اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  اصفهان

یک «خاله شمس‌گل» و یک عمر جهاد/ روایت بزرگ‌زنی کوچک که معلولیت هم جلودارش نیست

شمس‌گل جعفری بزرگ زنی کوچک، اما با دلی بزرگ و ‏گام‌هایی استوار همگام با انقلاب گام‌های بلندی برداشت تا حضور پررنگش سال‌ها بر پیکره شهر باقی ‏بماند.

یک «خاله شمس‌گل» و یک عمر جهاد/ روایت بزرگ‌زنی کوچک که معلولیت هم جلودارش نیست

خبرگزاری فارس ـ لشکر سلیمانی‌ها؛ ویژه‌نامه هفته بزرگداشت بسیج: سازمان بسیج مستضعفین با فرمان حضرت امام خمینی (ره) ‏در ۵ آذر ۱۳۵۸ تشکیل شد، هم‌زمان ضرورت حضور فعال بانوان نیز در این نهاد انقلابی کاملا احساس ‏می‌شد و از این رو زنان همپای مردان در عرصه های اجتماعی ، فرهنگی و سازندگی بسیج حضور یافتند.‏ بسیج خواهران به عنوان اولین و گسترده‌ترین تشکل مردمی زنان پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در ‏مراحل مختلف وظایف خطیری را به عهده داشته است، به ویژه در عرصه‌های علمی و فرهنگی طلایه‌دار ‏حرکت‌های شورآفرین در دفاع از اسلام در حوزه مسایل زنان با تبیین دیدگاههای حضرت امام (ره) که ‏مترقی‌ترین دیدگاه‌ها و نظرات را پیرامون دفاع از حقوق زنان مطرح کرده‌اند تلاش می‌کنند.‏

بزرگ زنی کوچک ‏

نام بسیج یادآور اتحاد زنان و مردانی است که همواره پا به پای هم در پیروزی انقلاب و جنگ حق علیه با طل ‏در طول هشت سال دفاع مقدس جنگیدند؛ مردانی که همواره در صحنه بودند و زنانی که پشت صحنه ‏حمایت کننده مردان میدان نبرد بودند و امروز از یکی از شیرزنان عرصه بسیج و طلایه‌دار حرکت‌های شور ‏آفرین در دفاع مقدس یادی می‌کنیم ‏‏

ظهر تیرماه سال ۱۳۴۶ در دل طبیعت زیبای شمس آباد ونک به دنیا آمد و پدر که از قبل به نیت پسر بودن ‏اسم کهیار و دختر بودن فرزندش اسم شمس گل را انتخاب کرده بود، نامش را شمس گل نهاد؛ خانواده وی ‏شش ماه از سال را در مزارع اطراف ونک به دامداری وکشاورزی مشغول بودند و شش ماه دیگر در خود روستا ‏زندگی می‌کردند و شمس گل که همانند پدر جثه کوچکی دارد با دلی بزرگ از همان دوران کودکی مادر را ‏در کارهای سخت خانه کمک می‌کرد.‏

گذری بر زندگی شمس گل

شمس گل جعفری از خانواده و زندگیش می‌گوید: من دو خواهر و یک برادر ناتنی ‏دارم ‏ که خواهر و برادر از پدر هستد و در شهر اصفهان ‏زندگی می‌کنند و یک خواهر ناتنی از مادرم که در ‏ماهشهر است؛ پدر و مادرم به رحمت خدا ‏رفتند پدرم عبدالله و مادرم ‏سکینه خانه‌دار بود ‏ چند سالی ‏ساکن ونک بودم وقتی ‏پدر و مادرم را از دست ‏دادم به سمیرم رفتم و با خانم قائم ‏مقامی (راجی) که از قبل ‏در برگزاری اردوهای مذهبی همکاری داشتم خانه‌ای اجاره کردیم و با هم زندگی می‌کنیم.‏

‏ از تشکیل بسیج بانوان تا برگزاری اردوهای فرهنگی

خانم جعفری از چگونگی تشکیل بسیج خواهران این چنین می‌گوید: من در زمان جنگ برای کمک به ‏جبهه با دیگر زنان روستا در کار پختن نان، مربا، خیاطی، جمع‌آوری کمک به جبهه، شامل خوراکی، ‏بهداشتی، بافت شال گردن، دستکش، لباس و ... فعالیت می‌کردیم و به پایگاه بسیج برادران یا هلال احمر ‏تحویل می‌دادیم و خودم هم بافتنی آماده می‌کردم و بعضی وقتها هم به خانواده شهدا سرکشی می‌کردم و ‏مشکلات‌شان را به مسؤولین اطلاع رسانی می‌کردم تا اینکه یک روز خانم فتحی و رستمیان از اصفهان به ‏سمیرم آمده بودند ‏و به من زنگ ‏زدند گفتند: شما پایگاه دارید؟ که بعد هم پایگاه بسیج تشکیل شد و ‏کلاس‌های عقیدتی-سیاسی و اسلحه‌شناسی گذاشتند ‏و من هم مسؤول پایگاه شدم ‏و چند نفر دیگر از بانوان ‏هم به عنوان مسئول فرهنگی، رابط و... ‏انتخاب ‏شدند.‏

وی افزود: مسؤول کانون بانوان ونک شدم و سپس به دنبال برگزاری کلاس نهضت در ونک رفتم که با ‏استقبال خوب زنان روبرو شد؛ با اداره اوقاف همکاری داشتم و برای چند مدت خدمه بهزیستی بودم که برای ‏‏مهد کودک آشپزی می‌کردم و کلاس ‏هنری و صنایع دستی برگزار کردم که خودم این آموزش‌ها را پیش ‏خانم بیگی و خانم جهانگیری و ‏خانم افشاری مسؤول کانون بانوان فرمانداری سمیرم آموزش ‏می‌دیدم.

خانم جعفری از دیگر فعالیت‌هایش عنوان می‌کند: بنده در شهر ونک، عضو رابطین بهداشت، مروج جهاد و ‏از ‏رابطینی بودم که با ارگان‌ها همکاری داشتم کاروان زیارتی بانوان را به اردو می‌بردم، کلاس‌های ‏بافتنی، ‏گلدوزی، آشپزی، مکرومه بافی و پولک دوزی برگزار کردم‏؛ ازطرف ‏بهداشت هفته‌ای یکبار در خونهها ‏میرفتم ‏همه روزه به پایگاه بسیج می رفتم کلاس ‏قرآن، ‏احکام، مشاوره با خانواده برگزار می کردم؛ اجرای ‏فیلم هایی با همکاری کتابخانه عمومی ونک ‏و اداره فرهنگ و ارشاد سمیرم داشتم.‏

پدری با جثه کوچک اما رزمنده ای دلاور ‏

عبدالله جعفری پدر خانواده اگر چه جثه کوچکی داشت اما داوطلبانه ‏به جبهه رفت و چهار سال در جبهه ‏کردستان بود و عضو ‏واحد فرهنگی بود ‏بعد از اینکه آمد در برنامه‌های فرهنگی شرکت داشت و در راهپیمایی‌ها همیشه جلو دار بود و برادر زاده وی ابراهیم جعفری نیز از آزادگانی است که هفت سال در اسارت بعثی‌ها بود و شهید دانش‌آموز علی قربان محمودی نیز از وابستگان این خانواده است. 

‏آش وحدت دهه شصتی‌ها

بچه‌های دهه شصتی دهه فجر را با خاطرات شیرین پخت آش وحدت و سرود و تئاتر به یاد دارند و هر سال ‏با فرارسیدن ‏دهه فجر در 22 بهمن ناخودآگاه روزهای شیرین دوران ابتدایی در ذهن‌شان تداعی می‌شود ‏روزهایی که هر ‏دانش‌آموز از خانه وسایل آش را به مدرسه می‌آورد و پشت پنجره‌های مدرسه پر می‌شد از ‏حبوبات کشک ‏محلی، رشته آش و ... و یک روز از صبح همه با هم مشغول پخت آش می‌شدند و این وسط ‏آن که در ذهن‌ها باقی ماند شمس گل بود که همه او را به اسم خاله می‌شناختند. ‏

و اما بانوی فعال دیروز، امروز را چگونه می‌گذراند؟

شمس گل با حسرت روزهای خوب گذشته از خاطرات فراموش نشدنی دیدار با امام و رهبری می‌گوید و ‏برگزاری اردوهای هجرت، از جشنواره غذای سنتی و دیدار با جانبازان و سالمندان ...

‏ و حال و روز این روزهایش را چنین توصیف می‌کند: مددجوی بهزیستی هستم و چندسالی است هست ‏که ‏فلج شدم در خانه هستم و دلم برای فعالیت‌های فرهنگی تنگ شده است دلم می‌خواهد ویلچر برقی ‏داشته باشم تا بتوانم دوباره به فعالیت‌هایم ادامه بدهم؛ من هنوز هم با این وضعیتم ‏با تلفن ‏با مسؤولین در ‏ارتباط هستم.‏

شمس گل را همه به نام خاله می‌شناسند و امروز از خاطرات اردوهای خاله و کلاس‌های هنری نقل قول ‏می‌کنند اما خاله شمس گل نیز این روزها از دلتنگیش می‌گوید: دلم برای زادگاه و همشهریانم و برای شور و ‏حال آن روزها تنگ شده است اما توان رفت و آمد و دیدار با آن‌ها را ندارم و لحظه‌های دلتنگیم را با خواندن ‏آواهای محلی می‌گذرانم:‏

من از ملک پدر گشتم جدایی                گرفتم با غریبون آشنایی ‏‏
‏غریبون حالت خوبی ندارند                   اول مهراست و آخر بی ‏وفایی ‏ ‏
سرکوی بلند فریادکردم                         امیرالمومنین را یاد وکردم ‏
امیرالمومنین یا شاه مردان                       دل ناشاد ما را شاد ‏گردان‏

و به ناگاه به یاد آواهای محلی مادرش می‌افتد که موقع بافت قالی زمزمه می‌کرد:‏ ‏

سرکوی بلند تشتم طلایه                        نمی‌دونم چرا بختم سیایه ‏
‏اگه یادت کنم نالم شب و روز               اگه ترکت کنم دل ‏میزنه جوش‏ 

صدایش آهنگ غمگینی دارد همانند روزهایی که در منزل شهدا روضه و دعا می‌خواند و شاید به جرأت می‌‏توان گفت: در این عرصه نیز بنیان‌گذار مجلس روضه و دعای زنان بود. ‏

از دامن زن مرد به معراج می‌رود

امام خمینی (ره) در برخوردها و دیدارهای مختلف با بانوان از قشرهای متفاوت جامعه، به نقش، جایگاه و ‏رسالت آنان اشاره می‌کنند و آن را به ایشان گوشزد و یادآوری جمله معروف «از دامن زن مرد به معراج می ‏رود»، سال ها بر دیوارهای شهر نقش بسته بود و یادآوری کننده منزلت زن در دیدگاه ایشان بود و نمونه بارز ‏آن می‌توان به مادران و همسران شهدا و مادرانی که فرزندان خدمت‌گزار جامعه در هر پست و مقامی تربیت ‏کردند و تحویل جامعه دادند، اشاره کرد.‏

===============
گزارش از فاطمه نجفی
===============

 ‏ انتهای پیام/۶۳۱۱۱/ک۱۰/ م

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول