بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است آن‌گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود! آگاه باشید! بکشید هر که مردم را به «تفرقه و جدایى» دعوت کند؛ هر چند زیر عمامه من باشد.»13

مولا محور وحدت انقلاب اسلامی ‌پیامبر(ص) را قرآن می‌دانست و اگر در جریان حکمیت، به ابوموسى و عمروعاص رأى به داورى داد، تنها براى این بود که آن‌چه را قرآن زنده کرد، زنده سازند و آن‌چه را قرآن مرده خواند، بمیرانند! زنده کردن قرآن به این است که دست وحدت به هم دهند و به آن عمل کنند و میراندن، از بین بردن پراکندگى و جدایى است.14

انقلاب اسلامی رهبر جامع‌الشرایط می‌خواهد؛ رهبری از آسمان؛ رهبری از جنس نور؛ رهبری چون پیامبر(ص)؛ رهبری چون علی(ع)؛

«خداوند، حضرت محمّد(ص) را به حق برانگیخت تا بندگان خود را از پرستش دروغین بت ها رهایى بخشیده به پرستش خود راهنمایى کند و آنان را از پیروى شیطان نجات داده به اطاعت خود کشاند، با قرآنى که معناى آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگى خدا را بدانند... .»15

 اصحاب و یاران حضرت محمّد(ص) که حافظان اسرار او بودند، مى دانستند که امیرالمؤمنین(ع) حتى براى یک لحظه هم با فرمان خدا و رسول او مخالفت نکرده است؛ بلکه با جان خود، در جاهایى که شجاعان قدم هایشان مى لرزید و فرار مى کردند، با دلیرى و مردانگى خدادادی، پیامبر(ص) را یارى می‌کرد. سر رسول خدا(ص) بر سینه  امام بود که قبض روح گردید.

جان پیامبر(ص) در کف او روان شد و امام دست پیامبر(ص) را تبرّکاً بر چهره خویش کشید. امام متصدّى غسل پیامبر(ص) بود... تا آن‌گاه که امام و نزدیکانش پیامبر را در حجره اش دفن کردند. و به راستی چه کسى ـ ‌در بین زنده‌ها و مرده‌هاـ به خلافت از امام سزاوارتر بود؟16 می‌فرمود: «سوگند به خدایى که جز او خدایى نیست! من بر جادّه حق مى روم، و دشمنان من بر پرتگاه باطلند.»17

انقلاب، مردم انقلابی می‌خواهد؛ مردمی که مطیع ولی باشند؛ متحد و همیشه در صحنه. خداوند برای هیچ امام و رهبری نیاورد آن‌چه من در اواخر حکومت امام در «نخیله کوفه» دیدم؛ وقتی مولا شورشیان خوارج را درهم کوبید و آهنگ شام کرد، نگاهی به مردمِ خسته از انقلابش کرد و مظلومانه فرمود:

«نفرین بر شما کوفیان! که از فراوانى سرزنش شما خسته شدم! آیا به جاى زندگى جاویدان قیامت به زندگى زودگذر دنیا رضایت دادید؟ و به جاى عزّت و سربلندى، بدبختى و ذلّت را انتخاب کردید؟ هرگاه شما را به جهاد با دشمنانتان دعوت مى کنم، چشمانتان از ترس در کاسه مى گردد، گویا ترس از مرگ، عقل شما را ربوده و چون انسان هاى مست از خود بیگانه شده، سرگردانید.

گویا عقل هاى خود را از دست داده و درک نمى کنید! من دیگر هیچ‌گاه به شما اطمینان ندارم و شما را پشتوانه خود نمى پندارم! شما یاران شرافتمندى نیستید که کسى به سوى شما دست دراز کند. به شتران بى‌ساربان مى مانید که هرگاه از یک طرف جمع‌آورى گردید، از سوى دیگر پراکنده مى شوید! به خدا سوگند! شما بد وسیله اى براى افروختن آتش جنگ هستید؛ شما را فریب مى دهند امّا فریب‌دادن نمى دانید؟ سرزمین شما را پیاپى مى گیرند و شما پروا ندارید؟ چشم دشمن براى حمله شما خواب ندارد و شما در غفلت به سر مى برید! به خدا سوگند! شکست براى کسانى است که دست از یارى یکدیگر مى کشند.

 به خدا سوگند! اگر جنگ سخت درگیر شود و حرارت و سوزش مرگ شما را دربرگیرد، از اطراف فرزند ابوطالب، همانند جدا شدن سر از تن، پراکنده مى شوید. به خدا سوگند! آن که دشمن را بر جان خویش مسلّط گرداند تا گوشتش را خورده، استخوانش را شکسته،  پوستش را جدا سازد، ناتوانى اش بسیار بزرگ و قلب او بسیار کوچک و ضعیف است. تو اگر مى خواهى این‌گونه باش! امّا من، به خدا سوگند! که از پاى ننشینم و قبل از آن که دشمن فرصت یابد با شمشیر آب‌دیده  چنان ضربه اى بر پیکر او وارد سازم که ریزه هاى استخوان سرش را بپراکند، و بازوها و قدم هایش جدا شود و از آن پس خدا هر چه خواهد انجام دهد.»18

البته این بدان معنا نیست که مولا به مردم رسیدگی نمی‌کرد؛ مولا هم حقوق مردم بر خویش را می‌دانست و هم حقوق خود بر مردم را؛ چیزی که هست، اولِ هر انقلابی سختی‌هایی هست که باید رهبر را کمک کرد؛ چیزی که آن نامردمان نمی‌خواستند تحمل کنند؛ در همان‌جا آقا فرمود:

«اى مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقّى واجب شده است. حق شما بر من، آن است که از خیرخواهى شما دریغ نورزم و بیت‌المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم. شما را آموزش دهم تا بى‌سواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگى را بدانید. و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و در آشکار و نهان برایم خیرخواهى کنید؛ هرگاه شما را فراخواندم اجابت کنید و اگر فرمان دادم اطاعت کنید.»19

مولا می‌دانست که «در میان حقوق الاهى، بزرگ ترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است؛ حق واجبى که خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پایدارى پیوند ملّت و رهبر، و عزّت دین قرار داد. پس رعیّت اصلاح نمى شود جز آن‌که زمامداران اصلاح شوند و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با درستکارى رعیّت. آن‌گاه که مردم حقّ رهبرى را ادا کنند، و زمامدار حقّ مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و راه هاى دین پدیدار و نشانه هاى عدالت برقرار و سنّت پیامبرn پایدار شود.

آن‌گاه روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت، امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس مى‌شود. امّا اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیّت ستم کند، وحدت کلمه از بین مى رود، نشانه هاى ستم آشکار و نیرنگ‌بازى در دین فراوان، راه گسترده سنّت پیامبرn متروک، هواپرستى فراوان، احکام دین تعطیل و بیمارى هاى دل فراوان شود.»20

البته درجات انقلابی‌ها متفاوت است؛ از مطیع محض پیدا می‌شود تا پشیمان محض! اما از گروه اول چندان در سپاه امام یافت نمی‌شد؛ البته آقا به ارزش هاى فرمانبرداران آگاه بود، و حقّ خیرخواهان را مى شناخت، و هرگز به جاى شخص متّهمى، انسان نیکوکارى را نگرفت و هرگز پیمان وفاداران را نشکست.21

گاه می‌گفت: «مردم! کجا مى روید؟ چرا از حق منحرف مى شوید؟ پرچم هاى حق و نشانه هاى آن آشکار است، چراغ‌هاى هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا مى روید؟ چرا سرگردانید؟ در حالى که عترت پیامبرn شما در میان شماست، آن‌ها زمامداران حق و نشانه‌های دین و زبان‌های صادقند... مردم! عذرخواهى کنید از کسى که دلیلى بر ضدّ او ندارید و آن کس من هستم! مگر من در میان شما بر اساس «ثقل اکبر» که قرآن است عمل نکردم؟

و ثقل اصغر «عترت پیامبرn» را در میان شما باقى نگذاشتم؟ مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم؟ مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم؟ و نیکى ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم؟ و ملکات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم؟ پس وهم و گمان خود را در آن‌جا که چشم دل، ژرفاى آن را مشاهده نمى کند و فکرتان توانایى تاختن در آن راه ندارد، به کار نگیرید.»22

پاکدستی از ویژگی‌های رهبر انقلابی است؛ و یک رهبر پاک انقلابی، مدیرانی پاکدست می‌خواهد؛ هنوز دو روز از حکمرانی‌اش نگذشته بود که محکم ایستاد و درباره اموال فراوان بیت‌المال که عثمان به بعضى از خویشاوندان خود بخشیده بود، فرمود: «به خدا سوگند! بیت‌المال تاراج‌شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلى آن باز‌مى گردانم؛ گر چه با آن ازدواج کرده، یا کنیزانى خریده باشند؛ زیرا در عدالت، گشایش براى عموم است و آن‌ که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برایش سخت تر است.»23

و این رویه را تا پایان حفظ کرد؛ پیوسته مواظب زیردستانش بود که بیت‌المال، مال‌البیت آن‌ها نشود، نامه‌های پی در پی او، هم از مظلومیت و تنهایی و بی‌یاوری امام حکایت دارد، و هم از اقدام‌های انقلابی او در دفاع از حقوق مردم؛ به عبد‌الله بن زمعه که درخواست مالى از مولا داشت، فرمود: «این اموال که مى بینى نه مال من و نه از آن توست؛ غنیمتى گردآمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آوردند. اگر تو در جهاد همراهشان بودى، سهمى چونان سهم آنان داشتى و اگر نه، دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.»24 به زیاد بن ابیه، جانشین فرماندار بصره نوشت:

«به خداوند قسم یاد می‌کنم! اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومى خیانت کردى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم‌بهره شده، و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوى!»25 به پسر عمویش نوشت:

«دشمنت بى‌پدر باد، گویا میراث پدر و مادرت را به خانه مى برى! سبحان‌الله! آیا به معاد ایمان ندارى؟ و از حسابرسى دقیق قیامت نمى ترسى؟ اى کسى که در نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى! چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود گوارا کردى در حالى که مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى؟! چگونه با اموال یتیمان، مستمندان، مؤمنان و مجاهدان راه خدا، کنیزکان مى خرى و با زنان ازدواج مى کنى؟...

پس از خدا بترس، و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنین نکنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفر خواهم کرد، که نزد خدا عذرخواه من باشد و با شمشیرى تو را مى زنم که به هر کس زدم وارد دوزخ شد. سوگند به خدا! اگر حسن و حسین چنان مى کردند که تو انجام دادى، از من روى خوش نمى دیدند و به آرزو نمى رسیدند تا آن که حق را از آنان باز پس ستانم.»26

قدرت نظامی

از بایسته‌های انقلاب، قدرت نظامی است تا دشمن را بترساند و بپراند و از ارکان قدرت نظامی قوی، افسرانی است مطیع، که در انجام آن‌چه صلاح است سستى نورزند و براى رسیدن به حق تلاش کنند27 نه چون فرماندار «هیت»28 که در مقابله با لشکریان مهاجم شام سستی به خرج داد و امام او را سرزنش  کرد که «پلى شده اى که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند! نه قدرتى دارى که با تو نبرد کنند و نه هیبتى دارى که از تو بترسند و بگریزند! نه مرزى را مى توانى حفظ کنى و نه مى توانى شوکت دشمن را در هم بشکنى! نه نیازهاى مردم دیارت را کفایت مى کنى و نه امام خود را راضى نگه مى دارى!»29

و سربازانی که دندان ها را در نبرد بر روى هم بفشارند، که تأثیر ضربت شمشیر را بر سر کم‌تر  کند، در برابر نیزه هاى دشمن، پیچ و خم به خود راه دهند که نیزه ها را بلغزاند و کم‌تر به هدف اصابت مى کند، چشم ها را فروخوابانند، که بر دلیریشان بیفزاید و دل را آرام مى کند، صداها را آهسته و خاموش سازند که سستى را  بزداید.

پرچم لشکر را بالا دارند و پیرامون آن را خالى مگذارند و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود نسپارند... کسانی که بدانند اگر از شمشیر دنیا فرار کنند از شمشیر آخرت سالم نمى مانند، بدانند که در فرار از جنگ، خشم و غضب الاهى و ذلّت همیشگى و ننگ جاویدان قرار دارد؛ بدانند که فرارکننده بر عمر خود نمى افزاید و بین خود و روز مرگش مانعى ایجاد نخواهد کرد.30

سربازانی که بر جاى خود محکم بایستند، در برابر بلاها و مشکلات استقامت کنند، شمشیرها و دست ها را در هواى زبان هاى خویش به کار مگیرند، و آن‌چه خداوند شتاب در آن را لازم ندانسته، شتاب نکنند؛31

سربازانی که اگر کوه ها از جاى کنده شوند آن‌ها ثابت و استوار باشند، دندان ها را برهم بفشارند، کاسه سرشان را به خدا عاریت داده، پاى بر زمین میخکوب کنند، به صفوف پایانى لشکر دشمن بنگرند، از فراوانى دشمن چشم بپوشند و بدانند که پیروزى از سوى خداى سبحان است.32

نه چون سربازانی که امام به ایشان می‌فرمود:

«گویى شما را در برخى از حمله ها، در حال فرار، ناله‌کنان چون گلّه اى از سوسمار مى نگرم که نه حقّى را باز پس مى گیرید و نه ستمى را بازمى دارید! اینک این شما و این راه گشوده، نجات براى کسى است که خود را به میدان افکنده، به مبارزه ادامه دهد و هلاکت از آن کسى است که سستى ورزد.»33

و نقشه‌هایی از جنس دقت و تجربه که مولای ما، استاد آن بود؛ هرچند یارانش با نافرمانى و ذلّت‌پذیرى، رأى و تدبیرش را تباه می‌کردند، تا آن‌جا که قریش در حق امام گفت: «بى‌تردید پسر ابوطالب مردى دلیر است اما حیف که دانش جنگیدن ندارد» خدا پدرشان  را بیامرزد! آیا یکى از آن‌ها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار علی را داشت؟ یا در پیکار توانست از حضرتش پیشى بگیرد؟ مولای ما هنوز بیست سال نداشت که در میدان نبرد حاضر بود و به وقت این اتهام، عمرش از شصت سال هم تجاوز کرده بود! امّا دریغ! آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، نقشه‌هایش اثری نخواهد داشت.34

