اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  مسئولیت های اجتماعی

بررسی مشکلات تعدادی از مددکاران خرید خدمتی اورژانس اجتماعی/ ۶ماه از سال گذشته نه قرارداد داریم نه بیمه!

تعدادی از مددکاران خرید خدمتی اورژانس اجتماعی کشور به خبرگزاری فارس آمدند تا از تریبون رسانه ما صدایشان را به گوش مسؤولان برسانند. صورت‌هایشان را با سیلی سرخ نگهداشته اند. شش ماه از سال می‌گذرد و خیلی هایشان هنوز قرارداد و بیمه و حقوق ندارند. چاره حل مشکلاتشان تبدیل وضعیت است که کلید آن هم در دست مجلسی ها و دولتی هاست. صدایشان را می شنوید؟

بررسی مشکلات تعدادی از مددکاران خرید خدمتی اورژانس اجتماعی/ ۶ماه از سال گذشته نه قرارداد داریم نه بیمه!

گروه جامعه خبرگزاری فارس؛ عطیه اکبری: «۲۲سال از عمر اورژانس اجتماعی می‌گذرد. سال‌ها پای درد مردم نشستیم و گوش شنوای آن‌ها بودیم حالا بر آن شدیم تا از طریق رسانه،  دردها و حرف خودمان را به گوش مسئولان برسانیم تا شاید گوش شنوایی باشد برای شنیدن دردهای ما. امروز نوبت ماست.» میزگرد ما با قرائت دل نوشته یکی از مددکاران که برای مسؤولان نوشته است آغاز می‌شود. پنج نفر از مددکاران به نمایندگی از بیش از دو هزار مددکار اورژانس اجتماعی سراسر کشور به خبرگزاری فارس آمدند تا در میزگردی به بیان مشکلات و مطالباتشان بپردازند به این امید که شاید جریان رسانه‌ای به شنیده شدن صدای آن‌ها کمک کند.

توپ همه پر است. صورت‌هایشان را با سیلی سرخ نگهداشته اند. حق‌دارند. وقتی پای حرف‌ها و گلایه‌هایشان می‌نشینی متوجه می‌شوی چقدر کمیت زندگی‌هایشان لنگ است. هر جا پای کودک‌آزاری، معلول آزاری، دختران فراری، زنان آسیب‌دیده و سخت‌ترین نوع آسیب‌های اجتماعی باشد آن‌ها هم هستند و باید باشند. شب باشد، نصفه‌شب باشد، زنگ تلفن ۱۲۳ که به صدا دربیاید و خبر از خطر بدهد باید خودشان را به مهلکه برسانند.

بااینکه اجازه تصویربرداری از میزگرد را می‌دهند اما می‌گویند اسامی‌مان را ننویسید، چون درکنارهمه نداشته های شغلی امنیت شغلی هم نداریم.

*۶ ماه از سال گذشته است قرارداد وبیمه نداریم/ کسی صدای ما را می‌شنود؟

بدون مقدمه می‌روند سر اصل مطلب. اولین نفر مددکاری است باسابقه ۱۰ سال کار در اورژانس اجتماعی و می‌گوید: «ما نیروهای خرید خدمتی اورژانس اجتماعی هستیم. یعنی حقوق ما باواسطه پیمانکاران مالی پرداخت می‌شود. اینجا آمدیم تا حرفمان را از طریق رسانه خبرگزاری فارس به گوش مسؤولان برسانیم و بگوییم ما یک مطالبه اصلی داریم و آن‌هم تبدیل وضعیت نیروهای اورژانس اجتماعی است. بگذارید از تبعات این عدم تبدیل وضعیت برایتان بگویم.

در ظاهر برای سازمان بهزیستی کار می‌کنیم اما طرف قراردادمان برای دریافت مطالبات، بهزیستی نیست. شرکت‌های کلینیکی هستند. 

حال‌وروز خوبی نداریم. آلان ۶ ماه از سال می‌گذرد. ما نیروهای اورژانس اجتماعی شهرستان‌های استان تهران هنوز قرارداد نداریم، بیمه نداریم. چند ماه است حقوق نگرفتیم. چطور کک هیچ مسؤولی نمی‌گزد؟

*از ابتدای سال تا آلان یک‌بار حقوق گرفتیم

«از ابتدای سال تا آلان یک‌بار حقوق گرفتیم. هیچ مسئولی فکر کرده که نیروی اورژانس اجتماعی در کلان‌شهر تهران با این وضعیت چطور می‌تواند زندگی کند؟» این را یکی دیگر از کارشناسان باسابقه اورژانس اجتماعی می‌گوید و از سختی‌هایی می‌گوید که مددکاران اورژانس به دلیل این بلاتکلیفی تحمل می‌کنند و کسی هم‌صدایشان را نمی‌شنود؛ «همکار ما که با همسرش هر دو از کارکنان اورژانس اجتماعی هستند، در هفته‌های آخر بارداری به بیمارستان مراجعه کرده، گفتند هزینه زایمان آزاد حساب می‌شود. شما بیمه نیستید. باید هزینه بیمارستان را آزاد حساب کنیم. مگر حقوق داریم که بخواهیم پول بیمارستان را بدهیم؟ این درد نیست برای ما؟ شبانه‌روز در حال کار هستیم با همه انرژی و توان مان. آن‌وقت بیمه نیستیم.

همه ما خدا خدا می‌کنیم که بیمار نشویم. چون نه بیمه داریم نه پولی برای تأمین هزینه‌های درمان.

یکی از همکاران ما کرونا گرفته و به خانمش هم منتقل کرده. آن‌ها هم زوج شاغل در اورژانس اجتماعی هستند و در تهران اقوامی ندارند. حال این دو نفر بد بوده، گفتیم چرا بیمارستان نمی‌روید؟ دوستانه به من گفت پولی نداریم؛ حتی برای رفتن به بیمارستان چه برسد پرداخت هزینه‌های درمان کرونا. همگی مثل هم حقوق نگرفتیم و جیبمان خالی بود ولی هر طوری بود پول روی هم گذاشتیم به حسابش ریختیم تا خودش را به بیمارستان برساند. این دیگر نامش بحران نیست. اصل فاجعه است!»

*امیدواریم رئیس‌جمهور منتخب صدایمان را بشنود

 مسئولان سازمان بهزیستی بارها گفته‌اند پیگیر تبدیل وضعیت مددکاران اورژانس اجتماعی هستند. اما بعد از گذشت سال‌ها هنوز اتفاقی نیفتاده است. مددکار دیگری که در اورژانس اجتماعی یکی از مراکز پرآسیب تهران کار می‌کند می‌گوید: «مجلس و دولت باید طرح ساماندهی کارکنان دولت را تصویب کنند که نیروهای شرکتی به قراردادی تبدیل شوند. اما هرسال دریغ از پارسال. پس چه زمانی قرار است این اتفاق بیفتد؟

 در دولت و مجلس قبلی که اتفاقی نیفتاد. من احساس می‌کنم که کسی صدای ما را نمی‌شنود، مسئولان مشکلات ما را نمی‌دانند. امید ما به این است که آقای رئیسی، رئیس‌جمهور منتخب صدای ما را بشنود. ایشان در بسیاری از مسائل شخصاً ورود می‌کنند. امیدوارم صدای ما به یکجایی برسد. ما هر کاری بگویید انجام داده‌ایم. نامه به رئیس مجلس نوشتیم. بعضی از مددکاران اورژانس اجتماعی در فارس من کمپین ثبت کردند و بیش از دو هزار نفر از کارکنان اورژانس اجتماعی از این کمپین حمایت کردند اما چه اتفاقی افتاد؟ هنوز هیچ و وضعیت معیشتی ما هرروز بدتر از قبل می‌شود.»

*اگر یک روز مددکاران اورژانس اجتماعی کار نکنند چه می‌شود؟

می‌پرسیم تصور کنید یک روز کار اورژانس اجتماعی تعطیل شود؟ همه تماس‌ها بی‌پاسخ بماند. گروه‌های سیار به مأموریت نروند. چه اتفاقی می‌افتد؟ یکی از کارشناسان حاضر در میزگرد با روایت یک پرونده پاسخ ما را می‌دهد؛ «به ما گزارشی رسید مبنی بر اینکه خانواده‌ای که اعتیاددارند و صاحب فرزند نمی‌شوند نزدیک به یکی دو ماهی هست که یک نوزادی را آوردند خانه‌شان و این نوزاد دائم گریه می‌کند و جیغ می‌زند. همسایه‌ها گفته بودند بچه روزبه‌روز لاغرتر می‌شود و اصلاً مشخص نیست که این نوزاد از کجا آمده. ازآنجاکه طبق گزارش همسایه‌ها این خانواده معقولی به نظر نمی‌رسیدند احتمال ربوده شدن نوزاد را می‌دادند. پدر و مادر اعتیاد داشتند. همسایه‌ها از خانواده پرسیده بودند که بچه را از کجا آورده‌اید و آن‌ها در جواب گفته بودند از کسی طلب داشتیم و جای طلب بچه را آوردیم.

ما سریع تحلیل وضعیت کردیم. برای بازدید از منزل نیاز به‌حکم قاضی داشتیم، اگر این‌ها متوجه حضور ما می‌شدند ممکن بود فرار کنند و یا به هر نحوی کودک را دور کنند. پیش از اینکه وارد مأموریت شویم حکمش را گرفتیم. وقتی‌که همکاران برای مداخله رفتند متوجه شدند که بحث خریدوفروش کودک مطرح بوده. از یک خانواده خیلی بدتر از خودشان درازای 7 میلیون تومان پول نقد، بچه را خریده بودند. وقتی‌که همکاران بدن بچه را بررسی کرده بودند متوجه جای سوختگی و زخم عمیقی شدند.

این خانواده اعتیاد داشتند وقتی‌که بچه گریه می‌کرده بدن او را می‌سوزاندند فکر می‌کردند که با این حرکت کودک تنبیه می‌شود گریه نمی‌کند. همکاران ما بلافاصله باوجود مقاومت‌های شدیدی که زن و مرد داشتند بچه را با منتقل کرده و به بهزیستی تحویل دادند. اگر کارشناس اورژانس هوشمندانه در این مورد اقدام به‌موقع و اساسی انجام نمی‌داد آلان آن کودک تا پای مرگ هم رفته بود. آیا این کم نقشی است؟ آیا این کم تأثیری است که اورژانس اجتماعی می‌تواند در پیشگیری یا حتی نجات یک فرد از خطر مرگ داشته باشد؟»

*واسطه‌گرهای متخلف و سکوت مسئولان/ سقف حقوق نداشته ما از کف حقوق نیروی قراردادی کمتر است

خیلی‌ها می‌گویند چون بحث کوچک‌سازی دولت مطرح است تبدیل وضعیت انجام نمی‌شود؟ این موضوع را که با کارشناسان اورژانس اجتماعی مطرح می‌کنیم، بحث واسطه‌های مالی و سوءاستفاده‌ها و تخلف‌ها به میان می‌آید و یکی از کارشناسان می‌گوید: «دولت متولی سازمان‌های اداری و استخدامی است. اگر قرار بر کوچک شدن حجم دولت باشد باید نیروهای تحت عنوان اورژانس اجتماعی از دولت تغذیه نشوند. درصورتی‌که آلان اوضاع همین است و ما از دولت تغذیه می‌شویم با این تفاوت که واسطه‌گری به نام پیمانکار کلینیکی آمده و دولت دارد این پول را می‌دهد به‌واسطه.

واسطه برای پرداخت حق کارشناس اورژانسی که صبح تا شب در دل آسیب و خطر قرار دارد یک پولی می‌گیرد و سود خودش را می‌کند و حق‌الزحمه را تحویل کارشناس اورژانس می‌دهد آن‌هم با تأخیر. این وسط دولت آن منابع را دارد پرداخت می‌کند. اما واسطه تخلف می‌کند، حق ما را می‌خورد، قرارداد با ایراد با کارشناس می‌بندد، پول را می‌گیرد چند روز در حسابش نگه می‌دارد تا سود کند و حقوق را با تأخیر پرداخت می‌کند و دود همه این‌ها در چشم من مددکار می‌رود. هیچ‌کس هم این تخلف‌های آشکار را نمی‌بیند.

 شما به‌عنوان رسانه این موضوع را پیگیری کنید تا تعیین تکلیف شود. چه تفاوتی بین نیروی کلینیکی و قراردادی و رسمی است. همه از صبح ساعت مشخصی سرکار می‌آیند. همه باهم مأموریت می‌روند، همه باهم خطرات کار را می‌پذیرند. ولی در موقع پرداخت حقوق، پرداخت مزایا، تفاوت‌ها آشکار می‌شود. نیروهای قراردادی و استخدامی حداقل اینکه هرماه به‌موقع حقوقشان را می‌گیرند. مزایا و تسهیلاتشان را می‌گیرند. اما نیروی شرکتی و خرید خدمتی باید تماشا کند و به‌سختی زندگی کند. اجحاف در بدترین نوعش در اورژانس اجتماعی صورت می‌گیرد. من فیش‌های حقوقی نیروهای قراردادی و رسمی را دیدم. سقف حقوق ما از کف حقوق آن‌ها هم پایین‌تر است. در اورژانس اجتماعی بی‌عدالتی بیداد می‌کند.

*خطرات حین مأموریت/ حمله با چاقو به مددکار اورژانس اجتماعی

سروکار داشتن با آسیب‌های اجتماعی آن‌هم از بدترین نوعش خطراتی را برای کارشناسان اورژانس اجتماعی دارد. آسیب‌های روحی به کنار یکی از مددکاران از خطرات جانی می‌گوید: «بارها جانمان در مأموریت‌ها به خطر افتاده است. معتادی که به کودک خودش رحم نکرده و او را به بدترین شکل آزار داده و در حالت عادی نیست چطور به من کارشناس که وارد حریم خانه‌اش شدم تا جان بچه‌اش را از خطر نجات دهم رحم می‌کند؟ همین چند ماه قبل بود که نزدیکان یکی از مددجویان به همکار مددکار با چاقو حمله کرد و خدا کمکش کرد که از این حمله جان سالم به در برد. اما اگر بلایی هم سرمان بیاید کسی پشت ما نیست. به چه کسی باید بگوییم ما هنوز کارت مددکاری نداریم. چون نیروی شرکتی هستیم. رنج و غم‌های ما تمام‌نشدنی است.»

*اگر پای عشق وسط نبود/ با دستان خالی چند خانواده آواره را نجات دادیم

بحث و گفت‌وگو در میزگرد بررسی مشکلات نیروهای اورژانس اجتماعی حسابی داغ شده است. تا اینجا از سختی‌ها گفتند و گلایه‌ها و در ادامه از عشقی که به کارشان دارند می‌گویند. یکی از مددکاران می‌گوید: «ما معتقدیم اورژانس اجتماعی حدومرز ندارد. هرجایی که آسیب ببیند به توان خودش برای رفع آن آسیب ورود می‌کند. ما بارها شده در آسیبی ورود پیدا کردیم و متوجه شدیم که عمق آسیب این خانواده فقر است. سریع ارتباط می‌گیریم با ارگان‌های دیگر که برای سرپرست خانواده شرایط اشتغال را فراهم کنیم. خیر جذب می‌کنیم. از سبد کالا گرفته تا کمک مالی. تلاش می‌کنیم خانواده را به وضعیت نرمالی برسانیم.

بچه‌های اورژانس اجتماعی بی‌سروصدا با دستان خالی بعضی از خانواده‌ها را از بی‌خانمان شدن نجات دادند. بدون هیچ بودجه‌ای، خیران را پای‌کار آوردند و برای چند خانواده‌ای که صاحب‌خانه اثاثیه‌شان را بیرون ریخته بود خانه اجاره کردند. در شرایطی که خودشان چند ماه حقوق نگرفتند به‌قول‌معروف آه ندارند که با ناله سودا کنند! اگر این اسمش عشق نیست پس چیست؟ پرسنلی که چند ماه حقوق نگرفته اوضاع زندگی خودش به‌هم‌ریخته است، بدون آنکه وظیفه‌ای داشته باشد کمک می‌کند تا یکی دیگر را از آوارگی نجات دهد.»

*اورژانس اجتماعی مخزن‌الاسرار شرایط اجتماعی جامعه است/ اول صف مبارزه با آسیب‌های اجتماعی و آخر صف حقوق و مزایا

«شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه‌خوان دل دیوانه خویشم.» یکی دیگر از کارشناسان که از باسابقه‌های اورژانس اجتماعی است با این شعر می‌گوید: «مصداق این شعر بچه‌های اورژانس اجتماعی هستند. اگر بخواهیم یک تعریف کوتاه مفهومی و تفسیری از نیروهای اورژانس اجتماعی داشته باشیم می‌شود گفت کارشناسان اورژانس اجتماعی مخزن‌الاسرار و محرم اسرار شرایط اجتماعی جامعه هستند. مسائل مربوط به آسیب‌های اجتماعی و پرونده‌هایی که ما شبانه‌روز با آن سروکار داریم و در پی رفع‌ورجوع و کاهش آن‌ها هستیم، جزو خط قرمزهای نظام است. آمارها و ارقام جزو مسائل امنیتی و حاکمیتی نظام است و ما اجازه بازگو کردن بسیاری از پرونده‌هایمان را نداریم. یک‌کلام اینکه در خط مقدم مبارزه با آسیب‌های اجتماعی هستیم اما در دریافت حقوق و مزایا حداقل‌ها را هم نداریم و ته صف ایستاده‌ایم.»

*در آزمون استخدامی سازمان دیگر قبول شدم ولی با پای دلم در اورژانس اجتماعی ماندم

گلایه دارند از ماه‌ها حقوق نداشته، قراردادی که نیست، بیمه‌ای که ندارند اما عاشقانه پای شغلشان ایستادند. گفته‌هایشان مصداق عاشقانه‌هایشان است. یکی از مددکاران می‌گوید: «من قبولی‌ام را از استخدامی آموزش‌وپرورش گرفتم و بعد متن انصرافم را نوشتم. بعد به‌جای اینکه بگویند احسنت به احساس مسئولیتت، گفتند دیوانه‌ای که ماندی!

من عاشق شغلم هستم. وقتی برای مصاحبه تخصصی به آموزش‌وپرورش رفتم چنان غیرت و عشقی به اورژانس اجتماعی و مددکاری داشتم که یک سؤالی از من شد. آنجا به من گفتند شما از یک شغل خیلی غمگین و باروحیه خیلی غمگین کننده می‌خواهی بروی در یک شغل شاد. گفتم من برای شما یک مثال می‌زنم و با این مثال متوجه می‌شوید که اتفاقاً ما یکی از شادترین آدم‌هایی هستیم که دیده‌اید. گفتم شما به‌عنوان یک معلم وقتی دانش‌آموزت سر کلاس ناراحت است و مشکلی دارد چقدر می‌توانی ورود کنی به خانه‌اش؟

تا کجا می‌توانی وارد حریم خصوصی‌اش شوی. ولی من مددکار اورژانس اجتماعی، ورود می‌کنم به خانه دانش‌آموز و تا وقتی دردش را درمان نکردم تا وقتی‌که او و خانواده‌اش را به یک وضعیت نرمال روحی روانی نرساندم از خانه‌اش خارج نمی‌شوم. می‌دانید در اورژانس اجتماعی هیچ پرونده‌ای مختومه نمی‌شود. این احساس رضایتی که ما از خودمان داریم به دلیل اینکه با حمایت‌هایمان می‌توانیم مسیر زندگی یک انسان را تغییر بدهیم و یا دردی را از اجتماع رفع می‌کنیم پیشگیری می‌کند از افسردگی و ناراحتی و این‌طور می‌شود که ما باوجود همه مشکلات کاری و معیشتی آدم‌های شادی هستیم.»

*ما بچه‌های سرراهی سازمان بهزیستی هستیم/ اعتراض می‌کنیم می‌گویند صبور باشید

 بعد از عاشقانه‌ها بازهم می‌رود سراغ گلایه‌ها و می‌گوید: «حداقل توقعمان این است که سازمان بهزیستی ما را به‌عنوان نیروهای خودش بشناسد. ما بچه‌های سرراهی سازمان بهزیستی نباشیم. انتظارمان این است که دیده بشویم و صحبت‌های ما به گوش مسئولان اصلی برسد. ما به کارمان دل داده‌ایم که با این شرایط مانده‌ایم. عاشق کارمان هستیم. همکار من یک سازمان دیگری قبول می‌شود که حقوقش بالاتر از بهزیستی است و می‌تواند آنجا استخدام شود. سه روز تمام گریه می‌کند بین رفتن و نرفتن، چون دلش می‌گوید بمان و عقلش می‌گوید برو و خیلی جالب است بازهم دلش را انتخاب می‌کند و می‌ماند با تمام کم‌لطفی‌هایی که می‌شود می‌ماند. اما هر وقت اعتراض می‌کنیم می‌گویند صبور باشید. درست می‌شود.»

صحبت که به اینجا می‌رسد یکی دیگر از کارشناسان می‌گوید: «اگر ما به دلیل شغلمان این قدرت را نداشتیم که تاب‌آوری خودمان را افزایش دهیم. اگر قدرت باز توانی خودمان را نداشتیم، با این شرایط سخت معیشتی که باعث‌وبانی آن بی‌توجهی همه مسئولان است، قطعاً ازنظر وضعیت روحی و روانی اوضاع ما از مددجوها بدتر می‌شد.»

*اضافه‌کاری پر!

«گزارش می‌دهند که سالمندی در بیمارستان رهاشده است یا کودکی پس از به دنیا آمدن رهاشده، من یک ساعت مانده به پایان نوبت‌کاری‌ام در آخرین ساعت‌های روز باید به بیمارستان بروم. کنار مددجو بمانم، کارهای هماهنگی برای تعیین تکلیف را انجام دهی تا زمانی که این سالمند یا کودک تحویل مرکز مداخله در بحران یا مراکز تابعه بهزیستی شود. نوبت‌کاری تمام می‌شود. تا صبح هم پیش مددجو مانده‌ام. ولی اضافه‌کاری ندارم.»

* دریغ از یک ماسک /در بحران کرونا مددکاران اورژانس اجتماعی فراموش شدند

همه گلایه‌هایشان بر حق است؛ حتی وقتی یکی از کارشناسان از نادیده گرفته شدن در بحران کرونا می‌گوید: «دو سال است کشور ما با موضوع کرونا درگیر است و همه ما هم اعتقادداریم نیروهای بهداشت و درمان صادقانه و خالصانه کارکردند و از جان‌ودل مایه گذاشتند و نیروهای زیادی هم از دست دادند.

 من اگر مقایسه‌ای می‌کنم دلیلم این است که مسئولان کمی هم هوای پرسنل اورژانس اجتماعی را داشته باشند. وگرنه هر چه به پرسنل بهداشت و درمان برسیم بازهم کم است. اما شما ببینید نیرویی که در بیمارستان به بیماران کرونایی خدمات می‌دهد، حداقلش این است که یک سری امکانات بهداشتی در اختیارش هست، اگر مشکل حادی برایش پیش بیاید در محیط بیمارستان است و می‌تواند از امکانات آنجا حداقل امکانات درمانی استفاده کند، اما نیروی اورژانس اجتماعی چه کسی حامی‌اش هست؟ کسی که صبح بلند می‌شود می‌رود در مراکزی که پر از آسیب‌های اجتماعی است. مراکزی در بعضی از مناطق تهران هست که کلونی آسیب‌های اجتماعی است و سرریز از انواع و اقسام بیماری‌های جسمی، روحی و روانی. خطر انتقال کرونا بیداد می‌کند. بسیاری از بچه‌های ما سه بار، چهار بار کرونا گرفتند.

 خب من کارشناس اورژانس حتی ماسک را هم خودم باید تهیه کنم با هزینه خودم، با حقوق نداشته‌ام. سؤال من این است آیا نباید در بحث تقسیم اعتبارات و مزایایی که برای نیروهای بهداشتی در نظر گرفتند حداقلی را هم برای نیروهای اورژانس اجتماعی در نظر می‌گرفتند؟ برای نیروهایی که به‌صورت شبانه‌روزی بدون هیچ‌گونه امکانات بهداشتی و درمانی با نیروهای آسیب‌پذیر جامعه چه بیماران کرونایی، ایدزی هپاتیتی سروکار دارند؟ نباید یک حمایتی داشته باشند؟

*عقب افتادن حقوق، یک قصه تکراری/ چاره کار:تبدیل وضعیت 

«فکر نکنید این وضعیت شغلی و عقب ماندن حقوق فقط برای امسال است. این اوضاع سال‌هاست تکرار می‌شود.» این را یکی دیگر از کارشناسان می‌گوید و ادامه می‌دهد: «سال‌های گذشته هم ما همین‌طور درگیر و منتظر می‌نشستیم که حالا دو ماه حقوق عقب بیفتد یک ماه عقب بیفتد که حالا کلینیک مشخص بشود. یا آن موقع که کلینیک بود و با ما قرارداد می‌بستند باز هم حق‌وحقوق بچه‌ها عقب می‌افتاد. حالا آلان به ما حقوق هم بدهند بعد از شش ماه و قرارداد ببندند، اتفاقی نمی‌افتد تا زمانی که تبدیل وضعیت انجام شود.»

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول