اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  مسجد و هیئت

بازخوانی| یونس حبیبی: جاماندگی‌ام از قافله شهدا را در «کما» دیدم

مرحوم یونس حبیبی مداح اهل بیت(ع) براثر جراحات ناشی از دوران دفاع مقدس دچار سکته مغزی و نیمی از بدنش ناتوان شد. در سال ۹۷ گفت‌وگوی مفصلی با او داشتیم که به مناسبت پرکشیدنش، آن را بازخوانی می‌کنیم.

بازخوانی| یونس حبیبی: جاماندگی‌ام از قافله شهدا را در «کما» دیدم

خبرگزاری فارس ـ گروه مسجد و هیأت ـ حمید محمدی محمدی: حاج یونس حبیبی فقط ۵۳ سال دارد؛ اما در حافظه اهالی هیأت، سال‌های درازی است که حاج یونس نوحه و دعا می‌خواند و مجالس یادواره شهدا را در نقاط مختلف کشور اداره می‌کند.  او که اصالتاً مازندرانی و زاده روستای «سیمت» از توابع سوادکوه است، در نوجوانی به جبهه‌های جنگ اعزام شده و تا یک سال پس از پایان دفاع مقدس در منطقه حضور داشته است.

حبیبی که در خردسالی با پدرش پای منبر مرحوم شیخ احمد کافی و مداحی حاج محسن طاهری حاضر می‌شده، آرزو داشته تا خودش به عنوان مداح مهدیه پشت میکروفون قرار بگیرد. این اتفاق، اوایل دهه ۶۰ می‌افتد و یونس نوجوان که برای دفاع از مرزهای میهن راهی جنوب کشور شده، در خلال آمد و رفت‌هایش به تهران، در مهدیه دعا می‌خواند و مداحی می‌کند.

حاج یونس در سال ۱۳۶۸ از قرارگاه رمضان انتقالی گرفته و به ستاد مشترک سپاه پاسداران نقل مکان می‌کند. او سپس مسئول ارزشیابی سپاه  و مدتی مسئول دژبان کل سپاه می‌شود؛ تا این‌که سال ۸۰ به صورت پیش از موعد بازنشست شده است.

حاج یونس که ۷ بار در جبهه‌های جنوب دچار عوارض بمباران‌های شیمیایی دشمن شده، پس از سه بار سکته مغزی،  حدود ۷۲ ساعت را در حالت کما به سر برد و حتی در بهمن‌ماه سال ۹۵ خبر درگذشت او در فضای مجازی منتشر شد؛ اما پس از ۳ روز از اغما خارج شد و به زندگی بازگشت؛ هرچند دیگر نه توانست بخواند و نه امور جاری زندگی‌اش را سامان دهد.

این مداح اهل بیت(ع) در ۲۱ خردادماه ۹۸ مجدداً به کما رفت و بعد از چندماه، بخشی از هوشیاری خود را به دست ‌آورد اما در نهایت بامداد امروز ۷ اردیبهشت‌ماه ۹۹ مصادف با دومین روز از ماه رمضان به همرزمان شهیدش پیوست.

گفت‌وگوی پیش‌رو در رمضان سال ۹۷ و پس از بهبودی این مداح اهل بیت(ع) پس از کما انجام شده است که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید:

چرا درمان شما به این نقطه رسیده که پس از این سال‌ها دچار سکته مغزی شدید؟

سال ۶۴ به جبهه رفتم و تا انتهای جنگ و بعد از آن در قرارگاه رمضان حضور داشتم. بارها تیر و ترکش خوردم و در جنوب، طی ۷ مرحله شیمیایی شدم. از همان زمان، داروهایی که برای عامل اعصاب می‌دادند، برای عامل خون و عامل میکروبی بد بود. یا برعکس. کلا داروها ضد و نقیض هم بودند و همین باعث شد خونم لخته و مویرگ‌های حساس مغز بسته شود. نهایتا سه دفعه سکته عمیق کردم و ۷۲ ساعت در کما بودم.

همان زمان که خبر فوتتان هم آمد.

بله، مرکز اصلی مغز مسدود شده بود و پزشکان بیمارستان خاتم‌الانبیاء (ص) خیلی امیدوار به بازگشت من نبودند.

همچنان بعد از حدود ۱۶ ماه، بدنتان ناتوان است و خیلی سخت صحبت می‌کنید.

سمت چپ‌ام کاملاً فلج شده است و فک‌ام سنگینی می‌کند. برای همین صحبت کردن برایم خیلی سخت است. ضمن این‌که دو هفته قبل برای شرکت در یادواره شهدا رفته بودم چابکسر. من به مسئول جلسه گفتم نمی‌توانم بخوانم. گفتند بیا همین جا بنشین. تنها بودم. رفتم سرویس بهداشتی و در دستشویی زمین خوردم و پهلویم شکست. الآن هم نفس می‌کشم، هم درد می‌کشم. ریه‌هایم حساس بود و الآن مشکلاتش بیش‌تر شده است.

خیلی از جانبازان بزرگوار شیمیایی در این سال‌ها به خوبی درمان شده‌اند. چرا مراحل درمان شما این‌قدر طولانی شده است؟

سال ۶۸ اولین بار عوارض شیمیایی عود کرد. سال ۷۰ و ۷۲ هم دوباره دچار عارضه شدم و در بیمارستان ساسان بستری‌ام کردند. این بیمارستان، مرکز تخصصی عوارض شیمیایی است و جایی مانند آن نیست. با این حال، چون چند بار و با گازهای متعدد شیمیایی مجروح شده بودم، هر کدام از داروها برای نوع دیگر جراحتم زیان‌بار بود. حتی عوارض شیمیایی در ازدواجم هم تأثیر داشت و دخترم، یک انگشت اضافه دارد و شش انگشته است.

دوره‌های درمان شما چطور است؟

ماهی دو تا سه بار باید به تهران بیایم و به پزشک قلب، پزشک متخصص شیمیایی، متخصص پوست و ... مراجعه کنم. اثرات شیمیایی الآن روی چشمم تأثیر گذاشته و بینایی‌ام ضعیف شده است.

به شما پیشنهاد مداوای خارج از کشور نشد؟

رفقا پیشنهاد دادند و حتی هزینه‌هایش را تقبل کردند؛ اما خودم قبول نکردم. پزشکان آلمانی ما را به عنوان موش آزمایشگاهی می‌خواستند. می‌خواستند ببینند داروهای شیمیایی‌شان چه آثاری دارد. آن‌ها به فکر علاج ما نبودند.

چه کسی پرستار شماست؟

به جز همسرم؛ هیچ کس. وزن من به خاطر یک‌جا نشینی، بالا رفته و به خاطر سختی‌های جابه‌جایی من، دست همسرم دچار عارضه شده و نیاز به عمل جراحی دارد.

مداحی را چطور آغاز کردید؟

۵ سالم بود که با پدرم پای منبر شیخ احمد کافی می‌رفتم. حاج محسن طاهری، ولادت حضرت زهرا (س) در مهدیه می‌خواند. پای منبرش نگاه می‌کردم و لذت می‌بردم. در عالم خردسالی آرزو کردم که روزی بشود من همان‌جا بایستم و بخوانم. آرزویم سال ۶۴ برآورده شد و من در مهدیه برای اولین بار خواندم.

استادان شما در مداحی چه کسانی بودند؟

من و حاج سعید حدادیان و حاج محمود کریمی، شاگردان حاج مرتضی و حاج محسن طاهری بودیم. بعد از آن هم در رکاب حاج منصور ارضی بودم. ایشان را بزرگ همه مداحان و پدر خودم می‌دانم. در عرصه مداحی دلسوزتر و مسلط‌تر از ایشان کسی را سراغ ندارم. شعر زنده زمان را می‌خواند و معنویت ایشان بسیار بالاست.

می‌شود شما را از نسل مداحانی دانست که مداحی را در جبهه آغاز کرده‌اند؟

نه خیلی. سبک‌هایی که حاج صادق آهنگران می‌خواند با سبک‌های ما فرق داشت. او حماسی می‌خواند و ما از سبک‌های محزون در جلسات خصوصی، قبل و حین عملیات استفاده می‌کردیم. آن زمان، وقتی به تهران آمدم، می‌خواندم و بعد از جنگ، محرم‌ها در هیات‌های رزمندگان در خانی‌آباد و نازی‌آباد مداحی می‌کردم. سال‌ها بعد کار به شهرستان‌ها کشید و در جلسات متعدد بسیجیان استان مازندران می‌خواندم. شهر به شهر دعوت می‌شدم تا این‌که مشکلات شیمیایی‌ام کار را به اینجا رساند؛ طوری که حدود 2 سال است نمی‌توانم بخوانم. عوارض داروها ریه‌هایم را فلج کرد و صدایم خش‌دار شد. من از بهمن سال ۹۵ که آخرین سکته را کردم، منزوی شده‌ام و از همان زمان نتوانستم بخوانم. تا پیش از آن به جلسات هیئت رزمندگان کل کشور دعوت می‌شدم و دعای کمیل و ندبه می‌خواندم، اما همه آن دعوت‌ها لغو و ارتباطم با این هیئت‌ها قطع شد.

گویا قبلا در جنوب تهران منزل داشتید.

بله با وامی از بنیاد، منزلی در شهرک «واوان» تهیه کرده بودم؛ منتها به‌خاطر هزینه‌های درمان مجبور شدم آن را بفروشم. هزینه‌ داروهای خاص و حرفه‌ای بالاست. داروهای قلبم بیش از یک میلیون تومان خرج دارد. رفقا و دوستان مثل حاج اکبر ریاحی، حاج نریمان پناهی، حاج منصور و دیگران به من کمک می‌کنند؛ اما الآن مسئله مسکن من جدی است.

چقدر به زندگی امیدوارید؟

خیلی امید ندارم. در زندگی روزمره‌ام مشکلات جدی دارم و نمی‌دانم با این مشکلات چگونه کنار بیایم.

روضه‌ حضرت رقیه‌ای از شما شنیده‌ام که بی‌مثال است. چقدر توسل می‌کنید؟

سند نوکری همه ما را حضرت رقیه (س) امضاء کرده است. من به سه‌ساله اباعبدالله (ع) خیلی ارادت دارم و بارها شده که مشکلات مرا همین دردانه سیدالشهدا (ع) حل کرده‌اند. به او توسل پیدا کرده‌ام و رفقا با بزرگواری هزینه‌های درمانی مرا تأمین کرده‌اند. اما مشکلات امروز من یکی ـ دو تا نیست و آن‌قدر زیاد است که امیدی ندارم.

بعد از ۱۶ ماه از سکته سوم، آیا امیدی به گشایش وضعیت پزشکی‌تان هم ندارید؟

اخیراً سوزن‌درمانی می‌روم و بهتر نتیجه گرفته‌ام. اینجا پزشکی هست که ۱۵۰ جلسه فیزیوتراپی رفتم و حاصلی نداشت. طبیب سوزن‌درمانی می‌گوید که با ۷ جلسه راهم می‌اندازد. دستم اصلا تکان نمی‌خورد، اما حالا راه افتاده و بالا می‌آید. او می‌گوید که بعد از هفتمین جلسه، کاری می‌کنم که بتوانی بدوی!

پس امیدوارید. اگر حرکت کنید، خیلی از مشکلات برطرف می‌شود.

بله، اما هزینه‌های درمان و معیشت و تحصیل دختر دانشجویم خیلی بالاست. پسر خردسالی هم دارم که بالاخره آن هم هزینه‌های خودش را دارد.

در جایی گفته‌اید که احساس جا ماندن از شهدا می‌کنید. بیماری و خانه‌نشینی شما را ناراحت کرده یا این احساس آشنا برای همه جانبازان؟

وقتی در کما بودم، دیدم همه همرزمان من در یک سوله بزرگ، کنار من در تابوت نشسته‌اند و سروصورت همه‌شان زخمی است. من هم در تابوت نشسته بودم. آنها به من گله می‌کردند و می‌گفتند: «بی‌معرفت! چرا نیامدی؟» گفتم: «من که نمی‌توانم خودم را بکشم!» بعد اسم تک‌تک‌شان را خواندند و از دریچه گوشه سوله بیرون بردند. ملت هم جنازه‌ها را روی دوش می‌گرفتند و تشییع می‌کردند. نوبت من که شد، اشاره کردند که این یکی را برگردانید. باید بماند. همان‌جا به‌هوش آمدم و با گریه گفتم: چرا مرا جا گذاشتید؟

فیلمی از این مصاحبه را اینجا ببینید:

 

 

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول