خبرگزاری فارس ـ گروه سینما: در کشور ما باید خرج سیاستگذار فرهنگی در حوزه سینما را از کارگردانهایی که برحسب علایق و دلبستگیهای شخصی سراغ سوژههای مورد تایید سیاست رسمی میروند، جدا کرد. سینمای ایران در دنیا با یک ژانر غالب و با عنوان «سینمای خانوادگی» شناخته میشود. خانواده بهعنوان کوچکترین و مهمترین نهاد اجتماعی، محوریترین موضوع در پرداختهای سینمای بعد از انقلاب بوده است. در این پرداخت، کارگردانانِ زن نامآشنای سینما با نگاههای خاص خود به دفاع از زنان بهطورکلی و مشکلات دختران بهطور خاص پرداختند و کارگردانهای شاخص بینالمللی مرد سینمای ایران نیز از نگاهی دیگر زنان را قربانیان بزرگ این نهاد اجتماعی در جامعه ایران معرفی کردند و سعی داشتند راه را برای حضور در اجتماع بزرگتری به نام جامعه باز کنند تا بلکه به گمان خودشان در باز کردن بندهای این اسارت سهمی داشته باشند. این عمل سینمایی، درست بر خلاف سیاستگذاری رسمی و باورها و اعتقادات فقهی و عرفی ماست که اجروقرب ویژهای بر نقش زنان بهعنوان مادر در خانواده قائل هستند. از اینجاست که بیان شد باید خرج سیاستگذار فرهنگی در حوزه سینما را از کارگردانهایی که برحسب علایق و دلبستگیهای شخصی سراغ سوژههای مورد تایید سیاستگذار فرهنگی میروند، جدا کرد. معنی این حرف این است که فیلمهای قابل دفاع تولید در حوزه سینما را نباید به حساب درستی سیاستگذاری گذاشت، بلکه باید از آن بهعنوان یک اتفاق نام برد.
انتقاد از سیاستهای فرهنگی کلان کشور در زیرلایههای سینمای خانوادگی کاملا مشهود است و به باور برخی از منتقدان اگر این آثار در بیرون از مرزهای ایران مورد توجه قرار میگیرند، به علت زیر سوال بردن ارزشها و باورهای فرهنگی ماست و چون سیاست رسمی در مقام حفاظت و حراست از این ارزشها برآمده است، کارگردانان این آثار هم به انجام عمل سیاسی متهم میشوند. درست عکس این قضیه در داخل کشور هم صادق است؛ یعنی کارگردانی که در راستای تایید سیاستهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور که برآمده از عرف و ارزشهای جامعه است فیلم میسازند، محافظهکار و حافظان و تقویتکنندگان شرایط موجود و غیرمردمی تعریف میشوند و در این تقابل، عمل اینها نیز در نزد گروه اول اگر سیاسیتر از کار آنها نباشد، کمتر نیست. عموماً گروه دوم، گروه اول را به خاطر سرسپردگی، وابستگی و بعضا وادادگی در برابر ارزشهای بیگانه میرانند و گروه اول، گروه دوم را به خاطر ابراز سیاست قرار گرفتن شایسته توجه نمیداند. با اینکه هر دو گروه سایه سنگین سیاست بر روی فرهنگ و اجتماع را مورد نقد قرار میدهند، ولی دعوای بین وادادهها در برابر ساختار کلی غرب و متعهدها به ارزشهای ایرانی و اسلامی و انقلابی، همچنان سکه رایج بازار سینماگران صاحباندیشه سینمای ایران است. دراینبین نیز کمدیسازان به دور از هر هیاهو و جنجالی همواره مشغول فعالیت هستند و گیرهای ارشادی به آثارشان هم با حذف چند دیالوگ که دوز بالای دارد، حل شدنی است.
در این وضعیت است که تصویر شرایط تازه حاکمشده بر سینمای ایران که از ابتدای دهه 90 ظهور کرده، خود را بهتر از هر زمان دیگری نشان میدهد. این تصویر جایی است که در آن کارگردانهای جوان و حرفهای سینمای ایران انتخاب میشوند که فیلم خاص برای سیاست خاص بسازند؛ این یعنی پر شدن خلاء عدمهمراستا بودن سیاست فرهنگی و محصول فرهنگی. چون در مجاری رسمی برای صدور پروانه ساخت و پروانه نمایش تساهل و تسامح آشکاری نشان داده میشود و اگر فیلمِ بررویپرده از طرف مخاطب مورد اعتراض قرار نگیرد، ساخت و نمایش هر نوع مضمون و محتوایی با مخالفت روبهرو نمیشود و این سیاست نیز با عناوینی مثل به رسمیت شناختن «تکثر فرهنگی» قابل توجیه است. خوشبختانه در شرایط جدید حاکم بر سینمای ایران که به شکل غیررسمی و در مقام تهیهکننده وارد عرصه ساخت شده، وضع کاملاً دگرگون شده است. هرچند باید گفت که این سیاست جدید بر تولیدات سینمای ایران غلبه ندارد و با کلیت سینمای ایران نسبت جزء به کل برقرار کرده است، اما یک جزء قدرتمند از سینمای ایران است که در چند دوره اخیر جشنواره فیلم فجر با یکی دو فیلم از کارگردان شناخته شده و فیلمهایی از کارگردانان جوان خودش را تبدیل به یک جریان و قدرت قابل توجه معرفی کرده است. در این جریان جدید که تمرکز اصلی آن در حوزه تولید است، سیاستگذار و تهیهکننده یکی است و از بدنه جوان و حرفهای سینمای ایران برای به تصویر کشیدن قهرمانانِ ملی و عملگرا که نگاه آرمانگرایانه خود را حفظ کردهاند و بازآفرینی موضوعاتی از تاریخ معاصر ایران که جزو اسرار مگوی تاریخ معاصر بودند، استفاده میشود. این جریان خارج از سیاست رسمی کشور شکل گرفته است و در پی این است که برای آوردن مخاطب جدید به سینما حلقهی بسته موضوعات اجتماعی که سینما به آنها میپرداخت، بشکند.
شکستن این کلیشه نیازمند برآمدن قصه فیلمها از یک جهانبینی خاص و بیان این قصه فرمی حرفهای و قابل دفاع است. بودن این جهانبینی که ذیل مفهوم داشتن ایدئولوژی هم قابل تعریف است، سبب شورانگیزی و دراماتیزه شدن داستان و شکلگیری یک چالش بین تصویرساختهشده و واقعیت موضوعات که هنوز در ذهن مخاطب علاقهمند به تاریخ معاصر زنده است، میشود و مخاطب را برای رفتن به سینما قلقلک میدهد. دراینبین آثار دو تن از کارگردانان حرفهای سینمای ایران ضرورت مهم و جریانساز بودن خروجی ایستادگی سازمان هنری رسانهای اوج بر روی سیاستگذاری سینمایی خود که به روایت زندگی قهرمانان ملی و هشت سال دفاع مقدس، حماسه عاشورا و تقویت ارزشها و باورهای دینی و ملی متعهد است، صحه میگذارد.
ابراهیم حاتمیکیا در سومین همکاری خود با سازمان هنری و رسانهای اوج ساخت فیلم سینمایی «خروج» را کلید زده است که در آن اعتراض مردم به تصمیمات دولتمردان به رسمیت شناخته میشود. در خروج ۱۲ پیرمرد که سیل، زمینهای کشاورزیشان را نابود کرده با تراکتور راهی ساختمان ریاست جمهوری میشوند. جهانگیر الماسی، بازیگر فیلم خروج درباره تازهترین اثر حاتمیکیا میگوید: «نمیخواهم از اصطلاح وسترن استفاده کنم، اما فیلم حاتمیکیا مخاطب را به شدت به یاد آثار وسترن و سینمای کلاسیک هالیوودی و سینمای اروپا بخصوص لهستان و مجارستان میاندازد. فیلم خروج از نظر من بشدت در سینمای ایران سروصدا خواهد کرد.» پیشازاین نیز فیلمهای «بادیگارد» و «به وقت شام» حاتمیکیا و اظهارات خودش در روزهای جشنواره و بعد هم در روزهای اکران سروصدای زیادی در سینمای ایران به پا کرده بود. حاتمیکیا در این دو اثر نیز با سازمان هنری رسانهای اوج همکاری داشته است. خروج فرم حضور در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر را پر کرده است.
فروش بالای کمدیها در سینمای ایران یک اتفاق غیرمعمولی نیست، ولی اینکه فیلمهای جدی بتوانند مخاطب را به سینما بیاورند، اتفاق نادر و کمنظیری است که در آثار محمدحسین مهدویان رشد مخاطبان کاملا قابل مشاهده است. به گزارش روزنامه سینما، فیلمهای محمدحسین مهدویان در فروش و جذب مخاطب کاملا مسیر صعودی را طی کردهاند. «ایستاده در غبار» بعد از موفقیت در جشنواره فجر، اواخر سال ۱۳۹۵ راهی اکران سینماها شد و ۲۵۷ هزار مخاطب داشت. «ماجرای نیمروز» با فروش بیش از چهار میلیارد تومان، نزدیک به ۵۰۰ هزار مخاطب داشت. این روند با «لاتاری» هم ادامه پیدا کرد و با بیش از یک میلیون و ۷۰۰ هزار مخاطب، به ۱۴ میلیارد تومان فروش رسید. «ماجرای نیمروز؛ رد خود» با فروش نزدیک به شش میلیارد تومان با بلیت متوسط ۱۰ هزار تومان تا الان چیزی حدود ۶۰۰ هزار مخاطب داشته که بر حسب موضوع خاص آن این تعداد مخاطب نیز چشمگیر و قابل قبول است. مهدویان بعد از ساخت «آخرین روزهای زمستان» برای تلویزیون اعتماد سازمان هنری و رسانهای را جلب و سازمان اوج با سرمایهگذاری بر روی این جوان زمینه ورود قدرتمند وی به سینما را فراهم کرد. ایستاده در غبار اولین اثر سینمایی مهدویان بود که با همکاری سازمان هنری رسانهای اوج ساخته شد که به گفته بسیاری از منتقدان همچنان بهترین کار اوست.
محمدحسین مهدویان بهعنوان یک کارگردان جوان و ابراهیم حاتمیکیا بهعنوان کارگردان حرفهای سینمای ایران از نمونههای قدرتمند و جریانساز سینمای ملی ما هستند که حمایت و سیاستگذاری درست سینمای سازمان اوج باعث تقویت آثار آنها شده است. مهدویان اولین فیلمش را با اوج آغاز و بعدها سبک خود را در سینما نهادینه کرد و ابراهیم حاتمیکیا بر صراحت بیان خود در گفتن اختلاف واقعیت فعلی و نمونه ایدهآل جمهوری اسلامی ایران افزوده است. همکاری با بهروز شعیبی در «روز بلوا» و معرفی کارگردان جوان مانند اردلان عاشوری، امیدها برای تداوم روایت موقعیتهای تکاندهنده تاریخ معاصر را زنده کرده است و حمایت از جوان ها باعث شده در جشنواره فیلم فجر یکی از جدی ترین نمایندگان فیلم اولی «امیرعباس ربیعی» باشد. لذا اینجاست که باید تولید فیلمهای قابل دفاع در حوزه سینما را به حساب درستی سیاستگذاری سینمایی سازمان فرهنگی رسانهای اوج گذاشت و از این پس این را باید یک قاعده دانست که با تعریف ساختار درست، خروجی مشخصی را هر سال در سینمای ایران شاهد خواهیم بود.
*محمد محققی، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد مدیریت رسانه دانشگاه صداوسیما
انتهای پیام/