خبرگزاری فارس ـ پیغام فتح؛ ویژهنامه چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس: حجتالاسلام محمدرضا زائری در یادداشتی بر کتاب «تاریخنگاران و راویان صحنه نبرد» که در اختیار این خبرگزاری قرار داده، نوشته است: حجم کتاب بیش از نمونههای مشابه بود، قالب و فصلبندی تازه و متفاوتی داشت، عناوین فرعی متعدد هم باعث شد تا در نگاه اول چندان نتوانم با آن ارتباط برقرار کنم.
با خود گفتم نویسنده میتوانست مثل بقیه کتابهای دفاع مقدس، روایتی منظم و یکپارچه داشته باشد و حالا که قرار بوده از روایتگران جنگ بنویسد، حواشی و جزییات مختلف و پراکنده را کنار بگذارد و کتابی خیلی خلاصه و جمع و جور درباره اصل موضوع تألیف کند.
از خود میپرسیدم چرا نویسنده به جای پرداختن به مسایلی از قبیل زندگی خانوادگی یا دوران نوجوانی راویان یا گفتهها و خاطرات دوستان آنان صرفا بر موضوع خود کتاب متمرکز نشده است؟
چند روز کتاب روی میزم بود و نوبت به خواندنش نمیرسید؛ یک بار پشت جلد را میخواندم که به راهاندازی دفتر مطالعات جنگ و مرکز اسناد دفاع مقدس اشاره کرده بود و بار دیگر لای کتاب را باز میکردم و میدیدم که از گنجینهای مشتمل بر «بالای یک میلیون برگ گزارش و نزدیک به پنجاه هزار ساعت نوار کاست» سخن میگوید.
وقتی مقدمه کتاب را خواندم از هوشمندی و تدبیر کسانی که این دفتر را از همان ابتدای جنگ تحمیلی با دست خالی و کمترین امکانات، به راه انداخته بودند حیرت کردم.
البته این روزها از تاریخ شفاهی و مستندسازی سخن گفتن عجیب نیست و کسی در ضرورت جمعآوری اسناد و اطلاعات تردیدی ندارد، اما در آن بحبوحه خطر و تهدید که همه از آغاز جنگ تحمیلی غافلگیر شده بودند و همت مسؤولان و فرماندهان غالبا تأمین ضرورتهای ابتدایی مقابله و دفاع بود، توجه به این مسأله حیاتی و حساس ـ که قرار بوده ضرورتش سالها بعد درک بشود ـ شگفت آور و تحسین برانگیز است.
امروز همه میدانیم که بررسی حوادث و مسایل دوران هشت ساله جنگ سرنوشتساز و مهم رژیم بعثی صدام علیه ایران، جز با منابع و اسناد معتبر امکان ندارد.
نه حال و هوای عمومی محیط اجتماعی آن چیزی است که 35 سال پیش بوده و نه آدمها همانهایی هستند که بودهاند، نسل جدید برای خوانش و مرور آن دوران چه میتواند بکند و چگونه باید به درک و فهمی نزدیکتر از فضا و حال و هوای آن زمان برسد و از وقایع و پیامدهای رویدادها مطلع شود؟
اکنون پس از سالها میتوان اهمیت و ارزش کاری را درک کرد که در نیمه دوم سال ١٣٦٠ با شکلگیری مجموعه «راویان جنگ» در دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روی داد.
جوانانی تازهکار با دست خالی و امکانات محدود، با شیوه آزمون و خطا قدم در راهی گذاشتند که اکنون مهمترین ذخیره و منبع محتوایی اطلاعات دفاع مقدس به شمار میرود.
جمعآوری و ثبت و ضبط هزاران گزارش مستند و مهم از جبهههای نبرد در قالب نوارهای کاست، دفترچههای راوی، گزارشهای عملیات، کالک، نقشه و سند، حاصل کار جمعی جوان مجاهد و پاکباخته است که خودشان در متن جنگ شیوهها و روشهای کار را فراگرفتند و به یاران خویش آموختند.
و چنین بود که بیسروصدا و با همان محدودیتها «در بحبوحه جنگ، زمانی که فرماندهان و رزمندگان سرگرم اجرای درست و دقیق نقشههای تاکتیکی و عملیاتی بودند و کسی به ثبت این لحظهها که از همان موقع جزئی از تاریخ شده بود، فکر نمیکرد، تعداد اندکی از نیروهای خوش فکر و دست به قلم سپاه و بسیج، جمع کوچک راویان دفاع مقدس را تشکیل دادند و حرکتی ماندگار را آغاز کردند که تا پایان جنگ ادامه یافت» و حاصل آن اکنون مهم ترین منابع دست اول پژوهشی جنگ عراق و ایران به حساب میآید.
کتاب «تاریخنگاران و راویان صحنه نبرد» گرچه به نام مرتضى قاضی مستندنگار و نویسنده تواناست، اما به تصریح خود او کاری مشترک میان نویسنده و همسرش خانم سمیه حسینی بوده است که آثار موفق دیگری نیز باهم یا مستقلا منتشر کرده اند.
تولید این کتاب گرچه شاید در نگاه اول به عنوان مجموعهای از خاطرات و اسناد، ساده و آسان به نظر بیاید، یک پروژه تحقیقی بسیار سنگین و دشوار بوده و نتیجه مشقت و زحمتی فراوان است، برای گردآوری اطلاعات و چینش دقیق و پازلگونه قطعات مختلف اطلاعات و مستندات در کنار هم.
هسته اصلی این کتاب که داستان روایتگری سه تن از راویان دفتر مطالعات جنگ ـ شهیدان حسین جلایی پور، محسن فیض و حمید صالحی ـ را بررسی میکند، روایت زندگی شهدایی است که همه دانشآموزان و فارغالتحصیلان مدرسه مفید تهران بودهاند.
مدرسه مفید که با همت بزرگانی چون شهید بهشتی، شهید باهنر و مرحوم موسوی اردبیلی تأسیس شده بود، کادر آموزشی و مدیران برجستهای از چهرههای نامدار و شاخص داشت که بسیاری از آنان هسته اولیه وزارت آموزش و پرورش بعد از انقلاب را تشکیل دادند.
نویسنده برای تشریح تجربه روایتگری این سه شهید، سراغ دوستان، خانواده، معلمان و یادگارهای آنان رفته و در سفری طولانی تا عرصههایی بسیار دورتر را گشته و درنوردیده است.
بدین ترتیب کتاب هم چشماندازی از جامعه و محیط سالهای آغازین انقلاب را گشوده و هم مطالعات مردمنگارانهای از سبک زندگی جوانان دهه شصت به دست میدهد.
بیان جزییات و مسایل دقیق از شوخیها، تفریحات و شیطنتها، حال و هوای دوران انقلاب و محافل و هیئات مذهبی، جلسات سخنرانی روحانیون مشهور، روابط خانوادگی و دغدغههای جوانان و نوجوانان مذهبی که بدنه اصلی رزمندگان اعزامی به جبهه بودند، موجب شده کتاب بسیار خواندنی و جذاب باشد.
تصویر روشن و بدون سانسور از تحولات اجتماعی و فرهنگی مشهود در زمان پیروزی انقلاب برای نوجوانی که پیشتر در مدرسه مختلط درس میخوانده و حالا به یک مدرسه اسلامی آمده، فقط میتواند ساندویچ کتلت بخورد، سر کوچه از جلوی سینما و مشروبفروشی رد میشود و در مصاحبه ورودی مدرسه نباید از دستگاه تلویزیونی که در خانه دارند، چیزی بگوید، کاملا خواندنی و اثرگذار است.
بعد هم که نویسنده به دوران قبولی این جوانان در دانشگاه میرسد و تجربه حضور این جوانان در مناطق جنگی را شرح میدهد، باز با وسواس و دقت جزییاتی را از حمام و دستشویی رفتن بچهها تا خورد و خوراک و شوخیهایشان در جبهه را در کنار بیان احوالات معنوی و مجاهدتهای آنها ذکر میکند که بسیاری از این نکتهها تازگی دارد.
از سوی دیگر کتاب گزارشی کامل از مدرسه مفید به عنوان یکی از مجموعههای آموزشی خاص و اسلامی است و دقایق و جزییاتی از شیوه تدریس معلمان، برنامههای جنبی، تجارب پرورشی، شیوههای تربیت دینی و... را نقل میکند که از این حیث نیز خصوصیتی قابل توجه یافته است.
نقل دقیق جزییات و روایت نرم نویسنده موجب میشود که خوانده بدون آن که متوجه باشد، قدم به قدم با بچههای مدرسه مفید جلو بیاید و بزرگ شدن آنها را از دوران نوجوانی در مدرسه راهنمایی تحصیلی تا زمان شهادت کاملا حس کند.
اتفاقا ذکر همان اطلاعات فرعی و مسایل پیش پاافتاده از خاطرات و شوخیها و حواشی که در نگاه اول کم اهمیت یا زائد به نظر میرسید، موجب ایجاد رابطه صمیمی و نزدیک با شخصیتهای روایت میشود.
دو، سه بار وقتی در خلال مطالعه کتاب اشک از چشمانم سرازیر بود، ناگهان با خواندن یک شیطنت جوانانه یا شوخی عجیب و غریبشان، صدای خندهام بلند میشد و هرچه جلوتر میآمدم بیشتر با بچههای مفید احساس نزدیکی و انس و آشنایی داشتم.
نویسنده در جایی از کتاب میگوید: «در مورد شهدا که تحقیق میکنی، دنبال این هستی که بعد از گذشت سالها، به شهید جان بدهی. به قول معروف شهید را از قاب عکس خارج کنی و کاری کنی که همه شهید را خوب بشناسند» و باید اعتراف کرد که این کتاب کاملا به چنین هدفی رسیده است.
خوانندهای که در آغاز مطالعه کتاب هیچ شناختی از حسین جلاییپور نداشته، قدم به قدم با خندهها و شوخیهای او همراه میشود، خاطرات دوستانش را میخواند، عکسهای بزرگ شدن و تغییر و رشدشان را میبیند، دستنوشتههایشان را میخواند و آرام آرام با آنها پیش میرود و هنگامی که به شهادت حسین و مراسم تشییع و تکفین او میرسد، واقعا احساس میکند که در شب آخر قبل از دفن جنازهاش کنار بچههای همکلاسی او نشسته و دارد برای او قرآن میخواند.
نویسنده قرار بود از تجربه روایتگری دفتر سیاسی سپاه در دوران جنگ بگوید، اما این مضمون مختصر و مستقیم و احتمالا خشک و غیرجذاب را چنان هنرمندانه و ظریف در میان خاطرات عاطفی و اثرگذار این راویان پیچیده که وقتی خواننده کتاب را زمین میگذارد با تمام وجود به ارزش و اهمیت آن تجربه تاریخی و ماندگار باور پیدا کرده و نسبت به آن احساس احترام و قدرشناسی خواهد داشت.
انتهای پیام/