به گزارش خبرگزاری فارس از ابرکوه، شهید عباسعلی دهستانی در سومین روز از بهار سال 1344 در روستای اردی (محله اردی شهر مهردشت فعلی) متولد شد و همچون تمامی هم سن و سالانش پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی، تحصیل را آغاز کرد و تا پایان دوره راهنمایی در مهرآباد بود.
علاقه زیاد به تحصیل باعث شد در تعطیلات تابستان به کار مشغول شود تا بتواند به والدین خود کمک کرده و در سال بعد تحصیل در مقطع دبیرستان را آغاز کند؛ اما به دلیل فقدان امکانات آموزشی مجبور شد تحصیل را رها کرده و به کار مشغول شود. او در کنار کار، فعالیتهای بسیاری نیز در طول سال در مساجد و به ویژه ایام خاص مانند ماه محرم، صفر و رمضان داشت.
19 سالگی عباسعلی مصادف شد با خدمت سربازی در شهر اهواز و آغاز جنگ. لذا او هر زمان که برای مرخصی به خانه میآمد مرتب از جبهه سخن میگفت و در نظر داشت تا نظر مساعد خانواده را برای رفتن به جبهه جلب کند؛ اما خانواده او مخالفت میکردند و عباسعلی هم میگفت: وقتی میبینیم دشمن به خانه و سرزمین ما حمله میکند چطور میتوانیم ساکت باشیم و عکسالعملی نشان ندهیم.
پدرش میگفت اگر قرار باشد کسی به جبهه برود باید بزرگترها و آنهایی که توانایی بیشتری دارند بروند ولی او در پاسخ میگفت: دفاع از سرزمین، کوچک و بزرگ نمیشناسد و همه وظیفهدارند تا آنجایی که میتوانند از سرزمین خود دفاع کنند.
او پس از گذراندن 2 سال دوره خدمت سربازی به خانه بازگشته و میدید که تمام دوستانش سخن از جبهه میگویند ولی او هر بار که دراینباره با خانواده صحبت میکرد، آنان میگفتند: در حال حاضر مهمترین اولویت برای تو تشکیل خانواده است. عباسعلی نیز ازدواج را پذیرفت تا بعدازآن بتواند اجازه حضور در جبهه را نیز از والدین خود بگیرد.
این شهید پس از ازدواج صاحب فرزند پسری شد که نام مجتبی را برای او برگزید و همیشه به خانواده خود سفارش میکرد که فرزندم را خوب تربیت کنید تا بتواند بهتر از من به جامعه و مردمش خدمت کند و در درجه اول امکانات را برای او فراهم کنید تا بتواند به تحصیل بپردازد.
زمانی که آماده رفتن به میدان رزم شد، برادر کوچکترش را در یک تصادف از دست داد. غم و رنج سنگین از دست دادن فرزند که بر والدین تحمیل شده بود باعث شد عباسعلی رفتن به جبهه را به تعویق بیندازد. حدود 5 ماه بعدازاین ماجرا چون او به شدت به تغییر روحیه احساس نیاز میکرد و مجدداً تصمیم گرفت تا راهی دیار عشق شود.
زمانی که میخواست برای همیشه خانه را ترک کند اشک شوق از چشمانش جاری بود و میگفت: تا آخرین لحظه پیرو خط امام باشید. اگر این لیاقت را داشتم که شربت شیرین شهادت را بنوشم از شهادت من ناراحت نباشید برای من گریه نکنید. برای مصیبتهایی که بر حضرت زینب (س) وارد شده گریه کنید و بدانید که افتخار بزرگی نصیبتان شده است.
«فرزندم را خوب تربیت کنید» آخرین جمله عباسعلی قبل از ترک خانه بود.
هنوز 45 روز از رفتن عباسعلی به جبهه نگذشته بود که در دومین روز از مردادماه سال 67، خبر شهادتش را به خانوادهاش دادند که بار دیگر غم و مصیبتی بزرگ این خانواده را فراگرفت.
عباسعلی بسیار خوشاخلاق و باادب بود و احترام به پدر و مادر را از وظایف مهم خود میدانست و آن را به دیگران نیز توصیه میکرد و میگفت: تا آنجا که میتوانید پدر و مادر را از خود راضی نگه دارید که دعای پدر و مادر بهترین هدیه برای فرزند است.
مادر عباسعلی هم میگفت: در میان تمام فرزندانم عباسعلی دارای صفا و صداقت خاصی بود، هیچگاه لازم نبود او را امرونهی کنیم زیرا خودش اهل هدایت بود و لطف خداوند هم شامل حالش میشد. تمام کارهای او نظم خاصی داشت. نمازش بهموقع بود تا صدای اذان را از مسجد میشنید وضو میگرفت و خود را آماده میکرد تا به مسجد برود.
انتهای پیام/90027