اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

ارادت شاعران فارسی زبان به علی (ع)/ خلافت با علی بر تن ردای عدل می‌پوشد

گروه بین‌المللی هندیران ویژه برنامه «شعرخوانی با عنوان غدیر و مولا علی ( ع ) در شعر فارسی» را با یادی از مرحوم محمد سرور رجایی شاعر افغانستانی مقیم ایران برگزار کرد.

ارادت شاعران فارسی زبان به علی (ع)/ خلافت با علی بر تن ردای عدل می‌پوشد

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، گروه بین‌المللی هندیران ویژه برنامه شعرخوانی با عنوان غدیر و مولا علی ( ع ) در شعر فارسی را با اشاره به جلوه‌های انس و الفت بین ایران، هند و کشورهای هم‌جوار با حضور شاعران و استادان و هنرمندان فارسی زبان برگزار کرد.

در این برنامه شاعرانی از ایران، هند، پاکستان، تاجیکستان، بنگلادش و... به سرودن و خوانش اشعاری با موضوع امام علی علیه‌السلام پرداختند و عشق و ارادت خود را به مولای متقیان بوسیله اشعارشان ابراز کردند.

محمدعلی ربانی و شاعران فارسی زبان، سیده فاطمه حسینی، مهدی باقرخان، محمد عرفان، اخلاق آهن، کاظمی لاهور، یاور عباس، جواد عسگری، سرویش تریپاتی و فاطمه صغری زیدی و شاعرانی از ایران از جمله  علیرضا قزوه، عبدالرحیم سعیدی راد، رضا اسماعیلی، غلامرضا کافی، امیر عاملی، کلامی زنجانی، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانی زاد، وحیده افضلی، مرضیه فرمانی، حسینجانی و... به خوانش اشعار  خود پرداختند.

در آغاز این نشست ادبی یاد و خاطره اهالی ادب تازه درگذشته گرامی داشته شد که مجاهد جبهه فرهنگی انقلاب مرحوم «محمد سرور رجایی» یکی از آن افراد بود.

در ادامه برنامه ضمن اعلام برگزیدگان مسابقه خوشنویسی از کتاب‌های تازه منتشر شده توسط انتشارات شاعران پارسی زبان که به تازگی در هند رونمایی شده‌اند یاد شد، این دو کتاب مجموعه اشعار دو شاعر پارسی گوی هند «عزیز مهدی» و «سرویش تریپاتی» و کتاب «نقش زنان در ایران و هند بعد از انقلاب اسلامی و بعد از استقلال هند» در ۳۸۸ صفحه و به زبان انگلیسی بود.

در این برنامه شاعران اشعاری را تقدیم مولا علی علیه‌السلام کردند.

بلبل گلشن خداست علی (ع)                        میوه باغ مصطفی است علی (ع)
هربلندی که این جهان را هست                      پیش قد بلند او شد پست
جذبه عشق او ز روی یقین                             کرده بی پرده حسن شاهد دین
عاشق مصطفی خدا بوده ست                      به علی عشق مصطفی بوده ست
اسدالله غالب/شاعر پاکستانی

 

مرمت می‌کند سرمایه ویران امت را
بنای عدل محکم می‌کند ارکان امت را

پس از فقدان پیغمبر خیال خلق آسوده‌ست
اگر در دست می‌گیرد علی سکان امت را

در این دریای پرطوفان، علی آن نوح کشتیبان
هدایت می‌کند کشتی سرگردان امت را

خلافت با علی بر تن ردای عدل می‌پوشد
که میزان می‌کند میزان نامیزان امت را

علی پیداترین اعجاز پنهان پیمبر بود
که می‌دانست هم پیدا و هم پنهان امت را

پیمبر جان امت بود و مولا تا به تن جان داشت
حفاظت کرد با شمشیر غیرت جان امت را

مسلمانان چه می‌جویید در تنهایی محشر
که می‌سنجند با حب علی ایمان امت را

علی از ساده‌لوحان زخم‌های بدتری خورده
خدایا دور کن شر کج‌اندیشان امت را

میان گودی محراب یا در پهنه میدان
علی تنها علی پس می‌دهد تاوان امت را
مجتبی حاذق

 

شعری علوی از عایشه درانی شاعر اهل سنت افغانستان

یا شاه نجف شیر خدا حیدر کرار
ای محرم راز ازلی، واقف اسرار

هم حیدر هم صفدر و هم فاتح خیبر
تیغ نظرت صف شکن لشکر کفار

فیض از کرمت یافته هر شاه و گدایی
کان کرم و بحر عطا ابر گهر بار

هم مقصد و مقصود رجال و زنسائی
ای فخر ولی، کنز سخا سالک اطوار

هم ناصر هم غالب و هم شاه ولایت
هم خاک در تست شفای دل بیمار

هر دل که درو حب علی نیست بترقد
هرکس نبود خادم تو باد نگونسار

هم خالص هم مخلص هم کلب درت را
شک نیست گر ایزد بدهد جنت و گلزار

هرجا که بود خوف و خطر شمع هدایت
از یکه و یک دانه من باش خبر دار

عایشه به اذیال کرم دست رجا زد
چون هست و عطا و کرم و لطف تو بسیار

 

ثنای نجف
چه عاشقانه و رنگین بود هوای نجف

اگر دوباره بیایی به کوچه‌های نجف

غزل سرای دعا هست و ذره ذره‌ نور
به گوش دل چو رسد بانگ ربّنای نجف

طواف کعبه‌ عبث می‌کنی اَلا ای دوست
اگر به جان و دلت نیست آن ولای نجف

میان مروه‌ شوق و صفای عشق مجوی
به غیر مروه‌ مولا و جز صفای نجف

اگر زبان مرا می‌برند و مشکل نیست
زبان دل همه گوید به حق، ثنای نجف

میان موج حوادث زمین نخواهم خورد
توکّل است و به کف دارم از عصای نجف

رها شدم ز همه‌ بارهای محنت و غم
وزیده است ز جیب سحر، صبای نجف

به صحن سلطنت و تاج، یافت می نشود
هر آنچه یافت دل من ز بوریای نجف

نسیم صبح! اگر بگذری ز کعبه‌ ناز
رسان به دوست که دارم به سر هوای نجف

بگو که شیفته‌ تو هنوز منتظر است
به یک اشاره‌ انگشت تو، خدای نجف
علی اصغر الحیدری

 

ای باخبر ز غربت دنیای ما، علی
یک شب به خلوت دل ما هم بیا علی

سیر بهار جان دل خستگان نما
ای عطر آسمانی در دل رها علی

در بارگاه وصل خدا با پیامبر
جز تو که بود هم نفس با خدا، علی

آتش به جان سوختگان اوفتد اگر
یاد آورم ز فاجعه کربلا، علی

تا اوج چرخ، نغمه فریادها رسید
چون شعله کشیده فریادها، علی

از تیغ خصم، شیرخدا کشته شد، ولی
جاری ست بر زبان همه ذکر یا علی

ای آفتاب مذهب و دین، تیغ بی نیام
برگیر ذوالفقار به امر خدا، علی

باغ بهشت و روضه دارالسلام آن
یک جلوه است از تو و آل عبا، علی

از خویش می‌روی به تماشای کردگار
وقت نماز و زمزمه ربّنا، علی

تا روز حشر از دل عشاق بی قرار
سر می‌کشد به اوج فلک، ذکر یا علی
عبدالله قادری/ شاعر تاجیک 

 
 

سروده بلرام شکلا در مدح حضرت علی (علیه السلام)

 به من رساند نسیم سحر سلام علی
برهمن‌ام که شدم چون عجم غلام علی

من ضعیف چگونه به شعر پردازم
کنار معجزه کامل کلام علی

چو کودکی که محبت ز مادر آموزد
خوشم که نکته می‌آموزم از مرام علی

ز بندهای جهان آن زمان رها گشتم
که اوفتادم چون مرغکی به دام علی

مساز بطن خودت را چو گور جانداران
مرا غلام کند این صدا ز کام علی

علی علی و علی عالی و علی أعلا
پر است هفت ممالک ز عطر نام علی

سلام ما به علی آن وصی پیغمبر
سلام ما و رسولان به احترام علی

علی امیر خرابات عشق و توحید است
تمام خلق به مستی کشند جام علی

چو نزد حضرت حق سجده کرده است و قیام
بود قیام همه سجده و قیام علی

خوشا که شعر من این بوی بوتراب دهد
صباح و شام معطر شد از مشام علی

خدا کند که بخوانم چو مردم آزاد
علی امام من است و منم غلام علی
 

 

می‌آمد آن رسول پر از خورشید

از آخرین طواف و در گوشش

می‌خواند جبرئیل به لحنی خوش

از آخرین وظیفه بر دوشش

باید پس ازغروب کسی باشد

یک مرد از سلاله نخلستان

مردی که آیه‌های خدا کرده

از آن طلوع عاطفه مدهوشش

یک مرد مرد مرد شبیه او

یک مرد نامکرر و بی پایان

مردی که دستخورده دنیا نیست،

 تنهاییش، خوراکش و تن پوشش

آری علی درست همان مرد است،

تنها امیر قافله ایمان

مردی که آسمان و شب و محراب،

هرگز نمی‌کنند فراموشش

مردم بایستید زمان تنگ است،

تقدیر در غدیر رقم خورده

طوفان سرد فتنه نخواهد کرد،

با دست‌های تفرقه خاموشش

بر روی بازوان رسول عشق،

دست امام اول باران است

حجت تمام گشت و علی آمد،

با بار سبز آینه بر دوشش
نغمه مستشارنظامی



کعبه را زمزمه‌یی در دل و شوری به سر است

دوست را با حرم دوست، وداعی دگر است
 

طی شد آداب سر اپرده عزّت به ادب
به طواف آمدگان را همه عزم سفر است


توشه راه، نشاط دل بیدار دلان
راه را قافله سالار جهان، راهبر است

آبگیری که در آن عکس رخ ماه شکفت
در فروغی نه زمهر و نه ز مه، غوطه ور است

آن برافراشته فریاد رسای بشری
پرچم عشق، به سر پنجه خیرالبشر است

گفت و حق گفت وبه حق گفت وز حق گفت ولی
حرف حق در دل باطل منشان، بی اثر است

آنچه برخلق ، خدایش به پسندد، نیکوست
وانچه خوب است به تأیید نظر خوب‌تر است 

جامه دوستی اهل خدا در خور کیست؟ 
این چنین جامه برازنده اهل نظر است

رمزواری ز حقیقت اگر آمد به کلام 
هنر آموخته از رمز سخن با خبر است
«محمد جواد محبت»

 

کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد
راه بیت الله اگر از هند و ایران بگذرد
 
مهربانا یک دو جامی بیشتر از خود برآ
مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد
 
"خون نمی خوابد" چنین گفتند رندان پیش از این 
کیست می خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟
 
نغمه اش در عین کثرت، جوش وحدت می زند
هر که از مجموع آن زلف پریشان بگذرد
 
پردة عشّاق حاشا بی ترنّم  گل کند
شام دلتنگان مبادا  در غم نان بگذرد
 
وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود
حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد
 
خون سهراب و سیاوش سنگفرش کوچه هاست
رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد
 
کاشکی این روزها بر ما نمی آمد فرود
حسرت این روزها بر ما فراوان بگذرد
 
کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد
کاش می شد تا مسلمان از مسلمان بگذرد
 
حال و روز عاشقان امروز بارانی تر است
نازنینا اندکی بنشین که باران بگذرد
 
از  شراب مشرق توحید خواهد مست شد
گر نسیم هند از خاک خراسان بگذرد
علیرضا قزوه

 

 عبدالرحیم سعیدی راد هم در ادامه متنی ادبی با عنوان «غوغا در غدیر» را با دو بیتی زیر خواند.

دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدیر
موج می‌زد سیل مردم، مثل دریا در غدیر

 

خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، می غدیر تو را

امیر! دست تو را دست عشق بالا برد
که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را

جهان به سجده در افتاد و عرشیان خدای
به احترام نشاندند بر سریر تو را

کلید سلطنت و گنج عافیت با توست
که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را

ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد
اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را

پنـاه پیـری و نـان آور یتیمـانی
چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را

تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا
به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر، تو را

تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد
اگر چه بود به پا زهر خورده تیر، تو را

یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد
چگونه بود مگر، رحم بر اسیر، تو را؟

ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند
که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را

به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت
کسی کـه دیـد در آیینۀ غدیـر تو را (محمد سعید میرزایی 
 

 

غدیر برکه کوچک نبود، دریا بود
غدیر آینه‌ای در میان صحرا بود

برای دیدن زیبایی جهان ، انگار
غدیر پنجره آفتابی ما بود

جهاز اشتر و آن حرف‌های نورانی
که دست‌های علی آن میانه بالا بود

جمال روشن خورشید تا سخن می‌گفت
علی عالی ما، ماه آسمان‌ها بود

چه لحظه‌ای ! که نبی از کتاب و عترت گفت
چه لحظه‌ای ! که جهان روشن از تماشا بود

غدیر راز همیشه است ، از غدیر بپرس
که بر و بحر همه در رکاب مولا بود

پس از رسول، علی ماند و خارها در چشم
غدیر دید که مولا چقدر تنها بود
شعبان کرمدخت

 

عکس تو طعنه می‌زند بر قرص آفتاب 

در طره گیسوی تو پیچیده مشک ناب 

در گردش چشمان تو خورشید شعله ور
در تاب های زلف تو خورشید رفته خواب 

ماه وستاره دور تو هستند بیشمار
عشاق در هوای تو مستند بی حساب 

شب تا به صبح چشم خمار رخ تو شد
از عشق تو چشم براهت شده  شراب 

در هجر تو عشق فزون می شود ولی
از هجر تو چشم نشسته درون آب 

مسکین دلم که عمر عزیزش بسر شده
درحسرت لطف شهنشاه بو تراب 
مسعود ربانی

 

دست ترا گذاشته در دست آسمان 
 تو از تبار نوری و او نیز کهکشان

روییده‌ای تو در دل فصلی بهار تر
هستی زعشق عشق ترو بیقرار تر

دستت پرنده‌ای که دو بالش بهار عشق
منظومه ایست قلب شما بر مدار عشق

دستان تو کلید زمین است و آسمان
بوسیده‌اند دست شما را فرشتگان

هر قطره چشمه می‌شود از اشتیاق تو
هردل کبوتری که پناهش رواق تو

او خواسته امیر همه مومنان شوی
 مولاترین شوی و عزیز جهان شوی

جاری شود به روی لبانت سرود نور
برپای در قیامت چشم تو نفخ صور 

طعم عسل شود برکات سلام تو
هر لحظه کائنات بگردد به نام تو

نامت شود ترانه شاد مناره‌ها
با نام تو شود گره از بغض‌ها رها

یادت شکوفه‌ای به درخت دعا شود
نام تو ذکر سبز و بزرگ شفا شود

یاد تو شمع روشن محراب‌های پاک
عشقت بهشت گم شده در ذهن کور خاک

باران شود نگاه تو بر شوره زارها

آرامش است ذکر تو بر بیقرارها

مرهم شوی تو سینه یاس کبود را
برجا بیاوری تو رسوم سجود را

نان آور نگاه یتیم زمین شوی
تا بر سکوت کوفه دنیا طنین شو

تا بیرق زمین بشود ذوالفقار تو                    
دنیا بگیرد آبرو از اعتبار تو
فاطمه ناظری

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول