اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  کردستان

کویر نیاز «شنیا» در انتظار باران مهربانی /نفس‌هایی که از فقر به‌شماره افتاد

قصه پرغصه خانواده «شنیا» تنها به روزهای سخت کرونا و سفره خالی‌شان خلاصه نمی‌شود، سال‌هاست رنج یک مهمان ناخوانده بر پیکر شنیای 9 ساله چنگ انداخته است، پدر و مادرش رنج هر سختی را برای درمانش به جان خریده اند، اما اکنون به آخر خط رسیده اند و امید کمک از سوی خیرین برای درمان کودکشان را دارند.

کویر نیاز «شنیا» در انتظار باران مهربانی /نفس‌هایی که از فقر به‌شماره افتاد

خبرگزاری فارس استان کردستان/شیرین مرادی، بهار حرف تازه‌ای است حتی با وجود این روزهای کرونایی، اما هستند جاهایی که بهار در آنجا حرفی برای گفتن ندارد.

دل بزرگی می‌خواهد دقایقی را با آنها سپری کردن، دردها‌یشان را شنیدن و آنگاه وانمود کرد همه چیز خوب است! کار بزرگی است، در میان این همه رنج و تلخی دست و پا بزنی و هر روز بغضت را نگهداری که فرزندانت نبینند، کار هرکسی نیست کاری که خانواده کاعلی در طول این چهار سال هر روز و هر روز تکرار کرده‌اند.

قصه پرغصه خانواده «شنیا» تنها به روزهای سخت کرونا و سفره خالی‌شان خلاصه نمی‌شود، سال‌هاست رنج یک مهمان ناخوانده بر پیکر شنیای 9 ساله چنگ انداخته و تک تک اعضای این خانواده 5 نفره را رنج می‌دهد.

برای خودشان بروبیایی داشتند در آبادی روزهای خوب و به یادماندنی که هرگز فراموش نمی‌کنند، مادر آقای قوامی زیرپوشش کمیته امداد بود، خشت‌های خانه قدیمی را با حمایت کمیته امداد حضرت امام با هزاران امید و آرزو به زمین ریختند و دیوارهای نو را بالا بردند، دارایی زیادی نداشتند، هرچند خانه تازه ساخت هم زیاد بزرگ نبود اما برای خانواده 5 نفره این مردم روستانشین و مادرش کافی بود، قناعت زن و همسر از آنچه دارند دلشان را پر از شادی کرده بود.

دیوارهای خانه که تازه شد، پدر برای تکمیل خوشبختی خانواده‌اش به فکر منبع درآمدی پایدار افتاد دامداری بهترین گزینه‌ای بود که می‌توانست به آن فکر کند دستش خالی بود نمی‌توانست کارگر بگیرد این بود که آستین بالا زد و در همان نزدیکی خانه در زمینی که داشتند، محلی برای نگهداری چند سر حیوان سرپا کرد کارهای خیلی خوب جلو می رفت محل نگهداری دام‌ها به سقف رسیده بود.

همه چیز خوب پیش می‌رفت روزهای شیرین را برای خانواده‌اش پیش‌بینی می‌کرد، در چنین شرایطی به یک باره ورق برگشت، بیماری بر اندام «شنیا» دختر 5 ساله‌اش چنگ انداخته بود، تشخیص نهایی بیماری شنیا همه آرزوهای شیرین پدر را به یک باره به آواری مهیب بر سرش تبدیل کرد...

همه چیز خوب پیش می‌رفت روزهای شیرین را برای خانواده‌اش پیش‌بینی می‌کرد، در چنین شرایطی به یک باره ورق برگشت، بیماری بر اندام «شنیا» دختر 5 ساله‌اش چنگ انداخته بود

 

پاهایش به زمین چسپیده بود و ناباورانه و ناامید چشم به پزشک معالج شنیا دوخته بود، پاهایش دیگر توان تحمل جسمش را نداشت، شنیدن این خبر تلخ تمام وجودش را پر از غم و ترس از آینده نامعلوم دختر کوچک و خانواده‌اش کرد.

 تنها ذهنیتش از سرطان بیماری ناعلاجی بود که کمتر کسی شانس نجات از چنگالش را دارد بود، کا علی به دنبال روزنه امید می‌گشت، روزنه‌ای که آقای دکتر به وجود ناامیدش تزریق کرد و گفت به امید خدا جلو می‌رویم امیدتان را از دست ندهید شیمی درمانی را شروع می‌کنیم.

هر چند چشمانش را به لب‌های دکتر دوخته بود اما فکرش در نقطه دیگر سیر می‌کرد اینکه هزینه بالای درمان بیماری «شنیا» را از کجا بیاورد دستش خالی‌تر از هر زمانی بود.

روزگار چهره تلخش را در آن روزهای بهاری به رویش نشان داده، هرچند آخرین صحبت پزشک و امیدهایی که در مورد درمان شنیا داده بود، آبی بر آتش وجودش ریخت اما نمی‌دانست این خبر تلخ را چگونه به مادر شنیا بدهد.

پای رفتن به خانه نداشت، محیط بهاری روستا یخ زمستان وجودش را که هر لحظه منجمدتر می‌شد آب نکرد، او قبل از ورود به خانه نفسی تازه می‌کند.

نقشینه خانم برای اینکه آشوب درونش را مدیریت کند از صبح خود را مشغول کارهای خانه کرده بود دستش از تمیزکاری خالی نشده پای دار قالی نشست تا نقشی نو بر تار و پود فرشی که به تازگی شروع کرده بود، نقش ببندد.

ترک روستا و اجاره‌نشینی در حاشیه سنندج

چشم‌ها و شانه‌های تکیده کا علی راز درونش را بدون رد و بدل کردن حرفی در میان زن و شوهر آشکار کرد، نقشینه خانم به دار قالی تکیه زد و برای روزهای تلخی که در انتظار شنیای کوچکش بود مادرانه زجه زد، درد سنگین است اما نباید به راحتی تسلیم شود.

کاعلی همسرش را دلداری می‌داد و گفت دکتر امید درمان داده و گفته اگر بتوانید فرآیند درمان را به درستی طی کنیم به امید خدا بیماری را شکست خواهیم داد، درمان را باید خیلی زود شروع کنیم نباید زمان را از دست دهیم هر چه دیرتر اقدام کنیم بیماری بیشتر ریشه می‌دواند و امید به درمان کمتر می‌شود.

درمان را باید خیلی زود شروع کنیم نباید زمان را از دست دهیم هر چه دیرتر اقدام کنیم بیماری بیشتر ریشه می‌دواند و امید به درمان کمتر می‌شود

 

برای درمان باید به محیط درمانی نزدیک باشند، نمی‌شود مدام مسیر روستا به شهر و بلعکس را طی کنند یکی دو روز نیست، آنگونه که پزشک معالج گفته چندین سال طول خواهد کشید نمی‌شود که در شهر مزاحم دیگران شد.

چند راس حیوان بیشتر نداشتند آن هم در فرآیند ساخت خانه و محل نگهداری برای دام‌ها واگذار کرده بودند، با دست خالی به همراه همسر و 3 فرزندش به امید درمان شنیا راهی شهر شد و در یکی از محلات بافت فرسوده شهر سنندج خانه کوچکی اجاره کرد.

در روستا زیرپوشش کمیته امداد بود، اما در پایش‌های صورت گرفته این نهاد حمایتی با توجه به اینکه سن و سالش پایین بود شرایط لازم برای استفاده از حمایت‌های این نهاد را نداشت و در نتیجه از زیرپوشش او را خارج کرده بودند.

دست‌فروشی می‌کنم...

وضعیت امروز خانواده کا علی که با دست خالی و بدون هیچ پشتوانه مالی و حتی منبع درآمدی به امید درمان شنیا به شهر سنندج کوچ کرده بودند بسیار متفاوت از دیروز بود، این شد که بار دیگر به دامن این نهاد حمایتی پناه آورد، شرایط سختش را که دیدن دوباره مورد حمایت قرار گرفت و چند نفر حامی نیز برای شنیا جذب شد.

 بدون هیچ پشتوانه مالی و حتی منبع درآمدی به امید درمان شنیا به شهر سنندج کوچ کردند

 

چهار سال از روزی که بیماری بر پیکر شنیای کوچک چنگ انداخته می‌گذرد، کا علی و نقشینه خانم تمام توانش را برای نجات فرزند دلبندشان در این سال‌ها به کار گرفته‌اند، کم نبودند کسانی که در این روزهای سخت کمک حال این خانواده بوده‌اند.

کاعلی قدردان محبت‌های دو برادری است که اجازه داده‌اند بساط چرخ میوه فروشی‌اش را بدون هیچ محدودیتی در کنار مغازه آنها پهن کند و برای روزی خانواده و درمان شنیا کسب درآمد کند می‌گوید: اینکه اوایل شروع این کار هر روز با لطف مغازه‌داران میدان تره‌بار سنندج بدون اینکه پولی بابت خرید میوه پرداخت کند صندوق میوه‌ها را بار چرخش می‌کردند، سود میوه را بر می‌داشت و پول میوه فروش را صبح روز بعد پرداخت می‌کرد.

زندگی با تمام تلخی و سختی‌هایش پیش می‌رفت، روزهای تلخی که به امید شفای شنیا نقشینه خانم بر تار و پود فرش نقش می‌بافت و کاعلی هم در گوشه‌ای از شهر بساط دستفروشی را از کله صبح تا پاسی از شب پهن می‌کرد، شنیا هر ماه باید شیمی‌درمانی کند، هزینه خرید داروها زیاد است، اما چاره‌ای نیست باید تامین کنند.

دو فرزند دیگر کاعلی و نقشینه خانم سختی و رنجی که بخاطر بیماری خواهرشان بر دوش پدر و مادر سنگینی می‌کند خوب درک کرده و در این روزهای سخت با قناعت و گذشت از بسیاری از خواسته ها کمک حال والدینشان شده‌اند.

کفگیر به ته دیگ خورده است

روزهای سخت این خانواده با ورود کروناویروس سخت‌تر شد، فاصله‌گذاری اجتماعی با هدف قطع زنجیره این ویروس اجرای طرح جمع‌آوری دستفروشان در شهر را به دنبال شد، طرحی که نان این خانواده 5 نفره که در کنار هزینه اجاره منزل و خورد و خوراک هزینه درمان شنیا را هم داشتند، آجر کرد.

کاعلی خانه‌نشین شد، دارقالی نقشینه خانم هم تازه در اول راه است تا رسیدن به نتیجه باید تار و پودهای زیادی را به هم گره بزند، کفگیر این خانواده به ته دیگ خورده است، زندگی بار دیگر روی سخت خود را به زندگی‌شان نشان داده است.

ماه گذشته با بدبختی توانستند هزینه شیمی‌درمانی شنیا را جور کنند،کاعلی می‌گوید: حال دخترم خراب بود 15 روز در بیمارستان بستری بود هزینه یک میلیون تومانی برایمان نوشته بودند، همانجا گفتم پول ندارم، کم کردند گفتند زیرپوشش کمیته امداد هستید بروید شاید یک کاری برایتان انجام دهند، پیگیر شدیم، خوب نمی‌دانم چرا ولی براساس قانون مشمول حمایت در بحث هزینه‌های درمانی نمی‌شویم دست از پا درازتر بازگشتم.

هر بار بیش از 300 تا 400 هزار تومان هزینه رفت و آمدمان در زمان بستری شنیا می‌شود، هزینه را بیمارستان کم کرد و با کمک چند خیر شنیا را از بیمارستان ترخیص کردیم.

با کمک چند خیر شنیا را از بیمارستان ترخیص کردیم

 

خود پرسنل بیمارستان شرایط سخت زندگی ما را می‌دانند و کم نیست وقت‌هایی که خودشان کمک حالمان می‌شوند و هزینه بیمارستان را هم پرداخت می‌کنند.

کرونا شرایط را سخت‌تر کرد

چند ماهی است شرایطمان به خاطر شیوع کرونا سخت‌تر شده است بیش از یک ماه اصلا اجازه ندادند که دستفروشی کنیم تمام مغازه‌های بازار را بسته بودند و اجازه فعالیت به دستفروشان را هم نمی‌دادند، این روزهای بیکاری و بی‌پولی شاید برای خیلی از هم‌صنفی‌های من سخت بوده اما این سختی برای خانواده‌ای در شرایط ما با وجود یک بیمار و اجاره‌نشین بود به مراتب سخت‌تر است.

خانواده‌ام واقعا شرایط سختی را تحمل می‌کنند، چاره‌ای نداشتم با وجود تمام سخت‌گیری‌هایی که صورت می‌گرفت بار دیگر بساط دستفروشی را با قبول هزاران ریسک پهن کردم، هر روز با دنیایی از استرس ابتلا به ویروس کرونا در گوشه خیابانی که حجم زیادی از مردم و دستفروشان در تردد هستند به انتظار کسب روزی خانواده و هزینه درمان شنیا سپری می‌کنم.

 

 

بدن شنیا همیشه بعد از شیمی‌درمانی ضعیف‌تر می‌شود می‌دانم ویروس کرونا در بیماران همچون شنیا بیشتر تاثیر می‌گذارد از این می‌ترسم که گرفتار این ویروس شود و خون دل‌هایی که در طول این چهار سال برای درمانش خورده‌ایم بی‌ثمر بماند.

اما چاره نیست هیچ منبع درآمدی ندارم که بخواهم کار دیگری دست و پا کنم مجبورم دست فروشی کنم، ماه گذشته چند قلم از داروهایش را نتوانستیم بخریم بعضی وقتها داروهایش بخاطر تحریم‌ها اصلا پیدا نمی‌شود اگر هم پیدا شود خیلی گران است.

ماه گذشته چند قلم از داروهایش را نتوانستیم بخریم 

 

نمی‌دانم زندگی تا چه زمان می‌خواهد این روی تلخ را به خانواده ما نشان دهد و کی قرار است رنگ آرامش را به خود ببینیم،کاعلی از رنجی می‌گوید که چهار سال است بر زندگی‌شان سایه انداخته است اینکه در این سال‌ها هرآنچه در توان داشته برای گذر از مشکلات بکار گرفته است، اما این رنج بی پایان هر روز بیشتر بر زندگی‌شان چنگ می‌اندازد.

به آخر خط رسیده‌ایم..

دست‌هایش را در هم قلاب می‌کند، به سقف کوتاه اتاق خیره می‌ماند، از نقشینه خانم می‌خواهم اگر امکان دارد پنجره کوچک اتاق که تنها راه تهویه هواست را باز کند، تا کمی هوای تازه وارد خانه شود.

کاعلی بیشتر و بیشتر در خود فرو می‌رود، حتی نگاه منتظر ما مهر سکوتی که بر لب‌هایش زده را باز نمی‌کند، نقشینه خانم هم حال روزی بهتر از همسرش ندارد، اشک صورت استخوانی و نحیفش را خیس کرده است با وجود اینکه شنیا تمام قد حواسش به مادر است اما نگاه غمگین دختر کوچک هم موفق به آرام کردن مادر نمی‌شود...

اشک لگام گسیخته را که بر صورتش می‌بارد با گوشه روسری پاک می‌کند، شنیا خود را به مادر چسبانده است شاید با این کار می‌خواهد کمی از غم سینه مادر را بکاهد.

غم شنیا مادر را بی‌تاب‌تر می‌کند، اما هرچه تلاش می‌کند فایده‌ای ندارد کنترل اشک‌ها برای او که در این چند ماه اخیر بیشتر از هر زمانی فشار نداری و بدبختی را متحمل شده تقریبا غیرممکن است، ولی با وجود همه این سختی‌ها می‌گوید: کاش در چادری در بیابان زندگی می‌کردیم ولی شنیا سلامتی‌اش را دوباره بدست می‌آورد.

برای تامین هزینه درمان شنیا هر نوع سختی و بدبختی را تحمل کردیم، امروز دیگر واقعا به نقطه آخر رسیده‌ام بخاطر درمان دخترم حاضرم هر بدبختی را تحمل کنم.

«شنیا» در انتظار سخاوتمندی همنوعان

بهار خزان گرفته زندگی این خانواده برای نجات از این باتلاق نیاز به باران مهربانی دارد، هزینه درمان شنیا در این سال‌ها زیاد بوده و حال دیگر کفگیرشان به ته دیگ خورده است تا جایکه دیگر آهی در بساط ندارند، کاعلی و نقشینه خانم در این روزهای سخت کرونایی برای ادامه درمان فرزندانشان امیدوار به کمک همنوعان هستند.

یقین داشته باش، امروزت را زندگی نکرده‌ای، اگر لطفی نکرده باشی به کسی که میدانی هیچ وقت توانایی جبران ندارد، اگر می‌خواهیم جاده مهربانی همیشه باز باشد، باید کاری کرد، حتی به اندازه یک قطره باران از کوچکی قطره خجالت نکشیم، چرا که قطره وقتی به هم می‌پیوندند دریا می‌شود.

امروز کویر نیاز خانواده شنیا در این گوشه شهر باران مهربانی می‌خواهد تا از ابرهای مهربان دستان شماها باریدن بگیرد و مرحمی شود برای دردهایشان

هرچند شنیاهای زیادی شاید در این دنیای خاکی ما وجود دارند، اما خدا خواست که شنیا در قاب تصویر رسانه‌ای قرار گیرد تا قلب‌های مهربان مردمان ایران زمین برای نجاتش تپیدن بگیرد، شنیا نیازمند ترحم و دلسوزی نیست، کمی درک می‌خواهند با یک مشت معرفت. معرفتی که شاید از چشمه دل همیشه جوشان از مهر و محبت تو هموطن نیکوکار جوشیدن بگیرد و مرحمی بر دردهای این دختر 9 ساله در این دنیای خاکی و توشه‌ای بزرگ برای قیامت تو باشد.

مهربانی باغ سبزی است که از روزنه پنجره‌ها باید دید مهربانا مگذار لحظه‌ای روزنه پنجره‌ها بسته شود . . .

انتهای پیام/2330/71/ی

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول