به گزارش خبرگزاری فارس از رشت، استان سرسبز گیلان یکی از جاذبههای گردشگری و از مناطق دیدنی کشور بهشمار میرود که سالانه در فصول مختلف سال از جمله بهار، تابستان و ایام تعطیل پذیرای گردشگران داخلی و خارجی است.
جاذبههایی همچون دریا، کوه، جنگل، ییلاق و قشلاق و تنوع قومیتی توجه هرگردشگری را به خود برمیانگیزد، سرسبزی دشتها و آبوهوای خوش جنگلها و کوهپایههای استان گیلان و سواحل دلانگیز و دیدنی دریای کاسپین از چشماندازهایی است که موجب میشود گردشگران و علاقهمندان به سفرهای داخلی حداقل یکبار در سال به گیلان سفر کنند.
گیلان، مأمن مردمانی است که از آبوهوای نامساعد و دودودم شهرهای ماشینی و صنعتی همچون پایتخت و اطراف آن به این بهشت همیشهسبز پناه میآورند و مسافت کوتاه تا پایتخت کشور موجب افزایش چشمگیر سفرهای سالانه به این استان شده است.
خلاف آنچه تصور میشود؛ طبیعت دستنخورده و سواحل آرام دریای کاسپین که بدون هیچ چشمداشتی پذیرای میهمانان داخلی و خارجی است، مظلومترین نواحی این استان زیبا است، استانی که روزی جنگلهایش، برگ درختهایش، کوههای دستنخورده و بکرش، راههای قلعههای تاریخیاش برای میرزای جنگلی و یاران مشروطه خواهش سپر تیرهای دشمن شد، هنوز سرو قامت و استوار ایستادهاند و فریاد میزنند «ما میخواهیم زنده بمانیم».
همانطور که ما بهعنوان انسان حق زندگی داریم، همانطور که همه جانداران حق زیستن دارند، طبیعت نیز.
طبیعت زیبای گیلان که هنوز دستخوش تغییرات مصنوعی و بشری نشده نیز حق دارد، حق زندگی، حق تنفس، حق لبخند زدن در هوای زیبای شمال و زیر آسمان همیشه آبی گیلان؛ اما این روزها و ماهها، نه؛ سالهاست که نفسش به شماره افتاده و تیکتاک نابودیاش در ساعت زمانه کوک شده است.
از جنگلهای لونک، سراوان، گیسوم و لنگرود گرفته تا ییلاقات سَلانسَر و دیلمان، از دریاچه بَره سر رودبار گرفته تا جاده جنگلی سَرولات و دیزکوه و طبیعت بکر و بهشتی اولسابلنگاه بر فراز بام ماسال که الحق از معدود مکانهایی است که در دنیا نمونه ندارد. آبشارهای دیدنی و زیبایش که بماند، دودوزن، ویسادار و لاتون که نوای زیبای زندگی سر میدهند زمانی که از دل کوه بر زمین خدا جاری میشوند.
اینهمه زیبایی مگر میشود در یک استان جا شود و برکتی برای مردم شریفش نداشته باشد؟ اینها حتی نیمی از این زیباییها و معادن طبیعی و ذخایر طلای گیلان نیست، اما قدر همینها را نیز دانستن چنان برکتی به گیلان میآورد که میتواند حتی پایتخت توریستی خاورمیانه باشد.
این نفس زدن بیشمار طبیعت گیلان پدیدهای نوظهور نیست، آنقدر کهنه است که به فراموشی سپردهشده، مقصرش هم یا پیدا نمیکنند یا نامش در کاغذبازیهای اداری گم میشود!
از مسؤولان امر که بپرسیم میگویند؛ «برای احیای این جنگلهای رو به نابودی و زدودن سواحل نخاله اندود کاسپین به مجموع اعتبارات فلان قدر از میزان بودجه فلان سال نیاز بود که محقق نشد و این امور را نمیتوان در یک بازه دو یا سهساله تحقق بخشید و منتظر اعتبارات جدید هستیم. ان شاالله که در سالهای آتی در ردیف بودجه قرار بگیرد و بتوانیم با همکاری دیگر دستگاههای ذیربط این امر را محقق کنیم.»
چقدر این جملهها تکراری و کسلکننده است برای کسی که همیشه میشنود و وعده میگیرد و هیچ نمیبیند، چقدر جنگلهای گیلان مظلومند چقدر انتظار کشیدند، چه فریادهایی که درختان خوش قد و قامت گیلان در زمان نامردانه بریدنشان در دل کوهها زدند و هیچکس نشنید، چه ویلاهایی که صاحبان مال و نام! در دل این کوهپایهها و جنگلهای بکر و بهشتی گیلان بنا کردند و بابتش درختان معصوم و زیبا و جوانی که زندگی خود را از دست دادند، چه کسی مسؤول خیانتهای گاه و بی گاه خلاف قانون است؟ چه کسی باید هوادار این سبز رویان سرو قامتی باشد که بهناحق خون سبزشان خشک میشود و بهشت گیلان را روزبهروز تخریب میکنند؟
راستی این مسؤولان و دستگاههای ذیربط حفظ منابع طبیعی و جنگلهای گیلان چه کسانی هستند که فریادرس این زیبایان سبزپوش نیستند و اجازه میدهند نامحرمان زندگی از آنها بستانند؟
تابهحال فکر نمیکردم زندگی درختها هم چنین دردی داشته باشد، اما همه اینها نیمی از اندوه جنگلهای گیلان نیست، این تازه آغاز ماجراست ...
سراوان ... و چقدر این نامآشنا و شنیدنش دردناک است! چرا جنگلی به این زیبایی، به این طراوت و وسعت که روزی صدها مسافر به خود میدید امروز به شرایطی رسیده که همگان را فراری میدهد؟
جنگلهایی که وقتی در آن پا میگذاشتیم عطر مطبوع و هوای دلچسبش مستمان میکرد و در زیر سایه درختهای نارون، بید و مجنون و صنوبرش مدهوش میشدیم و چه خاطره بازیها که در پارکهای جنگلی سراوان نداشتیم، برای مردم این استان، سراوان محل فرار بود از دود ماشینها و سروصدای شهر و صدای آزاردهنده اتومبیلهایی که در تنگناهای خیابانهای غیراستاندارد شهر پشت سر هم بوق میزدند.
این جنگلها که در ورودی شهر رشت قرار دارند و مسافران را در نخستین گلوگاه ورود به شهر رشت جذب زیبایی خود میکنند اما دردی عمیقتر از جنگلهای دیگر دارند، علاوه بر بلاهایی که براثر ویلاسازیهای مکرر و نامردانه افراد بومی و غیربومی این جنگلها را نابود میکند، سراوان از دردی رنج میبرد که گیلان را در داغی عظیم فرو برده است.
این درد دیگر یک نامردی ساده نیست، فاجعهای عظیم و دردناک است که بر پیشانی گیلان سرسبز و زیبا مهر نابودی نشانده و اگر درمان نشود از سراوان و خاطرههایش، از سراوان و درختهایش، از این نعمت خدادادی و بکر، نه درختی میماند و نه هوای پاکی و سراوان میشود خاطرهای در عکسهای عکاسانی که این منطقه بهشتی را بهترین سوژه عکاسیهای خود انتخاب کردند.
اما امروز موضوع دفن غیربهداشتی زباله در سراوان، این جنگل مظلوم را به محلی تبدیل کرده که بهجای جاذبه برای توریستها و مردم محلی، دافعهای ایجاد کرده که مردم را از بوی نامطبوع زباله فراری میدهد.
بیش از ۳۰ سال است که منطقه جنگلی سراوان که قرار بود بهصورت موقت بهعنوان مرکز دفن زباله استفاده شود به منطقهای دائمی برای دفن زبالههای شهری، صنعتی و بیمارستانی شهرستان رشت و شهرهای اطراف تبدیلشده و کسی پاسخگوی اینهمه بلایی که بر سراوان و مردمش، بر درختان و گیاهان و گونههای جانوری نادرش که در کشور و حتی جهان کمنظیرند؛ نیست.
انباشت و دپوی غیراستاندارد زباله، علاوه بر بوی نامطبوعی که ایجاد میکند موجب ازدیاد مگسها و حیوانات مزاحم، آلودگی آبها براثر سرازیری شیرابهها شده و مردم محلی منطقه را به تنگ آورده و حتی موجب مرگ حیوانات اهلی و نفستنگی طبیعت و نابودی بیش از 13 هکتار از جنگلهای زیبایی شده که با مرگ خود خاطرات و صدای آواز پرندگان بر فراز آسمانش را به دل خاطرات میبرد.
اینکه چه کسی مسؤول اداره این ماجراست بر همه محرز است، اینکه بودجه دستگاه زبالهسوز یا هر عاملی که منجر به #نجات_سراوان میشود از کجا باید تهیه شود نیز همان دستگاههای معروف ذیربط و بالاتر از آن، افراد منتخبی که میتوانند این مسئله حیاتی گیلان را به صحن علنی برده و به انتخاب مردمشان احترام گذاشته و با همتشان برای سراوان چارهای کنند و با ملی کردن فاجعهای به این عظمت به مردمشان بقبولانند که انتخابشان اشتباه نبوده، به نیکی میدانند! اما علت اینهمه تعلل چیست؟ علت ایستادن و به تماشا نشستن نابودی این جنگلهای افسانهای و زیبا چیست؟ مگر همان افراد دل در گرو همین جنگلهای سرسبز شمال ندارند؟ یا از جایی دیگر آمده و مسؤولیت اداره سازمانهای مرتبط و بالاتر را قبول کردهاند که اِرقی برای نجات این طلای سبز ندارند و دست روی دست گذاشتهاند؟
حرف ما این است ... سراوان طلای گیلان است و گیلان بهشت ایران، #نجات_سراوان؛ #نجات_گیلان است، ما به این جنگلها مدیونیم، به طبیعت بکر و کوههای سر به فلک کشیده گیلان مدیونیم، اگر روزی میرزای جنگلی بپرسد با امانتی که در دست داشتید چه کردید؟ با جنگلهایی که مرا امان دادند و در آغوششان برای آزادیخواهی جنگیدم چه کردید پاسخ ما چیست؟
با ویلا سازیها و تجاری کردن مناطق بکر و زیبای جنگلی آزادی را از گیلان و جنگلهایش ربودید، نفس درختهایش را گرفتید و از زمین خدا مالاندوزی کردید و جنگل را تجارتخانه کردید! قطع بیرویه و قاچاق چوب را در اسالم چگونه توجیه کردید؟ که نیمی از جنگل را براثر آز و زیادهخواهی از گیلان ما گرفتید؟!
حرف ما این است، سراوان را نجات دهید، گیلان را نجات دادهاید ...
انتهای پیام/84007