به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، جانباز معنای دیگر و بلکه کاملتری از عاشق است که رضای الهی را به بهای جان خریده و منتظر مانده است تا به یاران شهیدش ملحق شود و این رنج و درد، تنها بامعرفت الهی قابلتحمل است، تا جایی که جز زیبایی نمیبیند.
خدا گویی قطعهای از بهشت را در خیابان کمال اسماعیل اصفهان قرار داده که با عطر حضور عاشقان الهی، جانها را مینوازد.
و امروز عطر حرم انیسالنفوس در هوای عارفانهٔ آسایشگاه جانبازان پیچید و نسیم رأفت امام هشتم، مژدهای بر دلهای بزرگمردان نصف جهان شد و خادمان رضوی با پرچم حرم سلطان خراسان، میهمان جوانان دیروزی شدند که ایثارگرانه، جان و جوانی خود را در راه دین و کشور و امنیت بر کف دست گرفته و گلوله و ترکش را به آغوش کشیدند.
حلاوت این مهمانی را میتوان در لبخند بغضآلود جانبازی دید که توانی در جسم ندارد تا به حرمت خادمان امام رئوفش بنشید و خوشآمد بگوید، اما این از کرم مهمان کم نمیکند، قدم پیش میگذارد و پرچم حرم را بر روی چشمانش قرار میدهد تا بگوید، از لحظههای دلتنگیاش، از حسرتی که سالهاست بر دلش مانده تا دورتادور حرم راه برود و قربان صدقه گویان، سلام بگوید به امامش.
چند قدم آن طرف تر، روشن دلی که دلتنگی از چشمان نابینا اش میبارد و بغض گلویش را میفشارد ایستاده بود، بزرگمردی که شاید با چشم ظاهر نمیبیند اما چشم دل او بیناتر از چشمان بینای امثال من است و زیر لب میگوید، «میدانستم امام، خودش میآید».
عشقبازی عاشقان امام رئوف بسیار دیدنی است که چگونه با خنده و بغض، گلهایی که را که خادمان سلطان خراسان پیش کش این بزرگمردان کرده اند میبویند و ناگهان نوایی توجه ها را به خود جلب میکند، جانبازی نشسته روی ویلچر به پرچمدار حرم میگوید، «هیچنداریم تا به خادمان حضرت یار هدیه کنیم و توانی هم در پاهایمان نداریم تا بهرسم ادب بروی آنها بایستیم و خوشآمد بگوییم، بهجز صدایی که با آن قطعه شعری را با جان دل تقدیمتان کنم».
اما میانه راه بغض، امان بزرگمرد سرزمین مرا میبرد و توان شعرخوانی را از او میگیرد، با خودم میگویم عجب دلهای نازکی پشت این ارادههای بزرگ پنهانشده است و به یاد میآورم که این رسم عاشقی است.
ناگهان صدای خندههای بلند برای چندمین بار بلند می شود، شوخی طبعی رزمندگان دیروز و قوت قلبهای رزمندگان امروز، پایانی ندارد و این بار نوبت خادمان حرم امام رئوف است تا با یادآوری خاطرات شیرین جنگ و جبهه خنده بر لبانشان مهمان شود.
کمکم وقت خداحافظی میرسد که خادمان حضرت یار میگویند سلام تکتکتان را به آقا میرسانیم و آنچه در وسع ما خادمان است تا به شما هدیه کنیم خواندن دو رکعت نماز بالاسر و زیارت امین الله در حرم امام رضا(ع) است.
با همهٔ خندهها و شوخیها میتوان غم دلتنگی را به هنگام خداحافظی در چشم دل و چشم سرشان بهخوبی دید که با خود میگویند «ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود، وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود/... او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان، دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود/... در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن، من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود»
ناگهان جانبازی میایستد و میگوید میخواهم برایتان شعری بخوانم که خودم در خلوتها و دلتنگیهایم گفتهام، این را از جانب من به سلطان خراسان برسانید:
انتهای پیام/63106/م30/