اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  چهارمحال و بختیاری

اینجا شهرکرد، طریق‌الحسین/ بی‌قراری‌‌هایی که در «جاده سلامت» آرام گرفت

با غروب آفتاب و بالاآمدن تیرگی شب جمعیت بیشتر و بیشتر می‌شد، همه انگار چیزی را در شهر گم کرده بودند و حالا برای یافتنش رهسپار جاده سلامت شده بودند تا روحشان را جلا دهند و آنچه در روشنایی روز سرگردانش بودند را در تاریکی و ظلمات شب پیدا کنند.

اینجا شهرکرد، طریق‌الحسین/ بی‌قراری‌‌هایی که در «جاده سلامت» آرام گرفت

خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری، مریم رضی‌پور|گفته می‌شد برنامه‌ها از چند هفته پیش شاید هم از چندماه پیش چیده شده است، چند جوان دور هم جمع شده بودند و فکرهایشان را روی هم ریخته بودند و کاری کرده بودند کارستان، بدون هیچ بودجه‌ای و با کمک‌های مردمی و یکه و تنها یک کار فرهنگی تمیز انجام داده بودند که ده‌ها دستگاه دولتی با بودجه عریض و طویلشان از پسش برنمی‌آمدند.

نامش را گذاشته بودند پیاده‌روی جاماندگان اربعین حسینی، مکانش جاده معروف به جاده سلامت بود ضلع شمالی پارک تهلیجان و انتهای مسیر ختم می‌شد به مکانی مقدس و پرنور که مدفن سه شهید گمنام دفاع مقدس بود.

این کار زیبا چندسالی است که برای جاماندگان پیاده‌روی اربعین در شهرکرد تدارک دیده می‌شود.

جوانانی که خود جامانده بودند اما دلشان با امام حسین(ع) بود و حالا برای تسلی دل خیلی‌ها به فکر افتاده بودند تا با طراحی این مسیر و برپایی این موکب‌ها هر چند کوچک مسیر پیاده‌روی اربعین را برای مردم شهرشان تداعی کنند.

از روز جمعه ۱۸ شهریورماه‌ ساعت ۶ بعدازظهر این قرار عاشقی هر شب در جاده سلامت برقرار است.

از ابتدای جاده که شروع به پیاده‌روی می‌کنی باید با نیت و وضو وارد مسیر شوی و هم قدم شوی با مسافران کربلای حسینی که حالا در مسیر نجف به کربلا قدم برمی‌دارند.
 


اینجا مسیر عشق است

انصافا مردم هم استقبال خوبی کرده‌اند از هر تیپ و مرامی آمده‌اند پیر و جوان، زن و کودک همه به نیتی آمده‌اند، از همان ابتدای راه صدای مداحی و یا حسین بلند است.

یکی شربت پخش می‌کرد، یکی خرما یکی نان می‌پخت، یکی سقایی می‌کرد و ...
 


از همان‌جا تمام شهر زیر پایت بود اما تو تمام دغدغه‌هایت را همان پایین جاده گذاشته بودی و برای مدتی هر چند کوتاه هم‌قدم شده بودی با زائران کربلایی که خود هم‌قدم شده بودند با جابر.
 


با غروب آفتاب و بالاآمدن تیرگی شب جمعیت بیشتر و بیشتر می‌شد همه انگار چیزی را در شهر گم کرده بودند و حالا برای یافتنش رهسپار جاده سلامت شده بودند تا روحشان را جلا دهند و آنچه در روشنایی روز سرگردانش بودند را در تاریکی و ظلمات شب پیدا کنند.
 


از همان ابتدای مسیر پرچم بزرگ مشکی که اسم مبارک اباعبدالله(ع) بر روی آن مانند نگینی گران‌قیمت می‌درخشید راه را روشن کرده بود.

 


گروهی بغضشان بیشتر بود قطعا اینان کسانی بودند که سال‌های پیش در پیاده‌روی اربعین در کربلا حضور داشتند و امسال به هر دلیلی نتوانسته‌اند در این راه باشند و حالا خودشان را به اینجا رسانده بودند و با هر بار یا حسین مداح، اشک چشم‌شان جاری می‌شد.

اغلب بزرگترها با کودکانشان آمده بودند

اغلب بزرگترها به یاد کودکان غریب کربلا با فرزندان کوچکشان آمده بودند تا آن‌ها هم بیگانه با راه حسین(ع) نباشند تا آن‌ها هم نفس بکشند در این مسیر و برکت بگیرد زندگی‌شان از کودکی.
 


همان‌طور که مسیر را بالا می‌آمدی موکب‌ها مشغول پذیرایی بودند موکبی بیشتر نظرم را جلب کرد زنانی که به نیت‌های متفاوتی شاید برا شفای مریضی شاید هم برای کربلایی شدنشان نان می‌پختند.
 


چقدر هم اطراف موکب شلوغ بود همه استقبال کرده بودند. کمی آن طرف‌تر بساط چایی هم داغ بود.

خلوتی بر مزار شهدای گمنام

موکب‌ها را که پشت سر می‌گذاشتی خلوت‌هایی را بر مزار شهدای گمنام می‌دیدی که ناخودآگاه قلبت می‌لرزید و چشمانت تَر می‌شد.

زن میانسالی که کتاب دعا به دست نشسته بود چشم بسته می‌توان گفت ذکر لبش چه بود حتما مدام میان دعایش برای فرزندانش عاقبت‌بخیری می‌خواست، مگر یک مادر از خدا چه می‌خواهد که برآوردنش سخت باشد.
 


یاد مادری افتادم که برای فرزند ۶ ماهه‌اش آب التماس می‌کرد، یاد مادری افتادم که التماس می‌کرد تا فرزندانش را با خار مغیلان نوازش نکنند...

شاید او هم علی‌اکبری در خانه داشت...

پدری را دیدم که میان جمعیت دستانش را بالا برده و بلند یاحسین می‌گفت مداح از علی‌اکبر امام حسین(ع) می‌گفت و زجه‌های مرد بیشتر می‌شد شاید او هم علی‌اکبری در خانه داشت...
 


صدای زنجیرزنی و نوحه هر لحظه بیشتر می‌شد و مداح هم از حال خوش مردم دَم می‌گرفت.

آخرین نقطه مسیر، قبور مطهر شهدای گمنامی بود که کمتر از یک سال است در اینجا آرام و بی‌صدا اما بی‌قرار من و تو خوابیده بودند و شاید مادران و خواهرانشان هم جایی در همین شهر هر شب چشم انتظار سر بر بالین می‌گذاشتند بی‌آنکه بدانند فرزندانشان روشنایی بخش این شهر هستند.
 


پایان پیام/68024/س

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول