اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

هنر و رسانه  /  رادیو و تلویزیون

علوم شناختی و رفتارسازی در رسانه| خطر تبدیل «ما» به «من»های غیرمتصل توسط رسانه‌ها

داودی گفت: یکی از کارهایی که رسانه در حوزه شناختی و در خصوص رفتارسازی انجام می‌دهد، تبدیل ما به من و تبدیل من به جزایر غیرقابل متصل است و این یکی از خطرناک‌ترین رفتارسازی‌هایی است که در دنیا شکل می‌گیرد.

علوم شناختی و رفتارسازی در رسانه| خطر تبدیل «ما» به «من»های غیرمتصل توسط رسانه‌ها

خبرگزاری فارس - گروه رادیو و تلویزیون: برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگ‌های شناختی هم در قالب‌های صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفت‌وگو رفته است. این میزگرد که با همکاری خبرگزاری فارس و رادیو گفت و گو به روی آنتن می‌رود، با استفاده از تکنیک‌های علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیک‌ها و شگردهای رسانه‌ای در حوزه شناختی می‌پردازد.

در قسمت سوم از فصل چهارم برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه»، معصومه نصیری به عنوان کارشناس مجری با علیرضا داودی (کارشناس رسانه و علوم شناختی) و مهندس محمد قنبری (کارشناس ارشد رسانه و علوم شناختی) به بحث درباره علوم شناختی و رفتارسازی در ساحت رسانه پرداختند.

علوم شناختی چگونه منجر به رفتارسازی می‌شود و با چه ساحت‌هایی می‌تواند رفتاری را بسازد و تثبیت کند یا یک رفتاری را تضعیف کند یا اساساً یک استحاله جدی در حوزه رفتار ایجاد نماید؟

قنبری: اگر واژه‌ها را مورد مداقه قرار بدهیم و ریشه‌های آنها را بشناسیم، ارتباط علوم را هم درک می کنیم. رفتار را این‌طور تعریف کرده‌اند که عمل قابل مشاهده‌ای است که در پاسخ یک محرک درونی یا بیرونی از یک فرد، گروه یا سازمان سر می‌زند. ریشه همه رفتارهای گروهی و سازمانی در رفتار فردی است و علوم شناختی هم علم شناخت ذهن و انسان است و به نوعی رفتار را می‌تواند مورد بررسی قرار بدهد. رفتار انسانی جنبه درونی و بیرونی دارد و جنبه درونی این رفتار انسانی معمولاً با ابزاری به نام علوم شناختی سنجیده، بررسی و حتی مطالعه می‌شود. امروزه با تعاریف مختلفی که از خود علوم شناختی شکل گرفته و ساحت‌هایی که برای این علوم در نظر گرفته شده است، بخشی از آن چه عملکرد یک انسان را در جامعه به ظهور و بروز می‌رساند از حوزه شناخت آن شکل می‌گیرد و منشعب می‌شود.

اینجا علوم شناختی نقش خودش را ایفا می‌کند. این موضوع در دانشگاه‌ها به صورت آکادمیک تدریس می‌شود که ریشه سرنوشت انسان‌ها در تفکرات آنها است. از فکر گفتار شکل می‌گیرد، از گفتار عادات شکل می‌گیرد، از عادات شخصیت بروز می‌یابد و... تا به سرنوشت می‌رسیم. پس علوم شناختی می‌تواند بستر مناسبی برای ورود و جهت یک فکر باشد. حتی خلق یک عادت یا اندیشه جدید در انسان منجر به ظهور و بروز در رفتار می‌شود.

این علم چگونه موجب تغییر یا تثبیت رفتار می‌شود؟ چون تغییر رفتار اساساً چیز ساده‌ای نیست. یعنی شما به راحتی نمی‌توانید رفتار را تغییر بدهید به گونه‌ای که فرد برسد به جایی که حتی پیشینه خودش را هم انکار کند. علوم شناختی یک چنین تأثیری دارد؛ فرد ممکن است گاهی نسبت به گذشته خودش حتی اعلام برائت هم بکند. چون ما می‌خواهیم وارد ساحت‌های رفتارسازی‌های بومی و ملی شویم، مثلاً در محور مقاومت و یا مقداری کلان‌تر در عرصه بین‌الملل. به نظرم همین ابتدای کار بررسی کنیم که رفتار چگونه تغییر پیدا می‌کند.

داودی: معمولا برای بحث تغییر رفتار یک مثال می‌زنیم؛ شما یک شکل دارای پنجاه زاویه را در ذهن‌تان داشته باشید. این زوایا هر چه در طول زمان، با اصطکاک بیشتر، در سرعت بیشتر، با عدم مراقبت بیشتر حرکت بکند، آرام آرام این گوشه‌ها و این زوایا از بین می‌رود و شما یک دایره کامل دارید که هیچ زاویه‌ای ندارد. بنابراین آن را با هر سرعتی که بخواهید و در هر جهتی می‌توانید حرکت بدهید. حوزه علوم شناختی و ذهن، دقیقاً همین مثال است. شما هر چه حساسیت‌ها، موضوعات و مفاهیم را چه به صورت پسامدی و چه به صورت پیشامدی به ذهن منتقل کنید که ضریب اصطکاک آن با خودش، محیط، مسیری که طی کرده و آینده‌ای که متصور می‌شود بیشتر شود، قاعدتاً در مسیر از دست دادن این زوایا حرکت می‌کنید. پس ذهنی که دارای زوایای کمتری است، ذهنی گرد است.

بنابراین ذهن گرد خیلی راحت‌تر می‌تواند به جلو حرکت کند. اگر برویم سراغ حوزه شناختی سفید و مثبت، کار آن این است: بیشتر مسیر حرکتی را تسهیل می‌کند. یعنی حرکت دادن ذهن دارای زاویه نسبت به کارکردهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی، فرهنگی و ... هر کدام از اینها می‌تواند تبدیل به یک نگهدارنده شود. اگر نگهدارنده‌ها بیشتر شود، نفی گذشته کمتر، زندگی در حال تثبیت شده‌تر و امید به آینده وسیع‌تر می‌شود. هر چه این زوایا و قواعد کمرنگ‌تر باشد و چرخش سریع‌تر صورت بگیرد، در اختیار قرار گرفتن ذهن توسط سایر متغیرها - از یک فرد تا رسانه‌ها، از یک پدیده تا اجتماع- دارای قواعد خاصی می‌شود. برخی از دانشجویان می‌گویند که ما مثلاً می‌خواهیم برویم خارج از ایران زندگی کنیم. می‌گوییم چرا؟ می‌گویند آنجا همه چیز راحت‌تر است و اینجا اقتصاد ما فلان است و ... پاسخ من این است که قبول دارم اینجا چگونه است، اما خیلی قبول نداریم که آنجا آنگونه است. بعد توضیح می‌دهم که اگر یک ماه خارج از ایران بروید نه به عنوان توریست، بلکه زندگی کنید، ازجمله در حوزه اقتصاد وضعیت به لحاظ مالی خیلی پیچیده‌تر است. خیلی از مسائلی که اینجا به صورت ذهنی تبدیل به یک گره شده است، آنجا اساساً در ذهن طرف برداشته می‌شود.

از این رو ذهن وقتی فضای بیشتری برای فکر کردن داشته باشد، احساس آرامش بیشتری می‌کند. برای همین است که ما می‌بینیم طرف اینجا با انبوهی از موضوعاتی که اصلاً ربطی به او ندارد خودش را مواجه می‌کند. الآن به من چه ربطی دارد که به فرض مثال قطعه‌‌ کمباین در گمرگ گیر کرده است. الآن من کجای زندگی‌ام مثلاً با کمباین می‌چرخد؟ بله، اگر بخواهیم بنشینیم فلسفه‌بافی کنیم خیلی مرتبط می‌شود، اما عجالتاً الآن آن قطعه به صورت مستقیم به من ربطی ندارد. اما برای آن قطعه که در گمرک گیر کرده است غصه می‌خورم چون شبکه اجتماعی یا فلان خبرگزاری آمده خبر آن را داده است و این می‌شود یک مسئله روی مسئله. هزار تا از این مسائل دارد روزانه به ذهن بار می‌شود و ذهن احساس می‌کند در عجب خراب آبادی دارد زندگی می‌کند!

یعنی شما معتقد هستید که اینها اصطکاک ایجاد می‌کند و آن را گرد می‌کند. من فکر می‌کنم مثلاً زوایای جدید ایجاد می‌کند که تقارن و همگرایی معناداری در پی دارد.

داودی: عرض می‌کنم؛ وقتی صحبت از رفتارسازی می‌کنیم، دو مسئله پیش می‌آید. مسئله اول در حوزه شناختی منفی است که زوایای بیرونی ذهن از زوایای درونی ذهن افزایش پیدا می‌کند. یعنی شما حجمی را از بیرون دایره می‌بینید اما وقتی وارد آن می‌شوید مثلاً پنجاه ضلعی عجیب و قریب پر اصطکاک است. نکته دوم؛ افزایش حجم بیرونی در محیط و مسیری که اساساً شعاع آن مشخص است. شما در یک محیط مستطیلی ۵ متری نمی‌توانید یک حجم ۲۵ متری را حرکت بدهید اما اگر این اتفاق افتاد، شما مرتباً دارای اصطکاک در درون آن ۵ متر و دارای برون‌داد بالای آن 5 متر به لحاظ ذهنی قرار می‌گیرید. پس بنابراین وقتی وارد حوزه رفتاری می‌شوید، می‌شود رفتار بومی ضربدر نابسامانی‌های ملی به توان برونداد خارجی.

به هر حال رسانه‌ها در گردسازی و ایجاد زوایای جدید تأثیرگذار هستند. در نوع پوشش خبری‌شان، پرداخت بیش از حد به یک موضوع، خفیف کردن بعضی از موضوعات و ... می‌تواند جهت‌های جدیدی را در ذهن مردم ایجاد کند که آنها در حوزه شناختی رفتارهای جدید را هم منجر می‌شوند.

قنبری: رسانه‌ها امروز کارشان بیشتر ضریب دادن به ورودی‌های جدید به جهان است. رفتار انسان قبل از دوره ارتباطات و اطلاعات و قبل از دوره حکمرانی رسانه‌ها، خیلی طول می‌کشید که دستخوش تغییر یا خلق یک رفتار جدید شود و معمولاً یک حالت ایستایی داشت. با به وجود آمدن علوم مختلف، چرخیدن چرخ صنعت و ماشینی شدن زندگی مردم این حرکت سرعت ‌گرفت. اما امروزه رسانه‌ها می‌آیند و شروع به ضریب دادن می‌کنند. ضریب بعضی‌ها را بالا می‌برند و بعضی‌ها را کاهش می‌دهند و همین عوامل باعث می‌شود که خلق رفتار ایجاد شود. این خلق رفتار از ویژگی‌های علوم شناختی است.

من از سالیان گذشته می‌شود گفت چند رویداد که رفتار‌محور هست را مورد بررسی قرار دادم و هر ساله هم خودم اینها را رصد می‌کنم. یکی از این موضوعات مراسمی است به نام جشن اکتبر که در مونیخ آلمان برگزار می‌شود و در آن جمعیت زیادی حاضر می شوند و لباس های خاصی می پوشند و با رفتارها و با ابزارهای مختلفی مشغول خوشگذاری می شوند. سازوکار عریض و طویل رسانه‌ای هم پای کار تبلیغات آن می‌آید. این طرف هم راهپیمایی اربعین را در نظر بگیرید. یکدفعه نگاه می‌کنیم از بیش از 120 کشور دنیا نه تنها شیعیان، بلکه ادیان و مذاهب دیگر، می‌آیند و خودشان را به این راهپیمایی عظیم می‌رسانند و به اعتراف خود غربی ها، بزرگترین تجمع صلح‌آمیز بشریت است. اما نقشی که رسانه در مواجهه با آن دارد، بایکوت و سکوت است! یعنی دقیقا برخلاف آنچه برای جشن مونیخ انجام می‌شود. چرا این اتفاق می‌افتد؟ از لحاظ شناختی به طینت انسان برمی گردد. ابن سینا می‌گوید که در جلوی پیشانی‌گاه انسان جایی است به نام قوای حس مشترک که تمام داده‌ها را از محیط اطراف، جمع می‌کند. این پنج حس -که بعضی از علوم فراتر رفته‌اند و می‌گویند ما هشت حس داریم- مبنای تعقل و تفکر است و این تعقل و تفکر مبنای رفتار و حرکت انسان‌ها می‌شود. انسان بیش از 75 درصد اطلاعات را از راه چشم دریافت می‌کند و 13 درصد از راه گوش؛ یعنی سوشال مدیا. به این ترتیب صدا و تصویر رسانه وارد قوه تعقل و تخیل انسان‌ها می‌شود. مقام معظم رهبری می‌فرماید امروز تأثیر رسانه از بمب اتم هم بیشتر است. این است که به نظر من رسانه‌ها بستری هستند که رفتار انسان‌ها را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهند.

نکته‌ای در ساحت رسانه قابل بررسی است؛ بخش فراوانی از تغییر رفتار در حوزه اخبار اتفاق نمی‌افتد و در حوزه سرگرمی مثل فیلم، سریال و موسیقی جریان می‌یابد. ما الآن می‌بینیم یک نوع موسیقی می‌تواند رفتارهای جدیدی را برای نسل جوان و نوجوان و حتی کودک ما خلق کند. آنجا است که یکهو ما می‌بینیم یک تغییر رفتار جدی در خانواده اتفاق افتاده است که منشأ آن نامشخص است!

داودی: من می‌خواهم دو مسئله را با ادبیات دیگری بیان کنم. اولاً برداشت خود من این است که شاید ما درحال حاضر دیگر فضای مجازی به معنی و تفسیر سنتی آن نداشته باشیم. شاید اگر عبارت دنیای واقع را روی آن بگذاریم منطقی‌تر باشد. چرا؟ چون عملی که دارای برون‌داد می‌شود، دیگر مجازی محسوب نمی‌شود. این یک اقدام و دنیای واقع شده است. حوزه شناختی هم راجع به مجاز اصلاً حرفی نمی‌زند، اما راجع به واقع کاملاً مسلط است و صحبت می‌کند و مدل می‌‌دهد. نکته دوم اینکه رسانه‌ها را باید در سه حالت متصور باشیم؛ رسانه به مثابه ابزار، رسانه به مثابه پیام تولید شده و رسانه به مثابه آدم‌هایی که در آن کار می‌کنند. درباره اهالی رسانه، باید خیلی متفاوت‌تر و اصولی‌تر صحبت کرد. چون آن‌ها نقش موثری در شکل گیری رفتارهای بومی، قومی، ملی و فراملی دارند. و الّا رسانه که یک تعداد سخت‌افزار و نرم‌افزار است و پیام هم که عمدتاً خودش همین‌طوری تولید نمی‌شود. یکی از کارهایی که اهالی رسانه در حوزه شناختی و در خصوص رفتارسازی انجام می‌دهند، تبدیل ما به من و تبدیل من به جزایر غیرقابل متصل است و این یکی از خطرناک‌ترین رفتارسازی‌هایی است که در دنیا شکل می‌گیرد.

یعنی «ما»های غیر متصل به عنوان هویت جدید؟

داودی: نه، اصلاً «ما» به «من» تبدیل می‌شود و «من»‌ها کلاً نسبت به همدیگر غیرمتصل هستند. یعنی هر فرد به مثابه امپراطور سرزمین خودش هست و این سرزمین‌هایی که عمدتاً هم در هم تداخل و منافع مشترک دارند مجدداً به یک مای غیرمتعارف تبدیل می‌شوند. این یک فرایند خیلی خطرناک است که اتفاق می‌افتد. مای مقتدر، مای پیروز، مای افسرده، مای بازنده، حالا شده منِ پیروز، منِ مقتدر، منِ بازنده، منِ افسرده. در این شرایط حوزه افسردگی من با حوزه افسردگی شما کجا به همدیگر نزدیک می‌شود؟ آنجایی که می‌‌خواهیم بالاجبار برویم یک کلونی تشکیل بدهیم. پس مای ملی می‌شود کلونی قومی یا یک گروهک داخلی یا یک فرقه. پس بایسته‌های یک رفتار ملی منجر به بروز رفتارهای قومی می‌شود. چرا؟ چون آن فرایند در واقع متفاوت شده است.

آن کلونی‌هایی که شکل گرفته فزاینده و دارای همبستگی هست؟

داودی: اساساً چون از بغض معاویه دور همدیگر جمع شده‌اند نه حب علی، خودشان مرتب در داخل خودشان شعبه می‌خورند و این خطرناک‌تر است. در عین حال که شرایط استهلاک و استیصال و از بین رفتن‌شان هم سریعتر صورت می‌گیرد اما به نسبت بروز رفتارهایی که اساساً خارج نرم هست هم شرایط را متفاوت می‌کند.

خط التقاط چگونه می‌تواند اختلال ایجاد کند و این اختلال در حوزه شناختی و محاسباتی چه تأثیراتی می‌گذارد؟

قنبری: به عقیده بنده و به اعتراف علوم سیاسی رایج در دنیای امروز، جایی که صحبت از این مسائل می‌شود نقش مردم کمرنگ و نقش مسئولین و دستگاه‌های دولتی پررنگ‌تر است. یک مثال بزنم؛ آمریکایی‌ها هیچ موقع دوست ندارند که کشورشان دستخوش اغتشاشات خیابانی شود و برای آنها خط قرمز است؛ چون خودشان را مهد دموکراسی دنیا می‌دانند، اعتراضات درون سیستم حاکمیت آمریکا برای آن‌ها یک خط بطلان روی آن شعارهاست. اما در همین آمریکا یک جورج فلوید سیاه‌پوست وقتی که آنطور توسط پلیس آمریکا مورد هجمه قرار می‌گیرد، می‌بینیم که در کشور ما که اتفاقاً با سیاست‌های آمریکا دقیقاً تقابل دارد، مردم واکنش مثبت نشان می‌دهند.

چه عاملی باعث می‌شود که یک اختلال درون سیستم ایالت متحده اتفاق بیفتد؟ چرا از دست خارج می‌شود؟ چرا خودشان را شماتت کردند؟ مثال دوم. زمانی که پدیده داعش در دنیا شکل گرفت، انگلیسی‌ها آمدند بخشی از نظام تربیتی علوم ابتدایی خودشان را دستخوش تغییر بنیادین قرار دادند. چرا؟ چون چند تا از خلفای داعش تربیت‌یافتگان همین سیستم بودند. در کشور خودمان، اختلالی که پیش می‌آید از حوزه شناختی ایجاد می‌شود و احساس می‌کنیم که یک مقدار در سیاست‌گذاری‌ها و رفتارسازی‌ها کوتاهی شده. تا اینجای بحث ما اینطور شد که رسانه کمک می‌کند، رفتار را می‌سازد، شکل می‌دهد، هدایت می‌کند، آن را تبدیل می‌کند به یک پتانسیل در جهت منافع نظام، در جهت منافع انسانی یا خدای ناکرده برعکس آن. بخشی هم مربوط به مسئولین و بخش هایی از آن در حوزه ریل‌گذاری شناختی‌ است که باید انجام بشود و نشده است، ازجمله در زمینه نیازسنجی و حتی خلق نیاز. در کشورهای اروپایی، خلقِ نیاز می‌کنند. یعنی آن نیاز شاید نیاز اولویت‌دار برای معیشت مردم هم نباشد اما به لحاظ روانی جوری این را ریل‌گذاری می‌کنند که مردم صف می‌بندند برای ارضای یک نیاز. اما در مقابل می‌بینید که وقتی حرکت درست انجام می‌شود یک «سلام فرمانده» هم می‌آید و واقعاً جا باز می‌کند. در نتیجه ما در حوزه فرهنگ‌های بومی که می‌آید حتی در حوزه شناختی تأثیر خودش را به نوعی به کرسی می‌نشاند یک بخش مربوط به مسئولین داریم که نقطه بزرگ این داستان هستند و یک بخش هم مردم هستند. یکی از حوزه هایی که رفتارسازی‌ در آن صورت می گیرد فضای مجازی‌ است.

اما سیاست‌گذاری سه شبکه پیام‌رسانی که مردم ما بیشتر از آن‌ها استفاده می کنند، در اختیار مسئولین کشور ما نیست. لذا کم‌کاری‌هایی که در حوزه‌های راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات باعث می شود که من نقش مسئولین را در این حوزه خیلی پررنگ ببینم. اگر جایی دچار اختلال می‌شویم به اعتراف اسناد بین‌المللی، مسئولینی نقش دارند که خوب تشخیص نداده‌اند، به موقع عمل نکرده‌اند و به موقع پیش‌بینی نکرده‌اند و برای این موضوع ریل‌گذاری نکرده‌اند.

داودی: التقاط یک گرانیگاه است که سمت منفی آن می‌شود اختلال و وقتی می‌خواهد از خودش عبور کند می‌شود اجبار. پس بنابراین التقاط نوعی محصول اجباری حاصل شده از فرایند اختلال است. رفتارسازی در حوزه شناختی وقتی شکل می‌گیرد که چهار ضلع اطلاعات، دانش، تحلیل و توانمندی کنار هم قرار بگیرند. این را به عنوان یک سؤال مطرح کنیم؛ اگر من خواستم بشوم مسئول، آیا باید تست روانشناسی از من بگیرند یا نه؟ که ببینند در وجود و در عمق ذهن من، آیا اختلال‌های خانمان‌برانداز (عقده) وجود دارد یا نه؟ امکان دارد مدرک من دکترا باشد، همه جای دنیا را هم دیده باشم اما یک گره اختلالی جدی‌ در من وجود دارد که بین منِ تقوادار و منِ قانون‌گریز یکهو می‌آید اختلال ایجاد می‌کند و بعد التقاط در سیاست‌گذاری حاصل می‌شود. وقتی التقاط در سیاست‌گذاری حاصل شد، رفتاری که بین‌المللی است یکهو تبدیل به رفتار کوچه پس‌کوچه‌ای می‌شود. اختلال ایجاد التقاط می‌کند و التقاط هم مجدداً به یک اختلال جدی منجر می‌شود.

وقتی اینها را کنار همدیگر می‌گذارید، به دو نقطه شفاف و روشن می‌رسیم؛ یک، مسئول شدن بار حقوقی است اما بروز رفتار در این بار حقوقی صد درصد و با اثرات غیرقابل انکار حقیقی است و آثار جدی حقوقی بر جامعه می‌گذارد. قبل از جورج فلوید خیلی‌های دیگر را هم از پلیس آسیب دیده بودند. اما چرا جورج فلوید برجسته شد؟ چون وسط کاهش آستانه تحریک‌پذیری جدید مردم آمریکا در دوره کرونا کشته شد. کرونایی که اثبات کرد مدیریت آمریکایی ناکارآمدترین مدیریت جهانی است. در آن مقطع حتی سی‌ ان ان و فاکس نیوز که جزء ابررسانه‌های دنیا هستند نه توانستند ماجرای جورج فلوید را جمع کنند، نه توانستند مدیریت کرونا را در آمریکا ماست‌مالی کنند. علتش این بود که فاکس نیوز و سی‌ان‌ان یک عمر به طور آفندی عمل کرده بودند و اصلاً برای شرایط پدافندی داخلی آمریکا هیچ نسخه‌ای نداشتند. همین اتفاق در ماجرای ضد نژادپرستی لندن برای بی‌بی‌سی و رسانه های داخلی ما در ماجرای اصفهان و ... نیز افتاد.

اینکه ماجرا جمع نشد یک بحث است، اینکه خودمان چقدر تولیدکننده خوراک برای کسی بودیم که اینجا مستقر نبود یک بحث دیگری است.

داودی: من می‌خواستم به همین اشاره کنم. چرا نتوانستیم جمع کنیم؟ پدیده‌ها در ایران برخلاف پدیده‌ها در آمریکا است. اما نکته‌اش اینجاست؛ وقتی اختلال جدی در مجموعه ذهنی هم وجود داشته باشد، قطعاً التقاط در سیاست‌گذاری کاهش‌دهنده بروز رفتارهای بین‌المللی به سطح استان و محل می‌رسد. شما وقتی می‌گویی من راهپیمایی اربعین را راه‌اندازی می‌کنم، دیگر اداره کردن یک هیأت هزار نفره برای تو کاری ندارد. چرا؟ چون سقف دیدگاه تو رفته روی چند ده میلیون و حوزه‌ات بین‌المللی شده است و دیگر اداره کردن یک مجموعه کوچک داخلی برای تو کاری ندارد.

حالا شما این را برعکس کن. به طور مثال، فردی که وجودش اختلال است، می‌گفت دعوای ترامپ و بایدن یا دعوای انگلیس و فرانسه به ما ربطی ندارد. این اختلال چکار می‌کند؟ سطح خواسته، فعل، آوانگارد بودن، سیاست‌گذاری و آفندی را به شدت کاهش می‌دهد. انقدر که شما دیگر دغدغه‌ات آمریکا نیست، دغدغه‌ات می‌شود روغن و ماکارونی. آن رفتارسازی اینجا است. رفتارسازی یعنی کاهش ارتفاع نیاز، انتظار و ضرورت که منجر به کاهش اراده، هویت و ماهیت می‌شود. آن وقت همگرایی به شدت دچار اختلال می‌شود و واگرایی غلبه می‌یابد. چرا؟ چون نگاه، نگاه فرقه‌ای و گروهکی است. یک نمونه دیگر آزادسازی سواحل دریای خزر است که وقتی پیوست فرهنگی ندارد موجب اختلال در زندگی بخشی از مردم میشود اتفاقاً غرب در تغییر رفتار به واسطه علوم شناختی در ساحت منفی‌اش، دقیقاً همین را می‌خواهد که تو بروی تمرکز خود را روی جغرافی بگذاری. اتفاقاً اینجا می‌شود زیست‌گاه غرب. دیگر ربطی به انقلاب ندارد. این یعنی مسئول دچار اختلال جدی در حوزه سیاست‌گذاری است، التقاط که بماند.

به عنوان جمع بندی چه نکات مهم و کلیدی قابل طرح است؟

قنبری: برای جمع‌بندی به یک نکته اشاره می‌کنم؛ رفتار منبعث از تفکر است و به ظهور و بروز در جامعه می‌رسد؛ یا مورد تحسین قرار می‌گیرد یا اینکه با آن برخورد قهری می‌شود. به موضوع آزادسازی سواحل اشاره شد؛ یادم هست که چندین سال پیش که تازه این بحث ویلاسازی‌ها در شمال شروع شده بود، در آن مناطق چند جلسه کلاس داشتم، صحبت که می‌کردم می‌گفتم یک زمانی در این مسیر بوی شالیزار می‌آمد اما امروز فقط بوی جوجه‌کباب می‌آید! این اختلال است. این تزاحم فرهنگ است. این رفتاری است که بر مردمی که دارند آنجا به صورت سنتی زندگی می‌کنند بار شده. لذا این تفکر همگرا و تفکر واگرا که تبدیل می‌شود به رفتار همگرا و رفتار واگرا، ریشه در سیاست‌گذاری دارد. ما نمی‌توانیم همه اینها را از سمت مردم بدانیم. اکثریت مردم دنبال آرامش روانی هستند. لذا رفتارسازی‌ها تابعی از سیاست‌گذاری‌هاست که آن هم متوقف به سیاست‌گذاری است که آمده یا عقده‌گشایی کند یا گره‌گشایی. و اگر در حوزه شناختی خود این آدم تصفیه نشده باشد، از فیلترهای خاصی که برای پذیرش مسئولیت هست عبور نکرده باشد، متأسفانه ما با اختلال مواجه خواهیم شد. مخصوصاً الآن که رسانه‌ها دیگر ضربه نمی‌زنند، بلکه ضربه فنی می‌کنند!

داودی: در یک مجموعه‌ای دیدم کتابخانه را حذف کردند و رستوران را خیلی شیک کردند. کتابخانه که مرکز ثقل فکر کردن و اندیشیدن است. در همه جای دنیا کتابخانه‌ها نماد هستند. وقتی این نماد حذف می‌شود و به رستوران اهمیت می‌دهند، این یعنی خیلی تغییرات عمیق بوده است. بروز رفتار در حوزه شناختی، برای تبدیل شدن دارای ساختار می‌‌شود. من به طور جدی نگران موضوعات قومی هستم که نشأت گرفته از بروز اختلالات جدی در ذهنیت برخی از افراد به عنوان سیاست‌گذار یا مسئول یا مجری یا ... علی الخصوص رسانه‌ای‌هاست؛ این اختلالات موجب می شود موضوعات کوچه پس‌کوچه‌ای، ظهور و بروزش در جایی مثل راهپیمایی روز اربعین خودش را نشان بدهد.

این غایت خاص دشمن است و این مسیر را طراحی می‌کند چون برای زمین زدن آن واقعه عظیم به لحاظ ایدئولوژیکی ناتوان است. یعنی بروز اختلال التقاطی در داخل و کش دادن آن به رفتارهای ساخته شده بین‌المللی. آن وقت مسئله متفاوت می‌شود. برای همین خیلی باید مراقبت باشیم که وقتی صحبت از رفتارسازی می‌شود، مدل گزاره‌هایی که بر اساس آنها رفتارها ساخته می‌شود، مدل گزاره‌های دقیق، بومی، کارآمد، آفندی و از همه مهم‌تر دارای اصالت رفتاری باشد.     

به گزارش خبرگزاری فارس، مجموعه برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» کاری از رادیو گفت و گو با همکاری سرویس هنر و رسانه خبرگزاری فارس، به تهیه کنندگی نوشین رهگذر، سردبیری علیرضا داودی، اجرای کارشناسی معصومه نصیری و هماهنگی عاطفه علی پور نوذری روزهای دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۶ از طریق امواج رادیو موج fm ردیف ۱۰۳،۵ مگاهرتز تقدیم علاقه‌مندان به حوزه علوم شناختی می‌شود.

برنامه ساعت بیست و چهار و یک دقیقه با هدف معرفی و آگاهی بخشی  علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگ‌های شناختی، رادیو گفت‌و‌گو هم در قالب‌های صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفت و گو رفته است. این میزگرد با استفاده از تکنیک‌های علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیک‌ها و شگردهای رسانه‌ای در حوزه‌ی شناختی می‌پردازد.

 

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول