اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  غرب از نگاه غرب

آیا زمان ملی اعلام کردن فیس بوک فرا نرسیده است؟

دولت فدرال می تواند بخش عمده مالکیت این شرکت را به دست بگیرد - یا بودجه تاسیس شرکتی جایگزین آن را تامین کند- تا فیس بوک یا نسخه دولتی آن بتوانند نه فقط برای پرکردن جیب مدیران اجرایی و سهامدارانشان، بلکه برای خدمت در جهت مصالح عمومی نیز فعالیت کنند.

آیا زمان ملی اعلام کردن فیس بوک فرا نرسیده است؟

گروه غرب از نگاه غرب خبرگزاری فارس: تا وقتی که فیس بوک حساب کاربری شخصی ـ خصوصی من با عنوان تام هارتمن را غیرفعال نکرده بود، به اهمیت واقعی فیس بوک در زندگی روزمره مردم پی نبرده بودم. از جمله دلایل «احتمالی» که فیس بوک برای این اقدام خود فهرست کرده بود «تقلید کردن هویت یک سلبرتی» نیز می شد، از این رو شاید آنها به این دلیل حساب مرا تعطیل کرده اند که فکر کرده اند خود را جای فردی جا زده ام که مجری یک برنامه گفتگوی تلویزیونی و نویسنده است.( آهای فیس بوک، اگر این را می خوانید بدانید که من همان فرد هستم.)
همچنین امکان دارد یک نفر در فیس بوک از  برنامه ام در مورد بررسی نظرات جاد لگام که حول و حوش همان ایام پخش شد خوشش نیامده باشد. این برنامه به بررسی تحقیقات بسیار مهم لگام اختصاص داشت که درpopular.info منتشر شده بود و در آن به متمایل شدن مدیریت و موسس شرکت فیس بوک به سمت جناح راست اشاره کرده بود. هر چند واقعیت این است که من هیچ تصوری دراین باره ندارم که چرا آنها این کار را انجام داده اند.
وقتی برای بار اول حساب کاربری ام را غیرفعال کردند و از من خواستند رونوشت گواهینامه رانندگی ام را برایشان ارسال کنم (که حداقل هفت بار در طول چند هفته این کار را انجام دادم) تصور کردم حتما اشتباهی صورت گرفته است. تا اینکه یکی دو ماه پیش آنها حکم نهایی را صادر کردند: من اخراج شده بودم. قبل از آنکه سرانجام در را به رویم ببندند، می توانستم تمام اطلاعاتی را که می خواستم «دانلود» کنم. اما حتی وقتی تلاش کردم حساب کاربری جدیدی را با استفاده از نشانی ایمیل شخصی ام باز کنم، آنها مانع از این تلاش من شدند و گفتندکه قبلا دارای یک حساب کاربری (غیرفعال) هستم و در نتیجه نمی توانم حساب دیگری باز کنم.
اولین واکنش من روی آنتن تلویزیون و گفتن این حقیقت بود که من به طور میانگین فقط هفته ای یک بار به فیس بوک خود سر می زدم و تنها دوستان نزدیک و اقوامم را که پراکندگی زیادی از هم دارند دنبال می کردم و حساب کاربری ام را به گونه ای تنظیم کرده بودم که تا جای ممکن خصوصی باشد. فهمیده بودم بدون اینکه بدانم عمو زاده ها و دایی زاده و خاله زاده، خواهرزاده ها یا برادر زاده هایم چه می کنند، می توانم فقط با آنها تماس بگیرم یا کارت تبریک کریسمس برایشان بفرستم. و گروه خصوصی «سلم اینترنشنال» مرکب از مددکاران بین المللی که من عضو آن بودم می توانست مدام از طریق فهرست ایمیل هایمان اطلاعات مرا به روز کند.
چیزی که در هفته های پس از این اتفاق فهمیده ام - به خصوص بعد از آنکه یکی از دوستانم در سلم که در آلمان است و هفته پیش در اثر سانحه رانندگی به شدت آسیب دید - این است که من به طور تکان دهنده ای برای حفظ تماسم با خانواده و دوستانم به فیس بوک متکی هستم. همانطور که می گویند تاچیزی را از دست ندهیم نمی فهمیم که چه داشته ایم.
این واقعیت پرسشی را برایم مطرح کرد: آیا فیس بوک صرفا یک مقصد در اینترنت است یا چیزی چنان در هم تنیده با تار و پود زندگی مان که اکنون باید آن را یکی از مایحتاج عمومی دانست و باید مثل بقیه مایحتاج در مورد آن قانونگذاری کرد؟
آیا وقت آن است که در مورد گرفتن فیس بوک از دست های خصوصی و انتفاعی بحث کنیم؟ یا برعکس، وقت آن است که دولت فدرال یک میدان شهر در گستره ملی ایجاد کند، یک مرکز مدنی مختص همگان برای رقابت کردن با فیس بوک؟

تاریخ اروپا و ایالات متحده به خصوص در سراسر قرن نوزدهم غالبا این داستان را به ما یادآور می شود که چگونه مردان ثروتمند و قدرتمند  در کلوپ های فقط مردانه با عضویت انحصاری گرد هم آمدند تا درمورد سرنوشت و آینده دولت ها، کسب و کارها و حتی اجتماعات محلی تصمیم گیری کنند. ردپای این قبیل کلوپ ها را می توانید در ادبیات آن دوره از دیکنز گرفته تا دویل و آلن پو ببینید که چطور با آثار آنها در هم تنیده شده است.
از آنجا که این کلوپ ها الزامات عضویت سختگیرانه ای داشتند، اغلب هسته اصلی سیستم های قدرت دولتی و کسب و کارها به شمار می آمدند که به حفظ سلطه مردان سفیدپوست ثروتمند بر جامعه کمک می کردند. مقررات مربوط به عضویت اولیه و نیز تداوم عضویت نوعا  توسط اکثریت یا حتی توافقات اجماعی اعضای این کلوپ ها تدوین می شد، هر چند که همگونی اعضا کاملا تضمین می کرد که زنان، مردان رنگین پوست و مردان «پست تر» از نظر جایگاه اجتماعی یا اقتصادی هرگز  حرفی در حاکمیت نهادی دولتی یا خصوصی نداشته باشند. تا اینکه در ابتدای قرن بیستم این وضعیت تغییر کرد.
وحشت سال 1893 بیش از 600 بانک را به زیرکشید، 16 هزار کسب و کار را به تعطیلی کشاند و از هر پنج کارگر آمریکایی یک نفر را از شغل خود بیرون راند. این به نوبه خود موجبات یک واکنش مترقی قدرتمند را درایالات متحده فراهم آورد، از جمله زمانی که به دنبال مرگ پرزیدنت مک کینلی در سال 1901، معاون او تئودورروزولت شخصا به عنوان یک مترقی در سطح اجتماع ظاهر شد و مورد پذیرش عمومی در سراسر کشور قرار گرفت.
یک دهه و نیم اول قرن بیستم شاهد یک رشد انفجاری در اصلاحات مترقی بود، زمانی که روزولت و پرزیدنت تافت جمهوریخواه و مترقی (که به دنبال او به ریاست جمهوری رسید) در یک اقدام گسترده برای در هم شکستن بزرگ ترین انحصارهای آمریکا به منظور میدان دادن به رشد کسب و کارهای محلی، کوچک و متوسط دست به کار شدند.

 و پدیده ای که اغلب نادیده گرفته شده این بود که در طول آن دوره پدیده ای که در سطح کشور گسترش یافت، ایجاد مراکز مدنی عمومی مساوات خواهانه ای بودند که معمولا دولت های محلی یا منطقه ای آنها را ایجاد کردند و مالک آنها بودند.
امروز دیالوگ های عمومی و حتی گفتمان های محلی یا منطقه ای درباره سیاست های محلی و ملی از کلوپ های مردانه (سال های 1700 تا 1900) و مراکز مدنی (1901 تا دهه 1990) به اینترنت انتقال پیدا کرده که بزرگ ترین میزبان آنها نیز فیس بوک است.
اگرچه فعلا با توجه به درگیر بودن فیس بوک در مجادله بر سر اینکه آیا اجازه دادن به انتشار آگهی های سیاسی ترامپ که حاوی دروغ های عریان بوده کار درستی بوده یا نه، بحث بر سر ملی کردن کامل یا جزئی این پلتفرم پوشش بسیار کمتری پیدا کرده است.
اما این مسئله اهمیت زیادی دارد و سزاوار توجه بیشتری است. برای مثال نقش فیس بوک  در تلاش های انتخاباتی دونالد ترامپ در سال 2016 آنقدر حیاتی بوده که برد پاراسکیل مدیر فیس بوک ترامپ ،به سمت مدیریت کل کارزار ترامپ برای سال 2020 – دوباره، با محوریت فیس بوک- بر کشیده شده است.

تغییر سیاسی  از دیالوگ عمومی آغاز می شود
احتمالا انقلاب آمریکا هرگز بستری برای وقوع پیدا نمی کرد اگر مکان های جلسات عمومی وجود نداشت که معروف ترین آنها نوشگاه سم آدامز بود. به همین ترتیب کلیساهایی که درهایشان به روی جامعه گشوده شده بود (هرچند مالکیت خصوصی داشتند اما بر یک مبنای غیرانتفاعی قانونگذاری شده بودند) هسته جنبش حقوق مدنی قرن بیستم را تشکیل دادند.
فیس بوک برای میلیون ها نفر جایگزین این مکان های عمومی شده است - از نوشگاه ها تا کلیساها و مراکز مدنی- و حکم میعادگاهی را برای تعاملات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیدا کرده است. بر این اساس می توان آن را به  یک تاسیسات ارتباطات عمومی و  یکی از مایحتاج عمومی طبیعی شبیه دانست.
وقتی کاربرد رادیو معادل چهار ساعت صرف زمان در «فیس تایم» را در روز برای یک آمریکایی عادی پیدا کرد، ما در سال های 1927 و 1934 قانون جامعی را برای این صنعت وضع کردیم تا مانع از انتشار اطلاعات نادرست شویم و بر انتشار مسئولانه برنامه های رادیویی نظارت کنیم.
به همین ترتیب سیستم های تلفن ملی ما هر دو (در طول جنگ جهانی اول) ملی اعلام شدند و برای تضمین حریم خصوصی کاربران و جلوگیری از بهره برداری شرکت «مابل» از مشتریان، از سال 1923 به بعد مکررا قوانین شدیدی بر آنها وضع شد.
فیس بوک برای بسیاری از آمریکاییان به یک منبع اولیه کسب اخبار و نیز یک مرکز  فعالیت های اجتماعی، سیاسی و مدنی تبدیل شده است. فیس بوک حدود یک سوم از کل ترافیک اینترنت را درکنترل خود دارد.
اگر درست نگاه کنیم، دشوار می توان تصور کرد که چرا چنین میعادگاه محوری برای تعاملات مهم و حساس اجتماعی، بدون در نظر گرفتن آن به عنوان یک مایحتاج عمومی طبیعی مثل یک مرکز مدنی یا بنگاه خبرپراکنی مانده است.
کنترل این شرکت بر مایحتاجی که از جهاتی به حریم خصوصی آمریکاییان تعدی و در دمکراسی اختلال ایجاد می کند، چنان فاحش بوده که سناتور ران وایدن یکی از برجسته ترین حامیان حریم خصوصی دیجیتال در آمریکا، علنا از به زندان فرستادن مارک زاکربرگ سخن گفته است. همانطور که سناتور وایدن و دیگران اشاره کرده اند، ما در مورد آگهی های تجاری در رادیو، تلویزیون و روزنامه ها قوانینی وضع کرده ایم؛ چگونه به فیس بوک چنین مجوزی داده شده وقتی که بیشتر از هر وسیله ارتباطی دیگری «اخبار» را منتشر می کند؟
یک راه حل قانونگذاری در مورد فیس بوک همچون یک تاسیسات خدمات عمومی است. از طرف دیگر دولت فدرال می تواند بخش عمده مالکیت این شرکت را به دست بگیرد - یا بودجه تاسیس شرکتی جایگزین آن را تامین کند- تا فیس بوک یا نسخه دولتی آن بتوانند نه فقط برای پرکردن جیب مدیران اجرایی و سهامدارانشان، بلکه مثل شرکت مابل قدیمی، برای خدمت در جهت مصالح عمومی نیز فعالیت کنند.
دست کم در روزگار مابل، من فارغ از خط و خطوط سیاسی ام به یک تلفن دسترسی داشتم و این شرکت نمی توانست به محتوای تماس های تلفنی ام دسترسی پیدا کند و آنها را به فروش برساند.
نویسنده: تام هارتمن (Thom Hartmann) نویسنده، مفسر سیاسی و مجری رادیو تلویزیونی
منبع: https://b2n.ir/536281

انتهای پیام.

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول