خبرگزاری فارس- اردبیل |مریم رضائی: اکبر صادقی متولد ۱۳۶۴ در روستای زرگر بیلهسوار و از چهرههای مطرح تئاتر اردبیل در چند سال اخیر است. به اعتقاد وی، بازی کودکانه هم وقتی صدای خود را تغییر میدهند تا با عروسکهاشان نقش بازی کنند به نوعی، از زیر مجموعههای این هنر به شمار میآید و در همین دستهبندی قرار میگیرد.
بر همین اساس، نخستین گامهای هنری خود را در عرصه نمایش، مربوط به ۵-۶ سالگی خود میداند؛ زمانیکه با دوستانش به تماشای تعزیه عاشورا میرفتند؛ سپس، تقلیدی از آنچه را که دیده بودند، در دیگر محلهها اجرا میکردند. بعدها هم در گروههای تعزیه ایفای نقش میکند. در دوران مدرسه نیز علاوه بر اینکه طنز مینویسد، اجرا هم میرود و اینها بخشهای کوچکی از گرایش او به تئاتر میشود.
میگوید: پیش از آنکه فعالیتهایم در عرصه نمایش، شکل جدی و حرفهای به خود بگیرند، در دوران دبیرستان با یوسف دادجو -که از فعالان تئاتر بیلهسوار بود- همدوره شدم. با دو گروه «رجا» و «شهرزاد» که از همان دوران فعالیت نمایشی داشتند و هنوز هم مشغولاند، آشنا شدم. احمد مسرت، روشن اسدی، جابر فتحی، افشین آقازاده و زهرا شاهینمقدم را شناختم و با همین افراد، تئاتر کار کردم.
فارس: شاخصترین کارهایی که در آن دوره انجام دادید، کدامها بودند؟
صادقی: نخستین آنها در سال ۱۳۸۲ کاری از احمد مسرت بود، با نام «قصه و غصه» که در جشنواره مغان اجرا شد. بعد هم نمایش «شهرزاد» به کارگردانی روشن اسدی که در بیلهسوار اجرای عمومی داشت. همان سال، نخستین گام جدی و حرفهای یا شاید نیمهحرفهای خود را در این زمینه بر داشتم.
در سال ۸۳ با احمد مسرت نمایش خیابانی «گذر و گذر» را کار کردیم که در سطح استانی جایزه نخست مشترک را با طاهر جهانگیرزاده از پدر تئاتر ایران «حمید سمندریان» دریافت کردیم و همین رویداد، هم خانواده و هم خودم را مجاب کرد که جدیتر به این حوزه بپردازم.
پس از سال ۸۳، نمایشنامه «خواستگاری» را نوشتم که نیمهتمام ماند؛ سپس نمایش «بابا سگ داد» و «کرکس»؛ که «بابا سگ داد» در جشنواره پانتومیم گرمی جایزه نخست کارگردانی و بازیگری را دریافت کرد.
پیش از دانشگاه، آخرین کارم نمایش «تبار تیرهگون» بود؛ به نویسندگی «کریم عظیمی» و کارگردانی «احمد مسرت». همان زمان، در مطالعات خود به این نتیجه رسیدم که باید این رشته را به صورت آکادمیک دنبال کنم و به این ترتیب، در اواخر دوره سربازی، در مقطع کارشناسی نمایشنامهنویسی دانشگاه تنکابن پذیرفته شدم و پس از آن نیز در دانشگاه هنر و معماری تهران فوق لیسانس نمایشنامهنویسی را به پایان رساندم.
در همین حین، در نمایش «آوای جنگلی» و «پارانوئیا» بازی کردم که روی لهجه، بازی و در کل، نگرش من به مقوله بازی، تأثیر مثبت و بسزایی داشت؛ ضمن اینکه برای «پارانوئیا» در جشنواره مازندران تقدیر شدم.
از جمله اتفاقات بزرگ زندگی من، پایاننامه لیسانسم بود؛ نمایشنامه «...و خداوند درون یک مرد دو قلب قرار نداد» که پایاننامه برتر دانشگاه محسوب شد و با آن، حدود ۹ نفر در زمینه بازی، صحنه، کارگردانی و غیره، پایاننامه ارائه دادند که همگی نمره عالی گرفتند.
چون کار در سطح پایاننامه دانشگاهی مقبول از آب درآمد، به پیشنهاد اساتید در جشنواره استانی مازندران شرکت کردم که چهار جایزه جشنواره را از آن خود کرد؛ بعد در جشنواره منطقهای و بعدتر در زاهدان به عناوین تقدیر نویسندگی و جایزه بازیگری دست یافت.
در دوران فوق لیسانس، در دانشگاه تهران نظریه «استفاده از عناصر سینمایی و تئاتر» را مطرح کردم که البته در کارهای امروزی خود از آن بهره میگیرم و بر اساس همین نظریه، نمایشنامه «تو را از من گرفتی» را نوشتم.
تجربه با علم و دانش آکادمیک همراه نباشد ابتر میماند
فارس: برخی هنرمندان تئاتر از اینکه به شکل آکادمیک به این رشته پرداختهاند، ناراضی هستند. شما چطور؟ از انتخاب خود رضایت دارید؟
صادقی: معتقدم که اگر تجربه با علم و دانش آکادمیک همراه نباشد ابتر میماند؛ بر این اساس، از اینکه تحصیلات خود را صرف رشته مورد علاقه خود کردهام، راضی هستم. گرچه دانشگاه بهانه است.
وظیفه دانشجو همانطور که از اسمش برمیآید مشخص است و باید به دنبال علم برود. از این رو وقتی اساتید برای موضوع خاصی کتابی را معرفی میکردند، من خود را ملزم به مطالعه چند جانبه در آن موضوع میدانستم و به کتابهای دیگری نیز مراجعه میکردم.
پس از پایان دوره ارشد، با بازگشت به اردبیل، فصل جدیدی از زندگی من آغاز شد و با دیدگاه جدیدی کار را از سر گرفتم.
در اردبیل نمایشنامه «مارپیچ»، نوشته و اثر رحیم ناظریان را با دوست دیگری کارگردانی کردم. پیش از آن هم «قصههای درگوشی» امیررضا کوهستانی را به همین شیوه در دانشگاه کار کرده بودم و از کارهای ناموفق من بود اما به این نقطه رسیدم که کارهایم را خودم بنویسم.
با «تو را از من گرفتی» در جشنواره استانی شرکت کردم که جایزه برتر و چند جایزه دیگر را گرفت و به جشنواره فجر راه یافت؛ نقدهای خوبی هم برای آن نوشته شد؛ از جمله نقد رضا آشفته که آورده بود: «این نمایشنامه، فاصله بین تئاتر تهران و شهرستان را از میان برده است و بر اساس تکنیکی که به کار گرفته، سطح اجرا بالاست».
همین کار از سوی ایران به جشنواره آفتاب قزاقستان و کشورهای حوزه دریای خزر پیشنهاد شد که پسندیدند؛ دعوت شدیم و به عنوان نخستین حضور خارجی من، به لطف خدا جایزه اول را هم از آن خود کرد.
«و خداوند...» از سال ۹۱ تا سال ۹۶ در اردبیل مجوز نگرفت و پس از چهار بار بازنویسی، به آن دست یافت. شاید جالب باشد بدانید، من سیزدهمین نفری بودم که نمایشنامه خودم را روی صحنه بردم. پیش از من افراد دیگری در یزد، قزوین، زاهدان، مازندران و غیره کار کرده بودند و جایزه نویسندگی دوم و سوم به آن اختصاص یافته بود.
یکی از مهمترین جایزههای من برای این کار، جایزه اول نمایشنامهنویسی در جشنواره ملی عنوان بود که پس از آن هم در قالب کتاب چاپ شد.
«و خداوند...» ۹ جایزه برتر استانی را در نخستین اجرا نصیب خود کرد و به جشنواره فجر راه یافت. این نمایش را به صورت دورهای در شهرهای مختلفی چون ارومیه، کرج و بیلهسوار هم اجرا کردیم و بالاخره به جشنواره روسیه در کازان دعوت شدیم. در بین ۲۴ کشور حاضر در جشنواره اجرای موفقی داشتیم.
تا کنون به چهار زبان روسی، استانبولی، انگلیسی و فارسی نوشته شده و احتمالاً در یک جلد منتشر شود، اما فکر میکنم پنجره این کار بسته نشده و هنوز میتواند روی صحنه باشد؛ چنانکه اجرای عمومی آن در اصفهان پذیرفته شده ولی به سبب همهگیری کرونا فعلاً مسکوت مانده است.
