به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، حسنا محمدزاده از شاعران کشورمان یادداشتی بر کتاب «سفرنامه با صاد» سروده سید مهدی موسوی نوشته که در ادامه آن را میخوانید:
«سفرنامه با صاد» مجموعهای است در قالب نیمایی که یک سالی از انتشار آن توسط انتشارات شهرستان ادب گذشته است. اما به نظر میرسد که به گونهای شایسته در دنیای شعر دیده و شنیده نشده است.
محتوای این مجموعه بر اساس سفرنامه پیادهروی اربعین، شکلگرفته و تلاش شاعرش بر این بوده که در شعر مذهبی از معیارهای پیشاندیشیده فاصله بگیرد و به سمت خلق معیارهای متفاوت حرکتکند تا به نوعی استقلال فکری و عملی دستیابد.
«سید مهدی موسوی» چهل قطعه شعر این مجموعه را با کمک گرفتن از یک بحر عروضی به ثمر نشانده و شاید همین یکدست بودن موسیقی بیرونی است که مخاطب را در تمام این چهل منزل، قدم به قدم به دنبال خودش میکشاند. گویا با یک شعر بلند دنبالهدار مواجهاست شعری که میتواند خواننده را با خود همسفر کند.
نام مجموعه از تفسیری منسوب به امام عصر (عج) در مورد حروف مقطعه آغاز سوره مریم (کهیعص) گرفته شده که در آن صاد، نشانهی صبر زینب (س) است و بازتاب آن در یکی از اشعار مجموعه مشاهده میشود.
(صاد اوج نالهی قلم/ اوج استغاثهی مرکب است/ صاد صبر زینب است) (ص۵۰)
مشخصه مجموعه «سفرنامه با صاد» به لحاظ محتوایی، رویگردانی از تکرار و کلیگوییهای تثبیتشده تقدسآمیز، در حوزه ادبیات دینی و بالاخص اشعار با محوریت عاشورا و اربعین است آن هم با تکیهکردن به بیان تجربههای شخصی و فردیت یافتهی شاعر، به گونهای که مخاطب حضور پررنگ او را در تمام طول مسیر، لمسمیکند یکی از شگردهای موسوی در این راستا بکارگیری تکنیک روایت است. آن هم با زبانی نو، بهگونهای که میتوانگفت روایتگری از ویژگیهای محوری این مجموعه تلقی میشود.
(پیش روی من که راوی بهانههای شاعرانهام/ اتفاقها یکییکی پرنده میشوند/ سینهسرخ میشوند) (ص۱۱)
تصوری که عوام از روایت دارند این است که روایت، نوعی داستانگویی است، داستانی که شروع دارد ، وسط دارد و پایان دارد و قطعاً داستانگو و روایتگری هم دارد اما روایت «سفرنامه با صاد» بر اساس بیان واقعیتها نیست بلکه هنر روایتگر، تشریح جزئیات با نگاهی شاعرانه است. در واقع، او در جستجوی یک زیباییشناسی جدید است تا از کلیشهها و قالبهای بیانی کهن فراتر برود.
(میرویم و میرویم/ تا حقیقت مسیر برملاشود/ کم درنگ میکنیم/ تا گلیم زبر جاده نخنما شود/ ردپای سرخمان/ تار و پود فرش قرمزی شده که دستباف نیست) (ص۸)
میبینیم که در این تکه از شعر، فقط روایت از رفتن است با تشریح جزئیاتی از چگونگی این رفتن، در واقع ردپای سرخی که اینجا صحبت از آن است در سطرهای پیشین با «ریگهای نالهخیز» مرتبط شدهاست پس مخاطب میتواند به دنیای ذهنی شاعر برود و جاده را به صورت فرشی ببیند که به گونهای اغراقآمیز با خون زخمهای پای زائران قرمز جلوهمیکند. مسلماً در جایی که بافت شعر بگونهای است که مخاطب خودش را با ساختار دیگرگونهای روبرو میبیند باید شیوه روایتگری آن نیز از گونهای متفاوتباشد. چیزی سوای از نوشتههای داستانی و شمار زیادی از اشعار کلاسیک. با مروری بر کلیت این مجموعه میتوان برجستگیهای آن را به شرح زیر برشمرد :
۱. پرورش روایت با تخیل و تصویرآفرینی منحصر۲. شیوههای متفاوت درتوصیف و نقل ۳. ایجاد پل ارتباطی بین دو زمان (از کربلای امروز به کربلای سال ۶۱ هجری) ۴. اهمیت به موسیقی کناری و درونی ۵. تفکربرانگیزی بهوسیلهی پیونددادن المانهای سفر با مسائل سیاسی روز دنیا و بهعبارتی تأکید به مبحث پیام در حوزهی ادبیات عاشورا
۱. صور خیال یا ایماژ از مهمترین عوامل زیباییشناسیک اشعار است که مخاطب را با شیوههای بیانی متفاوت آشنا میکند. برای مثال دشت، میتواند در ذهن شاعر به صورت نامهای مجسم شود که زائران کلمههای آناند نامهای که شاید در پاسخ به سوال «هل من ناصر ینصرنی» امام نوشته شده است.
(دشت/ نامهای درازدامن است/ با هزار واژهی ملایم و روان/ واژهها من و توییم) (ص۱۶)
و یا تشبیه ابرها به دستههای سینهزن و نوحهخوان:
(دستهی عزای ابرها در آسمان/ ابرهای سینهزن/ ابرهای دمگرفته/ بغضکرده/ نوحهخوان) (ص۱۳)
و یا جاندار پنداشتن پرچم و بهکاربردن صفتهای"رشید" و "چارشانه"برای آن:
(دستهای کبوتر سپید/ دور پرچمی رشید و چارشانه/ بیصدا طوافمیکنند) (ص۴۴۸)
گاهی هم به نظر میرسد تشبیهها، وجهشبههای حسی دارند که حاکی از تخیل بیقرار شاعر است وممکناست برقراری ارتباط میان مشبه و مشبهبه و دریافت وجهشبه برای مخاطب سهلالوصول نباشد مثل شعری که در آن تاولهای پای زائرین به گوهر شبچراغ که نوعی سنگ قیمتیست تشبیهشده:
(ما به خواب میرویم و شبچراغهای تاول و ترک/ تا سحر/ به ماه خیره میشوند) (ص۵۶)
میتوان تصور کرد وجه شبه آنها قیمتی بودن و ارزشمندی است که در گوهر شبچراغ حقیقی و در تاولها، تخیلی و ادعایی است چرا که در عالم واقع چنین چیزی حقیقت ندارد اما در عالم معنویت، توجیهپذیر است.
2. یکی از شگردهای شاعر در توصیف و نقل، زدن به قلب موضوع از همان اولین عبارتهای شعری است عبارتهایی که میتوانند با فضاسازیهای مختصر، کلیت ساختار را در منظر مشاهده مخاطب قراردهند.
(جمعکرده گوشهی عبای خویش را/ سیبهای سرخ را در آن نهادهاست/ مرد سادهی عرب/ در کنار جاده ایستادهاست/ سیب، اتفاق سرخ و تازهایست/ میستانم و به راه خود ادامهمیدهم/ چند گام پیش میروم/ دوردستِ دشت را نظارهمیکنم/ آه! / پیکری/ در عبای خاکی پدر/ باغ سیب میشود) (ص53)
میبینیم که شروع روایت، با بکارگیری عبا و سیبهای سرخ میتواند ذهن را با مختصر درنگی به سمت صحنهی شهادت حضرت علیاکبر (ع) سوقدهد
۳. در اکثریت اشعار مجموعهی «سفرنامه با صاد» شاعر، در حال پیوند دادن دنیای امروز و دیروز است. در مسیر حرکت، چادر زنان زائر را به شکل چادر خاکی حضرت زینب (س) میبیند، با دیدن زائری با آستینهای خالی فورا مشک بر دندان را مجسممیکند و سینی غذای میزبانان، میتواند او را به خرابهی شام ببرد. او برای به تصویر کشیدن ملموستر آنچه که دیده گاهی عبارات عربی را چاشنی سخنش میکند.
(دختری/ سینی غذا به دست/ با نگاه کودکانهاش به زائران تعارف تبسم و سلام میکند/ التماس پشت التماس:/ «یا ضیوفنا الکرام! الطّعام! الطّعام»/ من به اتفاق کودک درون خود به شام میروم/ سینی و سری شبیه آفتاب) (ص۳۲)
۴. با وجود اینکه قالب اشعار نیماییست و شاعر محدودیتی در بکاربردن قافیه ندارد. گاهی برای غنای موسیقی، علاوه بر قافیه، از سایر تناسبات آوایی هم استفادهمیکند برای مثال توجه به تناسب آوایی"کشف و کفش" و"قدم و حرم" درشعر شماره دو:
(بهتر است در ازای هر قدم/ کشف شاعرانهای/ نذر کفشداری حرم کنم) (ص۱۱)
۵. سیدمهدی موسوی در لابلای توصیفها و روایتهایش گاهی به سیاست نقب میزند و اشارهای میکند به تأثیر عمیق این حرکت میلیونی در نگاه جهان:
(گاهواره را ملافهای سپید/ مُهر و موم کردهاست/تا که ماهوارهها/ از طریق لنزهای تیزبینشان/ این سپیده را رصدکنند/ تا به زعم خود/ با هزار سحر و شعبده/ - جنگ نرم، جنگ با سلاح سرد و گرم-/ راه را بر اشاعهی سپیده سدکنند) (ص۲۷)
که در اینجا هم توجه به تناسبات آوایی میان «گاهواره و ماهواره»، «نرم و گرم» و «سپید و سپیده» به غنای موسیقی کمک کردهاست. در کنار تمام تکنیکهای بهکاررفته برای حرکت به سمت نوگرایی باید اشارهای داشت به برخی اشعار که در مقایسه با سایرین از شاعرانگی کمتری برخوردارند و گاه لحن شعاری بهخود گرفتهاند مانند شعرهای شماره ۱۷، ۱۸، ۲۴ و ۴۰ ، علاوه بر آن اهمیت بیشتر به مواردی است که به زبان شعر لطمه میزنند مانند استفادهی بیدلیل از کلماتی که تنها نقش پرکردن وزن را به عهدهدارند از جمله شروع شعر شماره ۲۰ و استفاده از وابسته پیشین "این" (این رسانههای مستمند/ همطراز این حماسه نیستند/ از روایت تمام این شکوه عاجزند) (ص۳۹) که اگر قرار باشد شعر مذکور جایی جدا از بافت روایی مجموعه قراربگیرد سوالی ذهن مخاطب را درگیر میکند که: کدام رسانه؟ کدام حماسه؟ و کدام شکوه؟ و یا سه بار استفاده از "این" در شعر شماره ۲۳ که دوتای اولی حشو است و فقط سومین مورد کاربردی به جا داشتهاست. همینطور کنار هم قرار گرفتن دو حرف" که"و"تا" برای پرکردن وزن (تا که طفلها در این مسیر...)، (تا که ماهوارهها...) و یا ناهماهنگی فعلها به لحاظ زمانی، مثل شعر شماره ۷ که پرسش و پاسخیست خیالی، بین راوی شعر و اولین زائران امام حسین، جابر و عطیه (از عطیه در خیال خود سؤال میکنم/......./ پاسخ عطیه یک کلام بود) (ص۱۹)
انتهای پیام/