اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

راوی کتاب «حجره شماره دو» درگذشت

حجت‌الاسلام ابوالقاسم اقبالیان راوی کتاب «حجره شماره دو»، عصر امروز به دلیل عوارض شیمیایی درگذشت.

راوی کتاب «حجره شماره دو» درگذشت

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام ابوالقاسم اقبالیان راوی کتاب «حجره شماره دو»، در سن ۷۰ درگذشت.

بر اساس این گزارش، او یکی از شاهدان عینی است که در بسیاری از مقاطع حساس تاریخ انقلاب و دفاع مقدس حضور داشته و نقش‌آفرینی کرده‌است. هم‌چنین با شخصیت‌های مهم تاریخ انقلاب ارتباط داشته و خاطرات دست اول و شنیده ‌نشده‌ فراوانی از آن‌ها دارد که تا کنون نقل نشده‌است و برای نخستین بار است که در کتابی با نام «حجره شماره دو»، منتشر شد.

در مطالعه خاطرات ایشان احساس می‌شود دستی غیبی وی را از روزهای اول زندگی وارد جریان پُر پیچ‌‌وخم مبارزه با رژیم شاهنشاهی کرده و او با افرادی آشنا می‌شود که هر یک در این راه طلایه‌‌دار بودند. اقبالیان‌ چه در دوران دبستان و دبیرستان چه در دوران طلبگی‌ دست از مبارزه و اعتقاداتش برنداشته و نه‌‌تنها تا پیروزی انقلاب اسلامی، بلکه پس از آن هم در مسیر جهاد و مبارزه می‌ماند. او در مبارزات انقلابی خود حضرت امام خمینی(ره) را پیش روی ود قرار داده و معیار شناخت افراد را میزان ارادتشان به ایشان می‌داند. خود او نیز سعی کرده با همین نشانه در مسیرش حرکت کند.

حجره شماره دو تنها خاطرات شخصی یک مبارز انقلابی نیست، بلکه خلاصه‌‌ای است از تاریخ انقلاب و دفاع مقدس قم. زیرا راوی این کتاب در بیشتر اتفاقات مهمِ انقلاب در قم نقش مؤثر داشته و بعضی از روایت‌‌های او مکمّل روایت‌‌های ناقصی است که پیش از این دیگران نقل کرده‌‌اند. با کنار هم قرار دادن این برش‌‌های تاریخی، مخاطبان به روایتی کامل دست خواهند یافت.

اگر چه اهالی جبهه و جنگ در قم او را به خوبی می‌‌شناسند اما شاید جوان‌‌ترها ندانند که راوی این کتاب چه نقش مهمی در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس داشته و سال‌‌های سال بی‌نشان مانده‌است. نام «شیخ اقبالیان» با بسیج قم و اعزام بسیجی‌‌ها به جبهه گره خورده است.

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

 تجربه ثابت کرده بود وقتی بچه‌‌ها عالِم یا مسئولی را در جبهه می‌‌دیدند شور و شوقشان بیشتر می‌‌شد. احساس نمی‌‌کردند تنها هستند. گاهی وقت‌‌ها حرف یک عالِم تا ماه‌‌ها بچه‌‌ها را روی پا نگه می‌‌داشت. از سوی دیگر، بسیاری از روحانیون و بزرگان هم خودشان از من می‌‌خواستند که به منطقه بروند. آیت‌الله غیوری، سیدمحمد سعیدی، و بسیاری دیگر را نیز چند بار با خود به منطقه بردم. آیت‌‌الله مشکینی و آیت‌.الله بهاءالدینی را هم بچه‌‌های دیگر آورده بودند. با این حال عده‌ای از روحانیون بودند که طاقت یک شب ماندن در منطقه را نداشتند. یکبار دوسه تا از فضلای حوزۀ علمیه را به جبهه بردم. شب در مقرمان در اهواز مستقر بودیم. یکی از آن‌ها که خیلی ترسیده بود، با اصرار و التماس به من گفت: «شما رو به خدا ما رو همین امشب برگردون.»

به او گفتم: «بزرگوار، این بچه‌هایی که شب و روز زیر آتیش گلوله و خمپاره‌ان، جونشون رو از سر راه نیورده‌ان.یک شب هم اینجا بمون تا بفهمی این بسیجیا چه سختی‌هایی رو دارن تحمل می‌کنن.»

جواب داد: «آقای اقبالیان، اینا وظیفه‌شونه که بجنگن. من هم وظیفه‌م اینه که درس بخونم. آقای منتظری گفته در آینده مجتهد می‌شم.»

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول