اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  کهگیلویه و بویراحمد

مرثیه جوان گچسارانی در رثای شهدای گمنام همزمان با سالروز تولدش/من اینجا شرمسارم

جوان فعال اجتماعی مرثیه‌ای به مناسبت سالروز تولد خود و در رثای خاکسپاری شهدای گمنام گچساران سروده است.

مرثیه جوان گچسارانی در رثای شهدای گمنام همزمان با سالروز تولدش/من اینجا شرمسارم

به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج روزبه پوراحمد جوان فعال اجتماعی طی یادداشتی به مناسبت سالروز تولد خود و در رثای خاکسپاری شهدای گمنام گچساران چنین آورده است: اینجا که آرامگاه توست، تکه ای از سرزمین مادری پرستوهای پدخندق است من اینک از پس سالهای جنگ دست بر مزار تو می‌کشم و به گلابی با اصرار حرفهای مادر گمنامی کلماتی که از جاودانگی‌ات می‌گویند عطرآگین می کنم.

نمی‌دانم چندمین سال جوانی ات را هدیه خاک کردی همین قدر که ۱۸سالگی ام را با تو برای دردهای امروز قسمت می‌کنم کافیست، آن روز را یادم هست که غریبانه عزیز دلهای ما شدی و لالایی مادری با عطر کفن بهشتی ات عجین بود که شاید در گوشه ای از سرزمین مادری‌مان مادر تو برای فرزندش اینچنین با سوز شروه خوانی می‌کند.

صدایت می کنم صدایم را می شنوی؟

دلم آنقدر مالامال دردی جانکاه است که نمی دانم با تو از چه سخن بگویم ؟ برایم از فتح المبین بگو از دستان کوچک و مردانگی «بهنام محمدی» که ۱۳سالگی اش را نثار نخلهای بی سر خرمشهر کرد.

برایم از جوانهایی بگو که مظلومانه کبوتران لشکر خوبان شدند غواصانی که مادرانشان برای بوی پیراهنهایشان مثل زنان دیار من او خشاماهای پر درد می‌سرایند با من از بوی باروت و صدای فشنگ و غریو الله اکبر بگو آنجا که فرزندان دیارم مردانه پد خندق را به تکه ای از بهشت بدل کردند.

من اینجا شرمسارم من اینک در سکوتی که شبهای بیقراری ام را با تو در این تکه از بهشت قسمت می کنم شرمسارم از اینکه در پاسخ به تو از کدام درد بگویم از غربزده گی‌هایی که تقدس جنگ را در غبار رسانه‌ای آنچنان کم رنگ می کنند که تنها یاد یاران و غیرت آنان که مانده اند دست رد بر تفکر شومشان می زند.

از قصاوت دلهایی بگویم که خون شیعیان دیار سالار شهیدان را بی‌رحمانه می‌ریزند و ادعای حکومت اسلامی بر زبان دارند.

برایم از شبهای بی مهتاب اروند بگو، آنجا که طغیان رود و طغیان دل دریایی تو یکی شد و خون تو و یارانت پیک شادی و پیروزی عملیات های اینچنین بود. با من از آن روزها بگو، که بی هیچ دغدغه ای مادر و خواهرانت را به غیرت همشهریانت می سپردی با من از صدای گامهای شهید آوینی بگو آنجا که لبخندهایت را گریه‌های شبانه ات را سکوت شبهای بی قراری ات را با نگاه شیشه ای دوربینش به یادگار ثبت کرد.

صدایت می کنم صدایم را می شنوی؟

کلمات بعد از تو لشکری پر از حرف شدند و در قطار جملاتشان صفحه صفحه کتاب، تا به تصویری از تو از نگاه آسمانی ات و از نیزارهای مجنون و ارتفاعات برفی ماووت بگویند و من غریبانه تو را و احساست و حضور نورانی خدایت را احساس کنم.

ورق می زنم و می خوانم، ورق می زنم و می خندم و گریه می کنم و گاه حسرت می خورم که چه مردانه سینه سپر کردی و نامردمی ها را بر نتافتی.

تو را هر شب و هر روز در کنار همه جوانان هم سالت می بینم.تو را زمانی که هنوز بوی باروت و گلوله و گوشتهای سوخته را در مشام داری تصور می کنم و با تو قدم می گذارم به وادی خوبان آنجا که هیچ تفنگی تعصب و غیرت را در خانه اش نشانه نمی رود و خبر قتل ها و نامردمیهایش تیتر روزنامه ها نمی شود.

با تو به وادی قدم می گذارم که انتقام را از دشمنی می گیری که چشم دل بر مردانگی بسته و چشم بر ناموس دیارم دارد و تو مردانه تیر خشمت را به رویش نشانه می روی ، نه دیاری که تقدس تفنگ را در نشانه رفتن بر سینه ی دوست و برادر گم کرده اند.

صدایت می‌کنم، صدایم را می شنوی؟

با من از پایی بگو که جا ماند اما خاطرات صاحبش هنوز هم در دلهایمان جای دارد در کدام عملیات بودی؟

تو شاهد شکست حصر آبادانی؟ همان یادگار ثامن الائمه؟ تو سرباز بستانی؟ آنجا که غریو لشکر طریق القدس لرزه بر جان دشمن انداخت؟ شاید از گیلان غربی؟ و نشانی از ضربت ذوالفقار در نگاهت ثبت کردی؟ از چزابه می آیی؟ از ریجاب؟ مریوان یا پاوه؟ از کدام عملیات سخن داری؟ از محمدرسول الله یا امیرالمومنین؟ شاید یادگار فتح المبینی؟ همان که پیر سالارمان آن را فتح الفتوح خواند؟

می دانم حرفها داری؟ از وقتی که خونت به جوش آمد تا به تنبیه لشکر فسق و جور با عملیات رمضان پای در خاکش گذاری و غرورش را آنقدر جریحه دار کنی که بصره خواب شیرین پیروزی را به کابوس شکست از اسلام بدل کند .نمی دانم از کدام افتخارت بپرسم ؟صدایم را می شنوی؟

با من از عملیاتهایی بگو که رد پایت آنجا بر دل خاک ایران زمین تاریخ سرخی را به ثبت رساند.

از قصر شیرین بگو و عملیات ثارالله -از میمک بگو با عملیات حسین ابن علی (ع) واز نقاط حمرین و عملیات محرم این سکوت صلواتی ات را بشکن و از شکستن مرز فاو سخن بگو ، آنجا که لشکر خیبر و بدر حماسه آفرید و مظلومانه شب های تیر و ترکش را با نام والفجر مزین کردند.

فکه-حاج عمران-مهران-بانه-مریوان-چنگوله-چیلات-این دیار رد پایت را از اولین والفجر تا والفجر ۶ را به یادگار داردو آنجا که خیبریان فاتح جزایر مجنون شدند لشکر بدر فاتحانه هورالهویزه را به عطر نفس هایت مزین کرد.کربلای چهار نامش بر تن پاره ی شلمچه حک شد وجزیره ی مینو مزین به نام عملیات ظفر شد.از فاو بگو -کارخانه ی نمک-از والفجر هشت و اروند وجنایتهای شیمیایی عراق

صدایت می کنم، صدایم را می شنوی؟

من در این سکوت غریو فریاد الله اکبر لشکر عاشورا را در عملیاتهای پیاپی می شنوم و شرمسارم  که هجده سالگی ام خلاصه می شود در همه آنچه تکنولوژی برتر است و آرزوهای بربادرفته می دانم و تو هجده سالگی ات را صرف دفاع از سرزمینم کردی آنجا که نخواستی ذره ای از خاک سرزمینم بر باد برود.

دهوک-سلیمانیه-کرکوک-دوکان-دربندیخان-ماووت-کوشک-طلاییه-وجفیر همه وهمه تو را صدا می زنند ویکصدا مردانگی تو را می خوانند

صدایت می کنم ،صدایم را می شنوی؟

یقین دارم که می شنوی زیرا همیشه می شنوم که می گویند:
: «شهیدان زنده اند»
وچه زیبا رهبر فرزانه فرمودند: شهیدان  مثل آیه های قرآن مقدس‌اند.

انتهای پیام/
 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول