خبرگزاری فارس-همدان؛ سولماز عنایتی: چند صباحی است سوژه جهاد و شهادت و جبهه و سنگر که به پستم میخورد، دلم هری میریزد و دستپاچه میشوم؛ عین وقتهایی که ناظم مدرسه سر صف بلند داد میزد و من را بین ۴۰۰ دانشآموز قد و نیم قد به صف شده و از جلو نظام گرفته صدا میکرد و میگفت بیا بالا قرآن بخوان.
انتخاب میشدم بین آن هم بچه اما ته دلم مورمور میشد و تپش قلبم روی عدد هزار بود؛ جدال غنج رفتن دل بود و اضطراب بیامان که مبادا تپق بزنم، خراب کنم و هول شوم.
حالا هم انگار انتخاب میشوم، دلم قیلی ویلی میرود و دلواپسی را تند تند سَر میکشم که مبادا آنی نشود که باید بشود؛ به جان قلم میافتم و مینگارم اما نمیشود دوباره تقلا و دست گره میکنم دور سرم و از «ب» بسمالله شروع میکنم.
«ب» بسمالله زندگی حاجآقا همان ۱۷ سالگی است در بحبوحه آتش و خون زیر رگبار تیر و بمباران شیمیایی با نوای اندوهگین گلوله و انفجار، آن روزها حوالی نگاهش یک عالمه همرزم غرق در خون سر بر سجده خاک گذاشتند و همه اینها میشود خط اول جهادش.
کمی که تورق کنیم تاریخ سی و اندی سال پیش را تیر و ترکش محصور شده در آشیانه تن حاجی رخ مینماید و یک ذره نزدیکتر دو مرحله شیمیایی با گاز خردل بر جانش مینشیند اینها میشود خط دوم جهاد.
سطر به سطر پیش میرویم از شرکت در عملیاتهای متعدد تا فعالیتهای عامالمنفعه خلاصه میرسیم به امروز؛ او در مسند قضاوت نشسته و کار و بارش باز کردن گرهگورههای کار مردم است ولی هنوز هم در کوچه و پس کوچههای دلش چیزی جا مانده از همان ۱۷ سالگی، نگاه و نوا و جراحتهای پس و پیش که پیوندش میدهد به حادثهای از جنس جهاد و ایثار.
حاج آقا «جواد عقبا»؛ خط امروزش جهادگری در عرصههای دیگر است و زخم بر تن میدان گز میکند. او چفیه بر گردن و سلاح در دست با فقر و بیسقفی و آوارگی میجنگد، جنگ امروز را مهندسی و حماسه میآفریند.
لباس کار و اسلحه عمران و آبادانی دارد، بیآنکه یادش باشد پشت میزنشین است، پا به پای دیگر اعضای گروه جهادی از نوجوان تا مسن در راه خدا جهاد میکند، بتن میریزد، تاسیسات کار را به دست میگیرد و کار یدی انجام میدهد.
کلمات حاجآقا جواد عطر و بو دارند؛ هرم نفسش آغشته به جنگ و جراحت و هر تپش قلبش به یاد جهاد است. میدانید اصلا آب و گِلش را با جهاد سرشتند و دلش را شریک کردن با مردم حتی خندیدنش در گرو خنده خلقالله است.
گوش دلم را میسپارم به کلامش؛ هر چند طفره میرود و به این در و آن در میزند تا نگوید اما اصرار میکنم و پای شهدا را به گفتوگویی کوتاه و خودمانیمان باز.
ساخت سرپناه از همدان تا هرمزگان
کار به شهدا و جبهه شلمچه که رسید «حاجآقا جواد، مسؤول گروه جهادی مرد میدان» تسلیم شد و چکیدهای از اولین روزهای جهادگریش را گفت: «بعد از جنگ تحمیلی در کنار دوستان و همرزمان فعالیت و عملیاتهای مختلفی انجام میدادیم و گهگداری کارهای عمرانی و خانهسازی یا تعمیرات برای نیازمندان در برنامهمان بود؛ تا اینکه سیل خوزستان پیش آمد و همگی سرازیر شدیم به سمت مناطق سیلزده؛ در آن برهه هسته گروههای کمکرسان به محوریت و فرماندهی حاج قاسم تشکیل شد.
از آن به بعد تشکیلات ما هم منسجم شد و قوت گرفت به طوری که در قالب گروههای جهادی فعالیتهای مختلفی اعم از اقدامات عمرانی را در سطح کشور انجام دادیم.»
او یادی از کارهای جهادی و ساخت و سازهای انجام گرفته در این سالها کرد و افزود: «ساخت ۳۰ واحد کپری در سیستان و بلوچستان، ۱۵۳ واحد مسکونی در هرمزگان به علاوه مسجد، ورزشگاه و مدرسه کمتر از یک سال با ۵۵ میلیارد تومان هزینه و ساخت و تعمیر چند ده واحد مسکونی با هزینههای متغیر در استان همدان از اقدامات ما در بخش عمرانی بوده است.
اگرچه در حال حاضر همزمان پنج پروژه در همدان در دست اقدام داریم و ۱۵ مورد هم در نوبت هستند.
البته فعالیتهای ما فقط مباحث عمرانی و خانهسازی نیست بلکه راهاندازی کارگاه خیاطی و اشتغالزایی ۱۲ نفره، تدارک بستههای معیشتی، اقدامات فرهنگی و آموزشی، ارائه خدمات پزشکی و مشاورههای حقوقی و خانوادگی هم در برنامه داریم.»
حاجآقا جواد به روش انتخاب افراد واجد شرایط اشاره کرد و گفت: «اغلب از طریق کمیته امداد، خیرین، بهزیستی و شورای محلات افراد واجد شرایط را معرفی میکنند بعد از شناسایی و احراز مشکلات اقدام به بازسازی یا ساخت انجام میدهیم.
برخی از مواقع هم به دنبال حل مشکلات این خانوادهها برمیآییم، برای دانشآموزان کلاس آموزشی برگزار و مسائل خانوادگی را رفع میکنیم؛ ویزیت رایگان پزشکان و بستههای معیشتی در نظر میگیرم.»
کمکرسانی به همنوع جهاد امروز
او گریزی به اهداف اقدامات جهادی زد و اضافه کرد: «حاج قاسم وقتی به مناطق جنوبی رفت، الگوی گروههای جهادی شکل گرفت و از آن به بعد عَلَم گروههای جهادی بیشتر از گذشته برافراشته شد به ویژه اینکه لذت کمکرسانی به همنوع کمتر از جهاد در جبهههای جنگ نیست همان عشق و از خودگذشتگی بین اعضا موج میزند.
حرکت جهادی، بیمنت و افتخاری است و هدف آن هم شاد کردن دلهاست به هر شکل و در هر حد و اندازهای، تمام هم و غم گروه شادی دلهاست و در این راستا هر کاری از دستشان برآیند مضایقه ندارند؛ در این راه مسلک، پیر و جوان و سنی و شیعه هم ملاک نیست.
بدون تردید در این راه خستگی، دلسردی و پشیمانی در کار نیست هر آنچه در جبهههای جنوب و غرب بین رزمندگان باعث ثابت قدمیشان میشد امروز هم برقرار است، این تلاش بیمنت ادامه همان جبهه است شاید آدمها، زمان و مکان آن تغییر کرده باشد اما دقیقا همان مسیر است و هیچ فرقی ندارد.»
این جهادگر حضور در گروههای جهادی را حواله و توفیق الهی دانست و ادامه داد: «مزد این جهاد نزد خداوند محفوظ خواهد بود؛ ضمن اینکه فعالیت در گروههای جهادی وظیفه و یک تکلیف بزرگ محسوب میشود و مقصود از آن محرومیتزدایی و نشاندن لبخند بر لب همنوعان همچنین انجام کارهای بر زمین مانده است.»
ردپای خدا
او تمام ثانیهها، دقیقهها و ساعتها در حین کار جهادی را به یادماندنی ذکر کرد و گفت: «زمانیهایی بود که مصالح کم داشتیم و بنده خدایی از کنار ما عبور کرده و دلش لرزیده، بدون اطلاع از کم و کیف کار آنچه را که کم و کسر داشتیم را تقبل کرده از این موارد به کرات اتفاق افتاده و هر بار عزم ما برای ادامه کار بیشتر شده چراکه این خیرین رد پای خداوند و معجزات اوست.»
عقبا از خاطرهای که باعث ترغیب اعضای گروه جهادی مرد میدان شد سخن به میان آورد و اضافه کرد: «در هرمزگان خانمی به دلایلی از خانواده جدا شده و بیسرپناه و تنها مانده بود، یعنی از همه جا رانده شده و بیخانمان بود؛ فردی پیش ما آمد و تقاضا کرد برای این بنده خدا خانه بسازیم من هم گفتم فرقی ندارد کار ما خانهسازی است چرا و چگونه ندارد.
یک زمین ۲۰ در ۲۰ در اختیار این خانم قرار داده بودند که حتی یک اتاق ۳ در ۴ برایش کفایت میکرد چراکه فقط به دنبال سقف بود تا از آوارگی نجات پیدا کند؛ وقتی که سرپناه این خانم آماده شد اصلا و ابدا باور نمیکرد یک گروهی از همدان تا هرمزگان بروند و برای این خانم سقفی بسازند آنقدر خوشحال شد که خدا میداند و بس.
خوشحالی این خانم، تشویق و ترغیب دیگران گروه را به وجد آورد و انگیزه دوچندان شد برای ادامه کار، همین آغاز باعث شد یک سال در هرمزگان فعالیت عمرانی در روستاهای مختلف و پروژههای متفاوت انجام دهیم.»
مزد جهادگران شهادت است
او در ادامه به اقدامات جهادی استاندارد و کمک خالصانه خیرین اشاره کرد و افزود: «کار به نحو احسن انجام میشود، از تحقیق و بررسی و شناسایی افراد واجد شرایط گرفته تا ساخت واحدهای استاندارد و به روز؛ همه فعالیتها با دلسوزی مجموعه انجام میشود.
چه بسیار افرادی که از آنها انتظار کمک نداشتیم اما در این امر ما را یاری کردند به طور کلی با کمک خیرین، اعتبار دوستان و جهادیها کار انجام میشود و درست به هدف میخورد؛ شکر خدا هم تاکنون لنگ پول یا مصالح و حتی نیروی انسانی نماندیم و کار با عنایت پروردگار و بذل محبت شهدا پیش میرود.
به اعتقاد جهادیها مزد ما شهادت است و هر بار که خانوادههای محروم برای اعضا دعای خیر میکنند، متفقالقول شهادت میخواهیم و عاقبت بخیری را در پیوستن به شهدا میدانیم؛ آرزوی ما شهادت است.»
به رسم شهادت، به عشق سالهای نبرد خون و خاک در کوی و برزن سرزمین شقایقهای سرخ، سرزمین کوشک و شلمچه و اروندرود، به عشق غواصان دست بسته، روح جهادگری در سراسر وجود عقباها میچرخد. فرقی نمیکند در کدام مسند تکیه داده باشند، تنها کافی است دل داده باشند به راه حاج قاسم و رفقایش.
روزی ابراهیم همت، حاج احمد متوسلیان و حاج محمود شهبازی جلودار بودند و روزی حاج قاسم و حاجحسین. یک روز کلاه خود بر سر و کلاشینکف در دست و روزی کلاه لبهدار یا حصیری و یک بیل و کلنگ؛ هر دو از یک جنساند، هر دو از یک چشمه میجوشند و جریان عاشقی را طنینانداز میکنند.
این روزها در میان همه اخبار، سرنخهای این جریان هم به مشام میرسد، کافی است دل در گرو معشوق داشته باشی تا از استشمام آن سیراب شوی و شربت شهادت بطلبی. هنوز در عصر ارتباطات، گوشیهای هوشمند و ماهوارههای کیهاننورد، عاشقانههای خاکی با خدا برای رسیدن به شهادت به گوش میرسد. فقط این بار عاشقها وسیلهای شدند تا سرپناه بسازند و از درگاه معشوق مزد شهادت بطلبند.
انتهای پیام/۸۹۰۳۳/س