اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  ایلام

«یادگار ماندگار» شهیدی که خستگی در او رخنه نمی‌کرد/ روایتی از زندگی و رشادت‌های یکی از شهدای ایلامی

شهید یادگار امیدی ملقب به یادگار ماندگار مجاهد خستگی ناپذیری بود که با حضور شجاعانه و فعال خود توانست شالوده گوش برها را درهم بکشند و مانع از نفوذ و تداوم عملیات آنان در پشت خطوط عملیاتی شود.

«یادگار ماندگار» شهیدی که خستگی در او رخنه نمی‌کرد/ روایتی از زندگی و رشادت‌های یکی از شهدای ایلامی

به گزارش خبرگزاری فارس از ایلام، دوران دفاع مقدس زمینه‌ساز تغییر و تحولاتی در عرصه ادبیات شد که در نوع خود کم‌نظیر و قابل تأمل است. 

در این خصوص نقش و جایگاه «تاریخ شفاهی» و پرداختن به «خاطرات رزمندگان اسلام» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است؛ به‌طوری که بازخوانی و بازگویی بسیاری از حوادث، وقایع و رخدادها از زبان راویان آن، به نوعی بازخوانی تاریخ ملتی است که در آن برهه از زمان شیوه‌های چگونه ایستادن و مقاومت در برابر تجاوز بیگانگان را یادآوری می‌کند؛ ویژگی‌های شخصیتی سردار سرافراز اسلام، شهید «حاج یادگار امیدی» از زبان خانواده، دوستان و همرزمانش از بدو تولد تا زمان شهادت در کتابی به  نام شکارچی گوش‌برها به ویراستاری حبیب الله بخشوده و اکبر امیدی و گردآوری محمدعلی قاسمی و  کتاب یادهای یادگار به نویسندگی محمدعلی قاسمی آمده است.

یکی از سختی‌هایی که مردم استان ایلام در طول هشت سال دفاع مقدس با آن روبرو بودند گروهک جنایتکار «فرسان» یا همان «گوش برها» بودند.

روش کار این گروهک جنایتکار به این صورت بود که بعد از به شهادت رساندن رزمندگان و یا مردم، گوش آنها را به نشانه عنوان سند و مدرک بریده و به نیروهای بعثی تحویل می‌دادند و به همین خاطر در بین مردم استان ایلام به گوش برها معروف شده بودند.

یکی از محورهای مهم تردد این گروه جنایتکار حد فاصل مهران تا دهلران، یک محور مواصلاتی به طول یکصد کیلومتر بوده که غرب و جنوب را به هم وصل می‌کند.

زندگی نامه شهید یادگار امیدی

یادگار امیدی در سال ۱۳۳۳ در روستای «چشمه رشید» بخش کارزان از توابع شهرستان سیروان ایلام در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. 

تحصیلات 

تحصیلات ابتدایی را در همان روستای محل تولد خود به پایان رساند و به دلیل عدم وجود مدارس راهنمایی در روستا و مشکلات اقتصادی، نتوانست تحصیل را در مقاطع بالاتر ادامه دهد. 

کمک به خانواده 

با توجه به زندگی خانواده که مبتنی بر دام‌ داری و ییلاق و قشلاق بود، مدتی در انجام فعالیت‌های دام داری و کشاورزی خانواده را یاری کرد، اما چون خلق و خوی وی با چنین زندگی سازگار نبود راهی شهر ایلام شد. 

فعالیت‌ها

پس از مدتی برای کار و امرار معاش راهی بنادر جنوب شد؛ وی حدود شش ماه در بنادر جنوب مشغول به کار شد و پس از آن راهی تهران و در کارخانجات تهران به کار خود ادامه داد چندی بعد شغل خود را در تهران از دست داد و راهی کارخانه سیمان نکا مازندران شد و‌ در آن جا به علت کسب تجربه در کارهای لوله کشی و کار با تکنیسین‌های خارجی مورد توجه آنان قرار گرفت. 

فعالیت‌های سیاسی

در جریان پیروزی انقلاب در استان ایلام، وی یکی از فعالان و مهره‌های برجسته‌ای بود که به دستور آیت الله حیدری ایلامی به اتفاق چند معتمد دیگر مامور خرید اسلحه از عراق و انتقال آن به شهر ایلام به منظور مبارزه مسلحانه با نیروهای نظام شاهنشاهی شد. 

پیروزی انقلاب اسلامی

همزمان با پیروزی انقلاب و تشکیل کمیته، یادگار یکی از اعضای فعال آن بود؛ چندی بعد به علت اختلاف نظرهایی که در بین اعضای کمیته به وجود آمد وی از ادامه همکاری دست کشید و به اتفاق چند نفر از دوستان کارگر اقدام به تشکیل شرکت تعاونی کارگران به منظور لوله کشی و آبرسانی مناطق محروم ایلام از جمله روستاهای دره‌شهر برآمد این فعالیت‌ها از سال ۱۳۵۸ تا آغاز جنگ تحمیلی ادامه داشت و با شروع جنگ و اشغال مناطق مرزی استان ایلام و سقوط خرمشهر وی از پروژه آبرسانی دست کشید و به عنوان نیروی داوطلب راهی مناطق مرزی مهران و میمک شد. 

فعالیت‌ها در شروع جنگ 

وی در قالب گروه‌های گشتی و شناسایی در بسیاری از عملیات‌های محدود و نفوذ به عمق مواضع عراقی‌ها شرکت داشت.

 مدتی بعد و با اصرار دوستان و همرزمانش لباس مقدس پاسداری پوشید و بر علیه قوای متجاوز به خدمت خود ادامه داد. 

شغل 

در سال ۱۳۶۱ هم‌زمان با تشکیل یگان رزم و تیپ ۱۱۴ امیرالمومنین (ع) وی به این یگان پیوست و در واحد اطلاعات و عملیات به کار خود ادامه داد؛ وی پس از مدتی به عنوان جانشین این واحد در زمان مسئولیت «غلام ملاحی» معرفی شد. 

دوره آموزشی

در اوایل سال ۱۳۶۱ به منظور گذراندن دوره آموزش تخصصی به پادگان شهدای کرمانشاه رفت و پس از دو ماه آموزش، مجدداً به تیپ ۱۱۴ امیرالمومنین (ع) پیوست. 

انتصاب

چندی بعد پس از مجروح شدن غلام ملاحی در منطقه میمک به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات لشکر ۱۱ امیرالمومنین (ع) منصوب شد چندی بعد بنا به دستور مسئولین و تاکید فرمانده تیپ، واحد اطلاعات و عملیات به اتفاق یک گروه ویژه، مامور شناسایی و از بین بردن این گروه شدند. 

مجاهدت‌ها

یادگار امیدی بنا به اظهارات نیروها و هم رزمانش در ۱۵۰ عملیات شناسایی و نفوذ به پشت خطوط ارتش عراق، حضوری فعال و انکار ناشدنی داشت؛ تمامی ماموریت‌های شناسایی عملیات‌ها همواره جلودار و سرستون نیروها بود به طوری که نیروهای رزمنده به او لقب « یادگار ماندگار» دادند این مجاهد خستگی ناپذیر تنها کسی بود که به اتفاق هم رزمانش توانست شالوده گروه فرسان یا همان گوش برها را درهم بشکند و مانع از نفوذ و تداوم عملیات آنان در پشت خطوط عملیاتی شود. 

شهادت

یادگار در آخرین درگیری با این گروه مزدور در تاریخ ۸ آذر ۱۳۶۴ در منطقه بادام سفید در نبردی جانانه با آن که چند نفر از این مزدوران را به هلاکت رساند رخت شهادت پوشید و به لقای معبود شتافت. 

خصوصیات اخلاقی به نقل از سرهنگ رضا سلطانی

در دوره طاغوت برنامه دولت این بود که نسل جوان را به فساد بکشاند و یادگار جز معدود جوانانی بود که پاک و اهل عبادت بود و خدا کمک کرد تا زمان شهادتش پاک بماند. 

با وجود آنکه رژیم شاه مانع از تبلیغات حضرت امام (ره) بود شناخت روستایی‌ها از امام ضعیف بود اما یادگار به دلیل ارتباط با روحانیت و مخصوصاً مرحوم تعمیرکاری، امام را به خوبی شناخته بود بنابراین در تظاهرات همیشه حضور داشت و محبت عمیقی نسبت به امام پیدا کرد. 

یکی از خصوصیات بارز حاج یادگار صداقت در بیان حقیقت بود، خصوصیات دیگر وی شجاعت و نترس بودن است در طول تاریخ جنگ چنین شخصی را ندیدم که این همه نترس و شجاع باشد به تعبیر حضرت امام که «و الله در عمرم یک بار از مرگ نترسیدم» مصداق این صحبت بودند شادی و سرور یادگار در زمانی که برای نبرد با دشمن آماده می‌شد و لباس رزم بر تن می‌کرد معروف است که انگار آن شب، جشن عروسی او بود. 

یادگار عمیقا معتقد به ولایت امام بود و بارها گفت: برای اینکه منحرف نشویم پرچم هدایت ما امام است و هر جا امام برود ما هم باید آن مسیر را طی کنیم و هیچ حرفی به غیر از حرف امام معیار حرکت ما نیست. 

ویژگی دیگر حاج یادگار شهادت طلبی بود در محدوده کاری یعنی اطلاعات عملیات همیشه جلودار و سرستون بود و پیشاپیش نیروها حرکت می‌کرد و از شلیک دشمن ترسی نداشت.
 
از دیگر خصوصیات وی آمادگی بدنی و تحمل سختی‌ها بود؛ زمانی که یادگار از حج بازگشت به زیارت قبولی او رفتیم و بسیار خوشحال و متبسم بود و مطالبی از وهابیت در عربستان بیان کرد و گفت: این فرموده امام (ره) را که راه قدس از کربلا میگذرد در عربستان فهمیدم و تا زمانی که وهابیت و هم‌پیمانان آمریکا و اسرائیل در آنجا هستند باید از کربلا به طرف قدس رفت. 

یادگار گفت: وقتی رمی جمرات کردم هر سنگی که زدم مرگ بر آمریکا گفتم. 

در اوایل پیروزی انقلاب مردم به شدت تحت فشار مسائل مالی بودند و سنت قرض الحسنه می‌توانست راهگشا باشد شاید اولین قرض‌الحسنه سازمان یافته را آن زمان ما تشکیل دادیم و اسمش را قرض‌الحسنه شهدا گذاشتیم کمک‌ها را از مردم جمع کرده و هیئت امنایی داشتیم که یکی از اعضای آن یادگار بود چون یادگار از خانواده مستضعف بود و درد فقر را قبلاً چشیده بود وی عمیقاً معتقد بود که از جهادهای فی سبیل الله است. 

خصوصیات اخلاقی به نقل سرهنگ پاسدار علی رشیدی

یادگار آدم شجاع و نترس و بی ادعایی بود در حین درگیری هیچ گاه دستپاچه و خود باخته نمی‌شد؛ خصلت با ارزش دیگرش این بود که بسیار صبور بود و با دقت همه جوانب را بررسی و سپس اقدام می‌کرد مثلاً برای شلیک یک گلوله در حین درگیری تا مطمئن نمی‌شد که این گلوله به هدف نمی‌خورد آن را شلیک نمیکرد؛ بارها از او پرسیدم که چرا در حین شلیک گلوله آنقدر خساست به خرج می‌دهد در جواب گفت برای این گلوله‌ها از دسترنج مردم پول زیادی صرف شده و نباید بیهوده آن را به هدر داد، برای همین بود که در حین درگیری فردی که صبر و حوصله داشته باشد عموماً در موقعیت برتری قرار گرفته و کسی که صبور نباشد و ترس به دل راه دهد زود شکست می‌خورد.

یادگار فردی بود که تمامی جوانب را رعایت می‌کرد و هرگاه عملیاتی بر علیه دموکرات‌ها صورت می‌گرفت اکثر بچه‌ها علاقه مند بودن در گروهی باشند حاج یادگار در آن قرار داشت و در کنار او احساس امنیت می‌کردند. 

خصوصیات اخلاقی به نقل از سرهنگ پاسدار مجید تنهایی

آدمی که در کار خود خبره بود و تا چیزی را به چشم خودش نمی‌دید به نقل از این و آن حرفی نمیزد؛ یکی دیگر از ویژگی‌های بارز یادگار این بود که هر کاری که میخواست شروع کند اول از خودش شروع می‌کرد حتی در کارهایی مثل پذیرایی از نیرو و کارهای خدماتی خودش همیشه پیش قدم بود باتمام توصیفاتی که از شجاعت و صلابت این مرد می‌کنند من جذب مکارم اخلاقی این انسان بزرگ وار شدم آدمی که بسیار صبور و متین بود و هیچ گاه عصبیت و غضب در چهره نورانی وی ندیدم؛ در هیچ شرایطی حاضر نبود برای اهداف ماموریتی به سادگی جان نیروهایش را به خطر بیندازد بلکه خودش اولین نفری بود که به استقبال خطر می‌رفت. 

سرهنگ پاسدار حمید الماسی 

همه کسانی که با رسته‌های نظامی آشنایی دارند به خوبی می‌دانند که مسئولیت و مدیریت اطلاعات و عملیات نیازمند مهارت و آموزش‌های تخصصی خاصی از جمله تحصیل در دانشکده‌های ارشد نظامی است مثلاً در ارتش این سمت را به کسی می‌دهند که حداقل چهار سال در دانشکده افسری آموزش تخصصی این رشته را دیده باشد و در کنار آموزش، فرد باید از ضریب هوشی بالایی برخوردار باشد.

شما در نظر بگیرید وقتی که در شب تاریک یک نیروی اطلاعات و عملیات بخواهد در بیابان یا در مناطقی که دارای تپه ماهورهای همانند و حلزونی شکل است نیرو عبور دهد و آنها را دوباره به مقر بازگرداند اگر مسلط به علم و دانش نقشه خوانی و قطب نما نباشد یا اینکه اگر اینها را در اختیار نداشته باشد و با استفاده از هوش و ذهن خود از علائم محیطی به عنوان نشانه استفاده نکند چگونه می‌تواند در کار خودش موفق شود و نیروها را سالم به پایگاه برگرداند.

نکته قابل تامل این است کسی که سواد آن در حد پنجم ابتدایی و در دانشکده نظامی تحصیل نکرده همین شخص به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات یک تیپ و لشکر در تمامی شناسایی‌ها به عنوان فرمانده و در نقش یک نیرو عمل می‌کند. 

یادگار در تمام کار و مسئولیت خودش یک نخبه بود چون در هیچ مأموریتی کم نیاورد و همیشه درست و دقیق عمل می‌کرد حاج یادگار مغز متفکری در کار و رسته خود بود.

همین نخبه با بقیه در رفتار و گفتار هیچ تفاوتی نداشت نه مغرور بود، نه خودخواه خودش را پشت عناوین پنهان نمی‌کرد رفتار و کردارش مثل ساده‌ترین نیروها بود با آنها سر یک سفره می‌نشست و خیلی خودمانی شوخی می‌کرد؛ در مورد یادگار من او را علاوه بر نخبه بودن به عنوان صابر لشکر ۱۱ امیرالمومنین (ع) میشناسم چون در اوج خستگی‌ها، کمبودها، سختی‌ها و مصیبت‌ها همواره صبور بود و هیچگاه ندیدم که از کسی یا چیزی عصبانی شود. 

حق و باطل گاه مانند کف و آب هستند که تشخیص و جدایی آنان ساده است و گاه آنچنان بهم مخلوط شده‌اند که باید با حرکت‌های تند و پرحرارت از هم جدا شوند.

انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح در چنین مواردی نقش خود را ایفا می‌کند، شهادت چنان حرارت و سوزی می‌آفریند و چنان حرکت و تکانی را به وجود می‌آورد که حق و طرفدارانش از باطل و پیروانش به خوبی جدا می‌شوند.

شهادت شجاعانه نقش جدا کردن و شناساندن و سرانجام رشد و نمو حق و نابودی باطل را به طور احسن و اکمل در جامعه ایفا می‌کند و با این اثر، اجتماع را از رکود و جمود و انزوا خارج می‌سازد و با تصفیه عمیق، پویایی و بالندگی و کمال جامعه را تضمین می‌کند.

اگر خون شهیدان نبود که شجره طیبه رسالت را سیراب کند نه از اسلام و نه از مکتب توحید بخش الهی اثری نبود. 

گروه فرسان

بعثی‌ها نقشه جدیدی کشیدند و آن، به کارگیری تعدادی از عوامل ضد انقلاب بود، این عوامل،  از نظر جسمی، هیکلی و توانا بودند و با شرایط آب و هوای کوهستانی منطقه متناسب بودند؛ دستگاه استخباراتی عراق، آنها را سازمان داد و یک تشکیلات سیاسی از آنها به نام «گروه فرسان» تشکیل داد؛ گروهی چریکی که به صورت پارتیزانی عمل می‌کردند و هدف آنها، ضربه زدن به مردم روستاها و رزمندگان اسلام بود که در محور مواصلاتی مهران ـ دهلران رفت وآمد داشتند.

روش کار آنها این طور بود که جاده‌ها را سنگ چین می‌کردند و با کمین در ورودی روستاها، چوپان‌ها و عشایر را در بیابان و صحرا دستگیر می‌کردند و اگر می‌توانستند، آنها را به صورت اسیر، تحویل عراقی‌ها می‌دادند و یا اگر تاریکی شب و راه طولانی و... به آنها اجازه نمی‌داد، بلافاصله به افراد تیر خلاصی می‌زدند و یک گوش آنها را می‌بریدند و به عنوان سند و مدرک، تحویل عراقی‌ها می دادند تا در قبال هر گوش و یا هر اسیر، از عراقی‌ها پول بگیرند.

فعالیت این گروه، از سال ۱۳۶۳ آغاز شد و تا پایان جنگ ادامه داشت، آنها عملیات‌های تروریستی زیادی علیه عشایر، روستایی‌ها و رزمندگان انجام دادند، یکی از عملیات‌های این گروهک که اوج خباثت آنها را به نمایش می‌گذارد عملیاتی در نزدیکی‌های روستای بیشه دراز از توابع شهرستان دهلران بود.

در این عملیات جنایتکارانه که در مورخ ۱۲/۸/۶۳ به وقوع پیوست،یک نیسان متعلق به بهداری دهلران، همراه چهار نفر سرنشین که دو نفر مرد و یک زن و یک کودک چهار ساله هنگام عبور از طرف زرین آباد به دهلران در دو کیلومتری روستای بیشه دراز در تنگه نجی مرده در کمین افراد گوش بر قرار می‌گیرند، دو نفر به اسارت درمی‌آیند و زن، شهید و بچه، سالم به جای می‌ماند و خودروی مذکور منهدم می‌شود.

بچه چهار ساله محکوم می‌شود به اینکه تا صبح بر روی جنازه مادر خود باقی بماند و وقتی که صبح شد گشتی‌های سپاه، کودکی را می‌بینند که توی سرمای شدید جاده، روی جنازه مادرش از هوش رفته است؛ این کودک بعد از ۲۵ روز بیماری و تشنج شدید، شهید می‌شود و پدربزرگ او، بعد از هشت سال اسارت به جمع خانواده‌اش بازگشت؛ اما شکنجه‌ها کار خودش را کرده بود و او نیز به دلیل ناراحتی شدید از این حادثه جان خود را از دست می‌دهد.

انتهای پیام/ی

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول