اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  گیلان

بغض تا شوق پرستاران فومنی برای سلامت مردم با طعم دوری از فرزند

پرستاران بیمارستان فومن از روز اول شیوع کرونا تاکنون تلاش کردند تا بیماران را از شر این ویروس خلاص گرده و در این مدت مشقت دوری از فرزند و خانواده خود را به دوش کشیدند.

بغض تا شوق پرستاران فومنی برای سلامت مردم با طعم دوری از فرزند

به گزارش خبرگزاری فارس از فومن، گردشگرپذیرترین شهر استان گیلان هم امسال نتوانست پذیرای میهمانانش باشد، اینجا هم مثل جای‌جای ایران، خبری از صدای بوق ماشین‌ها! آواز عمو سیاه نوروزی خوان! و قهقهه مردم و مسافران نیست، شهر، سوت‌وکور و مغازه‌ها، یکی در میان باز است و به‌جای بنر خوشامدگویی به مسافران و طرح‌های شاد سال نو، شهر را بنرهای قرمزرنگ با محتوایی علیه کرونا پرکرده است.

حتی مجسمه‌های ورودی پارک شهر همان چهار دختران معروف که همواره بالباس‌های شاد و رنگی سنتی، احساس سرزندگی را به بیننده منتقل می‌کرد، این روزها مثل پرستاران کشورم سفیدپوش و بی‌رمق و خسته‌اند.

نزدیک بیمارستانم، دلهره‌ام بیشتر می‌شود چون نمی‌دانم قرار است با چه صحنه‌هایی روبرو شوم، پرده تسلیت درج‌شده روی دیوار درب ورودی بیمارستان امام حسن مجتبی (ع) فومن فضا را برایم سنگین‌تر کرد.

بنری از سوی کارمندان برای گرامیداشت یاد اولین شهیده خدمت این بیمارستان که روی آن نوشته‌شده او براثر بیماری حاد تنفسی جان خود را در مسیر سلامت مردم از دست داد.

چرا کرونا نه و بیماری حاد تنفسی نمی‌دانم! شاید مسؤولین به ظن خود برای کم شدن آثار روانی این ویروس در جامعه چنین می‌گویند و به نظرم این تنها یک نمونه از اقداماتی است که به‌جای کرونا گریزی، کروناپذیری را در  جامعه رواج داد!

وجود اعلانیه تشکر یک شهروند بیمار از زحمات شبانه‌روزی کارکنان از متصدی خدمات گرفته تا مدیریت شبکه بهداشت و درمان شهرستان هم از مهربانی کارکنان و قدرشناسی مردم حکایت می‌کند.

پیش‌تر فرماندار فومن در جلسه ستاد مقابله با کرونا خبر داده بود که ۶٠٠ میلیون تومان برای بازسازی و تجهیز فوری بخش اورژانس این بیمارستان اختصاص داده‌شده و وجود زباله‌های ساختمانی در اینجا بر این خبر صحه گذاشت.

داخل ساختمان بیمارستان شدم، مردی جوان مشغول ضدعفونی کردن محیط است، کودکی ماسک زده و نگران روی صندلی انتظار نشسته و مادری بی‌قرار در راهروهای بیمارستان دنبال داروخانه می‌گردد.

به او گفتم که مادرجان داروخانه در حیاط بیمارستان است و او همان‌طور که به سمت داروخانه می‌رفت می‌گفت این چه وضعی است یک ساعت گشتیم تا اورژانس را پیدا کنیم حالا یک ساعت باید بگردیم تا داروخانه پیدا شود. 

نوای قرآن و عطر اسپند پیچیده در فضا، من را دنبال خود کشاند، انتهای راهروی تاریک و باریک حجله‌ای غم‌انگیز در سوگ فیروزه خوش‌گفتار، تنها شهیده خدمت بیمارستان امام حسن مجتبی (ع) برپاشده است.

عینکی که همواره روی صورت مهربان و خوش‌رویش جا خوش کرده بود و گویا تنها یادگار جامانده از او برای همکارانش است روی کلام‌الله مجید جانمایی شده بود و گل‌های پرپر اطرافش دل‌تنگی را فریاد می‌زنند.

لحظه‌ای عمیق به فکر فرورفتم، کاش تصویر این عینک، چشم نابینای آنان که هنوز کرونا را جدی نگرفته‌اند از مردم و مسؤول بینا کند چراکه‌ کرونا چشمان بانویی را بست که هنوز طعم مادر شدن را هم نچشیده بود.

برای شروع مصاحبه سراغ مدیر بیمارستان خانم دکتر بهجت ساده رفتم، او با بغضی پردرد از فراق همکارش می‌گوید و از مردم خواهش می‌کند با ماندن در خانه از جان خودشان، عزیزانشان، هم‌وطنان و کادر درمانی محافظت کنند.

او ادامه می‌دهد بارها شنیده‌ام که مردم عزیز ما خستگی و بی‌حوصلگی ناشی از قرنطینه خانگی را دلیل بیرون زدن‌ها و مسافرت‌هایشان عنوان می‌کنند اما تحمل ماندن در فضای خانه در کنار خانواده با خانه‌ای که از خانواده‌اش عزیزی کم شده، قابل قیاس نیست.

رعایت بهداشت فردی و جدی گرفتن کرونا تأکید مدیر بیمارستان به همه مردم است و گفته همه باید برای حفظ حیات یکدیگر به توصیه‌های بهداشتی عمل کنیم و در خانه بمانیم.

برای تهیه گزارش از بخش ایزوله نیاز به لباس مخصوص داشتم که با همکاری خانم دکتر لباسی را از متصدی مربوطه گرفتم و راهی بخش شدم.

دختر جوان متصدی لباس، تأکید می‌کرد تا از همه اقلام ایمنی استفاده کنم، حتی حواسش به زیپ لباس ایزوله بود و می‌گفت باید تا آخرین جای ممکن بالا کشیده شود تا احتمال نفوذ ویروس به لباس اصلی و انتقالش به محیط خارج از بیمارستان وجود نداشته باشد.

به او گفتم وقتی لباس ایزوله تا این حد مؤثر است چرا خودتان به تن ندارید؟! با لبخندی توأم با آرامش گفت، خب، لباس کم است و به تعداد همه کارکنان بیمارستان وجود ندارد، خداراشکر که همکاران عزیزم در بخش کرونا لباس ایزوله دارند، ما مراقبیم و این بخش هم خیلی درگیر کرونا نیست، شما نگران نباشید.

دختر دهه هفتادی که مشغول کار بود تند ادامه داد راستی کیف و لوازم اضافه‌تان را هم همین‌جا بگذارید و داخل بخش کرونا نبرید، آلوده می‌شود، لطفاً اینجا را هم برای لباس ایزوله‌ای که تحویل گرفتید امضا کنید، بعد از گزارش برای ضدعفونی کردن شما و ابزار آلوده خبری‌تان در خدمتتان هستم.

به این‌همه محبت، شجاعت و آرامش او افتخار کردم، او می‌دانست لباس ایزوله برایش ضروری است و وقتی کرونا توانسته همه جهان را درگیر کند قطعاً یک طبقه فاصله با بخش کرونا، نمی‌تواند جلودار این ویروس منحوس باشد اما معترض نبود و اولویتش، سلامتی اطرافیانش بود.

به سمت بخش ویژه کرونا رفتم، در مسیر حین تصویربرداری یکی از نیروهای خدماتی با دیدن کارت خبرنگاری‌ام گفت خانم خبرنگار تو را به خدا فقط به مردم بگویید در خانه بمانند، کار کردن در این لباس‌ها خیلی سخته و دیگه نایی برای ما و همکاران درمانی نمانده، چشم گفتم و باخدا قوت مسیرم را ادامه دادم.

شاهد گفت‌وگوی دو جوان با نگهبان هستم، هرچقدر نگهبان بیشتر بر ممنوعیت ملاقات با بیماران تأکید می‌کرد صدای یکی از آن دو بلندتر و عصبانیتش بیشتر می‌شد، آقا شما چرا  متوجه نیستید! بیمار، پدر من است باید برایش این غذا را ببرم، نگهبان پاسخ می‌دهد آقاجان! ملاقات ممنوع است، بیمارت در کدام بخش بستری است من غذا را تحویل می‌دهم؟!

مرد جوان همراه بیمار، با نگاهی به دور و برش که کسی متوجه نشود به نگهبان با صدایی آرام می‌گوید، بخش کرونا! پدرم الآن همراه هم ندارد و من حتماً باید بروم، نگهبان گفت هر بیمار فقط یک همراه می‌تواند داشته باشد هنوز جمله نگهبان تمام نشده بود که جوان به‌سوی پدرش دوید.

به‌سوی یک جوان که در بیرون بیمارستان منتظر بود رفتم و پرسیدم ببخشید شما با بیمار چه نسبتی دارید؟ از چگونگی ابتلا و نحوه مطلع شدنش به من می‌گویید؟! جوان می‌گوید، من دامادشان هستم، چندی قبل عموی خانمم مبتلا شد و پدرخانمم او را به مطب و بیمارستان می‌آورد، احتمالاً از همان‌جا مبتلا شد و حالا چند روزی است که خودش بستری است، البته هنوز مشکوکند و نتیجه آزمایشش نیامده!

از صدای لرزان و چشمانش که همواره به گوشی‌ام است متوجه شدم که نگران است تصویر یا صدایش منتشر شود! به او گفتم آقا خیالتان راحت، ضبط صدا در کار نیست اما خب کرونا که خجالت ندارد، خودم هم چند وقت قبل مبتلا شدم اما با قرنطینه و گوش دادن به توصیه‌های پزشکان الآن خوبم.

وقتی حرفم را شنید نفسی عمیق کشید و گفت بله درسته، عموی خانمم با ۶۳ سال سن و  مصرف دخانیات و ریه‌های درگیر، با درصد بالا از همین بیمارستان مرخص شد و الآن خوب است، خودم هم که ساکن تهرانم قبل عید مبتلا شده بودم و چند روزی از شدت بدن‌درد در خانه استراحت کردم بعد آمدیم شمال! من مطمئنم که پدر همسرم هم خیلی زود خوب می‌شود اما وقتی مردم می‌شنوند کسی کرونا گرفته، از کل خانواده‌اش فراری می‌شوند، برای همین نمی‌شود خیلی راحت و شفاف دراین‌باره حرف زد، چیزی به او نگفتم با آرزوی سلامتی از او خداحافظی کردم.

تا رسیدن به بخش کرونا مدام از خودم می‌پرسم جوانی مشکوک به کرونا که بدون آزمایش و اطمینان از سلامت خود از تهران عازم شمال شده چند نفر را در طول مسیر مبتلا کرده؟ از کجا معلوم که عمو یا پدر همسرش از او کرونا نگرفته‌اند؟

بالاخره به بخش ویژه کرونا رسیدم، جز ایستگاه پرستاری راهرو خلوت بود، در اتاق اول همان جوان معترض مدعی همراهی را می‌بینم که کنار تخت پدرش ایستاده است و همراه دیگر هم کنارش نشسته است! در اتاق بعدی هم پیر مردی فرتوت و تنها که غرق خواب بود.

با معرفی‌ام به پرستاران، خواستار مصاحبه از آن‌ها می‌شوم، داشتم از دیدن استقبال، لبخند و انرژی‌شان بااین‌همه حجم کاری خوشحال می‌شدم که ناگهان اشک‌های یک پرستار حالم را گرفت، می‌گفت چهل روز است که فرزندش را ندیده، دوم فروردین تولد 10 سالگی‌اش بود و نتوانستم در کنارش باشم.

خانم علی پور سرپرستار بخش از سختی‌های کار بالباس‌های ایزوله می‌گوید، از نوبت‌های کاری هشت‌تا 12 ساعته که کارکنان در طول این ساعات نمی‌توانند چیزی بنوشند و بخورند، او از عدم پذیرش ابتلا توسط برخی بیماران حتی پس از تائید تست کشت حلقشان ابراز نگرانی می‌کند.

پرستار جوان دیگر ادامه می‌دهد متأسفانه این عدم پذیرش است که گاهی منجر به فوت افراد می‌شود، او بدترین خاطره در طول پرستاری‌اش را مربوط به‌روزهای ابتدایی تائید کرونا در فومن  می‌داند و تعریف می‌کند؛ هرگز شبی را که بانوی دیابتی ۵٧ ساله بعد از تلاش‌های فراوان برای نفس کشیدن، از دنیا رفت از یادم نمی‌رود.

دکتر نجفی، بانوی متخصص داخلی بیمارستان امام حسن مجتبی فومن هم با لبخندی بی‌مثال در حال انرژی دادن به پرستاران و بیماران بود، به‌قدری باانرژی بود که احساس کردم او پس از هفته‌ها مسافرت و خوش‌گذرانی و استراحت، تازه‌وارد بیمارستان شده! باورش سخت بود اما بیماران می‌گفتند او روزهاست بی‌وقفه اما همین‌طور باانرژی اینجا فعالیت دارد.

در اتاق سوم مادری لاغر و پیر بستری بود و با کلافگی ماسک را روی صورتش تنظیم می‌کرد، وارد اتاق شدم، پیرزن که لباس ایزوله‌ام را دید فکر کرد من هم کرونا دارم! با زبان شیرین گیلکی‌اش پرسید به‌سلامتی مرخص شدی مادر؟ من هم بی‌تردید گفتم آره مادرجان حالم خوب است و ترخیص می‌شوم، به نظرم شما هم به‌زودی مرخص می‌شوید چون حالتان امروز بهتر به نظر می‌رسد! پاسخ داد خدا از دهانت بشنود دخترم، خیر پیش.

هنگام خروج از اتاقش پرستار خندید و گفت چه سریع پاسخ درست دادید، آرامش و امید بخشیدن از مهم‌ترین عواملی است که برای درمان بیماری لازم است و ما به خاطر حجم کاری بالای این روزها شاید خیلی نتوانیم در این مورد پررنگ فعالیت کنیم و این نیازمند همیاری خانواده‌ها است که آن‌ها هم معمولاً خودشان استرس بالایی دارند.

پیش‌تر دکتر یکتا مدیر مرکز بهداشت و درمان شهرستان فومن با تشریح اقدامات ستاد مقابله با کرونا در این شهر از اختصاص بخش ویژه کرونا با ٢۴ تخت در این بیمارستان خبر داده بود و امروز تنها پنج تخت از این بخش بیمار داشت.

یکتا همیاری مسؤولین، همکاری مردم و کمک‌های خیرین را از جمله عوامل مؤثر در کنترل شیوع این بیماری در شهرستان می‌داند و گفته ستاد مقابله با ویروس کرونا تاکنون با برگزاری ١٢ جلسه  به فواصل ۷۲ ساعت در شهرستان بیش از یک‌صد مصوبه را برای مدیریت این بحران به اجرا درآورده است.

او از مردم برای کمک به کادر درمانی تشکر می‌کند و گفته تاکنون ۸۰۰ میلیون تومانی توسط خیرین و ۴۰۰ میلیون توسط هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی برای خرید دستگاه DC shok و ساخت پانسیون پزشکان ماکلوان کمک شده، چهار دستگاه cpaip و bipap، یک دستگاه پمپ تزریق، تعدادی ماسک، گان، دستکش، محلول ضدعفونی‌کننده دست و سطوح، پارچه، عینک، آب‌معدنی و غیره از دیگر هدایای نیکوکاران به ارزش ۴۰۰ میلیون تومان است.

پرستاران هم از تأثیر کمک‌های خیرین و مجهزتر شدن آنان به محصولات محافظتی در روزهای اخیر گفتند و همچون دکتر یکتا از مردم خواستند با رعایت بیش‌ازپیش تا به صفر رساندن آمار کرونا در شهر‌ستان همراه باشند و همگی یک‌صدا با تأکید به در خانه ماندن، برپایی جشن غلبه بر کرونا در کشور و جهان را آرزو کردند.

امیدوارم همه باهم کمک کنیم تا هرچه زودتر به دل‌تنگی آن پرستار فومنی که روی لباس ایزوله‌اش نوشته بود "دل‌تنگ همیم اما صبر می‌کنیم " پایان ببخشیم و او بتواند در آغوش گرم فرزند ۱۰ ساله‌اش برایش جشن تولد بگیرد و ما هم شمع عمر کوتاه کرونا را در جشن غلبه بر آن فوت کنیم. 

انتهای پیام/۸۴۰۰۸/ق

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول