اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  همدان

از «النگویی که صرف خرید سلاح شد» تا «صف‌های طولانی اهدای خون»

زمانی که برادرم به شهادت رسید چند النگوی طلا داشتم آنها را نزد امام جمعه بردم و گفتم «برادر من شهید شده، با فروش این طلاها سلاح تهیه کنید و به جبهه‌ها بفرستید تا یک جوان دیگر از این مملکت دفاع کند».

از «النگویی که صرف خرید سلاح شد» تا «صف‌های طولانی اهدای خون»

خبرگزاری فارس ـ همدان؛ دوران پرافتخار دفاع مقدس در ایران اسلامی، روزهایی است فراموش‌نشدنی که باید در هر شرایطی از لحظات ناب آن گفت و شنید و با تمام وجود به گوش جان سپرد، این دوران پیش از آن که صحنه نمایش دلاورمرد‌ی‌ها و شجاعت مردان این سرزمین باشد آوردگاه صبر، تحمل، صلابت و ایثار زنانی بود که جاودان ماندند تا همسر، فرزند و برادر را برای شهادت بدرقه کرده و در غیاب مردان خانه باید پدری هم می‌کردند.

برخی از بانوان نیز از همان روزهای اول جنگ با تمام وجود از خاک وطن دفاع کردند و در مقابل متجاوزان در کنار مردان اسلحه بدست گرفتند و دوشادوش آنان مقاومت کردند تا با نثار جان خود به درجه رفیع شهادت نائل شوند و بسیاری دیگر از این شیرزنان نیز در شمار جانبازان قرار گرفتند. بر اساس آمارهای موجود در دوران جنگ تحمیلی بیش از ۶ هزار و ۵۰۰ نفر از زنان به شهادت رسیده و نزدیک به ۶ هزار نفر نیز جانباز شدند.

شیرزنان این مرز و بوم که فرزندان خود را برای شهادت آماده می‌کردند و سال‌های سال دوری جگرگوشه‌هایشان را تحمل، تنها به مصلحت دین و کشور می‌اندیشیدند، پس چگونه باید این همه ایثار مادران و زنان را از یاد برد و یا آن را عادی جلوه داد! زنانی که در شرایط عادی اگر فرزندانشان دیر به خانه بیایند آرام و قرار از آنان گرفته می‌شود چه می‌شود در زمان جنگ به یکباره دگرگون شده و نه یک نفر که چند فرزند را برای دفاع از اسلام روانه جبهه‌ها کرده و کوچکترین خمی به ابرو نمی‌آوردند و هنوز هم خود را بدهکار انقلاب می‌دانند.

آنچه که در گزارش زیر آورده می‌شود نمونه‌ای از ایثارگری تعدادی از زنان نهاوندی در دوران جنگ تحمیلی است که از همان آغازین روزهای وقوع جنگ و در دوران جوانی در کنار مردان سختی‌های جنگ را درک کرده و علاوه بر آن لحظه‌ای از تربیت فرزندانی که امروز خود از حامیان انقلاب هستند، دریغ نکرده‌اند و امروز همچنان با همان شور و شوق در خدمت انقلاب هستند.

تبدیل کتابخانه آموزشگاه دختران به ستاد پشتیبانی جنگ

«اعظم شهبازی» از اولین مربیان پرورشی شهرستان بوده و هم اکنون چند سالی است به افتخار بازنشستگی نائل آمده به فارس می‌گوید: سال ۵۹ که جنگ شروع شد دانش‌آموز سال چهارم دبیرستان بودم و با بچه‌های بسیج از جمله شهید نوشین امیدی در مرکز بسیج با خواهر صالح فعالیت داشتیم، همان سال دیپلم گرفتیم که سردارشهید حاج محسن امیدی به ما گفت «شما باید برای مدتی در آموزش و پرورش فعالیت کنید» برای انجام این کار از ما اصرار بر نرفتن بود و از شهید اصرار بر رفتن، این مسئله همزمان با جنگ تحمیلی، درگیری‌های منافقین در سال ۶۰ و فعالیت گروهک‌های ضد انقلاب در مدارس بود، بر این اساس ما را به عنوان مربی پرورشی به دبیرستان فرستادند. من هم با توجه به شرایط آن روز پذیرفتم به آموزش و پرورش بروم ولی من به شهید امیدی گفتم به شرطی قبول می‌کنم که پس از مدتی به بسیج برگردم، اما رفتن همان و ماندن در آموزش و پرورش به مدت ۳۰ سال همان.

البته به همراه فعالیت در مدرسه با بسیج نیز ارتباط داشتیم مثلا در مدرسه آش می‌پختیم و به ادارت می‌فروختیم و پولش را برای رزمندگان هزینه می‌کردیم. یادم می‌آید در یکی از این برنامه‌ها پس از فروش این آش‌ها به ادارات ۲۲ هزار تومان پول جمع‌ شد که تمام آن در اختیار جبهه قرار گرفت. کامواهایی که از طرف سپاه داده می‌شد را به مدرسه می‌آوردیم و در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دادیم، آنها هم کلاه، دستکش و شال برای رزمندگان می‌بافتند و به جبهه‌های غرب ارسال می‌کردیم. علاوه بر دوخت لباس، کار اهدا خون هم در دبیرستان صورت می‌گرفت، پایگاه انتقال خون سیار هلال احمر در دبیرستان مستقر می‌شد و دانش‌آموزان برای اهدای خون صف می‌کشیدند.

شستن پتو و لباس‌های رزمندگان که از غرب کشور آورده می‌شد از دیگر فعالیت‌هایی بود که توسط دانش‌آموزان دختر بسیج و انجمن اسلامی صورت می‌گرفت، لباس‌ها را آن را در رودخانه یکی از روستاها می‌شستیم و بعد خشک کردن، بسته‌بندی کرده مجددا به جبهه‌ها ارسال می‌کردیم. از جمله کارهای دیگر که توسط بانوان و دانش‌آموزان در دوران دفاع مقدس انجام می‌شد توزیع قلک‌های پلاستیکی بین دانش‌آموزان و جمع‌آوری کمک‌های نقدی بود که اتفاقا پول زیادی هم جمع‌آوری می‌شد.

کتابخانه آموزشگاه دختران به ستاد پشتیبانی جنگ تبدیل شده بود، از جمله افرادی که در این زمینه فعالیت بسیاری داشتند دانش‌آموز شهید نصرتی بود که بعدا در اثر بمباران هوایی نهاوند به شهادت رسید.

از پخت نان و مربا تا بافت لباس و دستکش

«فاطمه اصغری» از دیگر بانوان فعال دوران جنگ بود که در پشتیبانی از رزمندگان در کنار سایر بانوان حضور فعالی داشته است، او می‌گوید: نقش خواهران در پشت جبهه بهتر و اثرگذارتر است، ما قبل از تشکیل بسیج در این عرصه فعالیت داشتیم و در کار کمک به رزمندگان در اولین روزهای جنگ فعال بودیم و پس از اینکه این نهاد رسما به فرمان حضرت امام(ره) تشکیل شد، عضو بسیج شدیم.

از جمله کارهای پشتیبانی که در آن زمان بر اساس توانمان انجام می‌دادیم پخت نان و مربا، بافت دستکش و لباس بود که عمدتا در خانه انجام می‌دادیم و با وجود اینکه بچه کوچک داشتیم  تا نیمه‌های شب بیدار می‌ماندیم تا خدمتی برای رزمندگان انجام دهیم، امروز هم نباید با حضور در صحنه اجازه دهیم خون شهدا پایمال شود.

وی خاطرات آن دوران را یکی از ماندگارترین خاطرات زندگی خود عنوان کرده و می‌گوید: خاطرات آن زمان به یادماندنی و شیرین بود اما خاطراتی تلخی هم برایمان در این ایام وجود داشت، از جمله اینکه یک روز در نهاوند ۳۱ شهید را تشییع کردند، البته این مسائل باعث نشد از ادامه راه منصرف شویم، از خداوند می‌خواهیم ما را در راه شهدا که جانشان را در راه دفاع از میهن و انقلاب نثار کردند ثابت‌قدم بدارد.

حرفش یک کلام بود «حضور من در جبهه لازم است»

«صدیقه مهرابی» از دیگر بانوانی است که در دوران دفاع مقدس در کنار دیگر زنان با فعالیت در پایگاه‌های مساجد و ستادهای پشتیبانی جنگ نقش خود را در دفاع از کشور ایفا کرده است، وی در این زمینه به فارس می‌گوید: زمانی که جنگ شروع شد تازه زندگی مشترکم را آغاز کرده بودم، با توجه به شرایط کشور همسرم همان روزهای اولیه به جبهه اعزام شد چون در آن زمان خانه ما اصفهان بود هنگام رفتن به جبهه مرا به نهاوند می‌آورد تا کنار خانواده‌ام باشم. بعد از مدتی ایشان زیاد به جبهه می‌رفتند و کار برای ما سخت‌تر می‌شد چون با تولد اولین فرزندمان نیاز به حضورش را بیشتر احساس می‌کردم اما جوابش یک جمله بود «در حال حاضر حضور من در جبهه لازم است، شما هم خانه پدرتان بمانید».

در آن زمان سپاه تازه در نهاوند ایجاد شده بود؛ من هم آنجا می‌رفتم و در کار پشتیبانی و بسته‌بندی اقلام مورد نیاز رزمندگان و دوخت لباس فعالیت می‌کردم. در همان سالها بود برادرشوهرم به نام سید عابدین حسینی به فیض شهادت نائل آمد همسرم همین یک برادر را داشت با ۶ خواهر، مادر شوهرم پس از این اتفاق ناراحت بود و گریه می‌کرد و می‌گفت نباید این یکی پسرم جبهه برود اما همسرم زیر بار نمی‌رفت و با اینکه کارمند ذوب آهن اصفهان بود از آنجا استعفا داد و پس از بازگشت به نهاوند به عضویت سپاه درآمد و در جبهه حضور یافت.

وضعیت به همین منوال ادامه داشت تا اینکه سال ۶۵ عملیات کربلای ۵ آغاز شد، تنها برادرم که در آن زمان ۱۷ سال داشت تصمیم گرفت به جبهه برود، چون قدش بلند بود گفته بود ۱۸ سال دارد. هر چه اصرار کردیم، نرود؛ نپذیرفت؛ ۴۵ روز در در منطقه شلمچه حضور داشت تا اینکه به شهادت رسید، هنگامی که او را همراه با ۳۰ شهید دیگر به نهاوند آوردند به دلیل شدت جراحات و خونریزی شدید بدون غسل و کفن دفن کردند ولی با وجود همه اینها باز هم ما به عنوان خانواده شهید و مدافعان این کشور هیچ وقت پشت جبهه را ترک نکرده‌ایم.

وی به خاطرات خود از دوران دفاع مقدس اشاره کرده و می‌گوید: زمانی که برادرم به شهادت رسید چند النگوی طلا داشتم آنها را درآوردم و پیش امام جمعه رفته و به او گفتم برادر من شهید شده با فروش این طلاها سلاح تهیه کنید و به جبهه‌ها بفرستید تا یک جوان دیگر از این مملکت دفاع کند.

اجساد خانم‌ها را از زیر آوارد بیرون می‌آوردم و غسل می‌دادم

«مریم نیکزادی» بانوی دیگری است که از ۱۵ سالگی در بسیج مستضعفین همراه با دیگر بانوان کار پشتیبانی جنگ و تهیه ملزومات مورد نیاز جبهه‌ها فعالیت داشت. از جمله اقدامات آن زمان کمک در جمع‌آوری هدایای مردمی و بسته‌بندی اقلام مورد نیاز مانند چای، قند و دیگر مایحتاج رزمندگان بود. حتی در آن زمان ما به اتفاق چند تن دیگر از بانوان برای خانواده‌های رزمندگان نفت می‌بردیم و علاوه بر آن با برای شستن پتو و لباس رزمندگان مشغول می‌شدیم.

در دوران بمباران نهاوند هنگامی که منطقه‌ای مورد اصابت موشک و یا بمب قرار می‌گرفت به آنجا می‌رفتم و جنازه‌های خانم‌ها را از زیر آوار درمی‌آوردم و پس از حمل آنها به غسالخانه باز از بعد از ظهر در آنجا حضور یافته و تا ساعتی از شب گذشته به کار شستن اجساد شهدا می‌پرداختم.

وی به خاطره‌ای از یکی از این صحنه‌ها پرداخته و می‌گوید: یک روز در غسالخانه مشغول شستن اجساد بانوان شهید بودم و مشغول ریختن آب پاکی بر سر جسد کودک سه ساله‌ای، به شدت برای این کودک ناراحت بودم و گریه می‌کردم، یکباره خنده‌ای کرد، حتی کسانی که کنار من بودند با دیدن این صحنه دچار ترس شده و از آنجا رفتند اما چون من از مادرم شنیده بودم برخی از مردگان هنگام غسل خنده می‌کنند نترسیدم و به کارم ادامه دادم. 

از آموزش نظامی تا کمک به چیدن محصول کشاورزان

«طیبه فریادرس» یکی دیگر از بانوان فعال در دوران دفاع مقدس بود که می‌گوید: دوران انقلاب ۱۷ ساله داشتم و مدام در راهپیمائی‌ها شرکت می‌کردم. بعد از انقلاب هم با آغاز جنگ در پشت جبهه‌ها با جمع آوری کمکهای مردمی فعالیت داشتیم، صبح که به ستاد پشتیبانی جنگ و یا منزل چند تن از خانم‌ها که در آنجا نان می‌پختند، می‌رفتیم شب به خانه برمی‌گشتیم. در آن زمان ما همه کاری انجام می‌دادیم از آماده‌سازی خمیر نان و پخت آن تا بافت شال و کلاه و لباس گرم و جمع‌آوری کمک‌های مردمی و بسته‌بندی آن، شست و شوی لباس رزمندگان در کنار تعداد زیادی از بانوان از جمله کارهایی بود که ما برای مدت زیادی انجام می‌دادیم.

با توجه به اینکه اوایل انقلاب جهاد سازندگی تازه تشکیل شده بود برای کمک به کشاورزان و چیدن محصول آنها با شور و اشتیاق به روستاها می‌رفتیم وبه کمک آنها محصولات کشاورزی و یا میوه های باغ آنها را جمع‌آوری می‌کردیم.

از انجام این کارها احساس خوبی داشتیم چون معتقد بودیم حضرت امام(ره) نهضتی را آغاز کرده‌اند که خون‌های زیادی برای آن ریخته شده و لازم است ما از آن حفاظت کنیم، برای این منظور ما از هیچ تلاشی دریغ نکرده‌ایم، از همان سال‌های اولیه پیروزی انقلاب و با وجود سن کم به عنوان مسئول پایگاه فعالیت داشتم و برای امدادگری و حضور در جبهه‌ها آموزش نظامی را مدت یک هفته در پادگان شهید شهبازی گذارندم، البته قسمت نشد به منطقه اعزام شویم اما آمادگی را داشتیم در صورت نیاز به عنوان امدادگر به منطقه برویم.

انتهای پیام/ 3140/س

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول