اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  سلامت

فراموشی در ماه چهارم ممنوع!

بیش از 100 روز از تأیید خبر ابتلای اولین فرد مبتلا به کرونا در کشورمان گذشته تا امروز خط مقدم کرونا بیمارستان هاست، پزشکان و پرستاران هم سربازان این جبهه سفیدپوش؛ آمار کرونا کمتر شده است اما قهرمانان سلامت در جانفشانی کم نمی گذارند.

فراموشی در ماه چهارم ممنوع!

خبرگزاری فارس ـ نعیمه جاویدی: با کرونا از کاپشن و کلاه؛ از زمستان به متفاوت ترین عید نوروز عمرمان رسیدیم. چیز زیادی از فصل گل و گلاب، اردیبهشت؛ زیباترین ماه بهار متوجه نشدیم. روزه و روضه ها، سفره های افطار و سحر ماه خدا را در خلوت با خدا در خانه هایمان تجربه کردیم. بی آنکه ساده گذشته باشد، بیشتر در خانه ماندیم تا حضور غیرضروری ما بار اضافه ای به دوش خسته #قهرمانان_سلامت نگذارد. حالا که خبرها حاکی از آن است که از روزهای اوج موج اول کرونا تا حدی فاصله گرفته ایم و مشاغل به شرط رعایت دستورهای بهداشتی اجازه فعالیت دارند، شاید بد نباشد آلبوم قهرمانان سلامت را ورق بزنیم و به بهانه این عکس ها در ماه چهارم مبارزه با کرونا از رزمنده های سلامت تشکر کنیم. عکس هایی که فرصتی است تا به قهرمانان سلامت بگوییم: فراموش کردن شما فقط محال نیست؛ ممنوع است!

مأموریت جدید مبارک!

ما نام «نرجس» را فراموش نمی کنیم. دختر نحیف و جوانی که در یکی از روزهای سخت بمباران کرونایی شهید شد. همان روزهای جولان این ویروس منحوس در شمال کشور. نرجس درست روزهایی رفت که تازه آغاز ماجرای کرونا بود و او رزمنده خط مقدم. بعضی رسانه ها با اهداف معلوم خواستند ایثار شهیده این روزهای کرونایی را مصادره و مغلوب کنند. شجاعت و رزمش در خط مقدم را عجز و اجبار نشان دهند و بگویند به خواست خودش در این مسیر نبوده و جان شیرین خود را تلخ از دست داده اما حرف های پدر نرجس تکلیف را معلوم کرد که دخترش عاشق خدمت در راه خدا بوده است. فقط خدا می داند خانواده آبرومند و نیازمندی که این بسته را مزین به تصویر او دریافت کردند، موقع دیدن عکسش چه حالی داشتند؟ شاید گفتند: دخترمان نرجس این روزهای سخت از آسمان حواسش به ما هست و دلگرم شدند در این روزهای سخت به زندگی؛ مأموریت جدید مبارک، رزمنده!

 گنج  هم مسری است؟

هنر می خواهد در این روزهای مفلوک اقتصادی جهان و غم های کرونایی، درست وسط بساط بیماری و بیمارستان، گنج پیدا کردن.  روزهایی که ما از ملال ماندن در خانه گله کردیم، نوشتیم و روانه فضای مجازی تو هم گنج پیدا کردی هم مشخصاتش را نوشتی تا دست همه به آن برسد. از خودت اما نام و نشانی نشد پیدا کنیم، نوشتی: «پایان دیالیز شش مریض کرونا مثبت. احساس رضایتی که امروز داشتم را با کل دنیا عوض نمی کنم.» غم دیالیز خودش هزار زخم کروناست و حالا تو با این روحیه 29 فروردین 1399 و روزهای بعد، دمخور و مونس دیالیزی های کرونا مثبت بودی که فکر می کردند از زمین و زمان برایشان بد باریده. شک نداریم حال خوش تو مسری است از سینه تو به رگ های شش دردمند.

متشکریم با گریم!

این روزها که بعضی میکاپ آرتیست ها یا همان آرایشگران به زبان  خودمان در فضای مجازی، شیوه آرایش را به خانم ها آموزش می دهند و گاه افراط گرایانه ادعا می کنند، درمان افسردگی کرونایی هر روز تجربه یک آرایش است، چند بانوی جوان دست به ابتکار جالبی زده اند. از ابزار آرایش هنرمندانه و به سبک گریم استفاده می کنند. تشکری و یادبود متفاوتی به پرستاران هدیه می دهند. بانوان جوانی که خودشان را جای پرستاران خانم جوانی می گذارند که رد ماسک و خستگی شادابی چهره آن ها را دزیده است. یکی از این خانم ها نوشته بود: چهره ام را که دیدم از ترس داشتم سکته می کردم، یعنی رد زخم ماسک ها می رود؟ این یکی هم نوشته بود جهان فداکاری تان را فراموش نمی کند. حس متفاوتی است، ابزار زیبایی حالا در خدمت خسته و زخمی نشان دادن چهره هاست تا زیبایی قلب مهربان قهرمانان سلامت بیشتر به چشم بیاید.

دستت را خواندیم، پرستار...

اولین ها مهم هستند وقتی از دست بروند تبدیل به حسرتی بزرگ می شوند و گاه عمیق تر؛ داغی در سینه. هستند اما اولین های از دست رفته ای که به مراتب شیرین تر می شوند اگر فدای یک اولویت و یک اولین بزرگتر شوند. شیرین مثل مدال افتخاری که از گردن زندگی آدم آویخته می شود. درست مثل اولینِ کف دست نوشته پرستار پور احمد. کف بینی گاه فقط کار فالگیرها و همیشه عیب نیست. ما  کف دستت را خواندیم سرباز سفیدپوش و تمام ماجرا آمد دستمان. تو اولین سال تحویل زندگی مشترک و اولین سالگرد ازدواجتان را فدای سلامتی ما کردی تا داغ نبینیم. دستت برای ما نمک دارد؛ باور کن! همین حالا و به قول جهان مجازی #یهویی دعا کردیم دستتان هیچ وقت از دست خدا جدا نشود.

پرستار لیرابی از ایران

چند وقت پیش عکس چهره یک پرستار برزیلی که رد و زخم جای ماسک داشت به اشتباه برای نشان دادن زحمات قهرمانان سلامت در فضای مجازی دست به دست چرخید حتی وزیر بهداشت هم به این عکس اشاره و از فداکاری های این قشر تشکر کرد. طولی نکشید عکس یکی از بانوان پرستار کشور پربازنشر شد. چهره ای به مراتب آسیب دیده تر از چهره پرستار برزیلی. کاربران نوشته بودند آنقدر بازنشر کنید تا برسد به دست آقای وزیر. صاحب این عکس بانو لیرابی است پرستار بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان.

غذا را بهانه می کنم

مریم پرستار بیمارستان ابن سینای همدان است. کرونا شرایط زندگی او با خانواده را تحت تاثیر قرار داد. در یک خانه کنار والدین و برادرش زندگی می کرد اما جدا از آن ها غذا می خورد. مادر تقریبا هر روز به خصوص روزهای اوج کرونا دخترش را از زیر قرآن رد می کند و به محل کارش؛ بخش کرونایی های بیمارستان بدرقه. تقریباً هر روز برای دخترش غذای خانگی و دستپخت خودش را می برد بیمارستان و این طور تحویل می دهد و دیدار تازه می کند. غذا بهانه است؛ مادر دلتنگی و دل نگرانی هایش را بر می دارد و از این سر شهر به آن سر شهر می رود تا ببیند دخترش، مریم حالش خوب است؟

شوخی ممنوع؛ برای خودم!

پرستار دیگری که چهره اش پیدا نبود پشت لباسش نوشته بود اگر بدانید این لباس ها چقدر گرم است در خانه می مانید. چند دقیقه ای ذهنم درگیر بود که درست می گوید بنده خدا، من طاقت پوشیدن یک دست و ماسک در هوای گرم این روزها را ندارم. های گرم نفس هایم که توی ماسک می پیچد و به صورتم بر می گردد، دلم می خواهد ماسک را بکنم و آزاد نفس بکشم اما میخکوبم کرده این عکس. روزنه ای روی صورت این رزمنده سلامت نیست که عرق از آن نچکد. چشم های خسته و نگران، صورت و موهای تمام خیس و فشار کاری روزهای اوج کرونا. عکسش را سنجاق می کنم در ذهنم تا وقتی خسته و کلافه شدم، یادم بماند خستگی من در برابر خستگی او شوخی بزرگی است. 

پ مثل پرچم مثل پرستار

پ مثل پرچم مثل پرستار و پیروزی بر کرونا جان مایه این تصویر باشد، شاید. ورزشکارها رسمی دارند شیرین، وقتی در رقابتی برنده می شوند پرچم کشورشان را دورتا دور زمین مسابقه روی دوش یا بین دو دست می گیرند و می دوند. حالا در روزهای کسادی و تعطیلی ورزش در بیمارستان شهید چمران شیراز این بانوی پرستار غیرت ایرانی را به نمایش گذاشته است. به امید پیروزی بر کرونا پرچم کشور را بین دستانش گرفته. حس خوب و پر غروری رقم زده. کاش صدایمان به گوشش می رسید و می دید مثل تماشاچی های یک مسابقه تمام عیار و کم نظیر برای پیروزی اش هورا می کشیم و تشویق می کنیم.

خدا نزدیک است...

شاید این روزها تلخ باشد اما حس خوب و سخاوت معنوی این تصویر هم می ماند به یادگار. پرستاری قرآن به دست که بر بالین بیمار بدحال کرونایی قرآن می خواند و برای سلامتی اش دعا می کند. چشم و زبان او شده برای خواندن کلام خدا. یک تیر و دونشان هوشمندانه ای است هم خودش آرام می شود هم بیمار. در این عکس نه چهره پرستار پیداست نه بیمار اینجا چهره دعا و نیایش دیدنی و زیباست برای ما که با مزه دعا زیر دندان هایمان قد کشیده ایم.

این عکس هم حال و هوای جالبی دارد، بانو! امسال هم هفت سین خانواده را چیدی، مفصل تر از سال های قبل حتی با وجود شرایط کرونایی خودت و خانواده ات. هفت سین امسال کف دستان تو، توی قنوت تو جا شد. همان دعایی که از خدا برای همه سلامتی خواستی و آرزوی سخاوتمندانه و شیرین تو سرباز سفیدپوش تا هفت آسمان رفت. زیر این عکس نوشته بودند: لحظه سفید تحویل سال.

تولد بدون کرونا هم می رسد

پرستاری با ماسک جراحی جشن تولد گرفته است. عکس را در صفحه بانویی به نام بیگدلی می بینم. دختر جوانی که نوشته و این طور وصف کرده جشن تولد متفاوت را در روزگار کرونا: 26 سالگی عزیز لطفاً من را به سلامتی به 27 سالگی برسان. به گمانم عکس خودش نیست و خلاقیت پرستار بی نام را قرض گرفته است. روزشمار عمر کرونایی، نوار قلبی نقاشی شده روی ماسک و محدودیت های این روزها حس خوبی ندارد. امید اما در این عکس موج می زند. بین انگشتان پرستاری که روی ماسک تولد خودش را به خودش تبریک گفته و می خواهد پا به پلکان دیگری از عمر بگذارد. جهان تنگ شده بر کرونا بین این دست ها، آن چشم های خندان و این تبریک پر امید. 

احترام نظامی سروهای سفید

بیمارستان امام(ره) در جیرفت این روزها سربازخانه شده است. این احترام نظامی در سربازخانه سلامت جیرفت یعنی اگر تا قبل از این کسی شک داشت حوزه سلامت و بهداشت امروز جبهه جنگ با کروناست، شک هایش را کنار بگذارد. اینجا و در تمام مراکز درمانی کشور رزمنده های سفیدپوش بسیاری برای سلامتی مردم این کشور خبردار ایستاده اند. بانوی کاربری پای این عکس نظرش را اینطور نوشته بود: تا دیروز فکر می کردم سروها سبزند اما امروز سرونازی سفیدپوش دیدم. جمله ای هست که می گوید فرزند زمانه خود باش و شاید این عکس نمایش و مصداق خوبی برای آن باشد.

در روزهای کرونا که حتی شادی و فرصت حضور در جشن های نیمه شعبان و رمضان را از ما گرفت در تهران پرستاری سربند یا صاحب الزمان(عج) به پیشانی بسته و یاد سال های دفاع مقدس را در ذهن ما زنده می کند؛ یاد سرها، سربندها و شب های عملیات را. این عکس حال و هوای دهه 60 را دارد.

نامتان دلگرمی ماست...

نشانی کوی نیکنامان را یادداشت کن آقای فرشاد نادری: تبریز، بیمارستان شهید محلاتی، کوی نیکنامان. روی پیراهنت نام جوانِ بانو لیلا(س)؛ حضرت علی اکبر(ع) را نوشتی، گفتی کرونا را شکست می دهیم. ما تازه به این عکس رسیده ایم. شعری که روی لباس استریل نوشتی را به زحمت خواندیم: در کوی نیکنامان ما را گذر نداند/ گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. رزمنده های فداکار جبهه سلامت این روزها نیک ترین نامی هستند که ما را به حضور و فداکاری شان دلگرم کرده اند. خداوند فرموده: من نزد حسن ظن مومن هستم. ما ایمان داریم به این فداکاری های خالصانه و دست به دامن همین حسن ظن می گوییم کوی نیکنامان باید جایی همین جا باشد شبیه قلب شما. سرباز نادری، سری به این نشانی و این کوی بزن؛ به قلبت. آشنا نیست؟

این جایگزینی سخت است

 شاید بهتر و بیشتر باید یادمان بماند که شما در خط مقدم رزم با کرونا هستید و جانتان هر لحظه در خطر. یادمان بماند که شما هم تاب و توان محدودی دارید. بدن شما هم کم می آورد. کم خوابی، فشار کار و استرس روزهای اوج کرونا، بلای جان شما می شود. از پا می افتید، سرم به دست می شوید و تا ساعت ها بعد از هر مواجهه چهره به چهره و سانتی متری با بیمار مبتلا به کرونا ذهنتان درگیر است که خدا کند مبتلا نشده باشید. قدیمی ها می گویند فکر و خیال، خواب راحت را می دزدد.

حالا در همین روزهای سخت و ساعات محدود استراحت کاری همین خواب دزدیده شد و خستگی شما باید وجدان ما را بیدار نگه دارد. کرونا هنوز هست و تمام نشده هنوز سوت پایانش به صدا در نیامده. بعضی از دست دادن ها سخت جایگزین دارد، مثل از دست دادن نیروی کارآزموده حوزه خطیر و حساس بهداشت و سلامت. ما رعایت می کنیم و مراقب خودمان می مانیم تا از شما هم مراقبت کرده باشیم.   

من و کرونا و دوست خوبم

رفاقت اینجا ادامه دارد در بیمارستان در و روزهای کرونایی. پرستار بخش ایزوله بیمارستانی در کرج دلش برای دوستش تنگ شده، نگران حال اوست و حالا آمده احوالپرسی. مثل قبل نمی توانند با هم بنشینند و چای بنوشند اما از پشت این مشمع بخش ایزوله کرونا حال همدیگر را می پرسند. خوش و بش می کنند.

این دو دوست هم توی این قاب می خندند درست در روزهایی که محدودیت تعداد پرستاران و کادر درمانی مجرب و فشار کاری روزهای کرونایی سبب شده پرستاران حتی با این حال به بیمارستان بیایند با دست شکسته و گچ گرفته. خنده و رفاقت اما تلخی این روزها را می برد.

گاهی وقت ها رفاقت هم از همان اول عمر شروع می شود. مثل این مادر و فرزند که روزهای کرونایی پا به پای هم هستند. بعضی درس ها گفتنی نیست، نشان دادنی است. مثل فداکاری این بانوی باردار که به فرزندش؛ رفیق و همدم روزهای کرونایی ایثار، شجاعت و پا به میدان رزم بودن را نشان می دهد.

زمان شما را ثابت کرد

گل فروش های حرفه ای می گویند، گل خریدن و چیدن گل ها کنار هم آدابی دارد. هرکدام از چیدمان ها معنا و مفهومی دارد. برای مثال قرار گرفتن رز سفید و قرمز در کنار هم به ترتیب نماد عشق و احترام است. به زبان خیلی ساده تر یعنی دوست داشتن با احترام. حالا این تعبیر و تفسیر صنفی را می توان در این قاب به انسانی ترین شکل ممکن دید. سفید و سرخ در کنار هم؛ گل برای گل را. #قهرمان_سلامت هرچه بیشتر از کرونا می گذرد عشق و ایثارتان بیشتر به چشم می آید.

انتهای /

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول