به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، کربلا صحنه رویارویی حق و باطل و آموزشگاه حقطلبی و حق مداری است که تربیت دانشجویان خود را از عاشورای 61 هجری آغاز کرد، معلم شهادتطلبی آن، حسین بن علی (ع) است و درس صبر و روشنگری را زینب کبری (س) در نینوا، کوفه و شام در عالیترین سطح برای آزادگان تاریخ آموزش داد.
فارغالتحصیلان این مکتب در طول تاریخ، مدال شهادت را بر گردن آویخته و نام خود را بر جریده عالم ثبت کردند و شهدای دفاع مقدس، یکی از بهترین نمونههای این تربیتیافتگان حسینی هستند که ندای هل من ناصر امام حسین (ع) را لبیک گفته و قدمبهقدم با قافله حسینی حرکت کردند.
نقل است که موی زینب کبری (س) پس از عاشورا سپید شد و به حدی پیر و شکسته شد که حتی همسرش هم او را در نگاه اول نشناخت، اما همین زینب که هم خواهر شهید است، هم مادر شهید، هم عمه شهید و هم دختر شهید، چنان محکم و استوار در برابر دشمن میایستد و روشنگری میکند که کاخ تزویر یزید را فرومیریزد.
خانوادههای شهدا هم بهخوبی در مکتب حضرت زینب درس فراگرفتهاند اما درک رنج و سختی ایشان برای ما قابلتصور هم نیست و شاید به همین سبب باشد که امام شهدا فرمود، خانوادههای شهدا ولینعمتهای ما هستند.
این خاک، ام وهب میپروراند
درست است که دروازه شهادت به روزنههایی کوچک تبدیل شده اما جوانانی از نسل سلمان فارسی در دهه چهارم انقلاب اسلامی، دلهای خود را صافکرده و از معبر تنگ شهادت، خود را به سعادت ابدی رساندهاند، نباید فراموش کرد که در این مسیر، نقش زینب (س)، لیلا و ام وهب گونه خانوادههای ایشان کم از شهادت نیست.
هفته نخست مهرماه را به نام دفاع مقدس نامیدهایم تا خورشید فرهنگ شهادت و ایثار را بر آسمان عالم بتابانیم و فرصت مغتنمی است که هرچند اندک اما دین خود را به خانوادههای شهدا ادا کنیم و نگذاریم یاد شهدا در پیچوخم روزگار گم شود و دیدار دو تن از خانوادههای شهدا یادمان آورد که همین چند وقت پیش عدهای از بهترین جوانان این آبوخاک درراه خدا و امنیت مردم، به دست شقیترین مردمان زمانه به شهادت رسیدند.
همسر شهید یونس امیری میگوید و صحبتش را با عاشقانه های همسر با اهل البیت(ع) آغاز میکند: از سال ۹۲ که ازدواج کردیم، شاهد خادمی ایشان برای اهلالبیت (ع) بودم، مأموریت یونس از بارداری من شروع شد که پس از دو سال به شهادت رسید، از همان اوایل ازدواج از شهادت صحبت میکرد و همیشه میگفت «اگر شهید نشوم میمیرم».
زخمزبانهایی که از درد دوری جانکاهترند
یکی از سختترین لحظات قافله اسرای کربلا شاید زخمزبانها و توهینهای کوفه و شام بوده که به خانوادههای شهدای ما هم به ارث رسیده است، مرضیه کیانی ادامه میدهد: وصیتنامه، ۳ هفته بعد از شهادت پیدا شد که بیشتر بر ولایت مداری تأکید داشتند، همچنین از سپاه ممنونم چون مقابل بسیاری از زخم زبانها میایستد و شبههها را پاسخ میدهد، شاید درد دوری و فراق را بتوان تحمل کرد اما نیش و کنایه برخی از مردم جان آدم را میسوزاند.
دخترها به پدر وابستهاند و دختران شهدا بیقراری زیادی دارند اما شاید سکینه خاتون (س) آنها را دلداری میدهد و آرام میکند، شهید امیری هم دختر کوچکی دارد که مادرش از دلتنگیهای پدر دختری اینچنین میگوید: دخترم چند ماه اول به دلیل وابستگی زیاد مدام گریه میکرد، وقتی به گلستان شهدا بردمش، آرام شد، مثل الان که فقط در گلستان آرام میشود، البته الان میداند که جسم پدرش نیست اما هرلحظه کنار خود احساسش میکند چراکه ایمانداریم شهدا زندهاند و عند ربهم یرزقونند.
خانم کیانی از لحظههای بیقراری و تماسهای بیجواب میگوید، از بیقراریهای بعد از شهادت که او را از زندگی واداشته بود اما این بار توسل میکند به همسری که شهید شده تا به خاطر دخترش زینب، صبورانه بایستم.
دخترم را هم راضی میکنم که همسرش درراه شهادت قدم بردارد
همسر شهید امیری در پاسخ به این سؤال که اگر به عقب برگردید آیا بازهم همین راه را انتخاب میکنید گفت: اگر صدبار هم بمیرم وزنده شوم و بدانم که عمر زندگی مشترکم با یونس کوتاه خواهد بود بازهم همین راه را انتخاب میکنم و در آینده هم اگر دامادم بخواهد مسیر شهادت را طی کند، یقیناً دخترم را راضی میکنم.
این همسر شهید در پایان از دغدغههای شهید میگوید: یونس دغدغهاش این بود که به جوانان راه درست را یاد دهد، در هیأت مدام با بچهها بود و برایشان به الگو تبدیلشده بود، سختگیری میکرد، نصیحت میکرد و سنگ صبور بود چون معتقد بود نسل امروز تشنه اخلاقاند و باید اخلاق را از مکتب حسین (ع) یاد بگیرند.
رباب کربلا، معلم بسیار خوبی برای همسران و مادران شهدا است که بیقرار جگرگوشه خود است اما لباس رزم برتن علی 6 ماهه میپوشاند و محکم و استوار به دستان پدر میسپاردش و چه خوب زنان ایران اسلامی و بانوان تراز انقلاب این درسها را فراگرفتهاند.
هنوز همدست و دلم برای علیرضا میلرزد
همسر شهید علیرضا پناهپور صحبت خود را با لحظات بیخبری و خبر شهادت همسرش شروع میکند و هنوز همصحبت راجع به شهادت علیرضا، دستانش را میلرزاند حالش را دگرگون میکند و میگوید: تماسهای مکرر بیپاسخ و دلشوره حالم را خراب کرده بود، زمانی که سوریه بود، دلهره بیشتری داشتم اما گویی قسمت این بود که در راه امنیت شهید شود.
روزهای اول مهر همیشه شور و شوق و تکاپوی خاصی هم برای بچهها و هم برای خانوادهها دارد اما گاهی فراموش میکنیم که کودکانی هستند که نمیتوانند دست پدر را بگیرند و به مغازهها بکشند و پا بر زمین بکوبند و یا آرام سربهزیر بیاندازند که چیزی بخرند و روز اول مدرسه را با غرور، دست در دست پدر پا به مدرسه بگذارند.
همسر این پاسدار شهید از دلتنگیهای پسر 10 سالهاش اینگونه میگوید: روز اول مهر، نبود پدر و گریههای شبانه پسر تمامی نداشت چراکه نبود پدر را در این دو روز بیشازپیش حس میکرد و دوستان خود را میدید که با پدرانشان به مدرسه میآمدند.
او همچنین ادامه میدهد: حسین بعد از شهادت پدرش بیشتر روی من حساس شده و مدام مراقب من است به نظرم میخواهد بزرگمرد کوچک زندگی من باشد و درسهای غیرت و مردانگی را از پدر بهخوبی آموخته است چراکه علیرضا همواره به تربیت حسینی تأکید داشت.
این خانوادههای شهدا تصریح کردند که چشم خانوادههای شهدا هیچگاه به دست مسوولان نبوده اما گاهی تفقدی از ایشان لازم است و دلهایشان را آرام میکند اما تنها خواسته ایشان، دیدار رهبر انقلاب است.
به گزارش فارس شامگاه سهشنبه جمعی از بانوان بسیج رسانه استان اصفهان به منظور گرامیداشت یاد و خاطره شهدا و همچنین قدردانی از خانواده ای آنان به دیدار دوتن از خانواده شهدا حادثه تروریستی زاهدان رفتند.
انتهای پیام/63106/م30/م