و در آخر فرماندهی کل، که هرگز ترس به دل راه ندهد و با بیانیه‌های آتشین و انقلابی‌اش زهره دشمن را ببرد و دوست را سرپا نگه دارد؛ چه حس غروری به ما دست می‌داد که مولایمان می‌فرمود: «به خدا سوگند! اگر تنها با دشمنان روبه‌رو شوم، در حالى که آنان تمام روى زمین را پر کرده باشند، نه باکى داشته و نه مى هراسم. من به گمراهى آنان و هدایت خود که بر آن استوارم، آگاهم و از طرف پروردگارم به یقین رسیده ام، و همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش او امیدوارم.»35

در جایی دیگر آقا درباره اصحاب جمل فرمود: «سوگند به خدا! گردابى برای آنان به وجود آورم که جز من کسى نتواند آن را چاره سازد! آن‌ها که در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بیرون آیند و آنان که بگریزند، خیال بازگشت نکنند!»36 و خطاب به مخالفان بصری خود نوشت: «اگر مرا به حرکت دوباره مجبور کنید، حمله اى بر شما روا دارم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد.»37

باری سخن به درازا کشید؛ چند نکته‌ای دیگر بنویسم و سیاهه را به ذکر چند تجربه انقلابی پایان دهم.

سختی‌های پس از انقلاب بیش‌تر از خود انقلاب است

چه در انقلاب رسول خداn که قریش مى خواستند پیامبرمانn را بکشند و ریشه او و یارانش را درآورند... زندگى خوش را از ایشان سلب کرده، با ترس و وحشت به هم آمیختند. آن‌ها را به پیمودن کوه هاى صعب‌العبور مجبور کرده؛ آتش جنگ برافروختند... .38

و چه در زمان امام؛ و چه خوب مولا پیش‌بینی می‌کرد: «آگاه باشید که تیره‌روزى ها و آزمایش ها همانند زمان پیامبرn بار دیگر به شما روى خواهد آورد. سوگند به خدایى که پیامبرn را به حق مبعوث کرد! سخت آزمایش مى شوید؛ چون دانه هایى که در غربال ریزند، یا غذایى که در دیگ گذارند، به هم خواهید ریخت و زیر و رو خواهید شد تا آن‌که پایین است به بالا، و آن‌که بالاست به پایین رود. آنان که سابقه اى در اسلام داشتند و تا کنون منزوى بودند، بر سر کار مى آیند و آن‌ها که به ناحق، پیشى گرفتند، عقب زده خواهند شد.»39

انقلابی‌های ثابت‌قدم اندکند

«حقّ و باطل همیشه در پیکارند و هر یک را طرفدارانى است؛ اگر باطل پیروز شود، جاى شگفتى نیست؛ از دیر باز چنین بوده، و اگر طرفداران حق اندکند، چه بسا روزى فراوان گردند و پیروز شوند، امّا کم‌تر اتّفاق مى افتد که چیز رفته بازگردد.»40

اول آقازاده‌ها و نزدیکان

 «پیامبر اسلامn اهل بیت خود را پیش مى فرستاد تا به وسیله آن‌ها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ فرماید؛ چنان‌که عبیده بن حارث در جنگ بدر، حمزه در اُحد و جعفر در موته شهید شد.»41

احزاب از حق دورند

«چپ و راست گمراهى و راه میانه، جادّه مستقیم الاهى است که قرآن و آثار نبوّت، به آن سفارش مى کند، و گذرگاه، سنّت پیامبرn است و سرانجام، بازگشت همه بدان سو است.»42

فتنه را باید شناخت و با آن مبارزه کرد

«فتنه ها آن‌گاه که روى آورند با حق شباهت دارند و چون پشت کنند حقیقت چنان‌که هست، نشان داده مى شود. فتنه ها چون مى آیند شناخته نمى شوند و آن‌گاه که مى گذرند، شناخته مى شوند. فتنه ها چون گردبادها مى چرخند، از همه جا عبور مى کنند، در بعضى از شهرها حادثه مى آفرینند و از برخى شهرها مى گذرند... . هر کس فتنه ها را بشناسد، نگرانى و سختى آن دامنگیرش شود و هر که فتنه ها را نشناسد، حادثه اى براى او رخ نخواهد داد.»43 و به راستی چه کسی جز مولا علی می‌توانست فتنه خوارج را مدیریت کند؟! می‌فرمود: «من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرأت چنین کارى را نداشت، آن‌گاه که امواج سیاهى ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدّت خود رسید.»44

هدف، وسیله را توجیه نکند

به امام گفتند که مردم دلبسته دنیایند؛ معاویه با هدیه‌ها و پول هاى فراوان آنان را جذب مى کند؛ شما هم از اموال عمومى به اشرافِ عرب و بزرگان قریش ببخش و از تقسیم مساوى بیت‌المال دست بردار تا به تو گرایش یابند؛ فرمود: «آیا به من دستور مى دهید براى پیروزى خود، از جور و ستم درباره امّت اسلامى که بر آن‌ها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز  برقرار است و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى کنند، هرگز چنین کارى نخواهم کرد! اگر این اموال از آن خودم بود، به گونه اى مساوى در میان مردم تقسیم مى کردم؛ چه رسد به این که بیت‌المال باشد!»45

امان از امتیازخواهی نزدیکان

 برادرش عقیل  که به شدّت تهیدست شده بود، از امام خواست تا یک من  از گندم هاى بیت‌المال را به او ببخشد؛ عقیلی که کودکانش از شدت گرسنگى ژولیده‌موى و تیره‌روی شده بودند به گونه‌ای که گویا با نیل رنگ شده بودند! پى در پى امام را دیدار و درخواست خود را تکرار مى کرد... تا این‌که روزى امام آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کرد تا او را بیازماید، عقیل چونان شخص بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از داغی حرارت آهن بسوزد.

به او فرمود: «اى عقیل! گریه‌کنندگان بر تو بگریند! از حرارت آهنى مى نالى که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته است امّا مرا به آتش دوزخى مى خوانى که خداى جبّار با خشم خود آن را گداخته است؟! تو از حرارت ناچیز مى نالى و من از حرارت آتش الاهى ننالم؟»46

و فرمود: «به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست به من دهند تا ظالمانه پوست جُوِى را از مورچه اى بگیرم، چنین نخواهم کرد! همانا این دنیاى آلوده شما نزد من، از برگ جویده‌شده ملخ پست تر است! على را با نعمت هاى فناپذیر، و لذّت‌هاى ناپایدار چه کار؟»47

ریزش‌ها عادی است؛ نباید ترسید!

به امام خبر رسید که گروهى از مدینه گریخته و به معاویه پیوسته‌اند؛ به فرماندار مدینه سهل بن حنیف انصارى نوشت:

«مبادا براى از دست دادن آنان، و قطع‌شدن کمک و یاریشان افسوس بخورى! که این فرار براى گمراهى شان و نجات تو از رنج آنان کافى است! آنان از حق و هدایت گریختند و به سوى کوردلى و جهالت شتافتند. آنان دنیاپرستانى هستند که به آن روى آوردند و شتابان در پى آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند. اما وقتی فهمیدند که همه مردم نزد ما در حق یکسانند، پس به سوى انحصارطلبى گریختند، دور باشند از رحمت حق و لعنت بر آنان باد! سوگند به خدا! آنان از ستم نگریختند و به عدالت نپیوستند.»48

انقلابی ماندن هنر است!

مولا برای آن‌که یاران لغزان خود را استوار و ثابت‌قدم سازد، در ضمن خاطره‌ای می‌فرمود: «در رکاب پیامبر خداn بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود جنگ مى کردیم. این مبارزه بر ایمان و تسلیم ما مى افزود و ما را در جادّه وسیع حقّ و صبر و بردبارى برابر ناگواری‌ها و جهاد و کوشش برابر دشمن، ثابت‌قدم مى ساخت. گاهى یک نفر از ما و دیگرى از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد مى کردند و هر کدام مى خواست کار دیگرى را بسازد و جام مرگ را به دیگرى بنوشاند.

گاهى ما بر دشمن پیروز مى شدیم و زمانى دشمن بر ما. اما آن‌گاه که خدا، راستى و اخلاص ما را دید، خوارى و ذلّت را بر دشمنان ما نازل و پیروزى را به ما عنایت فرمود؛ تا آن‌جا که اسلام استحکام یافته، فراگیر شد و در سرزمین هاى پهناور نفوذ کرد. به جانم سوگند! اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم هرگز پایه اى براى دین استوار نمى ماند و شاخه اى از درخت ایمان سبز نمى شد!»49

رهبران مدّعی

در انقلاب ما و همه انقلاب‌های دنیا، از ابتدای تاریخ تا کنون، کنار هر رهبر صالحی یک رهبر مدّعی وجود داشته و دارد؛ قصه قدیمی موسی و سامری شده بود حکایت هر روز مولا با معاویه! به قول مولا: «شگفتا از روزگار! که مرا همسنگ کسى (معاویه) قرار داده که چون من پیش‌قدم نبوده، مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است؛ کسى را سراغ ندارم چنین ادّعایى کند، مگر ادّعاکننده اى که نه من او را مى شناسم و نه فکر مى کنم خدا او را بشناسد!»50

دشمن، دنبال تفرقه است

مولا به معاویه نوشت: «به جان خودم سوگند! اگر از گمراهى و تفرقه دست برندارى، به زودى آن‌ها را خواهى یافت که تو را مى طلبند، بى آن که تو را فرصت دهند تا در خشکى و دریا و کوه و صحرا، زحمت پیداکردنشان را بر خود هموار کنى!»51

دشمن بیدار است

به مردان خانه‌نشین گریزان از جنگ می‌گفت: «در خانه هاى خود نمانید، که به ستم گرفتار و به خوارى دچار خواهید شد و بهره زندگى شما از همه پست تر خواهد بود و همانا جنگ و بیدارى و هوشیارى برادرند؛ هر آن کس که به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابید!»52

پی‌نوشت‌ها:

1. مِنْ عَبْدِ اللَهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِینَ عُصِیَ فِی أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ ... أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَهِ لَا یَنَامُ أَیَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا یَنْکُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَهِ لَا کَلِیلُ الظُّبَه وَ لَا نَابِی الضَّرِیبَه فَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُقِیمُوا فَأَقِیمُوا فَإِنَّهُ لَا یُقْدِمُ وَ لَا یُحْجِمُ وَ لَا یُؤَخِّرُ وَ لَا یُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِی وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِی لِنَصِیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّه شَکِیمَتِهِ عَلَى عَدُوِّکُم  (نامه 38)

2. کفتار، حیوانى است که فراوانى پشم گردن او ضرب‌المثل بوده و اگر مى خواستند فراوانى چیزى را بگویند با نام موهاى یال کفتار مطرح مى کردند.

3. فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَیَ ] کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَه الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَه وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ [فَسَقَ ] قَسَطَ آخَرُونَ  (خطبه 3)

4. أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّه وَ بَرَأَ النَّسَمَه لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّه بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّه ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَه عَنْزٍ. (خطبه 3)

5. مُجْتَنِی الثَّمَرَه لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ.  (خطبه 5)

6. لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّه. (خطبه 74)

7. دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّه قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً. (خطبه 92)

8. فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَه وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَه أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ.  (خطبه 202)

9. فَلَمَّا مَضَى [ص ] تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی وَ لَا یَخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إِلَّا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ یُبَایِعُونَهُ فَأَمْسَکْتُ [بِیَدِی ] یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَه النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ ص فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَه بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ- [وَ] أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ.  (نامه 62)

10. أَمَا وَ اللَهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَه] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَه عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ  فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْباً. (خطبه 3)

11. فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی وَ اللَهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَه فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَه. (خطبه 5)

12. أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْیَمَنَ وَ إِنِّی وَ اللَهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَه إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِیَانَتِکُمْ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِیتُ أَنْ یَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ اللَهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی اللَهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا یُمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ. (خطبه 25)

13. وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَهِ [عَلَى ] مَعَ الْجَمَاعَه وَ إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَه فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ  أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هَذِه . (خطبه 127)

14. فَإِنَّمَا حُکِّمَ  الْحَکَمَانِ لِیُحْیِیَا مَا أَحْیَا الْقُرْآنُ وَ یُمِیتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ وَ إِحْیَاؤُهُ الِاجْتِمَاعُ عَلَیْهِ وَ إِمَاتَتُهُ الِافْتِرَاقُ عَنْهُ. (خطبه 127)

15. فَبَعَثَ اللَهُ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَه الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَه الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ...  (خطبه 147)

16. وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنِّی لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَه قَطُّ وَ لَقَدْ وَاسَیْتُهُ بِنَفْسِی فِی الْمَوَاطِنِ الَّتِی تَنْکُصُ فِیهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِیهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَه أَکْرَمَنِی اللَهُ بِهَا وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَهِ ص وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی ... وَارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیّاً وَ مَیِّتاً.(خطبه 197)

17. َوَالَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّی لَعَلَى جَادَّه الْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّه الْبَاطِلِ. (خطبه 197)

18. أُفٍّ لَکُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَکُمْ- أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاه الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَه عِوَضاً وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً إِذَا دَعَوْتُکُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دَارَتْ أَعْیُنُکُمْ کَأَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَه وَ مِنَ الذُّهُولِ فِی سَکْرَه یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوَارِی فَتَعْمَهُونَ- [فَکَأَنَ ] وَ کَأَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَه فَأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَه سَجِیسَ اللَّیَالِی وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْنٍ یُمَالُ بِکُمْ وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ مَا أَنْتُمْ إِلَّا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَهِ سُعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ تُکَادُونَ وَ لَا تَکِیدُونَ وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ لَا یُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَه سَاهُونَ غُلِبَ وَ اللَهِ الْمُتَخَاذِلُونَ وَ ایْمُ اللَهِ إِنِّی لَأَظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ وَ اللَهِ إِنَّ امْرَأً یُمَکِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ یَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ یَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ یَفْرِی جِلْدَهُ لَعَظِیمٌ عَجْزُهُ ضَعِیفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَیْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ أَنْتَ فَکُنْ ذَاکَ إِنْ شِئْتَ فَأَمَّا أَنَا فَوَاللَهِ دُونَ أَنْ أُعْطِیَ ذَلِکَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِیَّه تَطِیرُ مِنْهُ فَرَاشُ  الْهَامِ وَ تَطِیحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ- وَ یَفْعَلُ اللَهُ  بَعْدَ ذَلِکَ  ما یَشاءُ. (خطبه 34)

19. أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَه لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَه وَ النَّصِیحَه فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَه حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَه حِینَ آمُرُکُم .  (خطبه 34)

20. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّه وَ حَقُّ الرَّعِیَّه عَلَى الْوَالِی فَرِیضَه فَرَضَهَا اللَهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّه إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاه وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاه إِلَّا بِاسْتِقَامَه الرَّعِیَّه فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّه إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَه وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّه وَالِیَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَه وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ الْأَحْکَامُ وَ کَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ.  (خطبه 216)

21. مَعَ أَنِّی عَارِفٌ لِذِی الطَّاعَه مِنْکُمْ فَضْلَهُ وَ لِذِی النَّصِیحَه حَقَّهُ غَیْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِیٍّ وَ لَا نَاکِثاً إِلَى وَفِیٍ . (نامه 29)

22. فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ  وَ أَنَّى تُؤْفَکُونَ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَه وَ الْآیَاتُ وَاضِحَه وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَه فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ  وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَه نَبِیِّکُمْ وَ هُمْ أَزِمَّه الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّینِ وَ أَلْسِنَه الصِّدْقِ ... وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّه لَکُمْ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الْأَکْبَرِ وَ أَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَه الْإِیمَانِ وَ وَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَه مِنْ عَدْلِی وَ فَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ أَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِی فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لَا یُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الْفِکَرُ. (خطبه 87)

23. وَ اللَهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَه وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَق.  (خطبه 15)

24. إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَیْسَ لِی وَ لَا لَکَ وَ إِنَّمَا هُوَ فَیْ ءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ جَلْبُ أَسْیَافِهِمْ فَإِنْ شَرِکْتَهُمْ فِی حَرْبِهِمْ کَانَ لَکَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلَّا فَجَنَاه أَیْدِیهِمْ لَا تَکُونُ لِغَیْرِ أَفْوَاهِهِم . (خطبه 232)

25. وَ إِنِّی أُقْسِمُ بِاللَهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِی أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْ ءِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئاً صَغِیراً أَوْ کَبِیراً لَأَشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّه تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ ثَقِیلَ الظَّهْرِ ضَئِیلَ الْأَمْرِ.  (نامه 20)

26. کَأَنَّکَ لَا أَبَا لِغَیْرِکَ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ أَبِیکَ وَ أُمِّکَ فَسُبْحَانَ اللَهِ أَ مَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ أَ وَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ أَیُّهَا الْمَعْدُودُ کَانَ عِنْدَنَا مِنْ أُولِی الْأَلْبَابِ کَیْفَ تُسِیغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ تَأْکُلُ حَرَاماً وَ تَشْرَبُ حَرَاماً وَ تَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَ تَنْکِحُ النِّسَاءَ ... فَاتَّقِ اللَهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِی اللَهُ مِنْکَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَهِ فِیکَ وَ لَأَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ وَ وَ اللَهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَه وَ لَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَه حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا(نامه 41)

27. لِی عَلَیْکُمُ الطَّاعَه وَ أَلَّا تَنْکُصُوا عَنْ دَعْوَه وَ لَا تُفَرِّطُوا فِی صَلَاحٍ وَ أَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ. (نامه 50)

28. ( 2) یکى از شهرهاى مرزى بین عراق و شام در کنار فرات که امروزه جزء ایالت زمادى است که کاروان ها از آنجا به حلب مى رفتند.

29. صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَه مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْکِبِ وَ لَا مَهِیبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَه وَ لَا کَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَه وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِه . (نامه 61)

30. عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ الْتَوُوا فِی أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّه وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْکَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِیتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رَایَتَکُمْ فَلَا تُمِیلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَیْدِی شُجْعَانِکُمْ وَ الْمَانِعِینَ الذِّمَارَ مِنْکُمْ ... وَ ایْمُ اللَهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَیْفِ الْعَاجِلَه لَا تَسْلَمُوا [تَسْلَمُونَ ] مِنْ سَیْفِ الْآخِرَه وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ إِنَّ فِی الْفِرَارِ مَوْجِدَه اللَهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِیَ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَیْرُ مَزِیدٍ فِی عُمُرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَوْمِهِ- [مَنْ رَائِحٌ ] مَنِ الرَّائِحُ إِلَى اللَهِ. (خطبه 123)

31. الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّکُوا بِأَیْدِیکُمْ وَ سُیُوفِکُمْ فِی هَوَى أَلْسِنَتِکُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ یُعَجِّلْهُ اللَهُ لَکُمْ.(خطبه 190)

32. تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَهِ سُبْحَانَه . (خطبه 11)

33. وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْکُمْ تَکِشُّونَ کَشِیشَ الضِّبَابِ لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَیْماً قَدْ خُلِّیتُمْ وَ الطَّرِیقَ فَالنَّجَاه لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَکَه لِلْمُتَلَوِّم  (خطبه 123)

34. حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاع . (خطبه 27)

35. إِنِّی وَ اللَهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَى الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَه مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَهِ لَمُشْتَاقٌ. (نامه 62)

36. وَ ایْمُ اللَهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا یَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ.  (خطبه 10)

37. وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِی إِلَى الْمَسِیرِإِلَیْکُمْ لَأُوقِعَنَّ بِکُمْ وَقْعَه لَا یَکُونُ یَوْمُ الْجَمَلِ إِلَیْهَا إِلَّا کَلَعْقَه لَاعِقٍ. (نامه 29)

38. فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِیِّنَا وَ اجْتِیَاحَ أَصْلِنَا ... وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ. (نامه 9)

39. وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَه وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَه وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا. (خطبه 16)

40. حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْ ءٌ فَأَقْبَلَ.  (خطبه 16) 

41. وَ کَانَ رَسُولُ اللَهِ ص إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّه فَقُتِلَ عُبَیْدَه بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَه یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَه. (نامه 9)

42. الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّه وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّه عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّه وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّه وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَه. (نامه 9)

43. إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ یُنْکَرْنَ مُقْبِلَاتٍ وَ یُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ یَحُمْنَ حَوْمَ الرِّیَاحِ یُصِبْنَ بَلَداً وَ یُخْطِئْنَ بَلَداً ... وَ خَصَّتْ بَلِیَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا. (خطبه 93)

44. فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَه وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا. (خطبه 93)

45. أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللَهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً- [وَ] لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَهِ.  (خطبه 126)

46. وَ اللَهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً وَ رَأَیْتُ صِبْیَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ کَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِی مُؤَکِّداً وَ کَرَّرَ عَلَیَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَیْتُ إِلَیْهِ سَمْعِی فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی وَ أَتَّبِعُ قِیَادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی فَأَحْمَیْتُ لَهُ حَدِیدَه ثُمَّ أَدْنَیْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ کَادَ أَنْ یَحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِلُ یَا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَه أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى. (خطبه 224) 

47. وَ اللَهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَه بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَهَ فِی نَمْلَه أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَه مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَه فِی فَمِ جَرَادَه تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیمٍ یَفْنَى وَ لَذَّه لَا تَبْقَى نَعُوذُ بِاللَهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ  (خطبه 224)

48. فَلَا تَأْسَفْ عَلَى مَا یَفُوتُکَ مِنْ عَدَدِهِمْ وَ یَذْهَبُ عَنْکَ مِنْ مَدَدِهِمْ فَکَفَى لَهُمْ غَیّاً وَ لَکَ مِنْهُمْ شَافِیاً فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَ الْحَقِّ وَ إِیضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَ الْجَهْلِ فَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْیَا مُقْبِلُونَ عَلَیْهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَیْهَا وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِی الْحَقِّ أُسْوَه فَهَرَبُوا إِلَى الْأَثَرَه فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً إِنَّهُمْ وَ اللَهِ لَمْ [یَفِرُّوا] یَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ یَلْحَقُوا بِعَدْلٍ. (نامه 70)

49. وَ لَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَهِ ص نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا یَزِیدُنَا ذَلِکَ إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً وَ مُضِیّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ لَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا یَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَیُّهُمَا یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّه لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّه لِعَدُوِّنَا مِنَّا فَلَمَّا رَأَى اللَهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ وَ لَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ. (خطبه 56)

50. فَیَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسَابِقَتِی الَّتِی لَا یُدْلِی أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلَّا أَنْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَهَ یَعْرِفُه . (نامه 9)

51. وَ لَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقَاقِکَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ لَا یُکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ.  (نامه 9)

52. وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ. (نامه 62)

í آدرس‌های ذکر شده از نهج‌البلاغه براساس نسخه صبحی صالح بوده، ترجمه احادیث نهج‌البلاغه از استاد محمد دشتی است که با اندکی تصرف جهت روانی نوشتار ایراد گردیده است. ضمناً پاورقی‌هایی که مربوط به متن عربی نهج‌البلاغه نیست از مرحوم دشتی است.

نویسنده:

حسین فلاح زاده ابرقویی

فصلنامه فرهنگ پویا شماره 33

انتهای متن/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول