به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، هشت سال دفاع مقدس را باید تاریخ طلایی انقلاب اسلامی دانست؛ در هشت سال دفاع مقدس پس از پیشرویهایی که رژیم بعثی داشت رزمندگان ما توانستند به پیروزیهای زیادی دست یابند که در نتیجه این پیروزیها رژیم بعثی و حامیان استکباری آن مجبور شدند حقوق تمامیت ارضی کشور را به رسمیت بشمارند.
دوران دفاع مقدس را باید هشت سال سربلندی، افتخار، پیروزی و جانفشانی دریادلانی دانست که برای دفاع از اسلام و وطن دل به دریا زدند. گرچه در این میان شکستهایی در عملیاتهای رزمندگان ما وجود داشت و رژیم بعث تصور میکرد با شکست در عملیات میتواند از روحیه رزمندگان ما بکاهد اما از آنجایی که رزمندگان با ایمان و معنویت در جبهههای حق علیه باطل حضور داشتند این شکستها نه تنها موجب کاهش روحیه رزمندگان نمیشد بلکه مسیر پیروزیهای دیگر را برای رزمندگان ما به ارمغان میآورد.
یکی از این عملیاتهایی که موجب شد مسیر جنگ تغییر پیدا کند عملیات کربلای ۴ بود این عملیات با رمز «محمد رسولالله» در محور ابوالخصیب به صورت گسترده در تاریخ چهارم دیماه ۱۳۶۵ انجام شد ولی از آنجایی که اطلاعات این عملیات لو رفته بود شهدای زیادی از این عملیات به یادگار ماندند.
البته سردار محسن رضایی اخیراً در توئیتی جنجالی عنوان کرد « عملیات کربلای چهار برای فریب دشمن انجام شد اگر تحلیلگر تاریخی در فهم آن فریب بخورد. پس وای به حال نوشته های او» که این اظهارات واکنشهای بسیاری را در روزهای اخیر به همراه داشت.
اما بعد از واکنشهای بسیار به این توئیت جنجالی، سردار بهمن کارگر، رییس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در خصوص اظهارات محسن رضایی گفت: متأسفانه توئیت مختصر سرلشکر محسن رضایی در خصوص عملیات کربلای 4 موجب برداشتهای متفاوت و بعضاً غیرصحیح شد.
علت فریب خوردن ارتش عراق این بود که پس از عقبنشینی نیروهای ما از جزیره امالرصاص و سایر بخشهای کربلای چهار دشمن فکر میکرد انجام عملیات بعدی ایران ماهها به طول میانجامد لذا با انجام عملیات کربلای پنج در فاصله تنها 15 روز از کربلای چهار دچار شکست و فریب شد، عملیات کربلای چهار از ابتدا عملیات فریب نبود بلکه چنین تأثیری را داشت و شاید نظر سردار رضایی نیز همین باشد.
بسیجی غواص در عملیات کربلای ۴ و یکی از پنج بازمانده یکی از گروهانهای گردان عاشورا در عملیات کربلای چهار در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فارس گلستان از این عملیات سخن میگوید.
سیدخالق سجادی، یکی از رزمندگان مازندرانی کربلای 4 است، وی فرماندار سابق بهشهر بوده و در حال حاضر مدیرکل دفتر مدیریت عملکرد، بازرسی و امور حقوقی استانداری گلستان است و از زبان یک جامانده کربلای 4 و مردانی که با لباس غواصی به شهادت رسیدند روایت میکند.
وی اظهار کرد: 15 شهریور سال 1365 تصمیم نظام بر این بود که سرنوشت جنگ مشخص شود از این رو در قالب کاروانهای متعدد اعزام نیروها صورت گرفت و ما تحت عنوان کاروان 6 راهیان کربلا برای اعزام به جبهه به چالوس رفتیم در آنجا سردار طوسی طی سخنانی گفت ما برای یک عملیات ویژه نیروهایی میخواهیم که حداقل برای 6 ماه تعهد بدهند و در این مدت نمیتوانند به عقب برگردند.
ثبتنام کردیم و به اندیمشک اعزام شدیم، در آنجا هم دوباره سردار طوسی به ثبتنامکنندگان اعلام میکردند که عملیات 6 ماهه است و ممکن است برگشتی هم نباشد.
به هفتتپه برای فراگیری آموزشهای لازم اعزام شدیم، چهار الی پنج گردان آموزش غواصی میدیدند که گردان عاشورا از جمله آنها بود که بنده هم عضو این گردان بودم، آموزش خاکی بهشدت سختی را در هفتتپه گذراندیم بعد از 45 روز ما را به اروند بردند در آنجا هم سختترین آموزشهای غواصی را فرا گرفتیم طوریکه وقتی نیروها به اروند میرفتند موقع بیرون آمدن به علت سرما توان پایین کشیدن زیپ لباس غواصی خود را نداشتند
پدر سردار شهید طوسی (یکی از فرماندهان لشگر 25 کربلا) در تدارک بودند آب گرم و چای و عسل را با قاشق در دهان غواصان میدادند و خودشان لباسها را از تن نیروهای درمیآوردند چراکه دستان غواصان بهواسطه حضور در اروند بیحس شده بود و در آن لحظه توان کاری را نداشت.
رزمندگان ما حدود دو ماه آموزشهای غواصی را فرا گرفتند بعد از اتمام آموزشها، یکی از روزها کنار اروند همه ما را گرد هم جمع کردند و سردار رضایی هم آمده بود.
در حالی که آن موقع فیلمبرداری خیلی مرسوم نبود اما گفتند از تکتک رزمندگان با لباس غواصی فیلم و مصاحبه گرفته شود چراکه امکان برگشت آنها از عملیات بسیار ضعیف است.
قرار شد ما را به مرخصی بفرستند؛ سردار محسن رضایی هم در جمع ما حضور یافت و گفت: آن دسته از آقایانی که زن، فرزند و قرض دارند و دلبستگی دارند بعد از مرخصی دیگر به عملیات بازنگردند چراکه پس از عملیات ممکن است از بازگشت خبری نباشد.
البته بودند عدهای که بعد از مرخصی هرگز به جبهه برنگشتند اما در حال حاضر پرمدعا هستند و دقالباب شهادت دارند، بعد از اتمام مرخصی با تعدادی از رزمندگان خدمت آیتالله جباری، امام جمعه فقید بهشهر رسیدیم ایشان سر همه ما را بوسید.
فردای آن روز دوباره به اروند رفتیم و پارهای دیگر از آموزشها را طی چند روز فرا گرفتیم، سپس در یکی از روزها همه ما را سوار کامیونهای سرپوشیده کرده و به مکان دیگری منتقل کردند؛ بعداً به ما گفتند اینجا خرمشهر است چند روزی خرمشهر ماندیم و برخی نقاط از جمله خط را به ما معرفی کردند.
غروب دوشنبه موقع عملیات کربلای چهار بود یک شب قبل از عملیات، برای توجیه عملیات ما را به سالن گمرک بردند آقای مرتضی قربانی، سردار طوسی و حاج حسین بصیر بالای سِن رفتند شاید باورتان نشود و یا درک آن برای افرادی که آنجا حضور نداشتند سخت باشد اما همین که مرتضی قربانی میکروفون را در دست گرفت و «بسماللهالرحمنالرحیم» گفت کل نیروهای حاضر در سالن چند دقیقهای را فقط گریه کردند، آقای قربانی در آن شب مسائل عملیات را برای ما تشریح کرد، بعد از سخنرانی سردار طوسی، حاج حسین بصیر شروع به صحبت کرد و گفت: شب گذشته امام حسین (ع) را خواب دیدم که کنار اروند ایستاده بود و به حضرت ابوالفضل (ع) میگفتند «دست بچههای من را بگیر و به آن طرف اروند ببر» با سخنان شهید بصیر تمامی رزمندگان گریه میکردند.
بیسیمچی شهید «حاج حسین بصیر» بعد از جنگ برایم روایت کرد که حاجبصیر همیشه شب عملیات امام حسین (ع) را خواب میدید تنها در شب عملیات کربلای 10 که به شهادت رسید امام حسین (ع) را در خواب ندید صبح آن روز گفت من در این عملیات به شهادت میرسم گفتند چطور به این مسأله پی بردید؟ گفتند دیشب امام حسین (ع) را خواب ندیدم برای همین مطمئنم نزد امام حسین (ع) میروم؛ اینها نشانه معنویت رزمندگان ما بود شاید باورزش برای بسیاری از افراد سخت باشد.
به شب عملیات رسیدیم، در آن شب غذاهای بسیاری را برای رزمندگان آوردند اما هیچ کسی به غذاها لب نزدند، همه در آن شب مشغول عبادت بودند و هنگام نماز اشک میریختند.
تقریباً ساعت 21 شب بود و برای رفتن به اروند بزرگ باید از یک نهر عبور میکردیم و بعد از طی مسیری، قبل از اروند به یک کانال رسیدیم و آنجا منتظر فرمان برای زدن به آب بودیم.
فرمانده گروهان ما در کانال نشست و خطاب به رزمندگان گفت الآن هوا کاملاً تاریک است و کسی دیده نمیشود، اگر کسی میخواهد برگردد و از آمدن به عملیات منصرف شد مشکلی ندارد بعد از اینکه ما حرکت کردیم ما را همراهی نکند و در همین کانال بنشیند هیچ کسی او را نمیبیند چراکه اگر به آب برویم ممکن است برگشتی نباشد، هیچ کدام از رزمندگان در کانال نماندند و همگی به عملیات آمدند، همه گفتند این چه حرفی است ما در عملیات شرکت میکنیم.
سایر گردانها غواصی در آب نداشتند و قایقسوار بودند و تنها گردان عاشورا در آب غواصی کرد، این گردان دو قسمت شد و سه گروهان از داخل آب رفت و سه گروهان آن قایقسوار بودند، ریسمانها را به هم بسته بودیم و دستهایمان را در ریسمان انداختیم تا جذر و مد ما را از یکدیگر جدا نکند وقتی به اواسط اروند رسیدیم گلوله همانند باران بر ما فرود میآمد و وقتی گلولهها به سنگ درون آب برخورد میکرد صحنههای وحشتناکی رقم خورده بود، در همین حین با چشمان خودم دیدم که یکی از رزمندگان بابل گلوله خورد و به یک باره دیدم که سر از بدنش جدا شد.
از بس که گلوله میآمد من روی خود را به سمت دیگر برگرداندم، وقتی دیدم نمیشود زیرآب رفتم یک لحظه دیدم به موانع عراقیها برخوردم سرم را که بالا آوردم دیدم چهار متری خاکریز عراقیها قرار دارم آن بالا هم یک تیربارچی ایستاده بود و تکتک رزمندگان ما را هدف قرار میداد.
ما دیواره را قلاب انداختیم و بالا رفتیم و به کانال عراقیها رسیدیم وظیفه ما به عنوان خطشکن این بود که خط اول را بشکنیم موانع را رد و کانال اول را پاکسازی کنیم.
باید کانال اول را پاکسازی میکردیم و همان جا مینشستیم تا موج دوم که رزمندگان قایقسوار بودند از بالای سر ما عبور میکردند.
وقتی به کانال رسیدیم کاملاً تاریک بود، از 50 نفر گروهان ما 12 الی 13 نفر توانستیم وارد کانال شویم مابقی رزمندگان در آب گلوله خورده بودند، بعد از رسیدن به کانالها پاکسازی را آغاز کردیم و تا صبح ادامه داشت.
شهید رضا مرندی که در سال 1365، که 17 سال سن داشت در دانشگاه تهران مهندسی شیمی قبول شده بود بسیار شیکپوش بود او در آن شب تا صبح خمپاره میزد.
آن شب هوا بسیار سرد بود، شهدا را به عقب فرستادیم صبح باید به خرمشهر میرفتیم و لباس غواصی را عوض میکردیم و دوباره لباس بسیجی نظامی را میپوشیدیم و دوباره به جزیره میآمدیم اما با وجود سیمخاردار به سختی به عقب برگشتیم.
بعد از اینکه برای رفتنِ دوباره به خط آماده شدیم به ما اعلام کردند که متأسفانه عملیات شکست خورده و در حال عقبنشینی هستیم.
در حالی که شب قبل 50 نفر بودیم بعد از بازگشت تنها پنج نفر از ما باقی مانده بودند.
انتهای پیام/83018