گروه خانواده؛ نعیمه موحد: کتاب دینی برای کودک همیشه جزو سبد خرید خانوادههای مذهبی است. قشر مذهبی دوست دارند از کودکی فرزند خود را با مباحث دینی آشنا کنند تا این آشنایی در جان او بنشیند و در بزرگسالی از میوههای آن استفاده کند.
این روزها بازار کتاب از محتوای دینی برای کودکان پر است. اما چه تعداد از این کتابها تاثیری که والدین از آن انتظار دارند را در شکلگیری شخصیت مذهبی کودک خواهد داشت؟ ایا صرف صحبت یک کتاب از مسائل دینی کافی است؟ آیا نشانهها و ویژگیهایی وجود دارد که به وسیله آن بتوان کتاب با محتوای دینی مطلوب را از غیرمطلوب تشخیص داد؟ چرا که این اولین آشناییهای فرزند ما با سبک زندگی و ادبیات دینی، قطعا پایه نوع تمایل او با دین و مذهب را سالهای آتی زندگی او خواهد گذاشت.
در این گفتگو سنا ثقفی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات دینی کودک ضمن تشریخ وضعیت کنونی ادبیات دینی برای کودک از ویژگیهایی که گفته است که به دانستن آن به والدین در تشخیص کتاب با محتوای دینی مطلوب از غیرمطلوب کمک خواهد کرد.
مجموعه این مباحث هم میتواند هم برای پژوهشگران و هم برای والدین مفید باشد. همچنین دانستن این نکات برای نویسندگان نیر مفید است تا به کمک آن ادبیات دینی را به صورت مناسب در کتابهای کودک بگنجانند.
در حال حضر محتوای دینی موجود در کتابهای کودک به چه صورت عرضه میشود و ایراد آن چیست؟
بحث عمدهای که ما الان در ادبیات دینی کودک داریم، این است که نکاه قالب، نگاه تربیتی کوتاهمدت است. یعنی من انتظار دارم برای کودکم یک کتاب با محتوای دینی بخوانم و کودک بعد از خواندن آن کتاب یا بر اثر خواندن آن کتاب دیگر به بزرگتر خود احترام بگذارد یا به عنوان مثال بداند که سبک زندگی پیامبر اینگونه بوده که ایشان مسواک میزدند؛ پس خودش هم به مسواک زدن تشویق بشود.
درحالی که باید به این موضوع توجه داشت که ادبیات دینی کودک در حال ایفای نقشی در یک پازل بزرگ تربیت دینی است. وقتی اهداف ما بلندمت است نگاه تربیتی کوتاهمدت جواب نمیدهد. این نگاه تربیتی کوتاه مدت باعث شده درحوزه ادبیات دینی کودک صرفا کتابهای مهارتی و یا تاریخی داشته باشیم که سواد دینی کودک را بالا میبرد اما تاثیر بلندمدت بر رفتار کودک ندارد.
البته من منکر این نیستم که از ابزار ادبیات برای آموزش دین استفاده کنیم. در دین ما دختر 9ساله به سن تکلیف میرسد و باید یک سری از مسائل و احکام به او آموزش داده بشود. برای این موارد البته بسیار خوب است که از ابزار ادبیات استفاده کنیم تا دختر 9ساله بهتر با احکام ارتباط برقرار کند.
اما وقتی وجه قالب ادبیات دینی ما وجه آموزشی و مهارتی است، ادبیات دینی را به نوع محتوای کتابهای درسی نزدیک میکند. اغلب کتابهای دینی امروز در بازار کتابهایی است که از کودک انتظار دارد یک کار را انجام بدهد. حتی نوع ارائه هم کاملا تجویزی است. مثلا باادب باش. بخشنده باش و... . اغلب هم شخصیتی است که کار بدی انجام میدهد و بعد در اثر حادثهای متحول میشود و در نهایت کار خوب را انجام میدهد.
شما نگاه جایگزین به این سبک را چه نگاهی میدانید؟
در کودک از سن خردسالی باید گرایش به مفاهیم دینی آغاز بشود. برای اینکه وقتی به سنینی میرسد که خودش باید دنبال درک مفاهیم دینی برود، خودش تفکر کند و خودش برای عقاید دینیاش تصمیم بگیرد؛ نسبت به دین به عنوان برنامه زندگیاش شوق داشته باشد.
بنابراین قدم اول این است که در خردسال نسبت به دین گرایش ایجاد کنیم. ادبیات نیز یکی از ابزارهای ایجاد این گرایش است. اگر ادبیات را به عنوان شاخهای از هنر در نظر بگیریم؛ نگاه هنری در ادبیات اهمیت پیدا میکند. الان در نگاه زیباییشناختی ادبیات کودک میگوییم که کودک باید «آشناییزدایی» داشته باشد. یعنی نگاهی به کودک یا مخاطب خود ارائه کنیم که در زندگی عادی و با نگاه عادی نمیتواند به آن برسد.
حضرت زینب(س) بعد از حادثه کربلا میگوید: «ما رایت الاجمیلا» (جز زیبایی چیزی ندیدم) یعنی ایشان به زندگی نگاه هنری و نگاه آشنایی زدایانه داشتهاند. حالا ما میخواهیم به کودک خود احکام را آموزش بدهیم. خب کتاب آموزش احکام که زیاد است و حتی در کتابهای درسی هم آموزش داده میشود. نقشی که ادبیات در اینجا باید ایفا کند ایجاد شگفتی است.
درباره این ایجاد شگفتی و آشناییزدایی بیشتر توضیح میدهید؟
به عنوان مثال میگوییم باید برای نماز، وضو بگیریم. بعد حکمت و فلسفه وضو را توضیح میدهیم. یا مثلا برای کودک وقتی درباره حیوانات صحبت میکنیم بگوییم خداوند گردن زرافه را بلند آفریده است تا بتواند از برگهای درخت که خوراک اوست، به راحتی تغذیه کند. اینها ایجاد شگفتی است.
ایجاد شگفتی برای کودک هم منجر به خاطره مثبت برای او میشود و جذابیت لازم برای پیگیری و پذیرش آن حکم یا توصیه دینی را فراهم میکند.
در مباحث نقد و نظریه ادبیات کودک درباره عنصر شگفتی از عبارتی تحت عنوان «شکافهای گویا» استفاه میشود. این عبارت به این معناست که ما در داستان تعدادی نقطهچین باقی بگذاریم و ابهام هنری ایجاد کنیم برای اینکه مخاطب خودش آن را پیدا کند. این موضوع با «فلسفه برای کودکان» متفاوت است. بلکه منظور همان ابهام در چینش ساده خود داستان است.
البته مجموعههایی با این ویژگیها کار شده است. اما کافی نیست چون نگاه قالب ما هنوز آن نگاه آموزشی و مهارتی است که عرض کردم.
منظور شما این است که در کتاب نباید همه چیز آماده و با فرم توصیه به کودک عرضه بشود؟
بله. اما این عبارت غیرمستقیم هم در ادبیات کودک خودش بار معنایی خوبی ندارد. بسیاری از نویسندگان ما فکر میکنند این که به کودک بگویند «حرف بد نزن» مستقیم است و اگر در داستان یک کودک به کودک دیگر حرف بد زد و بعد پشیمان شد این مصداق آموزش غیرمستقیم است.
درحالی که تربیت غیرمستقیم یا آموزش مفاهیم به صورت غیرمستقیم به این معنی نیست. آموزش غیرمستقیم به این معنی است که ما یک سوژه را مدنظر داشته باشیم و در کنار آن رفتار شخصیتها را هم داشته باشیم. سنت پیامبر(ص) و ائمه « به غیر السنتکم» (آیه درباره دعوت مردم به دین با رفتار نه با زبان) است ولی ما یک کتاب معرفی شخصیت پیامبر(ص) برای کودک مینویسیم که در آن به وفور روایتهایی با مضمون این کار با بکن و یا آن کار را نکن آورده شده است!
در واقع مسیر باید اینگونه باشد که ما اول کودک را به اسلام دعوت کنیم و بعد به او راهکار هم بدهیم. اما روش کتابها اینطور است که میگوییم اگر میخواهی شیعه باشی، اگر میخوای خدا تو را دوست داشته باشد، اگر میخواهی به جهنم نروی، این کار را انجام بده و آن کار را انجام نده!
چرا قالب کتابهای کودک در حوزه ادبیات دینی به این سمت پیش رفته است؟
چون ما نگرانیم مخاطب کودک ما متوجه مسئلهای که میخواهیم به او آموزش بدهیم نشود. یعنی تصور میکنیم چون کودک است متوجه نمیشود. به این ترتیب کل داستان را به شیوه مستقیم از اول تا آخر تعریف میکنیم و حتی در پایان هم نتیجهگیری مستقیم میکنیم. به این ترتیب نویسنده میخواهد مطئمن بشود که در اصطلاح مفهوم به جان مخاطب نشسته است و پیام را درک کرده است. درحالی که تاثیری که آن ادبیات غیرمستقیم بر روی مخاطب دارد هیچوقت این ادبیات مستقیم ندارد.
به طور ملموس و عینی ادبیات دینی کودک این روزها درگیر چه مشکل عمدهای است؟
وقتی که ما برای کودک مینویسیم در واقع یک بزرگسال در حال نگارش برای کودک است. این موضوع دو آسیب ایجاد میکند. در حوزه عمومی ادبیات کودک و در بخش زبان، اغلب تصور بر این است که باید سادهنویسی کرد. درحالی که سادهنویسی یک بحث است و کودکانهنویسی یک بحث دیگر. چون بخش عمده نویسندگان دینی ما از قشر روحانیت هستند و شیوه آنها شیوه تبلیغی است صرفا یک مفهوم را ساده میکنند و در اختیار کودک قرار میدهند.
در واقع تصور بر این است که اگر متن حاوی کلمات ثقیل نباشد کافی است. اما کودکانهنویسی یعنی به زبان کودک صحبت کردن. یعنی استفاده از کلماتی که برای کودک زیبایی دارد. استفاده از ساختار زبانی که برای کودک جذابیت دارد.
و ایراد دیگر بحث راوی است. معمولا در نگارش زاویه دید اول شخص قرار داده میشود. یعنی کودکی که در حال یک تجربه است. اما معمولا صدای نویسنده از میان این شخصیت اول بیرون میزند. چرا؟ چون نویسنده بزرگسال ما هدفی دارد و برای اینکه مطمئن بشود آن هدف به مخاطب میرسد، صدای خودش را در کلام اول شخص کتاب میگنجاند. ما میگوییم این نویسنده باید سعی کند صدای خودش را قطع کند. اما درست به همان دلیل که در ادبیات دینی کودک شکاف گویا نداریم، راوی و زاویه دید مطلوب هم نداریم.
ادبیات دینی برای کودک چه شاخههایی دارد؟
یک وقتی ما سعی داریم مفاهیم اعتقادی را به کودک آموزش بدهیم مثل مفاهیم خدا، توحید و... . در قسم دیگر احکام را برای کودک بیان میکنیم. یعنی وارد مباحث رفتاری میشویم و میگوییم اگر میخواهی دیندار باشی، شریعت این را میگوید.
بخش دیگر ادبیات دینی رفتار اجتماعی در سبک زندگی اسلامی است. این بخش را ما بیشتر از همه در ادبیات دینی داریم که بر اساس یک روایت یا حدیث درباره سبک زندگی مطلوب دین صحبت میکنیم. بخش دیگر هم زندگینامه شخصیتهای مذهبی است.
اما در کل ادبیات دینی شاخههای متفاوتی دارد و در کل هر چیزی که به دین مربوط بشود، جزء ادبیات دینی هم میتواند باشد.
از چه سنی باید شروع به آموزش ادبیات دینی برای کودک کنیم و در سنین مختلف باید چه مفاهیمی را برای کودک بیان کنیم؟
وقتی کودک در خانوادهای با سبک زندگی دینی رشد میکند و بزرگ میشود، به هرحال با مفاهیم دینی آشنا میشود. اما چون کودک ما در هر گروه سنی در مراحل مختلفی از رشد قرار دارد نوع برخورد او با مفاهیم دینی هم متفاوت میشود. نویسندگان باید این موضوع را در سوژهیابی و تناسب سوژه و مخاطب در نظر بگیرند.
اما درباره ردهبندی سنی، نظریههای روانشناسی مختلفی وجود دارد. چیزی که در گروه سنی الف بارز است این است که بر اساس روایت «الولد سید سبع السنین و....» (کودک تا 7سال اول زندگی باید آقای دیگران باشد) گفته میشود با کودک آموزش مستقیم نداشته باشیم و در کتاب با او به صورت مستقیم و بیپرده درباره سوژه صحبت نکنیم. در واقع کودک تا هفت سال هوش انتزاعی ندارد. البته برخی نظریهها نبود هوش انتزاعی در کودک را تا 10 سال و برخی دیگر تا 12سال هم میدانند. بنابراین اگر ما یک مفهوم انتزاعی مثل «خدا» «عدالت» را که برای کودک قابل لمس نیست تشریح کنیم، فرصت آشنایی مطلوب کودک با این مفاهیم سوخت میشود. چون قادر به درک آنها نیست. پس به دنبال درک عینی در این مفاهیم میگردد چون هنوز تفکر عینی دارد و به این ترتیب آن مقصودی که از تشریح این مفاهیم برای کودک به دنبال آن هستیم هیچوقت رخ نمیدهد.
گاهی والدین در مرحله خردسالی باعث شکلگیری ارتباط مطلوبی بین فرزندشان و ادبیات دینی میشوند. اما در نوجوانی این ارتباط متزلزل شده و حتی باعث کنارهگیری نوجوان از مطالعه کتابها با محتوای دینی میشود. چرا این اتفاق میافتد؟
ما وقتی دین را معرفی میکنیم آن را در معنای شریعت و دستورات حاوی «این کار را انجام بده و آن کار را انجام نده»، معرفی میکنیم. وقتی ما تمام دین را با نگاه قهری و مثالهایی تحت عنوان، «اگر این کار را انجام بدهی خدا دوستت ندارد و به جهنم میروی»، «این کار رو انجام بده تا خدا دوستت داشته باشه» و... معرفی کنیم، دین دیگر جذابیتی برای او ندارد.
ضمن اینکه محتوایی که ما در ادبیات دینی ارائه میکنیم محتوای جذابی برای نوجوان نیست. یعنی یا نوجوان ما باید یا علاقهمند به تاریخ باشد تا کتابهای زندگینامه شخصیتهای مذهبی را بخواند یا انقدر دغدغه داشته باشد که دنبال پاسخ سوالی درد کتابهای دینی بگردد.
اگر ما نگاه هنری به ادبیات دینی داشته باشیم و نوجوان ما با خواندن محتوای دینی احساس کند که به کشف جدیدی از دنیا رسیده است و مشترکاتی بین خودش و دین پیدا کند، این اتفاقات نخواهد افتاد. دین ما از اساس دین هنری است. شیوههای قصهگویی قرآن کاملا هنری است اما ما آن را کاملا غیرهنری جلوه میدهیم.
برخی نوجوانها دوست دارند در کنار دین اسلام، با محتوای دیگر ادیان هم آشنا بشوند. آیا ما به عنوان والدین میتوانیم محتوایی از دیگر ادیان را در اختیار نوجوان خود قرار بدهیم؟
این اتفاق صرفا در حوزه ادبیات دینی نمیافتد. در سن نوجوانی مرسوم است که بسیاری سراغ محتوای زرد مثل رمانهای عامهپسند و عاشقانه میروند. ما از کودکی باید تفکر کودک را نسبت به این دست مسائل آگاه کرده باشیم. مثلا از طریق صحبت کردن و گفتگو درباره کتابی که برای او میخوانیم. در تماشای انیمیشن هم این کار توصیه میشود. خوب است با بچهها وارد گفتگو بشویم تا از حالت انفعال و خواندن و تماشای صرف بیرون بیایند. در محتوای چیزی که میخوانند یا میبینند بیشتر فکر کنند و تفکر نقادانه و آگاه پیدا کنند.
این تفکر نقادانه باعث میشود کودک در سن بزرگسالی هم به محتواهایی که به دستش میرسد نگاه انتقادی داشته باشد. هیچ اشکالی ندارد که نوجوان ما کتابهای مربوط به مسیحیت یا ادیان دیگر را بخواند و هرجا شبههای دارد درباره آنها گفتگو کند. این هوشیاری والدین هم هست که چهطور علاقه کودکان خود به محتوای ادیان دیگر را کنترل کنند. به عنوان مثال اگر کودک ما دوست دارد از ادیان آسمانی دیگر بداند، والدین با پیشفرض «لانفرق بین احد منهم» (ایه درباره اینکه بین هیچکدام از پیامبران خدا تفاوتی نیست) درباره ادیان دیگر با گفتگو کنند.
در واقع والدین تا یک سن خاص میتوانند محتوایی که کودک میخواند را کنترل کنند. پس اگر به او مهارت تفکر و انتقاد بدهند بهتر از این است که سعی کنند همیشه محتوایی که به دستش میرسد را کنترل کند.
برای والدین در انتخاب کتاب مناسب با محتوای دینی چه توصیهای دارید؟
داستان کودک به طور باید ویژگی سهل و ممتنع را داشته باشد. چون هر مادری برای فرزندش قصه میگوید اینطور به نظر میآید که هرکسی میتواند از پس نوشتن و قصهگویی برای کودک بربیاید. به همین خاطر به خصوص در حوزه ادبیات دینی بسیار شتابزده عمل شده است. یعنی دوست داریم مطلب را سریع به مخاطب ارائه کنیم اما روی ظرافت و نحوه این ارائه کار نمیکنیم. به خصوص در فضای فعلی که به مجازی بودن بسیار تکیه دارد این سرعت و کم شدن از کیفیت بسیار بیشتر شده است. این کار ممکن است بینهایت آسیب داشته باشد.
خود ادبیات بماهو ادبیات قالبی است که کاربردهای گوناگونی دارد و یکی از کاربردهای آن این است که تفکر بچه را میسازد. هر واژهای که ما کودک را با آن آشنا میکنیم فکر او را میسازد. پس اینکه ما با چه زبانی برای بچه قصه بگوییم و کتاب بخوانیم اهمیت زیادی دارد و ذائقه کودک را میسازد.
چون در حوزه ادبیات دینی به خاطر کمبود خلاقیت یکطور سرینویسی اتفاق افتاده است، مخاطب هم دیگر با این سبک انس گرفته است. اما در عمل میبینیم تاثیر بیشتر این کتابها چیزی که انتظار داریم نیست.
توصیهای که به مادران دارم این است که آگاهی خود را درباره کتاب دینی خوب برای کودک بالا ببرند و از این آگاهی در موقع خرید کتاب کمک بگیرند. مثلا به زبان کتاب، به شیوه نقل مفهوم دینی، به راوی و مسائلی از این دست توجه کنند.
انتهای پیام/