اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

حاشیه‌ای بر دیدار شاعران با رهبرانقلاب/قرص ماه چقدر به نظرم آشنا می‌آید

راضیه مظفری از شاعران جوان حاضر در مراسم شعرخوانی شاعران در محضر رهبر انقلاب روایتی را از این دیدار مکتوب کرده است.

حاشیه‌ای بر دیدار شاعران با رهبرانقلاب/قرص ماه چقدر به نظرم آشنا می‌آید

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، راضیه مظفری از شاعران جوان حاضر در مراسم شعرخوانی شاعران در محضر رهبر انقلاب روایتی را از این دیدار در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است که در ادامه می‌خوانید؛

چشم دوخته‌ام به پرده سورمه‌ای رنگ پنجره اتوبوس و به چند ساعت آینده فکر می‌کنم. پرده را کنار می‌زنم حوزه هنری را می‌بینیم که دقایقی پیش از آنجا کارت‌های دعوت‌مان را تحویل گرفتیم و مدتی در حیاط باصفای آن منتظر اتوبوس‌ها ماندیم.

ساعت ۶ عصر است و حدوداً سه ساعت و نیمی تا چهاردهمین اذان مغرب ماه مبارک رمضان باقی مانده است. اتوبوس به راه می‌افتد و ما را سر کوچه بیت حضرت یار پیاده می‌کند. یکی پس از دیگری با اشتیاق کوچه را طی می‌کنیم و پشت در اصلی منتظر می‌ایستیم و هر کسی را که نگاه می‌کنیم لبخند به لب دارد.

لب‌هایی را می‌بینیم که از شدت عطش خشک و ترک ترک شده‌اند ولی دقیقه به دقیقه به رمقشان اضافه می‌شود. انتظار کم کم رو به پایان است و از در اصلی آهنی سفید رنگ وارد می‌شویم.از زیر نگاه ذره‌بینانه مسئولان حفاظت رد می‌شویم و ما را به سمت حیاط بیت راهنمایی می‌کنند از در حیاط که وارد می‌شوم تصویری را می‌بینم که سالیان سال تنها از تلویزیون با ذوق و شوق دیده بودم. شبیه خوابی بود که تعبیر می‌شد. همان حیاط با صفا و پر درخت که شمشادها دور تا دورش را زیباتر کرده‌اند.

مسئولان حفاظت خانم (همان بادیگارد خودمون!) خانم‌ها را به سمت چپ حیاط راهنمایی می‌کنند و آقایان مسئول حفاظت (باز هم بادیگارهای خودمون) آقایان را به سمت راست حیاط راهنمایی می‌کنند می‌نشینیم ولی نگاه‌مان دائم می‌چرخد که حضرت ماه را رؤیت کنیم.

ناگهان صدای چک چک دوربین‌ها بیشتر می‌شود و حضرت آقا با متانت و با لبخند همیشگی‌شان وارد حیاط می‌شوند. شاعران خانم و آقا به احترام می‌ایستند، حضرت دلبر روی صندلی‌شان  می‌نشینند باد می‌آید صدای برگ‌ها در حیاط می‌پیچد بوی باران می‌اید،  نمی‌دانم این بوی باران اشک‌های نم نم است یا قطره‌هایی که هر از گاهی به صورت بچه‌ها می‌چکد آقایان دور حضرت آقا را می‌گیرند و بعضی کتابی را به حضرت آقا تقدیم می‌کنند شاعری هم با لباس محلی ترکمن جلو می‌رود و به آقا عرض اردات می‌کند.

دقایقی ما از دور چهره آقا را مشاهده می‌کنیم و وقتی کمی اشک‌هایمان آرام گرفتند مسئولان حفاظت می‌گویند امسال برای اولین بار قرار است خانم‌ها هم با‌ آقا در حیاط ملاقات کنند. یکی از خوشحال‌کننده‌ترین خبرهایی که می‌شود در این لحظه به من داد همین است.

با سرعت خانم‌ها صف می‌بندند و قرار است دقایقی بعد آرام به سمت آقا حرکت کنند و به نوبت با ایشان صحبت کوتاهی داشته باشند. ساعت ۸:۱۰ دقیقه است فقط ۲۰ دقیقه زمان باقی است از لابه‌لای شمشادها خانم‌ها  که صف بسته‌اند راهنمایی می‌شوند و به سمت آقا می‌روند یک نفر انگشتر آقا را به عنوان تبرک می‌خواهد، یک نفر از درد و دلش می‌گوید، یک نفر کتابش را تقدیم به آقا می‌کند و من در همان فرصت کوتاه فکر می‌کنم که چه بگویم که در خاطر آقا بماند هر چند من که باشم از آن خاطر عاطر گذرم. ولی خب کمی فکر می‌کنم حرف‌هایم را در حین رفتن به سمت آقای تداعی میکنم نوبت من که می‌شود می‌نشینم و به آقا عرض ارادت می‌کنم.

سلام و ادب حضرت آقا.

سلام‌علیکم.

آقاجان من مؤمن نیستم.

چرا مؤمن نیستید؟

من مؤمن نیستم ولی دلم می‌خواهد بین آن ۴۰ نفری که اسمشان را در نماز شب‌تان می‌برید و دعا می‌کنید اسم مرا هم ببرید.

اسمم راضیه مظفری است برای خودم و خانواده‌ام دعا کنید التماس دعا دارم.

حتما،حتما دعا می‌کنم.

وای که چه آرامشی دارم هر چند از وسط جمله دوم صدایم لرزیده بود و از بغض به سختی حرفم را تمام کردم ولی آرامشی دارم که نگو باورم نمی‌شود به صورتی نگاه کرده‌‌ام که امام زمان هم به این صورت نگاه کرده است. موذن اذان می‌گوید و صف‌ها پشت هم مرتب می‌شود و یکی از دلچسب‌ترین نمازهایم را می‌خوانم. بعد از نماز به طبقه دیگر راهنمایی‌مان می‌کنند برای صرف افطار سفره‌ها پهن است و افطار آماده، چه لذتی دارد سر این سفره افطار نشستن. از شدت ذوق مقدار کمی غذا می‌کشیم فقط به اندازه‌ای که ضعف‌مان برطرف شود دائم نگاهم گوشه سالن است که حضرت آقا روی میز و صندلی مشغول نوش جان کردن افطاری‌شان هستند آقا جملاتی را به بادیگاردشان می‌گویند.

سعی می‌کنم لب‌خوانی کنم.

شما افطار نمی‌خورید

و سپس خرمایی را به سر چنگال می‌زند و دستش را به سوی بادیگارد دراز می کند.

مگر شیرین‌تر از این خرما هم در دنیا وجود دارد.

بعد از افطار به طبقه دیگر راهنمایی می‌شویم و شعرخوانی شاعران آغاز می‌شود.

اقای مرتضی امیری اسفندقه مجری برنامه با غزل سلمان هراتی آغاز می‌کند و آقا اولین آفرین‌هایشان را می‌گوید. اولین کسی که  شعرخوانی دارد سیدعلی موسوی گرمارودی است، آقای گرماردودی بعد از سلام و علیک.از ته دل دوست داشتم جوان‌ها شعر بخوانند به جای ما.

شما هم روزی جوان بودید یادمان هست!

لبخند به لب حضار می‌نشیند آقای گرمارودی شروع می‌کند به خواندن مثنوی.

تو ای برکشیده سخن تا سپهر / برآورده کاخ سخن تا به مهر

انتهای شعر حضرت آقا در تأیید این شعر می‌فرمایند: طیب‌الله خوب بود حالا که فردوسی نمی‌تواند این کار را بکند جوانان باید سعی کنند زبان فارسی را زنده نگه دارند. آقای اسفندقه با آن سخن گفتن شیرینش شاعر بعد را معرفی می‌کند که آقای ناصر حامدی است.

باز باران است باران حسین‌ابن‌علی/ عاشقان جان شما جان حسین‌ابن‌علی

در آخر شعر حضرت آقا باریک‌الله و آفرین می‌گوید.

شاعر بعد رضا یزدانی است. آقای اسفندقه شاعر مجموعه حاشا را معرفی می‌کند و یزدانی شروع به خوانش شعر نیمایی با موضوع دفاع مقدس می‌کند و در پایان آقا می‌گویند مضمون شعر خوب بود ولی این شعر نیمایی نبود سپید بود چون وزن و قافیه نداشت آقای اسفندقه بار دیگر چند خطی از شعر را شمرده شمرده و با رعایت ارکان دوباره می‌خواند تا وزن شعر مشخص شود.

شاعر بعد محمد  فخارزاده است که غزلی می‌خواند.

قدم می‌زنم راه را می‌شمارم/ همین عمر کوتاه را می‌شمارم

در پایان آقا آفرین و طیب‌الله می‌گویند.

پروفسور سیدعین‌الحسن از هند نامش در جلسه مطرح می‌شود تا شعر بخواند؛ قبل از شعرخوانی می‌گوید امشب به آرزویم که دیدار آقا بود رسیدم و سپس غزلی می‌خواند که این بیت میانی غزل نظر آقا را بسیار جلب می‌کند.

چه کاخ‌های سفیدی که می‌شوند سیاه/  چه نورها که در این انقلاب می‌بینم

آقا آفرین می‌‌گویند و درانتهای شعر می‌فرمایند:طیب‌الله انفاسکم خیلی خوب ماشاءالله شعر فارسی بود و روان و خوب.

شاعر بعد شاعر نام‌آشنای انقلاب جناب علیرضا قزوه است، که می‌گویند اگر اجازه دهید من نخوانم که جوان‌ترها بخوانند آقا می‌فرمایند: حالا چند بیتی بخوانید و غزل توحیدی می‌خواند، در پایان آقا دعایشان می‌کند که انشاءالله خداوند از ایشان این شعر توحیدی و این توکل و توسل را قبول کند.

اکرم هاشمی از میان بانوان شعری با موضوع دفاع مقدس می‌خواند:

نشست روی زمین پهن کرد دریا را  / کشید پارچه را متر کرد پهنا را

و در آخر آقا فرمودند: طیب‌الله انفاسکم شعر نمادین و سمبلیک و خوبی بود موفق باشید.

خانم اعظم سعادتمند از قم شاعری است که آقای اسفندقه در معرفی ایشان یادآوری می‌کند: مجموعه آخر ایشان (لیلی آذر) برگزیده جایزه پروین اعتصامی است. سعادتمند شروع به خواندن غزلی مادرانه می‌کند.

ای دهانت لانه گنجشک‌های شاد پرچانه/ کودک من ای تمام حرف‌های فیلسوفانه

این شعر توجه آقا را در هر بیت جلب کرده است و آقا در آخر سه بار فرمود آفرین آفرین آفرین

سرودی مادرانه و ازدلبر خواسته و شیرین.

شاعر بعد هادی محمدحسنی است که غزلی می‌خواند و یکی از ابیات میانی این غزل، نظر آقا و شاعران را بیشتر جلب می‌کند.

با هر کسی نمی‌شود از راز عشق گفت /  من نیز عاشقم غم خود را به من بگو

و در آخر آقا به شعر ایشان نیز آفرین می‌گویند.

شاعر بعد شاعر طلبه معمم حجت‌الاسلام محمد‌مهدی خانمحمدی که غزلی می‌خواند و سراسر جلسه را به تحسین وا می‌دارد و آقا به هر بیت آفرین می‌گوید و به این دو بیت که می‌رسد تشدید آفرین پررنگ‌تر می‌شود.

تا کاروان پس از ما پیدا کند راه از چاه/ یا ردپا یا که پایی در جاده جا میگذاریم

هر چند گاهی خموشیم وقتش رسد می‌خروشیم / یک روز خرمافروشیم یک روز بالای داریم.

و سپس غزلی می‌خواند که آقا پس از گفتن آفرین‌ها می‌گویند: خوب از عهده بر آمدی مضامین هم خوب و هم جدید بود.

سپس حیدر منصوری غزلی به خلیج‌فارس تقدیم می‌کند که رهبر انقلاب در آخر می‌فرمایند: آفرین خیلی خوب بود حق خلیج‌فارس را در شعر ادا کردی.

شعر طنز امسال از سوی یک طلبه با نام آقای پرنیان خوانده می‌شود که نقیضه‌ای می‌خواند در وصف دوکاج آقای محمدجواد محبت. با موضوع فرهنگ استفاده از فضای مجازی. که جلسه را به خنده‌های بلند وا می‌دارد. آقا هم مابین شعر مزاح می‌کنند و جلسه را فرح بخش می‌کنند. صدای خنده‌ها نشان جلب  شدن توجه شاعران است.

آقا پس از پایان شعر به ایشان می‌فرماید طبع‌تان طبع‌ آماده‌ای است .

شاعر بعد آقای سیدوحید سمنانی است.

برای من که پُرم از قفس پری بفرست/ اگر نه یک دو نفس بال باوری بفرست

که در انتها آقا می‌فرمایند خیلی خوب بود آفرین.

نوبت به یوسفعلی میرشکاک رسید با موها و محاسن بلند سفید. که غزلی تقدیم به حضرت زهرا (س)‌ می‌کند .

واپسین معراج حقیقت زهراست/ سر توحید بر آئینه خلقت زهراست

که در پایان می‌فرمایند: انشاالله خداوند شما را از الطاف ویژه بانوی دو عالم بهره‌مند کند.

شاعر بعد حسن جمشیدی است که غرلی می‌خواند با این مضمون:

در دعای اهل دل باران فراز آخر است /  گریه کن، در گریه عاشق صفایی دیگر است

آقا می‌گوید خیلی خوب.

نوبت آقای امیر تیموری می‌رسد که شعری عاشورایی می‌خواند، یکی از بیت‌های این غزل بیشتر از بقیه نظر آقا را جلب می‌کند.

با یاد آن نماز جماعت که خوانده‌ای گل‌دسته‌ها اذان به اذانت گریه می‌کنند.

آقای اسفندقه دعوت می‌کند از شاعر بعد آقای رضا شریفی که غزلی که به استقبال آقای عرفان‌پور رفته است را بخواند و بیت آخر را از ایشان تضمین کرده است.

در یکی از ابیات حضرت آقا پیشنهاد کلمه‌ای هم می‌دهند پیشنهاد می‌دهند به جای من راضیم، من عاشقم بگذارند.

ویرانه بوی یار اگر می‌دهد بگو/ من راضیم به گوشه ویرانه‌زیستن

بیت آخر هم که تضمین بود این است: در عشق اگر چه منزل آخر شهادت است/ تکلیف اول است شهیدانه زیستن

که آخر شعر آقا فرمودند: آفرین آقای عرفان‌پور که صدای خنده حضار بلند شد.

شاعر بعد آقای پیره هستند که شعر عاشورایی را با قالبی سپید خواندند که آقا در آخر فرمودند: تن شاملو را در گور لرزندانی. که از قالب او برای چنین موضوعی استفاده کردی چون شاملو با این کلاً مخالف بود.

نوبت شاعری افغانی می‌رسد که اتفاقا سلام بچه‌های مشهد را به آقا می‌رساند.

عاطفه جعفری شعری برای شهدای فاطمیون می‌خواند:

کوچه‌هامان پر از سیاهی بود /  شهر را از عزا در آوردند

در انتها معظم له درباره این شعر فرمودند: شهدای مظلوم فاطمیون جا دارد که به آنها پرداخته شود.

نوبت مهدیه انتظاریان است که غزلی با ردیف کوه بخواند.                             

تنها نشسته منتظر و سربراه کوه  / در انعکاس نقره‌ای،نور ماه کوه

و در آخرآقا فرمودند: آفرین خیلی خوب بود.    

شاعر بعد فاطمه عارف‌نژاد است که برای حماسه مردم یمن شعری سروده است. مطلع این بود.

نخواه راه برای تو انتخاب کند /  که با فریب دلت عقل را مجاب کند

در آخر آقا فرمودند: آفرین، آفرین، خیلی خوب، خیلی خوب

سیدضیاء موسوی فرد دیگری است که به شعرخوانی دعوت می‌شود، به زبان آذری شعری برای امام رضا (ع) می‌خواند و در آخر آقا فرمودند: احسنت ان‌شاءالله خداوند شما را حفظ کند.ان‌شاءالله که مورد توجه خاص آقا قرار بگیرد.

آقای علی چاوشی غزلی را که برای همسرش سروده بود می‌خواند که رهبر انقلاب در پایان شعرخوانی شاعر فرمودند: شعر خوبی بود و این که خطاب به همسرتان بود خوب‌تر شده بود. خدا خودتان و خانم‌تان و بچه‌ هاتان را حفظ کند و بچه‌های متعددی قسمت‌تان کند. حاضران با این دعا به خنده می‌افتند.

شاعر بعد حسین علی‌پور فرزند شهید مدافع حرم است که شعری برای پدر می‌خواند.

دل خواست از تو بگوید تا بلکه سامان بگیرد /  اما کجا نخل بی‌سر دیده شده جان بگیرد

آقا در انتها فرمود: واقعاً حق پدری را ادا کردی خداوند درجات شهید عزیز را عالی کند.ان‌شاءالله خدا ما را ملحق کند به پدر شما.

شاعر بعد حسین دهلوی است که غزلی عاشقانه می‌خواند و در همان مطلع توجه‌ها را به خود جلب می‌کند.

هر چند این که سخت شکستی دل من است  /غمگین مشو که شیشه برای شکستن است

آقا آفرین گفتند و تأیید کردند که غزل خوبی بود.

نوبت قادر طهماسبی «فرید» می‌رسد شاعری نام آشنا که آقا درباه‌شان فرمود: هرگاه ایشان شعر می‌خوانند انسان احساس می‌کند گفته‌ والایی را در شعر ارائه می‌دهند.

آقای فیض هم شعری طنز درباره سیاست می‌خوانند و گه‌گاه خنده حضار برمی‌خیزد.

آقای اسفندقه می‌خواهد جلسه را جمع و جور کند که آقا می‌فرمایند: بگویید آقای فردوسی بخوانند و ایشان نیز چند رباعی می‌خوانند. نگاه به ساعت می‌کنم ۲۳:۳۰ را نشان می‌دهد دلم می‌خواست به عقربه‌های ساعت التماس کنم کمی آرام تر حرکت کند ولی حیف که چاره‌ساز نبود.

شعرخوانی‌ها تمام می‌شود و آقای اسفندقه از حضرت آقا می‌خواهند که سخنرانی کنند آقا می‌گویند دیروقت است خانم‌ها مخصوصا می‌خواهند استراحت کنند به نظرم من صحبت نکنم بهتر است گفتنی‌ها را قبلا گفته‌ام صلوات جمع به نشانه شوق برای شنیدن سخنان آقا بلند می‌شود و آقا برگه‌ای از جیب‌شان در می‌آورند و ابتدا از اهمیت شعر می‌گویند و سپس در مورد مغالطه بعضی‌ها می‌گویند که شعر هنری از شعر متعهد جداست و آن عده شعر متعهد را شعار می‌دانند در حالی که این نیست هنر شعر باید درخدمت مسئولیتی که دارد قرار بگیرد.

نکته بعد که می‌فرمایند درباره زبان است و می‌گویند از اینکه زبان فارسی رو به فرسایش است گله‌مند هستند، آقا از صدا و سیما هم ابراز گله‌مندی می‌کنند که چرا ترانه‌هایی از شاعران واقعاً بی‌هنر در تیتراژ‌ها و غیره پخش می‌شود و از رسانه وارد زندگی مردم می‌شود و کم کم زبان را خدشه‌دار می‌کند و نیز تأیید کردند این زبان با سختی از قدما به ما رسیده است و باید برای حفظ آن تلاش شود.

سخنان آقا نیم ساعتی طول می‌کشد و حالا که حدود ۱۲ است و السلام علیکم آقا جمعیت را به احترام از جا بلند می‌کند و البته من را دلتنگ، باورم نمی‌شود که تمام شد آن همه ساعت خوب که می توانم بگویم یکی از شیرین‌ترین ساعت عمرم بود به حیاط رفتیم و موقع خروج بسته‌ای به رسم میهمان‌نوازی حضرت آقا به ما دادند که چند محصول فرهنگی در آن بود.

باد می‌آمد و برگ‌های درختان حیاط را تکان می‌داد آرام، آرام و با قدم‌های کوتاه حیاط را طی می‌کنم که دقایق بیشتری در آن باشم. و ریه‌هایم را از هوای بیت پر می‌کنم تا در جانم بنشیند قدم می‌زنم و فکر می‌کنم یعنی امشب حدود سه چهار ساعت دیگر که آقا برای نماز شب بلند می‌شوند، اسم مرا هم جزو آن ۴۰ نفر می‌گویند. جلوی در، اتوبوس‌ها منتظرمان هستند تا ما را به حوزه هنری برگردانند در اتوبوس‌ می‌نشینم و چشم می‌دوزم به پرده سرمه‌ای رنگ پنجره اتوبوس و به ساعاتی که مثل خواب گذشت فکر می‌کنم ،پرده را کنار می‌زنم قرص ماه چقدر به نظرم آشنا می‌آید.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول