اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  سلامت

فارس من| وقتی شکایت از قصور پزشکی در فلج «ارب» بی‌نتیجه است/ محکومیت بی‌حاصل خانم دکتر به پرداخت 20 درصد دیه

بعضی‌ها می‌توانند طبیعی زایمان کنند ولی می‌روند سراغ سزارین. خب! از این می‌شود ایراد گرفت. ولی من واقعاً واجد شرایط سزارین بودم و با لج‌بازی، این بلا را سرم آوردند. حتی در دادگاه هم، قاضی به خانم دکتر گفته بود: «خانم! ما گفتیم اولویت با زایمان طبیعی است، اما نه در هر شرایطی. زایمان طبیعی با این شرایط، می‌توانست هم بچه و هم مادر را از بین ببرد».

فارس من| وقتی شکایت از قصور پزشکی در فلج «ارب» بی‌نتیجه است/ محکومیت بی‌حاصل خانم دکتر به پرداخت 20 درصد دیه

گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی: انتشار گلایه‌ها و درد دل‌های مادر یک نوزاد مبتلا به فلج ارب و اشاره گذرا به رنج‌ها و مشکلات این نوزاد و خانواده‌اش، کافی بود که پیام‌های متعددی از سوی خانواده‌های کودکان فلج ارب به خبرگزاری فارس ارسال شود؛‌ پیام‌هایی پر از درد و گلایه و افسوس. دردهایی که ناشی از رنج طولانی نوزادان و کودکان معصومی است که در اثر قصور یا بی‌دقتی بخشی از جامعه پزشکی، ناچارند روزهای شیرین کودکی را با مشکلات جسمی آزاردهنده سپری کنند. یکی از نکاتی که در میان پیام‌های وارده جلب توجه می‌کند، عدم رسیدگی به گلایه‌های خانواده‌های کودکان فلج ارب و بی‌نتیجه بودن شکایت‌های آنها از قصور پزشکی در این زمینه است. درحالی‌که شاید رسیدگی دقیق به این مشکل،‌ می‌توانست تا حد زیادی راه را بر تکرار این اتفاق ناخوشایند ببندد.

با توجه به تعدد پیام‌های حاوی این قبیل گلایه‌ها، بی‌مناسبت ندیدیم در ادامه پیگیری پرونده فلج ارب نوزادان، گفت‌وگویی با یکی از خانواده‌هایی که شکایت از قصور پزشکی در زمینه ابتلای فرزندشان به فلج ارب را به طور جدی پیگیری کرده‌اند، ترتیب دهیم. اگر شما هم در این زمینه دغدغه دارید،‌ با صحبت‌های مادر کرمانشاهی که فلج ارب پسرش، از 5 سال قبل زندگی او را زیر و رو کرده، همراه باشید.

 

*شنیده‌ایم شما یکی از خانواده‌های فرزندان فلج ارب هستید که بابت قصور پزشکی در انجام زایمان طبیعی شکایت کرده‌اید و این موضوع را تا رسیدن به نتیجه پیگیری کرده‌اید...

- بله. در سه ماهگی فرزندم که برایمان مسجل شد آسیب وارد شده به دستش در نتیجه قصور پزشکی بوده، از خانم دکتری که پسرم را به دنیا آورده بود، شکایت کردیم. با بررسی‌های تخصصی که انجام گرفت، خانم دکتر به پرداخت 20 درصد دیه محکوم شد اما این حکم هیچ‌وقت اجرایی نشد...

*چرا؟

- خانم دکتر در 2 مرحله به رأی صادر شده اعتراض زد و هر دو نوبت هم اعتراضش رد شد اما باز هم حکم به مرحله اجرا نرسید چون ایشان و مجموعه‌ای که حمایتش می‌کرد، معتقد بودند فلج دست فرزندم از عوارض معمول زایمان طبیعی است.

 

عکس، تزیینی است

*با توجه به اینکه فلج ارب، هنوز برای بسیاری از افراد جامعه یک موضوع جدید و ناشناخته محسوب می‌شود، خوب است برای روشن‌تر شدن بحث، برایمان بگویید در جریان زایمان طبیعی چه اتفاقی برای شما افتاد که منجر به فلج دست فرزندتان شد.

- 5 سال قبل وقتی برای زایمان به یکی از بیمارستان‌های کرمانشاه رفتم، بعد از اینکه بستری شدم، پرونده دوران بارداری‌ام را از من تحویل گرفتند. در پرونده دو نکته مهم وجود داشت؛ اول اینکه نوشته بود من دیابت بارداری دارم. دوم اینکه، طبق آخرین سونوگرافی که در 36 هفتگی داده بودم، وزن بچه‌ام 4 کیلو و 200 گرم ثبت شده بود. با توجه به اینکه من سر 41 هفته به بیمارستان مراجعه کرده بودم و 4 هفته از آن سونوگرافی آخر می‌گذشت، می‌شد حدس زد وزن جنین بیشتر هم شده باشد. به همین دلیل وقتی خانم دکتر بعد از معاینات به من گفت: می‌توانی طبیعی زایمان کنی، سونوگرافی آخر را نشان دادم و گفتم: بعد از این سونوگرافی به من گفتند بچه‌ات درشت است. شما هم اگر می‌دانید این‌جوری است و برای زایمان طبیعی مشکل ایجاد می‌شود، سزارین کنید. راستش نگران شده بودم چون بچه اصلاً هیچ تکانی نمی‌خورد. من فقط درد می‌کشیدم اما بچه هیچ حرکتی نداشت.

خانم دکتر در جواب گفت: «نه بابا. سونوگرافی‌های آخر، همه‌شان الکی است!» گفتم: اگر الکی است، پس برای چی ما را می‌فرستید این همه پول بدهیم؟ آن موقع (5 سال قبل) من 700، 800 هزار تومان پول سونوگرافی دادم. خلاصه خانم دکتر شرایطم را بررسی ظاهری کرد و گفت: «نه. این بچه فوقش 3 کیلو و نیم باشد. مشکلی برای زایمان طبیعی پیش نمی‌آید.» من هم به حرف ایشان اعتماد کردم. آخه یک مامای جوان بی‌تجربه که نبود. آن خانم دکتر، فوق تخصص زنان و زایمان بود...

 

*بالاخره چه شد؟ شرایط زایمان شما همانطور که خانم دکتر می‌گفت، پیش رفت؟

- اصلاً... ساعت 8 و نیم 9 صبح بود که بستری شدم و سریع آمپول فشارها را برایم تزریق کردند. ساعت 10 و نیم بود که در حالی که درد می‌کشیدم، یک مامای مسن بالای سرم آمد تا معاینه‌ام کند و از وضعیتم باخبر شود. همین که شرایطم را بررسی کرد،‌ به همکارانش گفت: «بچه مدفوع کرده، مادر باید سریع برود اتاق عمل.» من که از این چیزها سر در نمی‌آوردم. گفتم یعنی چی؟ گفت: «بچه‌ات مدفوع کرده. قبل از ینکه مدفوع وارد بدن خودش بشود، باید بروی اتاق عمل و سزارین شوی.»

همان موقع زنگ زدند به خانم دکتر که در اتاق عمل بود و ماجرا را با او در میان گذاشتند و گفتند مادر هرچه سریع‌تر باید برای سزارین به اتاق عمل برود. خانم دکتر در جواب گفت: «صبر کنید، الان خودم می‌آیم.» الان کی بود؟ 10 و نیم صبح. اما خانم دکتر ساعت 3 و 20 دقیقه ظهر آمد! وقتی آمد، دیگر هیچ‌کس در اتاق زایمان نبود. من اولین نفری بودم که به اتاق زایمان رفته بودم و با تأخیر خانم دکتر، آخرین نفر شدم که زایمان کرد.

حالا من درد داشتم و نگران بودم این بچه چرا هیچ حرکتی ندارد! نمی‌دانستم بچه‌ام درشت و شانه‌هایش پهن است. خانم دکتر آمد و گفت: «هر جور شده بچه را به دنیا می‌آوریم.» خلاصه مراحل زایمان شروع شد و من حداقل 45 دقیقه درد و فشار شدیدی را تحمل کردم. اما دکتر هر کاری می‌کرد، بچه اصلاً تکان نمی‌خورد. شنیدم مامایی که کنار دست خانم دکتر بود، به او گفت: «باید سزارین بشود. من نمی‌توانم این بچه را به دنیا بیاورم.»

اما خانم دکتر مگر دست بردار بود؟ باز هم می‌گفت با فشار، بچه را خارج می‌کنیم. ولی ماما خودش را کنار کشید و گفت: «من اصلاً دست نمی‌زنم. این بچه در کانال زایمان گیر کرده. دیگر هیچ راهی هم ندارد؛ نه می‌شود مادر را ببریم اتاق عمل، نه بچه می‌تواند طبیعی به دنیا بیاید. الان چه کار می‌خواهید بکنید؟ این بچه اگر بمیرد، 240میلیون تومان دیه‌اش به گردن شماست. چرا اینطور لجبازی کردید؟» اما خانم دکتر در جوابش گفت: «نه بابا، درست می‌شود!»

 

*شما کاملاً هوشیار بودید و اتفاقات اتاق زایمان را متوجه می‌شدید؟

- حالم خیلی وخیم بود اما هوشیار بودم. آنقدر حالم بد بود که می‌گفتم اگر بچه‌ام هم بمیرد، دیگر مهم نیست. فقط خودم از این درد راحت شوم. هرچه دکتر و ماما تلاش کردند،‌ فایده نداشت. اصلاً انگار بچه از بس در شکم من مانده بود، ورم کرده بود! عاقبت خانم دکتر دستش را داخل کانال زایمان برد، چیزی شبیه یک استخوان را شکست، شانه بچه را جمع کرد و بعد،‌ سرش را محکم کشید و او را بیرون آورد. بعدها فهمیدم همین فشار و کشش شدید باعث شده به عصب‌های گردن و دست بچه آسیب وارد شود. خانم دکتر بعد از خارج شدن بچه به من گفت: «به خاطر اینکه شانه بچه پهن بود و در کانال زایمان گیر کرده بود، مجبور شدم استخوان ترقوه‌اش را بشکنم تا بتوانم بیرون بیاورمش»...

من آنقدر حالم بد بود که فقط می‌خواستم زودتر از آن درد خلاص شوم، اما متوجه شدم بچه اصلاً نفس نمی‌کشید. زنگ زدند گفتند مریض بدحال داریم. یکدفعه چند آقا وارد اتاق زایمان شدند. یکی از آن آقایان پزشک، دور دهان بچه را پاک کرد و دو بار با مشت محکم کوبید پشتش. با آن ضربات محکم، مدفوعی که وارد دهان بچه شده و راه نفسش را بسته بود، بیرون آمد و نفسش برگشت! در این میان، دیدم آن آقای دکتر دست بچه را گرفت و نگاهی به خانم دکتر کرد و گفت: «چه کارش کردی؟ این دست چرا این‌جوری است؟! اصلاً حرکت ندارد»...

 

*بعد از زایمان چه اتفاقی افتاد؟ وقتی حالتان بهتر شد، بی‌حرکت بودن دست فرزندتان برایتان سئوال ایجاد نکرد؟ پیگیری نکردید؟

- فکر می‌کردم به خاطر همان شکستگی ترقوه است. شنیده بودم این شکستگی از عوارض زایمان طبیعی است و مسئله حادی به حساب نمی‌آید. اما ماجرا این نبود. با اینکه پسرم 5 روز در بیمارستان بستری بود، هیچ‌کس به من نگفت چه بلایی سرش آمده. هرچه دلیلش را می‌پرسیدم، جوابی نمی‌دادند. بعد از 5 روز شوهرم آمد بیمارستان و گفت: می‌شود بگویید مشکلش بچه‌ام چیست؟ یکی از پرستارها گفت: «خدا شاهد است بچه‌ات هیچ‌چیزش نیست. ببرش خانه. چه کار می‌کنه اینجا!» خلاصه ما هم رضایت دادیم و پسرمان را ترخیص کردیم و آوردیم خانه. اما یکی دو هفته که گذشت، دیدیم دستش هیچ تکانی نمی‌خورد...

 

*یعنی شما در آن دو هفته که می‌دیدید دست پسرتان حس و حرکت ندارد، هیچ اقدامی انجام ندادید؟

- اتفاقاً همان روزی که پسرم را از بیمارستان مرخص کردند، او را پیش دکتر ارتوپد بردیم. دکتر گفت: «چیزی نیست. آستین لباسش را با سنجاق به سینه‌اش وصل کن. چون شیر مادر می‌خورد، این استخوان زود جوش می‌خورد و خوب می‌شود.» همینطور هم شد. اما مشکل اینجا تمام نشد.

20 روز گذشت اما دیدم باز هم این دست پسرم تکان نمی‌خورد. در عوض، مدام دارد رو به عقب می‌رود. مدام دارد باریک می‌شود و رو به عقب می‌رود! دوباره رفتم پیش همان دکتر و گفتم: شما گفتید دست بچه دو هفته‌ای خوب می‌شود. پس چرا این‌جوری است؟

گفت: «خانم، این اصلاً ربطی به ترقوه ندارد. ترقوه یک استخوان نازک بوده که شکسته. زود هم جوش خورده. برای اینکه خیالت راحت شود، برو یک عکس بگیر.» عکس را که پیش دکتر بردم، گفت: «بفرمایید! استخوان ترقوه کاملاً جوش خورده. خانم،‌ دست بچه‌ات به احتمال زیاد مشکل عصب پیدا کرده.» من اصلاً تا آن موقع چنین چیزی نشنیده بودم. خلاصه پسرم 2 ماهه بود که رفتم از دستش نوار عصب گرفتم. دکتر تا دید، گفت: «3 تا از عصب‌های دست بچه، کش آمده. سر زایمان هم اینطور شده.» دیگر از همان جا بدبختی‌های ما شروع شد؛ فیزیوتراپی و کاردرمانی و عمل... این بچه فقط 5 بار عمل شده!

 

*دیگر پیش آن دکتر خانم نرفتید؟ پیگیر نشدید که در حین زایمان چه آسیبی به دست پسرتان وارد شده؟

- من اصلاً باورم نمی‌شد. به خودم می‌گفتم اینها این‌جوری می‌گویند که من ناراحت نشوم. فکر می‌کردم مشکل دست پسرم، مادرزادی بوده! بعد که رفتم پیش دکتری که نوار عصب گرفته بود، گفت: «خانم! چرا می‌خواهی مشکل را گردن خودت بیاندازی؟ این بچه سر زایمان اینطور شده. وزنش زیاد بوده، شانه‌اش پهن بوده، دکتر نتوانسته او را بیرون بیاورد. بنابراین سرش را محکم کشیده و این بلا سرش آمده.»

 بچه 3 ماهه شده بود که دکتر آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: «خانم بگذار واقعیت را بگویم؛ این دردی که بچه‌ات دارد، در یک ماه و دو ماه و شش ماه خوب نمی‌شود. درمان این درد، هم پول زیادی می‌خواهد هم وقت زیاد. نه می‌شود ولش کنی چون بچه‌ات فلج می‌شود، نه می‌شود روی درمان کوتاه مدتش حساب کنی. اگر بخواهی پیگیر شوی، حداقل باید تا 7 سالگی‌اش درمان را ادامه دهی.» راست هم می‌گفت؛ تا امروز که پسرم 5 ساله است، درگیرش درمانش هستیم.

 

*گفتید فرزندتان 5 بار عمل شده. چه عمل‌هایی بوده؟

- یک بار انگشت شصتش که کامل بی‌حس شده بود و هیچ حرکتی نداشت را عمل کردند. دو بار افتادگی مچش را عمل کردند. داشت. یک بار عمل عضله انجام داده. دو بار هم گچ‌گیری داشت. چون دستش کج شده بود و یک مقدار خَم داشت، برای رفع این مشکل، دو بار دست و کمرش را گچ گرفتند. با وجود تمام این عمل‌ها، هنوز هم دست پسرم مشکل دارد...

 

*برای اطلاع ما و مخاطبان این گفت‌وگو بفرمایید کودک مبتلا به فلج ارب،‌ چه مشکلاتی دارد؟ الان آسیبی که به دست پسر شما وارد شده، چه محدودیت‌هایی برایش ایجاد کرده است؟

- الان دست بچه من، چرخش داخلی ندارد. یعنی نه می‌تواند دکمه ببندد،‌ نه می‌تواند دستش را پشت کمرش ببرد، نه می‌تواند مثلاً کاری مثل سینه زدن را انجام دهد. این شرایط، محدودیت‌های زیادی برایش ایجاد کرده. فکر کنید وقتی پسرم دارد با بچه‌ها بازی می‌کند، نمی‌تواند حرکاتی که آنها انجام می‌دهند را انجام بدهد. می‌آید می‌گوید: «مامان! من چرا اینجوری‌ام؟ چرا نمی‌تونم مثل بچه‌ها بازی کنم؟»...

یک بار در جمع کودکانه‌شان یکی از بچه‌ها گفته بود:‌ من می‌خوام دکتر بشم. دیگری گفته بود: من می‌خوام خلبان بشم و... پسر من هم گفته بود: من می‌خوام پلیس بشم. اما بچه‌ها مسخره‌اش کرده و گفته بودند: تو با این دستت نمی‌تونی پلیس بشی... وقتی رفته بودیم دکتر،‌ پسرم گفت: «آقای دکتر! من می‌خوام پلیس بشم اما بچه‌ها گفتند نمی‌تونی. شما می‌دونید چرا من نمی‌تونم پلیس بشم؟» نمی‌دانید دیدن و شنیدن این چیزها چقدر برای یک مادر سخت است...

 

*چه زمانی برای شکایت اقدام کردید؟

 - پسرم 3 ماهه بود که از خانم دکتر شکایت کردم؛‌ هم به خاطر تأخیری که در روز زایمان داشت و هم به دلیل عملکردش در جریان زایمان. و هم به این دلیل که به من نگفتند چه بلایی سر بچه‌ام آمده. کاش همان اول می‌گفتند. درباره آسیبی که به عصب وارد می‌شود، اگر 2 روز هم جا بمانی خیلی برای بچه بد می‌شود، چه برسد به اینکه ما 4 ماه بعد فهمیدیم و برای درمانش اقدام کردیم. با اعتماد به اینکه از بیمارستان گفته بودند پسرم هیچ مشکلی ندارد، مدام با خودمان می‌گفتیم چیزی نیست، خوب می‌شود. هم بچه درد می‌کشید و هم تأخیر در درمان ایجاد شد. خلاصه شکایت کردیم و من کل ماجرای زایمان را برایشان توضیح دادم.

در این میان، یک اتفاق هم افتاد. روزی که پسرم به دنیا آمد، طبق روال وزنش را اندازه گرفتند و در پرونده‌اش نوشتند. آن روز در موقع تولد، وزن پسرم 4 کیلو و 750 گرم بود و در پرونده هم همین ثبت شد. اما بعدش که دیدند من شکایت کردم، کل پرونده را در بیمارستان دستکاری کردند و وزن بچه را نوشتند: 4 و 200. می‌دانید چرا؟ چون در صورتی که وزن بچه بشود 4 و 200 یا 4 و 100 اصلاً دادگاه شکایت را قبول نمی‌کند. می‌گویند: «روند زایمان طبیعی، همین است.» اما فکر یک جا را نکرده بودند. من بعد از ترخیص پسرم از بیمارستان، بچه را بردم درمانگاه و آنجا برایش پرونده تشکیل دادند. موقع شکایت، پرونده پسرم را از درمانگاه گرفتم و به دادگاه ارائه دادم. وقتی قاضی با استناد به آن پرونده، به خانم دکتر گفت: «وزن بچه در موقع تولد، 4 کیلو و 750 گرم بوده»، دیگر نتوانست کاری بکند.

 

*لطفاً بیشتر توضیح دهید. یک سئوال همچنان باقی است؛ چرا با وجود وزن بالای بچه، از همان اول برای سزارین اقدام نکردید؟

- ما ساکن کرمانشاه هستیم. آن موقع که من زایمان کردم، در کرمانشاه یک قانون آمده بود که حق سزارین ندارید. می‌گفتند بچه دوم را نمی‌شود با سزارین به دنیا آورد. اگر آن ممنوعیت نبود، می‌رفتم بیمارستان خصوصی و اینهمه مصیبت سر خودم و بچه‌ام نمی‌آمد. ببینید، من اصراری روی سزارین ندارم. واقعاً بعضی‌ها می‌توانند طبیعی زایمان کنند ولی می‌روند سراغ سزارین. خب،‌ از این می‌شود ایراد گرفت. ولی من که شرایط به آن سختی داشتم و امکان زایمان طبیعی برایم وجود نداشت،‌ چرا این بلا را سرم آوردند؟ من که واقعاً واجد شرایط سزارین بودم. حتی در دادگاه، قاضی هم به خانم دکتر گفته بود: «خانم! ما گفتیم اولویت با زایمان طبیعی است، اما نه در هر شرایطی. زایمان طبیعی با این شرایط، می‌توانست هم بچه و هم مادر را از بین ببرد.»

*پاسخ خانم دکتر چه بود؟

- گفت: «نه. این خانم می‌توانست طبیعی زایمان کند، خودش تلاش و همکاری نکرد...!» یعنی یک جورهایی مرا محکوم هم کرد. خلاصه در کرمانشاه شکایت کردم و وکیل گرفتم. تمام سونوگرافی‌ها و آزمایش‌های دوران بارداری را به دادگاه ارائه دادم. اما اصلاً خودم در دادگاه حاضر نشدم که بخواهم بگویم دادگاه تشکیل شد و این اتفاقات افتاد. چون به هر حال نظام پزشکی، پشت و حامی پزشکان است. خودش برایشان وکیل می‌گیرد و دفاعیه تهیه می‌کند و برای دادگاه می‌فرستد. یعنی دکتر هم خودش به دادگاه نمی‌آید. خلاصه من شکایت کردم و بعد از 5 ماه جواب شکایتم آمد...

 

*قاضی چه حکمی داده بود؟

 - خانم دکتر محکوم شد و قاضی حکم کرد که ایشان باید 20 درصد دیه را بپردازد. خانم دکتر واقعاً مقصر بود چون می‌توانست با انجام سزارین، جلوی تمام این اتفاقات را بگیرد اما برای اینکه یک نمره مثبت بگیرد و بگوید: «من با زایمان طبیعی بچه 5 کیلویی به دنیا آوردم»، این بلا را سر من آورد. البته ماجرا در این مرحله و به این حکم، ختم نشد...

*چطور؟ خانم دکتر قبول نکرد دیه را بپردازد؟

- خانم دکتر به حکم اعتراض کرد و پرونده به نظام پزشکی تهران ارجاع شد. در تهران، پرونده در کمیسیون پزشکی مطرح شد و افرادی که در جلسه حاضر بودند، پسرم را معاینه کردند. آن موقع، زمانی بود که پسرم 2 بار عمل شده بود. در آن جلسه، 2 ماما، 2 ارتوپد، 2 متخصص مغز و اعصاب و 2 متخصص اطفال حضور داشتند و همه به غیر از آن 2 ماما، تأیید کردند که این بچه مشکل دارد و آسیبی که به دستش وارد شده، شدید و جدی بوده.

ماماها با رأی جمع همراهی نکردند چون همکار آنها هم در اتاق زایمان در کنار پزشک زنان و زایمان بود و اگر آسیب را تأیید می‌کردند، خودشان هم زیر سؤال می‌رفتند. اینطور بود که در جلسه می‌گفتند: «نه، این چیزی نیست. زایمان طبیعی این چیزها را هم دارد.» با تمام این اوصاف،‌ یک بار دیگر رأی به نفع ما شد. اما خانم دکتر باز هم به رأی صادره، اعتراض کرد...

 

عکس، تزیینی است

*عجب پرونده فرساینده‌ای...!

- بله. هر بار حکم علیه خانم دکتر می‌شد، اعتراض می‌زد. به هر حال این حکم، یک نمره منفی در کارنامه ایشان بود که بیش از 30، 40 سال سابقه کار داشت. اما در نهایت برای خانم دکتر هیچ اتفاق ناخوشایندی رقم نخورد. همین‌قدر بدانید که ایشان الان رییس بیمارستان شده است! من فکر می‌کردم با اثبات قصور ایشان،‌ یک نمره منفی در کارنامه‌اش ثبت می‌شود اما شد رئیس بیمارستان. انگار ما هرچه بیشتر پیگیری می‌کنیم، ایشان بیشتر امتیاز می‌گیرد...!

*نتیجه سومین اعتراض چه شد؟

- طبق شواهد به نظر می‌رسد باز هم اعتراض خانم دکتر رد شد اما نتیجه هیچ‌وقت به ما اعلام نشد!

 

تحریک الکتریکی عصبی عضلانی نوزاد در فرآیند درمان فلج ارب

*چطور ممکن است؟

- دفعه آخر، روند بررسی پرونده، به سمت و سوی دیگری رفت. خب آن موقع، عمل سوم هم روی دست بچه‌ام انجام شده بود و دیگر می‌توانست حرکت‌هایی که اعضای کمیسیون پزشکی می‌گفتند، انجام دهد. به همین دلیل اینطور حکم دادند که: «این بچه، خوب می‌شود و مشکلی نیست و...»

دوباره پیگیری‌هایم شروع شد. دکترهایی که پسرم را عمل کرده بودند و کارشناسان مراکز کاردرمانی و فیزیوتراپی که به طور مستمر پسرم را به آنجا برده بودیم، نامه دادند و تأیید کردند که: «آسیب وارد شده به دست این بچه، شدید بوده و سختی زیادی کشیده تا به شرایط امروز رسیده. این بلا هم،‌ حین زایمان سرش آمده و مادرزادی نبوده...» حتی همین حالا هم با وجود آنهمه عمل و فیزیوتراپی و کاردرمانی، باز هم دست پسرم به حالت عادی برنگشته و هنوز درد دارد. خلاصه همه آن نامه‌ها را هم به دادگاه ارائه دادم اما دیگر پیگیر نشدم. واقعاً دیگر حوصله نداشتم بروم و بیایم...

*یعنی بعد از تمام این تلاش‌ها،‌ ماجرا را رها کردید؟ پس پیگیر آن 20 درصد دیه هم نشدید؟

- همه چیز تغییر کرد. ببینید، زمانی که جواب اعتراض می‌آید، حداکثر 20 روز طول می‌کشد به شاکی اعلام کنند که جواب اعتراض‌تان آمده. اما در اعتراض سوم، اصلاً به ما اطلاع ندادند. 4 ماه گذشته بود که به همسرم گفتم برو پیگیری کن، بپرس نتیجه پرونده چه شد. فکر می‌کنید همسرم با چه جوابی برگشت؟ گفت: «می‌گویند پرونده‌تان گم شده!»... همسرم موضوع را از دادگاه پیگیری کرد و آنها گفتند: «آقا، 4 ماه پیش جوابش آمده!» قاضی هم گفته بود: «اصلاً امکان ندارد 4 ماه از یک اعتراض بگذرد و جوابش نیاید.» آنجا احتمال دستکاری در پرونده هم مطرح شد. و خلاصه اینکه الان هم هرچه می‌گردند، پرونده‌مان را پیدا نمی‌کنند!

 

*چه فرآیند عجیبی!... در پایان اگر نکته‌ای باقی مانده، بفرمایید.

- از من و پسرم گذشت ولی به خاطر بچه‌های دیگر، این نکات را گفتم. هیچ‌کس نمی‌داند این شرایط چقدر سخت است... شما هم موضوع قصور پزشکی در ماجرای فلج ارب را پیگیری کنید تا حداقل بچه‌های دیگر را از گرفتار شدن به این مشکل نجات دهیم. باید ماجرا ریشه‌ای بررسی و به آن رسیدگی شود.

من وقتی برای شکایت به نظام پزشکی مراجعه کردم، گفتند: «اگر وزن بچه‌ات بالای 4 کیلو و 100 گرم بوده، شکایت کن. وگرنه پایین‌تر از آن، قابل رسیدگی نیست!» گفتم: مگر 4 کیلو کم است؟ یک زن مگر چقدر توانایی دارد که یک بچه 4 کیلویی را به دنیا بیاورد؟

فقط هم وزن بچه، ملاک نیست. بررسی کنید ببینید آیا پزشک به وظیفه‌اش عمل کرده؟ آیا شرایط مادر را کاملاً بررسی کرده و درست تشخیص داده چطور باید بچه را به دنیا بیاورد؟ باید به پزشکان زنان و زایمان ابلاغ شود در صورتی که می‌بینند مادر مبتلا به دیابت بارداری است و بچه هم درشت شده، یا اگر لگن مادر کوچک است،‌ ریسک زایمان طبیعی را به مادر تحمیل نکنند. در این شرایط، واقعاً خطر فلج ارب برای نوزاد وجود دارد.

به پزشکان و ماماها بگویند این یک تصور اشتباه است که خیال می‌کنند فلج ارب با 2 جلسه فیزیوتراپی و کاردرمانی خوب می‌شود. هرگز اینطور نیست. فلج ارب تا چند سال، بچه و خانواده‌اش را گرفتار می‌کند و علاوه‌بر درد و رنج، هزینه‌های سنگینی هم دارد.

انتهای پیام/ ت 12

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول