** خبرگزاری فارس-گروه رادیو و تلویزیون، مائده سادات میرفندرسکی: به طور معمول قصه های زندگی کودکان پرورشگاهی و بی سرپرست چه در قالب کتاب باشد یا رمان و داستان و اثر نمایشی برای مخاطبین جذابیت بسیار بالایی دارد. کودکانی که زندگی پر چالشی دارند و بعد از سن قانونی شان وارد فضایی از جامعه می شوند که برایشان فراز و فرودهایی را به همراه دارد. این شب ها سریال «از سرنوشت» به تهیه کنندگی علی اکبر تحویلیان از شبکه دو پخش می شود. سریالی که علیرغم عدم توجه به فاکتورهای موجود و همیشگی در جذب مخاطب، توانست این بار با حضور دو بازیگر غیر چهره اما با قصه ای جذاب راهی در میان خانواده ها باز کند. این سریال در سه فصل تولید شده است، فصل یک و سه به کارگردانی محمدرضا خردمندان و فصل دو به کارگردانی علیرضا بذرافشان این شب ها در حال پخش است. در آستانه پخش قسمت های پایانی فصل دو این سریال با محمد محمود سلطانی، سارا خسروآبادی و روح الله صدیقی از نویسنده های این سریال میزگردی را در خبرگزاری فارس ترتیب دادیم.
** سریال از سرنوشت داستان زندگی پر فراز و نشیب دو کودک پرورشگاهی است. ایده اصلی این سریال و دست مایه اصلی آن از کجا شکل گرفت؟
- محمود سلطانی: شکل گیری این قصه اینطور بود که یکروز خیلی اتفاقی در فضای مجازی به مصاحبهای برخوردم از پسری به نام ظفر که وکیل شده بود. این مصاحبه تیتری داشت که توجه من را به خود جلب کرد و این مصاحبه را به طور کامل خواندم و متوجه شدم او یک بچه پرورشگاهی است که توانسته یک وکیل موفق باشد. نقاطی را توضیح داده بود که خیلی فکرم را مشغول کرد. مثل اینکه هیچکس نمیداند ما پرورشگاهیها تا سن ۱۸ سالگی در پرورشگاه زندگی میکنیم و مدرسه که میرویم همه فکر میکنند که ما مادر و پدر داریم و بعد از ۱۸ سالگی به ما یک کارت عابر بانک میدهند و دیگر از آن به بعد خودمان باید روی پای خودمان بایستیم. همه اینها توجهم را جلب کرد و بعد از آن دو مرحله در ذهنم شکل گرفت یکی اینکه ظفر آنجا از رفاقت خودش و دوستش تعریف کرده بود اما نه به شکل داستان سریال ما. ازآنجایی که یکی از فیلمهای مورد علاقه خارجیم هم داستانی در این زمینه داشت، این ایده به ذهنم رسید که میتوانیم دو بچه یتیم با رفاقتی پایدار را در سه مقطع سنی نشان دهیم. در نهایت در سال ۹۲ ایده را برای آقای تحویلیان تعریف کردم و بعد از چند سال از من خواست تا این قصه را بنویسم.
** چه اتفاقی افتاد که سه نفر نویسنده یک سریال شدید؟
- محمود سلطانی: همان زمانی که آقای تحویلیان به من گفتند این سریال را بنویسم با روح الله صدیقی مشغول نگارش یک سریال دیگر بودم و برای او سوژه از سرنوشت را تعریف کردم و او هم قصه را دوست داشت و در نهایت خانم خسروآبادی و آقای کرمی به ما اضافه شدند.
** خانم خسرو آبادی، اینکه شما در این سریال مشغول شدید به خاطر حضور همسرتان بود؟
- من دو سال قبل از آقای بذرافشان به گروه اضافه شدم. جالب است که اصلا قرار نبود او در این سریال کارگردانی کند چون که در فصل اول کارگردان آقای خردمندان بود و برای فصل دو نیز چون قراردادی با یک سریال دیگر داشت قطعا نمیتوانست بیاید و این را اعلام کرده بود، اما بنا به دلایلی آن کار در آن مقطع انجام نشد و در جلسهای که با آقای تحویلیان داشتیم گفتم که آقای بذرافشان مشغول کاری نیست و میتواند بیاید. علاوه بر اینها بعد از سریال هفت سنگ من با همسرم همکاری مشترکی نداشتم و با همین گروه نویسندهها سریال دیوار شیشهای را نوشته بودیم و بعد از اینکه طرح از سرنوشت تصویب شد مشغول به نگارش شدیم.
- صدیقی: نگارش سریال به پایان رسیده بود که گروه کارگردانی درگیر ساخت آن شدند. یعنی ما در مرحله بازنویسی فیلمنامه بودیم که کارگردانها قرارداد بستند. یکبار بر اساس دیدگاههای آقای خردمندان و بار دیگر بر اساس دیدگاه های بذرافشان فیلمنامه را بازنویسی کردیم.
** نویسندهها برای انتخاب کارگردانها پیشنهادی داده بودند؟
- صدیقی: آقای خردمندان را از فیلمهای کوتاهی که میساخت میشناختم تا اینکه فیلم بیست و یک روز بعد را دیدم و حس کردم کار با بچهها را به خوبی بلد است و بعد از اینکه او را به گروه پیشنهاد دادم با بررسی رزومه وی تصمیم گرفتند که کارگردانی را به او واگذار کنند. در نتیجه هم خیلی راضی بودیم چراکه معتقدیم خیلی خوب با بچهها کار میکند. از انتخاب بازیگران گرفته تا بازیگردانی آنها همه و همه بسیار خوب شکل گرفته بود. طوری که از دو بازیگر خردسال طوری بازی گرفته بود که در 17 قسمت توانستند مخاطب تلویزیونی را با خود همراه کنند.
** یک خطی قصه از سرنوشت برای همه ما به عنوان مخاطب بسیار ساده و آشنا بود. چطور این فیلمنامه پرورش پیدا کرد و از کلیشهای که در ذهن مخاطب بود، دور شد؟ با توجه به اینکه دو سال پیش سریال «بچه مهندس» در قالب دو فصل با همین مضمون از شبکه دو سیما پخش شد.
- محمود سلطانی: قصه اصلی همان سه چهار صفحهای بود که در اینترنت خواندم. بعد از اینکه قصه را برای آقای صدیقی تعریف کردم به طرح 50 صفحهای رسیدیم که بسیار مفصل بود. از طرفی از قبل با روح الله همکاریهایی داشتم و بر این باورم که در نویسندگی و در یک کار دو یا چند نفره این خیلی مهم است که منیت وجود نداشته باشد و به جز آن خیلی شبیه به پینگ پونگ است و باید طرف مقابل به خوبی به تو پاس بدهد و جوابت را بدهد و خوشبختانه این اتفاق بین ما چهار نفر افتاد.
** آقای کرمی؟
- محمود سلطانی: بله، در فصل یک و دو ما سه نفر قصهها را نوشتیم و در فصل سه آقای کرمی به جای خانم خسرو آبادی مشغول نگارش شد.
** چرا خانم خسروآبادی نبودند؟
- خسروآبادی: چون نگارش دو فصل همزمان بود و دوستان طراحی سیناپس میکردند و من دیالوگها را مینوشتم و این پروسه طولانی بود. آن زمان قرار بود سریال در دی ماه 96 پخش شود و برای همین به سرعت کار میکردیم و برای نگارش فصل سه از آقای کرمی دعوت به همکاری کردند تا سرعتمان بالا رود.
** آقای سلطانی در مورد قصهها میگفتید.
- بله در همان پروسه نگارش در یک گروه چهار نفره به طور طبیعی قصهها دستخوش تغییراتی قرار میگرفت و کاملا با یکدیگر در تعامل بودیم. هر چهار نفر ما به یک اندازه به فیلمنامه اشراف داریم و شخصیتها را میشناسیم و حتی سیناپسها توسط خانم خسروآبادی مورد نقد قرار میگرفت و به همین دلیل است که الان مخاطب در پخش سریال هیچ دو دستگی نمیبیند و این به خاطر همفکری گروه نویسندهها است.
** ریتم سریال مقداری کند است. این را قبول دارید؟
- خسروآبادی: این قصه یک نوع بیوگرافی است که در مورد زندگی دو نفر میگوید. وقتی ما با این نوع قصهها در تعداد قسمتهای بالا مواجهیم آنچه اتفاق میافتد این است که بیان خیلی از موارد نیازمند زمان است که این قصه باورپذیر شود و اگر خلاف این اتفاق بیفتد، بیننده باور نمیکند.
- صدیقی: میزان اتفاقهایی که در این قصه میافتد نسبت به سریالهای دیگر خیلی بیشتر است اما شاید گفته شما به این خاطر است که ما تلاش کردیم اتفاقها گل درشت نباشند. همه سعی ما بر این بوده که مخاطب را با خود همراه کنیم و کاری کنیم که او فکر کند دارد روایتی ساده از زندگی دو فرد را میبیند. همین کار ما را سختتر میکرد که اتفاقهایی سر راه شخصیتها قرار دهیم. اما قسمتهای ابتدایی سریال طوری سرعت قصهها بالا بود که به ما میگفتند خیلی تند دارید جلو میروید. شاید دلیل کند بودن قصهای که شما میگویید به این دلیل باشد که داریم به حال و هوای جوانی هاشم و سهراب نزدیک میشویم و دارند در یک پروسه کاری پیش میروند تا به موفقیت برسند و کند بودن به همین خاطر حس میشود. در قصه از سرنوشت همزمان چند قصه موازی را با هم پیش میبریم.
- محمود سلطانی: خیلی با این صحبت شما موافق نیستم. کار ما کاملا قصه گو است و ریتم کاراکترها ریتم خوبی است. گاهی شما با قصههایی مواجه هستید که در عرض پیش برنده هستند و ریتم کند را به جهت قصه گویی به شما منتقل میکند. اما این سریال در طول دارد اتفاق میافتد. اما معتقدم این سریال در بخش نویسندگی ریتم دقیقی دارد. درباره ریتم کارگردانی هم باید بگویم هر دوی کارگردانهای این سریال ریتم را به خوبی میشناسند. اتفاقا ریتم تندی که کارگردانها از ترسشان در کارها اعمال میکنند باعث آسیب به قصه و از بین رفتن باورپذیری میشود.
- خسرو آبادی: برخی قصهها شخصیت پردازانه و تعدادی هم قصهگو هستند. یعنی وقتی بر اساس شخصیت دارید قصهای را روایت میکنید کار سختی دارید چراکه باید شخصیت پردازی ها دقیق باشد. ماهم تعداد زیادی شخصیت در قصه داریم و سعی کردیم برای همه اینها رنگ آمیزی وجود داشته باشد. الان شخصیتها هستند که برای مخاطب مهمند و نگرانشان میشود. ممکن است سریالی مثل ۲۴ پر از اتفاق و با سرعت پیش برود اما شخصیتها هستند که حادثههایی برایشان رخ میدهد و خودشان را در دل حادثه میاندازند.
** اینکه قصه از سرنوشت تنها دو کاراکتر اصلی دارد، شما را با چالشهایی مواجه نمیکرد؟
- صدیقی: حالا که به شخصیتها رسیدیم دوست دارم این را بگویم که من و آقای سلطانی از همان ابتدای مسیر تصمیم گرفتیم که با دو شخصیت اصلیمان بمانیم و همین سختی کار ما را دوچندان کرد. قصد داشتیم سهراب و هشام را برای مخاطب باورپذیر کنیم تا از طریق نگاه آنها دنیا را ببیند. دلیل اصلی علاقهام به این قصه بعد از تعریفی که آقای سلطانی از طرحشان کردند، دیدن تصویری در ذهنم از دو نوجوان 18 ساله با چمدانهایشان جلوی پرورشگاه بود که بدون هیچ پشتوانهای وارد اجتماع میشوند. همان تصویر به من گفت که این قصه، قصه خوبی میشود و ما فقط قبل و بعدی برایش تعریف کردیم. حتی در برخی مواقع وسوسه میشدیم که ادامه قصه را با یکی دیگر از کاراکترها پیش ببریم اما بنا به قولی که به خودمان داده بودیم، به سهراب و هاشم وفادار میماندیم و حتی قصههای موازی را نیز از دریچه ذهن اینها پیش بردیم. دیدن این نوع قصه برای مخاطب جذابتر است.
- محمود سلطانی: روایت همراهی که ما را محدود می کرد برای نوشتن سریال بسیار سخت است. برای مثال سهراب در ۹۰ درصد سکانسهای کل سریال حضور دارد، اگر هم جایی از سهراب جدا شده و به سمت ماجدی و مینا رفتیم باز هم موضوع اصلیمان و دیالوگهای آنها درباره سهراب است که اینجا قهرمان است و سایر شخصیتها موضوع فرعی خود را ندارند. مثل خیلی از سریالها میتوانستیم زندگی خندان را هم ببینیم اما نرفتیم و این محدودیت را بوجود آوردیم که هم باعث سختی و انسجام کار شد. نمونه موفق سینمایی روایت همراه، فیلم من ترانه پانزده سال دارم است.
* انتخاب دو بازیگر اصلی به چه صورت بود؟ هم کودکی و هم بزرگسالی شان.
- محمود سلطانی: بازیگر نقش کودکی هاشم در فیلم تختی بازی کرده و دارا هم فیلم سینمایی بازی کرده است.
- صدیقی: سهراب کودک هم در فیلم بیست و یک روز بعد بازی کرده است. اقای خردمندان با او همکاری کرده بود و پیشنهاد خودش بود.
- خسروآبادی: هاشم را هم آقای خردمندان در جشنواره اصفهان دیده بود و جذب شخصیت بامزه و باهوشش شده بود. نوع بیان دیالوگی که داشت واقعا برای بچه در این سن جالب بود. همه ما از حضور بازیگران دیده نشده در شروع یک کار هراس داریم و می دانیم که بازیگران چهره در یک شروع یک کار به بهتر دیده شدنش کمک می کنند اما ما به صلاح کار فکر کردیم و صلاح هم اینطور ایجاب می کرد. به جای بازیگر چهره سن بالا برای این نقش از بازیگری استفاده کنیم که هم سن نقش است. با اینکه ریسک بود اما نشان داد که فقط بازیگر چهره باعث جذابیت کار نمی شود و قصه و شخصیت پردازی ها و اینکه مخاطب بتواند همراه شود مهمتر است.
- محمود سلطانی: باورپذیری بازیگرهایی که شناخته شده نیستند برای مخاطب بالاتر است به خصوص اگر این بازیگران به خوبی انتخاب و هدایت شوند و این ریسکی است که آقای تحویلیان از حضور چهره های جدید استقبال می کند. اما با این حال جای بازیگرهای جدید در تلویزیون ما خالی است.
** درحال حاضر تلویزیون پر شده از بازیگرهای تکراری.
- خسروآبادی: البته یک زمانی اینطور نبود برای مثال در دهه ۸۰ بازیگران جدیدی معرفی شدند اما سالها است که چنین چیزی نیست. وظیفه تلویزیون در همه جای دنیا معرفی کردن استعدادهای جدید در همه حوزه ها است. واقعا برخی اوقات کیفیت کارها پایین است و همه چیز را نباید گردن ماهواره ها انداخت. الان برای تبلیغات هم از چهره ها استفاده می کنند.
** نکته دیگری که در مورد این بچه ها وجود دارد درگیری آنها با ماجرای عاطفی است. شما در این بخش دچار محدودیت نبودید؟
- صدیقی: بچه های پرورشگاهی در تحقیقاتی که داشتیم متوجه شدیم که خلاهای عاطفی زیادی دارند. درست است آقای خندان سعی می کند پدر مهربانی برای آنها باشد اما محبتش بین این همه بچه تقسیم می شود. به همین دلیل است که به دنبال دستاویز احساسی می گردند تا این خلاها را پوشش دهند. برای هاشم نغمه را در نظر گرفتیم و برای سهراب هم آرزو را و اینها نداشته هایشان را در این آدم ها می بینند.
** در دیالوگ ها چطور به این نوع از بیان احساسات رسیدید؟
- محمود سلطانی: بیان احساسات در تلویزیون ما کار سختی است به خاطر اینکه قالب سریال ها چارچوب های سختی دارد و به خاطر نگاه مدیران که اغلب از ترسشان است به این سمت رفتیم. همین موضوع خللی در کار نویسنده ها ایجاد کرده است. طبیعتا از هر چه که کمی جسارت و آسیب شناسی در آن وجود دارد ما را برحذر داشتند و ما همچنان روابط و دوستی ها و مدل خواستگاری دختر و پسرهایمان در قالب سریال هایمان شبیه به پدر و مادرانمان هستند و در بیرون جامعه چنین چیزی نیست و بین مخاطب و تلویزیون فاصله می اندازد. برای مثال الان دختر ۱۸ ساله می تواند خودش را در سریال ما ببیند.
- خسروآبادی: جنس کلمه هایی که استفاده می کنند هم همین است و گاهی در سریال ها وقتی دیالوگ های بین دختر و پسرها را می شنوم به خودم می گویم اینها الان در کجای جامعه ما هستند؟ اما به هرحال برای این سریال هم خط قرمزهایی داشتیم اما سعی کردیم از آنها عبور کنیم و خداراشکر از ما حمایت شد.
- محمود سلطانی: معتقدم آقای صدیقی در جسارت رابطه بین آرزو و سهراب نقش مهمی داشت. اولین باری که در طراحی بودیم وقتی چنین ایده ای داد ترسیدم چونکه فکرهای ما سانسور شده است. وقتی قصه به نگارش درآمد و خانم خسروآبادی خواند او هم گفت که مطمئنید تلویزیون با این جنس رابطه موافقت می کند؟ و بعد از آن به صورت گروهی فکر کردیم که چطور این ظرافت را مطرح کنیم که هم واقعی باشد و هم اینکه کسی ناراحت نشود. امیدوارم وقتی مدیران نتیجه کار ما را دیدند که این سریال بازخورد بدی بین مردم نداشته کمی دست نویسنده ها را باز بگذارند تا بتوانیم واقعی تر صحبت کنیم.
- صدیقی: وقتی با جوان های امروزی برخورد می کنیم می بینیم که خیلی هایشان سردرگمی خاصی دارند و نمی دانند که از رابطه شان چه می خواهند و عمیقا از رابطه ها خوشحال نیستند. برای نشان دادن این بلاتکلیفی کاراکتر آرزو را طراحی کردیم و او هم دقیقا شبیه به جوان های الان جامعه ما است که نمی داند از زندگی چه می خواهد. پرداختن به چنین مواردی از نیازهای جامعه امروزی است و اگر ما به آن نمی پرداختیم در اصل صورت مسئله را پاک کرده بودیم. رابطه بین جوان های ما بحرانی جدی است که گریبان سن های بالاتر را هم می گیرد. ما سعی کردیم ظرافت هایی را به کار ببریم.
** در پروسه نگارش و حتی قبل تر بچه های پرورشگاهی را از نزدیک دیده بودید و زندگی این دو بچه در جزئیات ما به ازای بیرونی داشت؟ و این رفاقت بی حد و حساب بین شان بود؟
- صدیقی: تحقیق های میدانی داشتیم هم خودمان و هم خانم نبی پور محقق سریال. یکی از ایده هایی که برای شخصیت پردازی آقای خندان گرفتیم برگرفته از آقای یوسف اصلانی بود که مهمان برنامه خندوانه بود و براساس وی قصه را جلو بردیم. هم این بچه ها را دیدیم و هم محقق مان عکس و فیلم هایی از آنها برایمان فرستاد.
- خسروآبادی: اوایل پخش داشتم با یکی از همکاران صحبت می کردم گفت که چقدر این بچه ها واقعی هستند. در ادامه متوجه شدم او با اینکه فرزند دارد اما یک بچه را هم به سرپرستی قبول کرده است و با تک تک سکانس های سریال همذات پنداری کرده بود. ما این بچه ها را واقعا دوست داشتیم و این دوست داشتن برای شروع کارمان خیلی مهم بود و واقعا دلمان برایشان می تپید و دوست داشتیم به آنچه می خواهد برسد.
- محمود سلطانی: متاسفانه اتفاقی که افتاد علیرغم تمام نامه نگاری هایی که شبکه دو به ما دادند برای اینکه برویم پرورشگاه و این بچه ها را ببینیم و حتی خانم نویدپور را هم راه ندادند و با او گفت و گو نکردند. اما خودم سه بار در قالب کمک و با خریدهایی که کرده بودم به پرورشگاه رفتم و توانستم تا حدی به آنها نزدیک شوم. البته استدلالشان این است که ما داریم از اینها مراقبت می کنیم. اما حرفم این است وقتی قرار است سریالی درباره این بچه ها ساخته شود و مشکلات آنها را بازگو کند چرا نباید مجوز ورود به پرورشگاه را به ما می دادند؟
-خسروآبادی: حتی آقای خندانی که ما تصویرش کردیم واقعا یک فرشته است و هیچ نقطه منفی هم ندارد. در مورد بخش دوم سوالتان باید بگویم خیلی از بچه های پرورشگاهی اینطور هستند.
-محمود سلطانی: آنچه این روزها در حوزه نویسندگی وجود ندارد پروسه تحقیق است. بخشی از نویسندگی تخیل و مهندسی است اما بخشی از آن هم باور کردن کاراکترها و دوست داشتن شان توسط نویسنده است. امیدوارم ساز و کاری در نظر گرفته شود و اگر ما یوسف اصلانی را نمی دیدیم شخصیت خندان قصه مان به این خوبی نمی شد. چونکه برایمان باورپذیر شد.
- خسروآبادی: نویسنده برای نگارش قصه اش به الگو نیاز دارد و به هر حال شبیه به چنین افرادی در جامعه ما زیاد نیست. من نیز از سالها پیش با بچه های پرورشگاه کار کرده بودم اما در این مراوده ها بیشتر شرایط بیرونی شان را می دیدم اما وقتی فردی مثل آقای اصلانی را می بینیم هم او را خوب می شناسید و هم بچه هایی که دارند با او زندگی می کنند.
* شخصیت خندان تا حدودی به بابالنگ دراز شباهت داشت و از او هم می شد الگو گرفت.
- صدیقی: بابالنگ دراز از دور مراقب بچه ها بود اما خندان از نزدیک بالای سر بچه ها است و پدرانه به آنها محبت می کند.
- خسروآبادی: اما ما از ادبیات هم برای این بخش های کاراکترها استفاده کردیم. از داستات آرزوهای بزرگ. یکی از نکته هایی که برایم جالب بود رابطه بین پیپ و استرلا در خانه خانم هاوی شام بود. استرلا هم تکلیفش نامعلوم بود و در طراحی قصه نیز به این قسمت فکر کردیم و این هم می توانست الگوی خوبی باشد.
** بعد از اینکه مادر پدری سرپرستی سهراب را به عهده گرفتند، سهراب به دلیل دوری از هاشم به آنها گفت که می خواهد به پرورشگاه برگردد. اما شما مرحله باز پس دادن فرزند به پرورشگاه را با جزئیات نشان ندادید. چرا؟
- خسروآبادی: برای اینکه این بخش جزئی از قصه ما نبود.
- محمودسلطانی: ما روایتمان روایت همراه است و از زاویه دید سهراب و هاشم قصه را می بینیم و همان قدری که کفایت می کرد دیدیم. اتفاقا فکر می کنم در بخش آرزو چالش های بسیاری داشتیم که خانم خسروابادی به خوبی از عهده فضاسازی اش برآمد. به جهت کل قصه در سه قسمت نه در تمام سکانس ها الهام (مادر) حضور دارند و یادم است که آن زمان نگارش این بخش برای خانم خسروآبادی یکی از سخت ترین بخش ها بود.مخصوصا رابطه الهام و سهراب که رابطه زیبا و بدیعی بدون کلیشه بود. بزرگترین آرزوی بچه های بی سرپرست داشتن خانواده است و سهراب به خاطر هاشم از خانواده می گذرد و به پرورشگاه برمی گردد.
- صدیقی: و این مسیر برای نویسنده ها به سختی می گذرد که مخاطب بپذیرد این خانواده ایده آل را برای رسیدن به دوستش رها کند.
** در قسمت های ابتدایی پدر سهراب را نشان دادید اما بعد از چند قسمت او کلا از قصه حذف شد.
- محمود سلطانی: این کاشت هایی است که در فصل سه به ثمر می رسد و فصل سه پدر سهراب حضور پررنگی دارد. الان سهراب دارد کشف می کند که به پدر برسد.
- صدیقی: همان روایت همراه است الان نا باید همراه سهراب برویم تا به پدرش برسیم و نمی توانیم زودتر برویم. البته آقای واشقانی که چند روز پیش به برنامه تلویریونی آمده بود، رویارویی خودش و سهراب را به رویارویی رستم و سهراب تعبیر کرد.
- خسروآبادی: این را هم در نظر بگیرید که قصه ما قصه سهراب و هاشم و سرنوشت آنها است.
** بخشی از سریال به موضوع تومور مغزی سهراب و در ادامه شفا گرفتن او برمی گردد. برای مخاطبی که بالاخص در سال های اخیر و در جامعه پیرامون این را دیده که اغلب بیماران مبتلا فوت می کنند، خوب شدن و بهبودی کامل سهراب از پایان فصل یک تا شروع فصل دو تا حدی غیر واقعی به نظر می رسید.
- خسروآبادی: پدرم در طول نگارش این سریال به همین بیماری مبتلا و فوت شدند. بله درست می گویید که اغلب این بیماران از دست می روند اما در مدتی که من درگیر بیماری پدر بودم و به بیمارستان رفت و آمد می کردم آنچه متوجه شدم این بود که سن پایین، اندازه غده و روحیه افراد در این بیماری بسیار مهم است و ما طبیعتا درباره افرادی درام نویسی می کنیم که برنده هستند نه بازنده. قرار نیست سهراب ببازد و این فاصله زیادی که در درام و بین دو فصل افتاد که همان مدت زمان بهبودی سهراب هم بود، خیلی بیشتر از زمان کافی بود که برای درمان غده سرطانی لازم داشت. حتی تمام مراحل پزشکی نیز عین به عین نوشته و به تصویر کشیده شد.
- محمود سلطانی: جدای از شرایط نامناسبی که خانم خسروآبادی به واسطه بیماری پدر داشت، اینکه در وضعیت خانوادگی مشابه قرار گرفته بود و فضای مشابهی را از نزدیک لمس کرده بود در باورپذیری مخاطب این سریال در این قسمت ها کمک بسیاری کرد.
** موضوع دیگری که در این سریال دیده شد هدفگذاری قصه در بخش امیدبخشی بود.
- صدیقی: در جامعه پیرامون ما بسیاری از افراد هستند که با مشکلات مختلفی دست و پنجه نرم می کند و ما نیز از همان ابتدای نگارش به این نتیجه رسیدیم که شخصیت های ما نیز باید از دل همین آدمها بیرون بیایند و نقطه روشنی باید در این بین وجود داشته باشد که مخاطبان به دنبال آن سریال را تماشا کنند. امید بخشی از همان ابتدا برایمان مهم بود. به هرحال وقتی قصه ای برای اکثریت مردم می گوییم باید همه را به سمت امیدواری تشویق کنیم امید به آینده و امید به اینکه می توانید به خواسته های تان دست پیدا کنید همیشه برای خودم مهم بوده است و ما در از سرنوشت فعل خواستن توانستن است را در زندگی سهراب هاشمی نیز اعمال کردیم.
- خسروآبادی: معتقدم به عنوان افرادی که در رسانه ای مثل تلویزیون مشغول به فعالیت هستیم باید امیدبخشی در کارهایمان وجود داشته باشد. دنیا از دوران ناتورالیسم گذشته است. این حجم از فیلم های اجتماعی که دارد ساخته می شود واقعاً خیلی تلخ و بدون کورسویی از امید است و نمیدانم مخاطبین این فیلم ها چه کسانی هستند چراکه خود افرادی که زندگی های تلخی دارند اصولا به سینما هم نمی روند. حتی در فیلمنامه و سرنوشت که قصه بسیار تلخی را مطرح میکرد خیلی اوقات جا داشت که داستان را به سمت تلخی ها ببریم اما این کار را نکردیم. سعی کردیم به اندازه کافی و به اندازه ای که از واقعیت هم دور نشود و حالت شعاری هم پیدا نکند آدم های خوبی در کنار این دو شخصیت قرار دهیم مثل شخصیت خندان که آدم خوبی است و خاله پوری که او هم فرد مثبتی است. خیلی مهم است که فقط در انتهای یک اثر امیدبخشی را نشان ندهیم و در طول روایت قصه هم این را داشته باشیم.
- محمود سلطانی: در کنار نشان دادن امید بخشی در جامعه موضوع دیگری هم که باید به عنوان هدف گذاری اصلی این سریال از آن نام ببرم رفاقت و دوستی بود که این روزها در جامعه ما کاملاً مهجور واقع شده است. به ظاهر رفاقت در جامعه ما وجود دارد اما رفیق واقعی کم است و سالهاست که در سینما و تلویزیون تم رفاقت کمتر از گذشته دیده می شود.
** و سریال شما می تواند در جامعه و روی رفاقت ها تاثیر مثبتی داشته باشد؟
- محمود سلطانی: بله شک نکنید. اینکه شما دو قهرمان نشان دهید و از فداکاری هایشان و از شرایط سختی که در کنار هم هستند بگویید قطعا تاثیرگذار است.
** با زمان بندی پخش فصل اول دوم و سوم موافق بودید و اینکه فکر می کنید پخش سریال از سرنوشت در دو بخش باعث فراموشی مخاطب از فصل های قبلی خواهد شد؟
- خسروآبادی: اتفاقا من فکر می کنم این فاصله خوب است و قصه را در ذهن مخاطب جا می اندازد و دوست داشتیم که بین فصل یک و دو نیز فاصله زمانی بود تا بیننده به اتفاقاتی که در سریال افتاده فکر کند.
- محمود سلطانی: معتقدم آنقدر این سریال و سرنوشت سهراب و هاشم برای مخاطب جذاب شده که اگر بعد از سه ماه پخش شود باز هم دنبالش می کنند.
** در شرایطی که تعدادی از سازندگان ترجیح می دهند در شبکه نمایش خانگی فعال باشند شما سریالی بلند و در سه فصل را برای تلویزیون ساختید. اصولا کار کردن در تلویزیون برایتان اولویت دارد؟
- محمود سلطانی: تلویزیون خاستگاه ما و خانه ما است. هر سه ما کارمان را از تلویزیون شروع کردیم و تلویزیون را دوست داریم و گاهی برای همکارهایمان پیش میآید که در سایر مدیوم ها فعالیت میکنند.
- خسروآبادی: الان تولیدهای شبکه خانگی زیاد نیست اما باز هم به پای تلویزیون نمی رسد و کماکان مخاطب تلویزیون بیشتر است.
- صدیقی: موضوعی که وجود دارد این است که مخاطب تلویزیون در سراسر ایران است و در کل ایران افراد بسیاری زندگی میکنند که امکان دسترسی به وی او دی ها را ندارند و فقط می توانند تلویزیون تماشا کنند.
** البته نباید این را هم نادیده بگیریم که سریال های ترکیه هم دیگر مخاطب سابق را ندارند.
-صدیقی: به تازگی چند سریال ترکیه ای دیدم که اصلا قصه ندارند و در صد قسمت شان به اندازه ۲۰ قسمت سریال های ما هیچ داستان و قصه دیده نمی شود. فقط رابطه بین دو نفر به چالش کشیده می شود و در پایان مشخص می شود که اینها به هم می رسند یا نه. حجم قصه های ما به نسبت آنها بسیار بالا است و قصه از سرنوشت هرچه جلوتر می رود جذاب تر می شود.
-خسروآبادی: یا اینکه در ۵ قسمت شخصیت ها در یک لوکیشن هستند!
**جمله پایانی...
- محمود سلطانی: جا دارد از آقای تحویلیان تشکر ویژه ای کنم که نگاه بسیار تیزبینی به این متن داشت. همچنین از خانم ندا نوبخت به عنوان نویسنده و آقای بذرافشان و خردمندان که کارگردانی این سریال را به عهده داشتند و وفادارانه متن را جلوی دوربین بردند نیز متشکرم.
- صدیقی: برای تولید این سریال آقای تحویلیان حمایت ویژه ای از ما داشت که همین جا از وی تشکر می کنم.
- خسروآبادی: آقای تحویلیان از تهیه کننده های خوب تلویزیونی هستند که از همکاری با او راضی هستم.
به گزارش فارس، سریال «از سرنوشت» به کارگردانی محمدرضا خردمندان و علیرضا بذرافشان از شبکه دو پخش می شود.
انتهای پیام/