به دلیل موفقیت پیشین در قزاقستان، به جشنواره آبیش عالمی -از هنرمندان این دیار- و بزرگداشت نود و دومین سالگی وی دعوت شدیم. نمایش «شاه لیر» شکسپیر را به شکل دراماتورژ به این جشنواره بردیم و بازهم جایزه نخست را کسب کردیم. گریم آیسان کاری هم در همین جشنواره اول شد و از سوی حاضران جشنواره دعوت شدیم؛ از جمله اجرای عمومی جشنواره ترکیه در آنکارا و جشنواره روسیه برای اجرای عمومی در مسکو.
آخرین کارم «تمام که نمیشود، ولی تمام» با اجرای خودم در جشنواره استانی جایزههایی را دریافت کرد؛ به جشنواره فجر معرفی شد، اما مقامی به دست نیاورد. این کار پذیرش در فستیوال آنتالیا را دارد که منتظریم وضعیت همهگیری مشخص شود.
نمایش «سیمرغ» تولید حوزه هنری، نوشته محمود مهدوی و بازنویسی و کارگردانی خودم، در جشنواره مقاومت حضور یافت که سوم بازیگری مرد را نصیب خود کرد. برای این کار اجرای عموم را در برنامه داریم.
فارس: بیشترین تأثیر را از چه کسانی گرفتید؟
صادقی: هر فردی نخستینهایی در مسیر زندگی خود دارد و من نیز از این قاعده مستثنی نیستم. کسانی هستند که همیشه باید از آنها یاد کنم؛ از جمله «یوسف صباحی» که وقتی من در مقطع راهنمایی بودم، به تماشای کاری از آنها در دبیرستانشان رفتیم. پس از اجرا، باب آشنایی باز شد و من نخستین نمایشنامهها را از وی گرفتم تا مطالعه کنم.
«اتابک نادری» نیز نخستین معلمی است که الفبای تئاتر را به من آموخت. خوب به خاطر دارم، از سوی جهاد کشاورزی به تعدادی از ما نوجوانان حدود ۱۵- ۱۶ ساله نمایش یاد میدادند تا در روستاها به شکل ترویجی اجرا کنیم. از جمله چگونگی هرس درختان، سمپاشی، رعایت بهداشت و غیره.
از «احمد مسرت» نام بردم؛ وی نخستین کارگردانی بود که به من نقش داد و من اولین بازی را زیر نظر او انجام دادم. شاید به ظاهر بزرگ جلوه نکند، اما این افراد تأثیرات مهمی در زندگی هنری من داشتهاند.
هنر نیازمند سازماندهی اساسی است
فارس: گروههای تئاتری در وضعیت کنونی و همهگیری کرونا ویروس، گلایه بسیار دارند. بیشتر هنرمندان ما تنها همین یک پیشه را دارند؛ چه کار میشد کرد که جلوی آب باریکه آنها گرفته نشود؟ مسؤولان چه کاری میتوانستند انجام دهند که وضعیت تئاتر رو به زوال نگذارد؟ پیشنهاد شما چیست؟
صادقی: به نظر من نخستین و اصلیترین مشکل این است که در ایران «تئاتر» شغل محسوب نمیشود و مسؤولان آن را سرگرمی میپندارند. اگر شغل بود، باید مواردی را برای این قضیه در نظر میگرفت.
گروههایی را میبینم که از نظر هنری شاید آنها را چندان جدی نمیگیریم؛ چون شعاری داریم با این عنوان که «هنر نزد ایرانیان است و بس» ادعای آن را هم داریم که البته از نظر هنرمندان درست است؛ هنرمندان شهیری که در سطح جهان مطرح هستند. اما موفقیت آنها را حاصل تلاش خود هنرمند میدانم، نه رئیس جمهور و نه وزیر حتی.
در خارج از ایران، کارگردانها اجازه میخواستند تا با ما عکس یادگاری داشته باشند؛ بالاخره جایزه اول را گرفته بودیم و ستاره جشنواره محسوب میشدیم؛ اما از دیگر سو، شاهد آن بودیم که دیگر گروهها استخداماند، کار تعریف شده دارند، مشخص شده که سالانه چه تعداد کار باید تولید کنند، اضافه کاری، بیمه و... و... و... بین ۲۴ کشور حاضر، به جز ایران، بلا استثنا همه میگفتند برای حضور در جشنواره غیر از هزینه هواپیما، رفت و آمد و اقامت، مثل یک کارمند رسمی دولت، روزانه ۵۰ دلار حق مأموریت میگیریم. در مقابل، ما بلیط هواپیما را هم خودمان گرفته بودیم و آنها تعجب میکردند.
منظورم این است که در همه جا این قضیه کاملاً جا افتاده است و هنر اساساً مثل سایر مشاغل، شغل به حساب میآید؛ از این رو، وقتی به تعطیلی کشیده میشود، فکر میکنند یکی از سرگرمیها کم شده و اشکالی ندارد، در حالی که عدهای از همین هنر ارتزاق میکنند.
گروههای هنری، در کشورهای کوچکتر، کار تعریف شده دارند. تقسیمبندی اصولی دارند. برای مناطق مختلف، چارچوب معین تعیین کرده و حقوق و مزایا هم برای آنها در نظر گرفتهاند. اینجا تصور بر این است که هنرمند یک شغل دارد و در کنارش به عنوان سرگرمی به هنر میپردازد. البته خود ما هم مقصریم. تئاتر کار میکنیم، بی اینکه مطالبهای داشته باشیم.
من کشاورزی و باغبانی میکنم؛ تئاتر هم کار میکنم. امروز به این نتیجه رسیدهام که چه خیانتی مرتکب شدهام وقتی درآمد کشاورزی و باغداری خود را صرف تئاتر کردهام. این امر، ارزش دادن و کمک کردن به تئاتر نیست؛ ضربه است، خیانت است؛ چون بر دولت مشتبه میشود که طرف درآمد دارد و برای تفریح به هنر هم میپردازد.
بارها با این پرسش مواجه شدهام که «تو به تئاتر علاقه داری؟» پاسخ همیشه این بوده که «تئاتر شغل و حرفه من است.» هنر به ویژه تئاتر دغدغه و جهانبینی من است. کاری از دست دولتمردان بر نمی آید چون آنها بسیار بهتر از ما میدانند که این حوزه نیازمند ساماندهی و سازماندهی اساسی است. باید به عنوان حرفه و شغل به رسمیت شناخته شود و در پی آن بحث استخدام و حقوق و غیره را تعریف کنند.
آیا میتوانید یک روز تصمیم بگیرید مغازه کوچکی را باز کنید و سر خود، یک کار کوچک مربوط به پزشکی، مثل تزریقات، در آن انجام دهید؟ حتماً تحت پیگرد قانونی قرار میگیرید و شاید تا زندان بروید؛ اما اگر یک فرد را شانسی ببرید وارد حوزه تئاتر کنید و بگویید فلان متن را بخواند و اجرا کند، شاید چند صباحی دیگر او را در مقام کارگردان هم ببینید. برای نانوایی هم شما نیازمند گذراندن مراحل قانونی هستید تا مجوز کار بگیرید، اما هنر بی در و پیکر است.
هنر باید به عنوان شغل به رسمیت شناخته شود؛ مطالبه ما از دولت باید همین باشد تا در برابر شغل من، خود را موظف بداند. در دوران کرونا، آیا زندگی تعطیل شد؟ ادارات، مغازهها، مراکز دولتی و غیر دولتی فعال بودند؛ چرا در این بین، سینما و تئاتر و دیگر شاخههای هنری تعطیل شد؟ از نظر من خطر این تعطیلی، اگر بیشتر از خطر تعطیلی دیگر مشاغل نباشد، کمتر نیست.
اگر تأثیر کمبود نان تا ۸ ساعت بعد خود را نشان دهد، حذف تئاتر منجر به یک نابودی ذره ذره و طولانی مدت خواهد شد که تبعات مخرب فرهنگی دارد.
وقتی بودجه فرهنگی ادارات، صرف خرید لاستیک و هزینههای جاری و آب و برق و گاز مجموعه میشود، نتیجه، جز فجایع ضد فرهنگی جامعه نخواهد بود، آسیبشناسی و ریشهیابیها هم همیشه همین را نشان داده است. بهبود شرایط فرهنگی یا حتی تخریب آن، پروسهای زمانبر و طولانی است و نتیجه آنی ندارد؛ بر این اساس، ۵۰ سال بعد تاوان این که هنر را به عنوان شغل نپذیرفتهایم، پس خواهیم داد.
در دوران همهگیری کرونا، هر شغلی با رعایت پروتکل آزاد است، غیر از هنر تئاتر و سینما؛ چون آنها را سرگرمی میپندارند. در حالی که مثل آب و نان، از نیازمندیهای لازم و ضروری ما است. نمیدانم چطور به دروغ بگویم «امیدوارم» شرایط درست شود. چطور درست شود؟ کی درست شود؟ در آینده؟ من در آیندهام. باید الآن درست شود. خیلی زود درست شود.
از نیمه پر لیوان هم بگویم. درست است که متولی اصلی تئاتر، فرهنگ و ارشاد اسلامی و انجمن هنرهای نمایشی است، اما از حوزه هنری اردبیل بیشتر رضایت دارم و فکر میکنم سبب این باشد که کارشناس مسئول واحد هنرهای نمایشی آن، خود، فردی تئاتری و متخصص است.
رئیس حوزه نیز فردی هنردوست است. امسال از نمایش سیمرغ حمایت خوبی شد. در ارشاد، کریم عظیمی و غریب منوچهری و سعید نوریان هم زحمت میکشند، اما انجمن به یک تشکل فرمالیته تبدیل شده چون از تهران بودجهای برای آن تعریف نشده است.
مطالبه اصلی هنرمندان از دولتمردان و مسؤولان، حمایت است
در ۳۴ سال گذشته، تا روسیه و قزاقستان هم رفتیم. اینها افتخاری برای استان اردبیل بود. دو بار جشنواره فجر رفتم. انجمن در هر یک از این رویدادها برای من چه کرده است؟ به کدام نمایش توانسته کمک کند؟
با هر هنرمندی که صحبت میکنیم، حرف از حمایتها میرود؛ یعنی مطالبه اصلی هنرمندان ما از دولتمردان و مسؤولان، حمایت است. از سویی، با دولتیها که صحبت میکنیم، میگویند «هر هنرمندی که گام پیش بگذارد، ما از وی حمایت خواهیم کرد.»
بهترین کمک برخی مسؤولین، آن است که دست ما را نبندند
فارس: تعریف ما از حمایت، اغلب مادی است؛ اما چیزی که میبینیم، در عمل نیست. مثل همین حضور در جشنوارههای بین المللی و خارج از کشور. تعریف شما از حمایت دولتی چیست؟ در واقع، انتظار شما از دولت چیست؟ آیا میدانید چرا حمایتهای مدنظر هنرمندان برآورده نمیشود؟
صادقی: در بحث حمایت، من پول نمیخواهم. این که اصرار دارم تئاتر به عنوان یک شغل تعریف شود، یک خواست آرمانی است. آرزو داریم همانطور که به نانوایی و قصابی و معلمی به دید شغل نگاه میکنند، تئاتریها را هم شاغل محسوب کنند. اگر هنرمند تعریف کاری داشته باشد، طبیعتاً قیمت کارش هم طبق آنچه معین است پرداخت خواهد شد.
امروز، بیش از قضیه مادی و جدای آن، اصل و اساس بحثهای حمایتی به سانسور و موانع سلیقهای میرسد. بازخوان، از من خواست متن خود را کنار بگذارم و موضوعی را کار کنم که او برایم تعیین میکند. بازخوان دیگری گفت: «فلان کلمه در نمایشنامه بود، نمره منفی دادم».
او را توجیه کردهام که «شما میتوانید قضیه را به شکل مشروط مطرح کنید، نه اینکه به کل متن را رد کنید و کنار بگذارید.» هنوز بازخوان وظیفه خود را نمیداند؛ ما برای آنها کارگاه آموزشی باز کردهایم. به من میگوید: «نام اثر را عوض کن، تا به تو مجوز بدهم» در حالی که او یک الگو دارد؛ اگر توهینی در کار نباشد و خلاف مقررات نباشد، مانعی ندارد. من قصد پرداخت به مسائل اجتماعی روز را دارم؛ شما چرا باید سلیقه شخصی خود را اعمال کنید؟ اینها مسائلی است که به ناآگاهی و ناآشنایی برخی افراد درباره هنر برمیگردد. تازه پس از این قضایا، به مسائل مالی میرسیم.
انتهای پیام/۳۴۶۳/