اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  غرب از نگاه غرب

همه دیر یا زود می میریم؛ چگونه می توانیم به زندگی خود معنا دهیم؟

ما از طریق مداخله های پزشکی و جراحی های همواره گران قیمت تر و عمدتا در سال های پایانی و فرسودگی زندگی، میلیاردها دلار را صرف طولانی تر کردن عمرمان می کنیم. از نقطه نظر یک تصویر بزرگ تر، به نظر می رسد که این کار به هدر دادن بیهوده دلارهای ارزشمند ما در حوزه سلامت باشد.

همه دیر یا زود می میریم؛ چگونه می توانیم به زندگی خود معنا دهیم؟

گروه غرب از نگاه غرب خبرگزاری فارس: دوستم جیسون همیشه عادت داشت بگوید: «با وجود تمام پیشرفت های پزشکی، نرخ مرگ و میر ثابت مانده است؛ یک نفر در هر نفر.»
من و جیسون در دهه 1980 با هم در رشته پزشکی تحصیل می کردیم. ما به همراه تمام همکلاسی هایمان، شش سال آزگار را صرف به خاطر سپردن تک تک چیزهایی کردیم که می توانست باعث عیب و ایراد در یک جای بدن انسان شود. ما با جدیت روی یک کتاب درسی به نام «مبانی آسیب شناختی بیماری ها» کار می کردیم که با ذکر جزئیات به توصیف تک تک بیماری هایی می پرداخت که می توانستند بر سر یک انسان بیایند. تعجبی نداشت که دانشجویان پزشکی دچار بیماری هراسی شوند و هر برجستگی، تغییر شکل ظاهری یا برافروختگی را که در بدن خودشان پیدا می کردند، به یکی از این بیماری های بی شمار نسبت دهند.
این اظهار نظر تکراری جیسون همیشه به من یادآوری می کرد که مرگ (و بیماری) جنبه های اجتناب ناپذیر زندگی هستند. هرچند گاه به نظر می رسد که ما در غرب، انکاری توهم آلود را نسبت به این موضوع به وجود آورده ایم. ما از طریق مداخله های پزشکی و جراحی های همواره گران قیمت تر و عمدتا در سال های پایانی و فرسودگی زندگی، میلیاردها دلار را صرف طولانی تر کردن عمرمان می کنیم. از نقطه نظر یک تصویر بزرگ تر، به نظر می رسد که این کار به هدر دادن بیهوده دلارهای ارزشمند ما در حوزه سلامت باشد.
حرفم را اشتباه برداشت نکنید. اگر خود من هم به سرطان، بیماری قلبی یا هر یک از بیماری های ریز و درشت دیگری مبتلا شوم که جان انسان را تهدید می کنند و در رشته پزشکی با آنها آشنا شده ام، دلم می خواهد تمام درمان های بی ثمر و گران قیمتی را که در دسترسم قرار دارد بیازمایم. من برای زندگی ام ارزش قائل هستم. در واقع مثل بیشتر انسان ها تقریبا بیشتر از هر چیز دیگری به زنده ماندن بها می دهم. ولی باز هم مثل اکثر مردم  معمولا به شکل واقعی برای زندگی ام ارزشی قائل نیستم، مگر آنکه با این احتمال مواجه شده باشم که به زودی قرار است این زندگی از من گرفته شود.
راس، یکی دیگر از دوستان قدیمی ام است که وقتی من پزشکی می خواندم در رشته فلسفه تحصیل می کرد. در همان روزها او مقاله ای نوشت با عنوان «آموزگار مرگ» که تاثیر عمیقی روی من گذاشت. این مقاله می گفت که بهترین کاری که می توانیم برای پاس داشتن حیات انجام دهیم، این است که همواره گریز ناپذیر بودن مرگمان را در گوشه ذهن داشته باشیم.

برونی ور استرالیایی، پرستار مراقبت های تسکینی در گفتگو با تعداد زیادی از کسانی که در 12 ماه آخر زندگی شان به سر می بردند، از آنها پرسیده بود بزرگ ترین ندامت و تاسفشان چیست. پرشمارترین پاسخ هایی که این افراد داده بودند و او در کتابش «پنج تاسف مهم هنگام مرگ» به آنها اشاره کرده عبارت بودند از:1) کاش شجاعت لازم را برای زندگی کردن آنطور که خودم می خواهد را داشتم نه آنگونه که دیگران از من انتظار داشتند 2) کاش آنقدر سخت کار نمی کردم 3) کاش جرات ابراز احساساتم را داشتم 4) کاش تماس با دوستانم را حفظ می کردم و5) کاش کاری می کردم که خوشحال تر باشم.
رابطه بین مرگ آگاهی و رفتن به سوی یک زندگی همراه با برآوردن خواسته ها و آرزوها، نگرانی محوری فیلسوف آلمانی مارتین هایدگر بود که آرا و نظرات او الهام بخش ژان پل سارتر و سایر اندیشمندان اگزیستانسیالیست شد. هایدگر تاسف می خورد که عده خیلی زیادی از مردم به جای آنکه با خودشان صادق باشند، زندگی شان را در دویدن به دنبال «گله» به هدر می دهند. اما هایدگر در واقع برای تحقق بخشیدن به ایده آل های خودش هم تقلا می کرد. او در سال 1933 به امید پیشرفت شغلی به حزب نازی پیوست.
با وجود کمبودها و کاستی هایش به عنوان یک انسان، افکار هایدگر بر طیف وسیعی از فلاسفه، هنرمندان، الهیون و دیگر متفکران تاثیرگذار بود. هایدگر اعتقاد داشت که  برداشت ارسطویی از «هستی» - که به مدت دو هزار سال همچون نخی  تفکرات غربی را به هم وصل می کرد و در تکامل تفکر علمی نقش مهمی ایفا کرده بود – در بنیادین ترین سطح ناقص است. از آنجا که ارسطو سرتاسر وجود از جمله انسان ها را به عنوان چیزهایی می دید که می توان آنها را برای افزایش دادن درک خود از جهان دسته بندی و تجزیه و تحلیل کرد، هایدگر در کتاب «هستی و زمان» می گوید پیش از آنکه ما شروع به دسته بندی هستی کنیم، باید ابتدا این سئوال را از خودمان بپرسیم: «کی یا چه چیزی است که تمام این پرسشگری ها را به باعث می شود؟»
فلسفه هایدگر امروزه نیز همچنان برای بسیاری از افراد جذابیت خود را حفظ کرده، بسیاری از کسانی که می بینند علم چگونه تلاش می کند توضیحی برای تجربه یک شخص اخلاقی و مراقب بیابد، کسی که آگاه است زندگی ارزشمند، رمزآلود و زیبایش روزی به پایان خواهد رسید. بر اساس تفکر هایدگر این آگاهی از زوال اجتناب ناپذیر ماست که برخلاف سنگ ها و درختان، عطش ارزش، معنا و مقصود دادن به زندگی مان را در ما به وجود می آورد.
اگرچه علم پزشکی غربی که مبتنی  بر تفکر ارسطویی است، بدن انسان را به عنوان چیزی مادی می بیند که درست مثل هر شی مادی دیگری، می توان با بررسی و آزمایشش آن را درک و به اجزای تشکیل دهنده اش تجزیه کرد، ولی فلسفه هایدگر وجود انسان را در مرکز درک ما از جهان قرار می دهد.
ده سال پیش تشخیص دادند که من به نوع وخیمی از سرطان پوست مبتلا شده ام. به عنوان یک پزشک می دانستم که کشندگی این سرطان چقدر می تواند پیش رونده و سریع باشد. از خوش اقبالی من ظاهرا جراحی توانسته است بیماری ام را علاج کند (بزنم به تخته). ولی من از یک جهت دیگر نیز خوش اقبال بودم. من به طریقی که پیش از آن هرگز تجربه نکرده بودم، فهمیدم که قرار است بمیرم؛ فهمیدم که اگر نه از سرطان  پوست در نهایت از چیز دیگری می میرم. از آن زمان به بعد انسان بسیار شادتری بوده ام. برای من این آگاهی، این پذرش، این دانستن اینکه سرانجام می میرم، به همان اندازه برای سلامتی ام مهم است که پیشرفت های پزشکی اهمیت دارند، چون به من یادآوری می کند تک تک روزهای زندگی ام را به بهترین وجه زندگی کنم. نمی خواهم ندامت و تاسفی را تجربه کنم که ور بیشتر از هر کسی دیگری از آن شنیده، تاسف از اینکه چرا حقیقتا زندگی نکرده ام.
بیشتر سنت های فلسفی شرق بر اهمیت مرگ آگاهی برای داشتن یک زندگی بهینه و سالم تاکید دارند. برای مثال «کتاب مرگ تبتی» یکی از متون محوری فرهنگ تبتی به شمار می رود. اگر این حرف یک تناقض نباشد، تبتی ها زمان بسیار زیادی را با مرگ زندگی می کنند.
سیذارتا گوتامای بزرگ ترین فیلسوف شرق که با نام بودا نیز شناخته می شود، از اهمیت همیشه در نظر داشتن پایان کار آگاه بود. او امیال و آرزوها را به عنوان عامل تمام رنج ها می دید و به ما توصیه کرده که چندان به خواهش های دنیوی وابسته نشویم، بلکه براهمیت چیزهایی چون دوست داشتن دیگران، ایجاد آرامش و خویشتنداری در ذهن و زندگی کردن در لحظه تمرکز کنیم.
من به عنوان یک پزشک، شکنندگی بدن انسان را و اینکه میرندگی چقدر به ما نزدیک است و در همین دور و بر پرسه می زند هر روز به خودم یادآوری می کنم. اما به عنوان یک روان درمانگر این را نیز به خود یادآوری می کنم که زندگی چقدر می تواند تهی باشد اگر هیچ احساس معنایی در زندگی نداشته باشیم.  آگاهی نسبت به میرندگی، نسبت به پایان پذیری زندگی، به شکل تناقض آمیزی می تواند ما را برای جستجو – و در صورت لزوم خلق- معنایی به حرکت در آورد که به شدت در اشتیاق آن می سوزیم. 
نویسنده: وارن وارد (Warren Ward) استادیار روان درمانی در دانشگاه کوئینزلند
منبع: https://b2n.ir/931239

انتهای پیام. 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول