احمد ابوالحسنی از جانبازان آزاده شهر محلات است که در گفتوگو با خبرنگار فارس از ماه مبارک رمضان و شبهای قدر و نماز عید فطر در اسارت میگوید.
وی گفت: عموماً عراقیها در اردوگاه موصل دو نوبت غذا میدادند، صبحها آش میدادند که به آن آش شوربا یا آش عربی میگفتیم و محتویات آن برنج و رب گوجه فرنگی بود، میزان آن نیز به اندازه حدود یک لیوان به هر نفر به اضافه یک قرص نان سمون و یک لیوان چای شامل میشد، ظهرها نیز نهار برنج و خورشت و یک قرص نان سَمون میدادند که در تقسیم به هر اسیر حدود 10 قاشق برنج بیشتر نمیرسید.
آزاده محلاتی افزود: آشپزخانه را اسرای ایرانی با نظارت عراقیها اداره میکردند و هر روز از هر آسایشگاهی 10 نفر موظف بودند به عنوان خدمه در آشپزخانه فعالیت داشته باشند.
وی با بیان اینکه در ماه مبارک رمضان سیستم غذایی فرق نمیکرد ولی زمانش متفاوت میشد، تصریح کرد: سحر برنج و خورشت میدادند و وقت افطار آش توزیع میکردند، تنها ارفاقی که داشتیم زمان افطار به جای یک چای دو لیوان چای میخوردیم.
ابوالحسنی اظهار کرد: نان سَمون گرد و داخلش خمیر بود، خمیرها را در آورده و خشک میکردیم و بعد با هر زحمتی سرخ میکردیم و بعضی موقعها حلوا درست کرده و بعضا کمی شکر به آن افزوده و شیرینی میپختیم.
وی ادامه داد: اکثریت اسرای ایرانی ماه مبارک رمضان در اردوگاههای عراق روزه میگرفتند، با اسیری به نام محمد کرمعلی فرزند حبیب الله اهل شهرستان محلات آشنا شده بودم که در درمانگاه اردوگاه موصل خدمت میکرد و چون بتوانم برای گرفتن روزه دوام بیاورم و ضعف نداشته باشم برایم آمپولهای تقویتی تزریق میکرد.
آزاده محلاتی گفت: شبهای احیاء رمضان حال و هوای خاصی داشت، اسیران در کشور عراق و تقریبا نزدیک شهرهای کوفه و نجف و کربلا مسلما انگیزه بالاتری برای عبادت داشتند، اوایل اسارت مفاتیح و قرآن نداشتیم و با حضور سه نفر روحانی در بین اسرا با سختی جوشن کبیر میخواندیم، چون حافظه افراد توان یاداشت هزار نام متبرک خداوند را نداشت و 100 بند جوشن کبیر را هیچوقت نتوانستیم بخوانیم، فقط قرآن سر گرفتن را پنهان از سربازهای عراقی انجام میدادیم، آنهم چند ورق بیشتر نبود و بقیه به جای قرآن فقط دست بر سر میگرفتند، سالهای بعد روی کاغذهای لف که کاغذ دور سیگار بود سورههای کوچک قرآن را نوشته و بین اسرا تقسیم میشد تا مورد استفاده معنوی آنان قرار گیرد.
وی بیان داشت: بدترین صحنه زمانی بود که شب اِحیاء با آن قریبی و غربتی که در عراق و نزدیکتر از ایرانیها به سامرا، کوفه، کربلا و نجف بودیم زمزمه میکردیم الهی به حسن، به علی، الهی بالحسین، الهی بالحسن و ... مجبور بودیم دو سه نفره با هم زمزمه کنیم و اشک بریزیم.
ابوالحسنی گفت: سالهای بعد با اعتراض شدید اسرا به صلیب سرخ جهانی چندین مفاتیح و قرآن به آسایشگاهها اضافه شد، باز شبهای اِحیا قرآنها را از جلد خارج کرده و ورقهای آن را بین تعدادی بیشتر اسرا تقسیم میکردند و بعد یکی از اسرا چون به کار صحافی آشنا بود با سوزن و نخ قرآن را به حالت قبل در میآورد و چسب کاری میکرد که البته هیچوقت مثل اولش نمیشد.
وی تصریح کرد: نماز عید فطر را به جا میآوردیم و به خاطر اینکه پیشنماز لو نرود به گونهای در صفوف میایستادیم که عراقیها وی را از پشت پنجره شناسایی نکنند، زیرا بعداً او مورد توجه قرار میگرفت.
این آزاده محلاتی افزود: بعد اسرا برای عید دیدنی و مصافحه آسایشگاه به آسایشگاه میرفتند و از زیباترین روزها محسوب میشد و دوستان با صفا و صمیمیت بهتری همدیگر را میدیدند و در آغوش هم حتی گریه هم میکردند، از خمیر نان برای چنین روزی حلوا درست کرده و بین اسیران پخش میکردند، برگزاری مسابقات فوتسال و بستکبال و والیبال به مناسبت عید سعید فطر در محوطه اردوگاه نیز از جمله سرگرمیهای شادی آفرین ماه مبارک رمضان در مقطع اسارت بود.
انتهای پیام/